eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
211 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
من یک مادرم، مادر فرمانده‌ای که هر سال ترک دیار و خانواده کرده بود و دوشادوش سپهبد حاج قاسم سلیمانی به دفاع از حرم عقیله بنی هاشم پرداخت و در نهایت یک ماه پس از شهادت حاج قاسم به آرزویش رسید و آسمانی شد. می خواهم از کسی سخن بگویم که همچون علمدار دستش از بدنش جدا شده همچون سیدالشهدا (ع) که عمری برایش گریه کرده بود، سر از تنش جدا شد..... من مادر آقای اصغر حاج قاسم هستم آقای اصغری که نگران جان حاج قاسم بود و فقط یک ماه پس از ایشان توانست این دنیا را تحمل کند. دنیای با اصغر بودن به ما نیاموخت که بی او چه کنیم..... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
حنیف طاهریenc_16906756983368718097883.mp3
زمان: حجم: 11.67M
بازارو که یادمون نمیره اون مردم شام بی حیا رو تو هلهله های کوچه بازار لرزیدن پای بچه ها رو..‌‌.. (ع)🏴 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
1.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 حر‌ّ داعشی‌ها‌ عبدالرحمن ۱۳ سال بیشتر نداشت، اما باهمین سن کمش نیروی داعش شده بود. چند روزی بود که توسط رزمندگان فاطمیون اسیر شده بود. در این چند روز، چند تا از بچه ها جیره لباسشان را به او داده بودند. کنارش هم تعدادی کلوچه و تنقلات بود که بچه ها برایش گرفته بودند. بچه ها زبان او را نمی‌دانستند، ولی با توجه به سن کمش با او مهربان تر از باقی اسرا بودند. محبت بچه ها و آنچه که از واقعیت فاطمیون دید، باعث شد تصمیم بگیرد با داعش بجنگد. داعشی که با دروغ دوستانش را کافر و بی نماز به او معرفی کرده بود. شب تقاضای آب کرد و گفت می‌خواهم غسل شهادت کنم. صبح روز اربعین مانند دیگران نماز صبح خواند و همراه بچه‌ها به عملیات رفت. می‌گفتند پرچم فاطمیون را به دوش گرفته بود و یک لحظه هم زمین نمی‌گذاشت. عبدالرحمن که دیگر از بچه ها خواسته بود علی‌اصغر صدایش کنند، در روز اربعین شربت شهادت را نوشید و به آرزویش رسید. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
523.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 فردای عاشورا در تلویزیون جمهوری اسلامی می‌گویند شیعه نبودن امتیاز دارد! 🔹ظریف دیشب در تلویزیون درباره نامزدهای تصدی وزارت گفت: «از مذاهب و ادیان رسمی باشید امتیاز می گیرید، شیعه باشید امتیاز نمی گیرید (!) 🔻اگر ۵۰ سال داشته باشید هیچ امتیازی نمی‌گیرید؛ از زیر ۵۰ هر چه جوان‌تر باشید امتیاز بالاتر است.  اگر مرد باشید هیچ امتیاز نمی‌گیرید، زن باشید ۱۰ امتیاز می‌گیرید. اگر سابقه وزارت داشته باشید، امتیاز منفی می‌گیرید». 🔹ظریفی در واکنش به این سخنان ظریف نوشت: یک دختر جوان ۲۰ ساله یهودی و بدون سابقه وزارت، می تواند بالاترین امتیازات را کسب کند! 🔹اما از این طنز تلخ که بگذریم، ظریف چگونه فردای عاشورای حسینی به خود اجازه می دهد در مملکت اهل بیت علیهم السلام، شیعه بودن را عامل امتیاز منفی برای وزارت معرفی می کند و داشتن دین و مذهبی دیگر را عامل رجحان بداند؟ و اصلا چرا اصرار دارد به اختلافات مذهبی دامن بزند و در این میان، اکثریت را کنار بگذارد؟! ✍ محمد ایمانی دیگه کم مونده بود رسما بهایی را هم به رسمیت بشناسه.‌‌‌‌‌.... و امتیاز بده. خاک بر دهانت!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی درهای مهربانی همیشه به روی دلهاتون باز باشه الهی نسیم عشق نوازشگر لحظه هاتون باشه الهی همیشه خدای مهربون هواتونو داشته باشه عصرتون بخیر و حسینی ☕️🍪 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بالاخره حاجت روا شد..... خوش به حالت آرمان🍃 طلبه @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #بدون_تو_هرگز #زینب_علی #قسمت_چهل_و_سوم برگشتم بیمارستان. وارد بخش که شدم، حالت نگاه همه عوض شده
