(👆عکس #شهید_کاظم_عاملو در کنار یکی از دوستان صمیمیاش #شهید_سعیدرضا_عربی)
#کاظم به چهار پنج نفر گفته بود کجا و کی شهید میشوند.
وقتی «مجید رضاکاظمی» ازش پرسیده بود: «من شهید میشم یا نه؟» گفته بود: «آره». جایش را هم به او گفته بود. (و مجیدرضا در همان تاریخ #شهید شد)
به بعضی خصوصی و به بعضی دیگر توی جمع میگفت که کی و کجا شهید میشوند.
سعیدرضا هم از شهدایی بود که تاریخ شهادتش را گفت و من شنیدم.
وقتِ اعزام رفتم توی اتوبوس تا ازش خداحافظی کنم. تا دیدمش پیشگویی کاظم را به یادش انداختم و ازش حلالیت طلبیدم. خودش هم فراموش کرده بود. وقتی گفتم، رنگ و رویش باز شد و قبراق رفت. بهش گفتم سلاممان را به همه دوستان سفر کرده برسان و ما را از یاد نبر.
سعیدرضا در عملیات کربلای۱ و آزادسازی مهران به شهادت رسید؛ سال ۶۵
#امام_زمان
#خلسه
#شهید_غیرت
#حجاب
#شهادت_حضرت_حمزه
#حضرت_عبدالعظیم
#خاطرات
برشی از کتاب #رویای_بانه خاطرات بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آخرین مکالمه بیسیمی شهدای خانطومان😔
📆 ۱۷ اردیبهشت #سالروز_شهادت شهدای خانطومان
@shahid_ketabi
در دفترچه «محاسبه نفس» خودش نوشته بود :
یکشنبه ۲۲/۲ ۶۵- دوم رمضان المبارک
«بل الانسان علی نفسه بصیره ولو القی معاذیره،
یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم»
۱-نماز صبح خیلی دیر خوانده شد و تعقیبات چندان مورد توجه نبود
۲-کمی نسبتا زیاد تندخویی کردم و صدایم را بلند کردم
۳-چند مورد چشم نگاههای اضافی به دنیا داشت
۴-مزاحهای غیر لازم در دو مورد دیده شد، باید دقت یبیشتری در مزاح کردن شود
۵-یادِ مرگ اصلاً تا ظهر وجود نداشت
۶-عُجب و غرور میخواهد بروز کند
۷-در قرآن خواندن احساس میکنم شیطان میخواهد نیت را ریا کردن و قیافه گرفتن برای مردم قرار دهد، باید خیلی مواظب باشم
۸-تواضع و خشوع چندان مورد دقت قرار نداشت.
-----------------------------------------------
(خدایا!
من دقیقاً کجای این عالمم !؟😔)
#شهید_بلورچی
#نمونه_خاطره
#امام_زمان
#حجاب
#شهید_غیرت
@shahid_ketabi
ارتباط تلفني با اقاي کلامي.mp3
12.89M
مصاحبه تلفنی با #حقیر، نویسنده #کتاب #شهید_کاظم_عاملو در برنامه رادیویی شبهای نقرهای به مناسبت #رونمایی از کتاب "رویای بانه" به همراه بخشی از صدای شهید
توضیحاتی ناب از شهید و خلسه😱
کاظم در حال خلسه به شهید «زمان رضاکاظمی» میگوید :
«اون کیه اون گوشه ایستاده !؟ اون عمامه سبزه؟
به او میگویند #امام_زمان است.
شهید به نفسنفس میافتد و میگوید: بیا(اجازه بده بیام) جلو آقا جونم! بیا من قربونت برم...»
متن کامل #خلسه در کتاب موجود است.
اگر خواستید #شهید رو بیشتر بشناسید، توصیه میکنم حتما این #صوت را گوش کنید 🤔
#قرار_جمعه
#مصاحبه_و_دیدگاهها
@shahid_ketabi
#خلسه تعبیر و نامی است که دوستان شهید برای حالتهای خاص او آن را برگزیدند. در واقع شاید بشود گفت این انتخاب از بیاسمی و تنگی لغات بود! والّا خلسه در زبان علمی امروز حالت خاصی از آگاهی، که بدن در وضعیت آرامش یا تنآرامی (ریلکسیشن) بوده و ذهن کاملاً آگاه و بیدار باشد. در این حالت امواج ذهنی در شرایط آلفا قرار میگیرند و تلقین پذیری انسان افزایش مییابد.
