۱- صحبت(#قسمت۱) درباره کم و کیف #خلسه زیاد است. منتهی بسیار سربسته میشود فقط برخی مسائل را بیان کرد. ولی اگر صوت این حالتهای شهید نمیبود، شاید خیلی نمیشد دربارهاش حرف زد و حتی باورش نیز سخت بود!
۲- گفتگوهای شهید در حال خلسه به گویش سمنانی است. وَ اِلا میشد او را جهانی کرد؛ که میشود...
۳- برای من مشخص نشده که این گفتگو از ابتدای صحبت است یا نه؛ ظاهرا باید اینطور باشد. لااقل از لحن و گفتگوها اینطور برمیآید. چون کاظم همان اول میگوید: «چه بوی گلابی میاد اینجا... .»
۴- #شهید_عاملو با هر جمله، سکوت میکند و منتظر شنیدن جواب طرف مقابل است؛ این یعنی در حال گفتگویی است که ما فقط یک طرف صحبت را میشنویم! البته در برخی مواقع میشود حدس زد که طرف مقابل چه به او گفته است. مثلا وقتی او میگوید «فرق میکنه سفیدی این لباس»، شاید ابوالقاسم* به او گفته که لباسِ سفید، سفیده دیگه!😊
۵- بنده #حقیر ، خیلی در مکاشفات عرفا و حتی در تجربههای نزدیک به مرگ و غیره دقت کردم؛ نوعا در آنجا بحث «بوی خوش» مطرح نشده یا مشاهدهگر از بو، تجربه جذاب و خوبی بیاد نمیآورد؛ ولی این تجربه که دوستانش نام #خلسه را بر آن نهاده بودند، دارای همچین ویژگیای بوده و در نوع خود منحصربفرد است.😳
۶- یک چیز عجیب دیگر این است که همه حواس #کاظم_جان بجز بینایی در حالت خلسه، فعال بوده و این احوالات او را با دیگر #شهدا و عرفا متمایز میکند.(توضیحات در آینده)
۷- گفتگو در دی یا آذر سال ۱۳۶۲ در شهر بانه است. دوستان دور کاظم نشستهاند و مشغول نوشتن صحبتها هستند و با والکمن کوچکی صدا را ضبط میکنند.
۸- درباره فضای اطراف مشاهدات خیلی نمیشود حرف زد. ولی از این گفتگو و ادامه، بنظر میرسد شهید فضای ملکوتی(بهشت برزخی) خاصی را شاهد است که از «بوی خوش» و «لباس زیبا» و... سخن به میان میآورد.
۷- متن کامل خلسه در کتاب #رویای_بانه آمده است.
ادامه توضیحات در #صوت_یک ...😊
*: #شهید_ابوالقاسم_دهرویه ، يكم تير ۱۳۴۴، در شهرستان سمنان چشم به جهان گشود. پدرش محمد و مادرش كبری نام داشت. دانشآموز سوم متوسطه بود که به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. ابوالقاسم بيستوششم فروردين ۱۳۶۱، در بوكان هنگام درگيري با گروههاي ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید.
مزار وي در گلزار شهدای امامزاده يحيي زادگاهش واقع است.
این شهید از دوستان نزدیک کاظم عاملو و مثل خودش اهل جهادیه است.
#توضیح_خلسه
#صوت_شهید
#قرار_جمعه
#کپی_با_ذکر_لینک_است
@shahid_ketabi
کاظم ۱.mp3
634.1K
#قسمت۱ #صوت شهید کاظم عاملو، مشغول صحبت با #شهید_ابوالقاسم_دهرویه در #خلسه :
چه بوی گلابی میاد اینجا!
این چه لباسی هست که تنِته!؟ چه لباسیه! آخ جان!
یعنی منم بیام[اینجا] همین لباسو تنم میکنم؟(یعنی وقتی منم شهید بشم بیام، همین لباس..)
فرق میکنه سفیدی این لباس!