📖 مادرم مدام بهم اصرار می کرد که خونه رو پس بدیم و بریم پیش اونها. می گفت : خونه شما برای شیش تا آدم کوچیکه. پسرها هم که بزرگ بشن، دست و پاتون تنگ تر میشه. اونجا که بریم، منم به شما میرسم و توی نگهداری بچه ها کمک می کنم. مهمتر از همه دیگه لازم نبود اجاره بدیم، همه دوره ام کرده بودن. اصلا حوصله و توان حرف زدن نداشتم. - چند ماه دیگه یازده سال میشه از اولین روزی که من، پام رو توی این خونه گذاشتم. بغضم ترکید. این خونه رو علی کرایه کرد. علی دست من رو گرفت آورد توی این خونه. هنوز دو ماه از شهادت علی نمی گذره. گوشه گوشه اینجا بوی علی رو میده. دیگه اشک، امان حرف زدن بهم نداد. من موندم و پنج تا یادگاری علی. اول فکر می کردن، یه مدت که بگذره از اون خونه دل می کنم اما اشتباه می کردن. حتی بعد از گذشت یک سال هم، حضور علی رو توی اون خونه می شد حس کرد. کار می کردم و از بچه ها مراقبت می کردم. همه خیلی حواسشون به ما بود. حتی صابخونه خیلی مراعات حال مون رو می کرد. آقا اسماعیل، خودش پدر شده بود اما بیشتر از همه برای بچه های من پدری می کرد. حتی گاهی حس می کردم توی خونه خودشون کمتر خرج می کردن تا برای بچه ها چیزی بخرن. تمام این لطف ها، حتی یه ثانیه از جای خالی علی رو پر نمی کرد. روزگارم مثل زهر، تلخ تلخ بود. تنها دل خوشیم شده بود زینب… حرف های علی چنان توی روح این بچه ۱۰ ساله نشسته بود که بی اذن من، آب هم نمی خورد. درس می خوند. پا به پای من از بچه ها مراقبت می کرد. وقتی از سر کار برمی گشتم خیلی اوقات، تمام کارهای خونه رو هم کرده بود. هر روز بیشتر شبیه علی می شد. نگاهش که می کردیم انگار خود علی بود. دلم که تنگ می شد، فقط به زینب نگاه می کردم. اونقدر علی شده بود که گاهی آقا اسماعیل، با صلوات، پیشونی زینب رو می بوسید. عین علی، هرگز از چیزی شکایت نمی کرد. حتی از دلتنگی ها و غصه هاش به جز اون روز.... از مدرسه که اومد، رفتم جلوی در استقبالش چهره اش گرفته بود تا چشمش به من افتاد، بغضش شکست گریه کنان دوید توی اتاق و در رو بست…. ادامه دارد... --------------------------- ✍زندگی شهید به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🍃🕯🍃🕯🍃🕯 #حرکت_کاروان_اسراء_از_کربلا_به_شام #قسمت_اول کاروان اسراء کربلا در روز یازدهم محرم از کربلا
🍃🕯🍃🕯🍃🕯 عصر عاشورا که غائله پایان یافت و امام حسین آخرین فرد شهید شدند، پسر سعد چند کار کرد. اولین کارش این بود؛ دلم نمی‌خواهد اصلًا اسم این کار زشت و پلید اینها را ببرم؛ آن کاری که آن لعین ازل و ابد گفته بود اگرچه من می‌دانم برای یک شخص بعد از مردن رنجی نیست ولی من قسم خورده ‏ام باید انجام دهم. دیگر اینکه دستور داشت خیمه‏ های حسینی را آتش بزند. البته ابتدا ریختند در خیمه ‏ها غارت کردند. کار دیگری که برای خودشان خیلی لازم می‏شمردند دفن کردن کشته ‏های خودشان بود. کشته هایشان زیاد بود. این بود که عصر عاشورا و شب و فردا را تا ظهر آن روز - یعنی تا ظهرِ مثل امروز که روز یازدهم بود - ماندند و جسدها و کشته ‏های خودشان را دفن کردند ولی اجساد مطهر شهدا را به همان حال گذاشتند و چه بهتر که گذاشتند و دست پلید آنها تماس نگرفت.... همینکه [عمر ابن سعد] از کارها فارغ شد، دستور داد را بریدند و گروه دیگری بردند...😞 همچنین دستور داد که اهل بیت را سوار شترها بکنند. آمدند که آنها را سوار کنند، [حضرت] زینب سلام الله علیها که قافله سالار بود، چون اینها عده ‏ای زن و بچه بودند، فرمان داد که : کسی حق ندارد جلو بیاید....! اگر بناست ما سوار بشویم خودمان سوار می‌شویم، مردها نامحرمند، بروند. منبع: نرم افزار استاد مطهری @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊 🍃🕯🍃🕯🍃🕯
7.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃 باز آینه و آب و سینیِ چای و نبات باز پنج شنبه و یاد شهدا با صلوات 🌷مزار مطهر و در قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
دلمان آنقدر کربلای حسین(ع) را میخواهد که فقط خدای حسین(ع) میداند..!