همچنین #خلسه در معنای عرفانی آن همان است كه آن را «مكاشفه» نیز ميگويند.
دو لفظ كشف و كرامت مترادف نيستند بلكه كشف مقولهاي غيراز مقوله كرامت است. مكاشفه عبارت است از اين كه: انساني در حال هوشياري و بيداري، يا در حالتبين خواب و بيداري، كه از آن، به «خلسه» تعبير ميشود، چيزهايي را ببيند يا درك كند كه ديگران درك نميكنند.
در عرفان [عملی] اسلامی نیز حالت جذبه یا #خلسه وجود دارد.
خلسه لطیفهای است که بر اثر انصراف از نشئهٔ طبیعت (حاصل رهایی انسان از من محدود و رسیدن به من حقیقی) به سالک روی میآورد و در این حالت تمثلات روحانی آنسوئی برای نفس مستعد حاصل میگردد.
در میان صوفیه نیز ممکن است حالات عرفانی و خلسه تجربه شود.
#امام_زمان
#حجاب
#شهید_غیرت
#شهدا
#توضیح_خلسه
#قرار_جمعه
@shahid_ketabi
شاید بگویند در زمانی که خلقالله واجبات را هم ترک کرده و به سختی بدان مقید هستند، چه جای این حرفهاست!؟
شاید بگویند جایی که قاضیها و بهجتها دم از عرفان عملی زدند و کرامتها برای شان نقل کردهاند، چه جای نقل این خاطرات؟!
شاید شماتتم کنند که چرا از کسی حرف میزنی که تنها ۲۲ سال در این سرای فانی زیست و نفس کشید!
شاید فاصله زمانیام با او، به انکار و استهزایم کشاند و شاید و شاید... .
برای من همین بس که نشانهاش را دیدم و قلب و روحم تسخیرش شد.
برایم همین بس که هر گاه به دیدارش میروم تنها نیست و گم شده و سائلی تمنایش دارد و به انتظارش نشسته است؛ گرچه از خیل مشتاقان و علاقمندان، بسیاری دست نیاز به قبرش دراز دارند و عرض حاجت میطلبند. اما باز هم این برای من نشانه است؛ نشانهای به اندازهی زائرانی که روزانه و ساعتی، دستی بر قبر مطهر میکشند و خواسته دارند و چشم امید به استجابتش.
معبودا!
چقدر سوالهای بیجواب دارم و چه مقدار جوابها و مسائلی که نمیشود گفت!
#دفترچه چقدر میتواند مرا به عالم ملکوتی و عرفانیاش نزدیک کند؟
دفترچه، اسیر لغات است و اسیر لغات را چه به سیر و سلوک و خلسه؟!
گاهی مینویسم و گاهی حیرانم. گاهی عزم نوشتن میکنم و گاهی میانگارم چه کنم و چرا باید بنویسم؟
#کاظم جان!
خودت جلوهای کن و مرا از حیرانی درآر و بگو چه کنم و چطور ختم نمایم؟
بیداردلی گفت که خاک قبرت از جنس نور است و زمانی نمیگذرد که از ازدحام نمیتوان دست بر قبر گذاشت و فاتحه را از دور باید نثارت کرد! توصیه کرد بنشینم کنارت و بنویسم و این شد که مدتی است که مشغولم... .
گاهی #دفترچه انیس است و گاه تو خود روزی میکنی.
چه شد که سی سال خاموش بودی و چگونه شد که نمودار شدی؟ چه قصد کردی و چه میخواهی بکنی؟
هر چه هست، خودت به قلم قدرت بده تا خالصانهتر بنویسد. و به زبان نیز توان و همت بده تا بهتر و بیپردهتر بگوید.
در تاریخ ۲۴ آذر سال ۶۲ آن واقعه اتفاق میافتد.
این #تشرف را کاظم خودش برای یک یا دو نفر تعریف کرده است. یکی از آنها برادر حمزه است.
آن شب کاظم حوالی ساعت ۱۰ الی ۱۱/۵ شب در پشت پایگاه، قسمت عملیات، مقابل مهندسی رزمی نگهبانی میدهد.