خوشبحال تو[ابوالقاسم]😭
#سخن_و_سیره
#امام_زمان
#صوت_خلسه
#صوت
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi
کاظم ۲.mp3
1.94M
[#قسمت۲ گفتگوی #شهید_کاظم_عاملو با #شهید_ابوالقاسم_دهرویه در حال #خلسه]
کاظم در ادامه به ابوالقاسم میگوید:
وقتی شهید شدی، آقا* رو توی خواب دیدی؟
من تو بیداری یه بار در نگهبانی دیدم یه نفر وسط لودرها ایستاده، نورانیه. نورانیه؛ تمام جاهایی رو که تاریک بود روشن کرده بود. [در حالی که]توی سنگر نشسته بودم. یه جوری که میترسیدم برم جلو!
از دور نگاه کردم، دیدم [هنوز]ایستاده، باز نگاه کردم دیدم [دیگه]نایستاده(نیست). [وقتی دیدمش]از روی ترس دست و پایم رو گم کرده بودم؛ یه عمامه سفید روی سرش بود، اصلاً صورتش دیده نمیشد؛ اینقدر نورانی بود، اینقدر نورانی بود که خدا میدونه!🥺
بعد همون جلو یه شیر آب بود، رفتم صورتم رو شستم و اومدم، دیدم هیچکس نیست!😔
اینقدر خوشحال شدم وقتی از یکی از بچهها [پرسیدم و]گفت اینطور و اونطور[بوده] و آقا* بوده؛ انقدر خوشحال شدم...😭
(ابوالقاسم -قریب به یقین- اینجا سوال میکند که آن شخصی که این را به تو گفته، چه کسی است؟ و کاظم در پاسخ میگوید) تو او را نمیشناسی کی هست؛ او فرمانده ما بوده...
*امام زمان ارواحنا لتراب مَقدمه الفداء
#صوت_خلسه
#سخن_و_سیره
#توضیح_خلسه
#امام_زمان
#صوت
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi
کاظم ۳.mp3
1.83M
#قسمت۳ #صوت_خلسه و گفتگوی #شهید_کاظم_عاملو با «شهید زمان رضاکاظمی» که واقعاً شنیدنی است!!!
زمان۱، شکرالله۲، مجید۳ جان؛
همه اومدید پیش من؟🥺
جااان! چقدر نورانیه!۴
بدید این لباس رو تنم کنم پیش شما بیام.(بیام پیش شما)
آخ جون، چه لباسیه!
این[لباس] مخصوص شماست؟🤔
مخصوص شماست این لباس؟
شما[شهدا] خیلی مقامتون بالاست! اگه ما بیایم[شهید بشیم] عقبعقبها هستیم😭
با هم هستیم؟
من بیام تک نمیشم؟!
میام پیش شما؟
زمان!۵ اون روز کِی میاد؟۶
اصلا نمیگذره؛ هر یه روز [به اندازه]یه سال طول میکشه!😢
خیلی مونده برسه؟
چه روزیه ؟۷
۱- #شهید_زمان_رضاکاظمی
۲- #شهید_شکرالله_شحنه
۳- #شهید_مجید_شحنه
۴- اشاره به لباسی که تن شهداست! لازم بذکر است این بخش از گفتگو، فقط درباره لباسی است که #شهدا در عالم برزخ آن را به تن دارند؛ ولی از کموکیف آن نمیتوان سخنی به میان آورد. شاید لذتی که شهید عاملو از دیدن لباس میبرد، تا حدودی بیانگر زیبایی یکی از نعمات بهشتی است که بهشتیان آن را بر تن دارند باشد. و دیگر چیزی نمیتوان گفت!
۵- شهید زمان رضاکاظمی
۶- روز شهادت من چه روزی است؟
۷- اینجا تاریخ #شهادت را به او میگویند...
#توضیح_خلسه
#امام_زمان
#صوت
#سخن_و_سیره
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi
کاظم ۴.mp3
2.1M
#قسمت۴ #صوت_خلسه #شهید_کاظم_عاملو
اینجا کاظم در حالی که مشغول صحبت با «شهید زمان رضاکاظمی» است، چشمش به کسی میافتد که با فاصله از آنها در گوشهای ایستاده است۱. کاظم به زمان میگوید :
اون[کسی که] بین شماست کیه؟
اون کیه اونجا ایستاده، اون گوشه؟
اون گوشه ایستاده کیه؟
عمامهاش سبزه، زمان!۲
اون کیه؟
آقا؟ چرا نمیاد جلوتر؟!