خودش میگوید:
در اتاقک نگهبانی ایستاده و مشغول پست بودم. گاهی قدم میزدم و گاه روی صندلیِ داخل اتاقک نگهبانی مینشستم.
یکبار وقتی صورتم را به طرف لودرهایی که در مقابل ساختمان مهندسی رزمی پارک شده بود برگرداندم، در بین دو ماشین سنگین و حدود صد قدمیام، شخصی با هیبت و چهره بسیار نورانی رؤیت شد؛ شخصی دلربا با عمامهای سبز و قامتی کشیده و رعنا.
ابتدا ترس به سراغم آمد و به گمان اینکه خواب بر من مستولی شده، زبان به ذکر خدا چرخاندم و نامش را چند بار زیر لب گفتم. دوباره دیدهام را به آن جهت منحرف کردم و همانجا را نگاه کردم. باز همان شخص بود و همان هیبت! به چهره نگاه کردم؛ متوجه لبخند زیبا و دلنشینش شدم و در عین حال، ترس دوباره جان گرفت! اینبار به طرف شیر آبی که در آن نزدیکی بود رفتم و صورت به آب زدم و وقتی برگشتم سر جای اول خودم، نه اثری از شخص نورانی بود و نه لبخند... .
تا پایان وقت نگهبانی، فکرم مشغول آن صحنه و آن چهره دلربا بود.
میگفتم: خدایا! یعنی من چه دیدم؟!
موقعی که کاظم در حال تعریف کردن این واقعه بود، بدنش میلرزید و آرام و قرار نداشت.
ما با خلوص نیتی که از او سراغ داشتیم و اوصاف آن کس که گفته بود، شک نداشتیم که آن شخص، کسی جز حضرت بقیهالله ارواحنا فداه نبوده است.
نشانهها خبر از کسی میداد که کَس عالم بود و کَسها بی او ناکس!
به حالش غبطه میخوردیم.
و البته این شک، بعد از #خلسه عرفانیاش به یقین بدل شد و دل، قرار گرفت؛
کاظم چند شب بعد به گوشهای از این دیدار و شب نورانی اشاره میکند و آن را تجدید خاطره میکند.
👈حالات کاظم در خلسه را به سختی میتوان به زبان راند و توصیف نمود؛ بدنش لرزه داشت و چشمها پس از بیداری سرخ شده بود! در همان حال(خلسه) چهرهاش برافروخته و جذاب میشد و حالت ملکوتی پیدا میکرد. تن صدا لرزش داشت و گاه جملات تکرار میشد و بیشتر اوقات حالت گریه پیدا میکرد و گاهی حتی در خلسه اشک میریخت. صدا گرم و دلنشینتر میشد و از عمق وجود در میآمد و خواهش و التماس داشت.
اگر کسی حتی یک بار شاهد این صحنه بود، شک از وجودش رخت بر میبست و یقین میکرد که خبرهایی هست.
در خلسه، وقتی صحبت و گفتگو با شهدا و سپس اهل بیت علیهمالسلام شروع شد، دیگر در طول روز رفتار و حرکات و سکناتش به کلی فرق کرده بود و حتی مکروهات هم برایش حکم محرمات را پیدا کرده بود.
دقت در مستحبات را هم که نگو؛
باید با او حشر و نشر میداشتی تا ببینی در چه عالمی سیر میکند.
دیگر مجسمه ورع و تقوا شده بود... .
#سفرنامه_معنوی_شهید ۴
#خلسه
#دفترچه_خلسهها
#شهید_کاظم_عاملو
#شهدا
#امام_زمان
#قرار_جمعه
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi
👆تنها عکسی از شهید که در حال #خلسه از او گرفته شده است.
میدان اصلی شهر #بانه
سال ۱۳۶۲
حالات کاظم در خلسه را به سختی میتوان به زبان راند و توصیف نمود؛ بدنش لرزه داشت و چشمها پس از بیداری سرخ شده بود! در همان حال(خلسه) چهرهاش برافروخته و جذاب میشد و حالت ملکوتی پیدا میکرد. تن صدا لرزش داشت و گاه جملات تکرار میشد و بیشتر اوقات حالت گریه پیدا میکرد و گاهی حتی در خلسه اشک میریخت. صدا گرم و دلنشینتر میشد و از عمق وجود در میآمد و خواهش و التماس داشت.
اگر کسی حتی یک بار شاهد این صحنه بود، شک از وجودش رخت بر میبست و یقین میکرد که خبرهایی هست.
در خلسه، وقتی صحبت و گفتگو با شهدا و سپس اهل بیت علیهمالسلام شروع شد، دیگر در طول روز رفتار و حرکات و سکناتش به کلی فرق کرده بود و حتی مکروهات هم برایش حکم محرمات را پیدا کرده بود.
دقت در مستحبات را هم که نگو؛
باید با او حشر و نشر میداشتی تا ببینی در چه عالمی سیر میکند.
دیگر مجسمه ورع و تقوا شده بود... .
#خاطرات
#کپی_با_ذکر_لینک_است
@shahid_ketabi
14000110_41623_192k.mp3
4.6M
ما در حوادث روزمرّهی زندگی، سرگرمیهای گوناگون ضروری و غیر ضروریای که ما را احاطه کرده و همین طور جاذبههای مختلفی که به اینجا و آنجا میکشاند، احتیاج داریم که پیام شهیدان را بشنویم.
#فرزنداوری
#آقا
#حجاب
#امام_زمان
#شهید_آوینی
@shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا تعجب داره...
این #شهدا چی دیده بودند و چی فهمیده بودند که اینطور حرف میزدند؟
من حال ندارم نمازشب بخونم... تو راحتطلبی خودم گیر کردم. ولی این شهید چه حرفهایی میزنه...!
ببینید 😭
#ویژه
#پست_موقت
@shahid_ketabi
کاظم جبهه بود.
توی نامه برایش نوشتیم که حال مادربزرگت خوش نیست؛ بیا ببینش.
زمستان بود و برف میآمد. آمد مرخصی. تا نشست بالا سر مریض همه زدیم زیر گریه. مادربزرگم واقعاً رو به قبله بود. چند دقیقه که نشست کنارش، بلند شُد و نگاهی بهمان کرد و گفت: «پاشید بابا! پاشید! این هیچچیش نمیشه. نترسید، ده سال دیگه زنده است.»
بعد از آن حالِ ننه بهتر شد و کلاً خوب شد؛ جالب این بود که پیشبینی کاظم درست از آب درآمد و دقیقاً تا ده سال در قید حیات بود و بعد به رحمت رفت.
مادرم موقع #شهادت او میزد توی سر خودش و میگفت: «خاک بر سرم! نگو این گریهها برای خود کاظم بوده.»
برشی از کتاب #رویای_بانه خاطرات بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
#امام_زمان
#حجاب
#جمعه
#خبرای_خوب
#شهدا
#خاطرات
#کپی_با_ذکر_لینک_است
@shahid_ketabi
برشی از کتاب #سه_ماه_رویایی خاطرات بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
#هدیه
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi
خاطرات و کرامات شهید عاملو
واقعا تعجب داره... این #شهدا چی دیده بودند و چی فهمیده بودند که اینطور حرف میزدند؟ من حال ندارم ن
در ابتدای دیدار رهبر انقلاب با خانوادههای شهدای خراسان شمالی، خانم صدیقه بهاری فرزند شهید متنی خواند و در آن اشاره کرد به حرف شهید باکری که بازماندگان جنگ سه دسته میشوند؛
اول پشیمانها، دوم بی تفاوتها و سوم کسانی که پایبند آرمانها میمانند و مجبورند از غصه دق کنند.
به گزارش مشرق، رهبر انقلاب در صحبتهایشان به این حرف دختر شهید بهاری اشاره کردند و گفتند:
من جملهی آخر آن حرف (حرف #شهید_حمید_باکری) را قبول ندارم، آنهایی که پایبند آرمانها و ارزشها میمانند، شاهد به ثمر نشستن و تناور شدن این نهال خواهند بود.😍🤲
@shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب:
امام (رضوان الله علیه) فرمود خرّمشهر را خدا آزاد کرد؛ این همه جوانها آنجا مجاهدت کردند، شهید شدند، کار کردند، [امام فرمود] خدا آزاد کرد؛ این درست است؛ خدا آزاد کرد. میتوانستند همین قدر #شهید بدهند و هیچ اتّفاقی هم نیفتد. در عملیّات رمضان، -در جنگی که همان وقتها انجام گرفت- خدا نخواست ما فتح کنیم امّا در خرّمشهر اتّفاق افتاد؛ این ارادهی الهی بود. ۹۷/۱۲/۲۳
#امنیت_اتفاقی_نیست
#شهدا
#حجاب
#آقا
#امام_زمان
@shahid_ketabi
(👆عکس #شهید_کاظم_عاملو در کنار یکی از دوستان صمیمیاش #شهید_سعیدرضا_عربی)
#کاظم به چهار پنج نفر گفته بود کجا و کی شهید میشوند.
وقتی «مجید رضاکاظمی» ازش پرسیده بود: «من شهید میشم یا نه؟» گفته بود: «آره». جایش را هم به او گفته بود. (و مجیدرضا در همان تاریخ #شهید شد)
به بعضی خصوصی و به بعضی دیگر توی جمع میگفت که کی و کجا شهید میشوند.
سعیدرضا هم از شهدایی بود که تاریخ شهادتش را گفت و من شنیدم.
وقتِ اعزام رفتم توی اتوبوس تا ازش خداحافظی کنم. تا دیدمش پیشگویی کاظم را به یادش انداختم و ازش حلالیت طلبیدم. خودش هم فراموش کرده بود. وقتی گفتم، رنگ و رویش باز شد و قبراق رفت. بهش گفتم سلاممان را به همه دوستان سفر کرده برسان و ما را از یاد نبر.
سعیدرضا در عملیات کربلای۱ و آزادسازی مهران به شهادت رسید؛ سال ۶۵
#خاطرات
برشی از کتاب #رویای_بانه خاطرات بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
#کپی_با_ذکر_لینک_است
@shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎵صوت مکالمه بی سیمی شهید #احمد_کاظمی در لحظات پر شور آزادی خرمشهر
🔊شهید کاظمی:خدا خرمشهر رو آزاد کرد.
@shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برنامه «رویداد»
شبکه استانی
معرفی کتاب خاطرات بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
#کلیپ
#قرار_جمعه
#مصاحبه_و_دیدگاهها
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای #حاج_محمدرضا_طاهری
درباره #شهید_کاظم_عاملو
و معرفی کتاب #سه_ماه_رویایی که #حقیر در سال ۱۳۹۷ آن را به چاپ رساندم
شب شانزدهم ماه رمضان ۱۴۴۴
دانلود فیلم با کیفیت اصلی
#قرار_جمعه
#از_زبان_شخصیتها
#کلیپ
@shahid_ketabi
✳️ آخرین شبی که حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) بودیم، حاج احمد اصلا توی حال خودش نبود.
🔻 مثل یک تعزیهخوان دور حرم میچرخید و بلند بلند گریه میکرد و با جملههای کوتاه و ساده اینگونه میخواند:
«این جا رأس حسین (ع) را به نیزده زدند.😭 عمه سادات را به اسیری آوردند. شامیها با اهلبیت حسین(ع) کاری کردند که روی ظالم ها عالم سفید شد».
بعد از روضه، یک گوشه حرم نشست و تا صبح نماز خواند و مناجات کرد.
🔸 نزدیک اذان صبح، آمد و سراغ یک پاسدار با لباس سبز سپاه را گرفت. ما که ندیده بودیمش. اصرار کردیم که قضیه چیست؟
گفت: یاد شهید محمد توسلی کرده بودم؛ خیلی دلم گرفت. به حضرت زینب (س) متوسل شدم. پاسداری را دیدم که آمد و گفت:
«فردا روز موعود است. دیگر انتظار تمام شد».
🌷 فرداحاج احمد عازم لبنان شد
و این رفتن دیگر بازگشتی نداشت.
📚 یادگاران، جلد ۹؛ کتاب متوسلیان
نویسنده: زهرا رجبی متین
نشر روایت فتح
#شهید_حاج_احمد_متوسلیان
#شهیدانه
#خرمشهر
#سوم_خرداد
#امنیت_اتفاقی_نیست
#حجاب
#امام_زمان
@shahid_ketabi