بهش بگو بیاد جلوتر!۳
بیا آقا جان! قربون تو برم من. بیا جلو. دستم بهت نمیرسه! 😭😔
یادت هست وسط لودرها تو رو دیدم؟۴ جرأت نمیکردم بیام جلو.
[آقا] بیا جلو!😔
۱- کیفیت این مشاهده معلوم نیست. ولی تنِ صدای شهید دوباره تغییر میکند و نفسنفس زدنها چند برابر میشود و بریدهبریده حرف میزند! (این حالت، شوق دیدار امام عصر«عج» را برای کسانی که حتی گویش سمنانی را متوجه نمیشوند، نشان میدهد.😭)
۲- زمان رضاكاظمي هشتم دي ۱۳۴۱، در شهرستان سمنان به دنيا آمد. پدرش فرج و مادرش هدهد نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در رشته علوم و فنون نظامی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. هفدهم مرداد ۱۳۶۲، در مهران هنگام درگيري با نيروهاي عراقي بر اثر اصابت تركش، شهيد شد. مزار او در گلزار شهداي امامزاده يحياي زادگاهش قرار دارد. برادرش عسگري نيز به شهادت رسيده است.
۳- احتمالا اینجا امکان حرکت برای شهید نیست؛ برای همین به حضرت التماس میکند که بیا جلو تا تو را ببینم😔
۴- این قضیه را دوستان به کرّات از او شنیده بودند و خود کاظم حتی در خلسه آن را برای شهید دهرویه (در #قسمت۲) تعریف میکند)
#امام_زمان
#قرار_جمعه
#ویژه_ویژه_ویژه 👉
#صوت
#سخن_و_سیره
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi
کاظم۵.mp3
3.4M
#قسمت۵ #صوت_خلسه #شهید_کاظم_عاملو
در ادامه گفتگو، شهید رو میکند به تعدادی از شهدا و میگوید :
خوشبحال شما[شهدا] که رفتید؛من هنوز باید صبر کنم تا نوروز![اوووَه😁]سه ماه!چطوری باید سر کنم؟!😔 نَوَد روزه، هر روز خودش نود روزه!۱
اصلا کدوم شب؟ [دقیقا]کدوم شبی به شما[دوستان شهید] ملحق میشم؟
دست خداست؟
به من نمیگید؟
[نگید]نه ناراحت نمیشم. خلاصه میدونم که باید بیام!۲😳 فرقی نمیکنه، هر جا بود. خدا کنه فقط هدفمون یکی باشه، اونم الله!۳🥺
فقط برای خدا کار کنیم؛ برای ملت کاری نکنیم.
یه کاری نکنیم که جوانها ما رو ببینن. کاری بکنیم که خدا ما رو ببینه.
"خدا ناظر کارهای ماست."
از شما تقاضا دارم نمازجماعت رو شرکت کنید.
اطاعت از فرماندهی، اطاعت از امام(ره) هست...۴
۱- شهدا به او میگویند سه ماه دیگر به شهادت میرسی(این خلسه در یکی از شبهای اواخر ۱۳۶۲ اتفاق افتاده و چهار سال قبل از شهادت شهید در اسفند(نزدیک عید!) ۱۳۶۶. علت این جمله شهید هنوز برای خود #حقیر هم ناشناخته است؛ لابد در عالم #خلسه، زمانِ دنیایی مفهومی نداشته؛ چراکه در مواقعی شهید در گفتگو به جای استفاده از ضمیر حال، از ضمیر ماضی(گذشته) استفاده میکند!
۲- شهادت را قطعی میداند!
۳- از اینجا شهید یک سری توصیههایی را به زبان میآورد تا هم برای خودش تذکری باشد و هم برای شنوندگان
👈۴- این آخرین قسمت از صوتهای #خلسه است که در کانال بارگذاری میشود. تا بعد اگر توفیقی بود و فایل جدیدی بدستم رسید، با اجازه #شهید بارگذاری خواهد شد...
متن خلسه را در #رویای_بانه ببینید
#صوت
#قرار_جمعه
#سخن_و_سیره
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi