eitaa logo
به یاد شهید محسن حججی
859 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
39 فایل
آرزویم، آرزوی زینب است جان ناچیزم، فدای زینب است... شهادت، شهادت، شهادت آرزومه... به یاد شهیدان سردار حاج قاسم سلیمانی، دانشمند هسته ای محسن فخری زاده، محسن حججی، نوید صفری، صادق عدالت اکبری، حامد سلطانی تاریخ تاسیس: ۱۳۹۷.۰۱.۲۹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 سال دوم بعد از ازدواج‌مان کارشناسی ارشد قبول شدم، دامغان. شهری با پنج ساعت فاصله از محل زندگی‌مان. عاشق درس خواندن بودم ولی این شرایط، دست و دلم را سست می‌کرد. می‌دانستم درس‌ها سنگین است و کلی وقت‌گیر، دوریِ مسافت هم جای خودش را داشت ولی ابوالفضل که از اشتیاق قلبی من برای ادامه تحصیل باخبر بود، با وجود مخالفت‌های اطرافیان تشویقم می‌کرد که بروم. شاید این یکی از لطف‌های بزرگی بود که ابوالفضل در حق من کرد. او در برابر علاقه‌ام به تحصیل، با توجه به همه سختی‌هایی که داشت، سد نساخت. به این اشتیاق، تمام‌قد احترام گذاشت. این احترام مرا برای همیشه مدیون او کرد. شنبه‌ها صبح مرا می‌رساند راه‌آهن. با قطار می‌رفتم دامغان و سه‌شنبه برمی‌گشتم. فقط سه روز آخر هفته را خانه بودم ولی ابوالفضل خم به ابرو نمی‌آورد. حتی سختی رفت و آمد، سنگینی درس‌ها، دور بودن از خانه و زندگی و از همه مهم‌تر دلتنگی‌های بی‌حد و حصرم برای ابوالفضل بارها و بارها مرا تا مرز خستگی برد ولی ابوالفضل بود که تشویقم می‌کرد ادامه بدهم. به روایت همسر مکرم 🖥جنات فکه @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹
به یاد شهید محسن حججی
✨🌱✨🌱✨ 🌱✨ ✨ ماجرای دیدار سردار #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی با خانواده #شهید_محسن_کمالی_دهقان موقع رفتن سر
✨🌱✨🌱✨ 🌱✨ ✨ ماجرای دیدار سردار با خانواده وقتی حاج قاسم رفت و خبر آمدنشان در شهر پیچید از استاندار گرفته تا همه مسئولین از ما گلایه کردند چرا نگفتید ما هم بیاییم. عذرخواهی کردم و گفتم ببخشید واقعا هم کمبود وقت بود و هم امکانش را نداشتیم. آمدن سردار سلیمانی به خانه ما یکی از بهترین روز‌های زندگی مان بود و برکت حضورشان را به عینه در زندگی خودمان دیدیم. سردار به خانواده شهدا به خصوص خانواده شهدایی که نیرو‌های خود سردار بودند وابستگی و علاقه خاصی داشتند واینطور نبود که بعد از شهادت بچه‌ها خانواده شان را فراموش کرده باشد. وقتی شنیدیم چنین شخصیتی با همه مشغله‌هایی که در سطح منطقه و جهان دارد وقت گذاشته و به خانواده شهدا سر می‌زند برای ما بسیار ارزشمند بود و واقعا فراموش نشدنی بود. احساسمان را نمی‌توانیم آنطور که بود بیان کنیم. خودمانی بودن و تواضع و محبت سردار مثال زدنی بود. سپس با همه اعضای خانواده عکس یادگاری گرفت و رفت. (آخر)🔸 🌱 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹 ✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨
🌷🌿🌷🌿🌷🌿 🌿🌷🌿 🌷🌿 🌿 شهیدی که یک روستا را به نام خود زد 💍جلال و آمنه ازدواج می‌کنند. آمنه می‌داند زندگی‌اش تفاوت زیادی با بقیه همسن و سال‌هایش خواهد داشت. تفاوتی که حتی در ماه‌عسل هم خودش را نشان داد: 🌱«ماه‌عسل من در اردوی‌جهادی گذشت. اول خیلی ناراحت بودم. می‌گفتم یک سفر مشهد را همه عروس و دامادها می‌روند. گفت حالا شما بیا! قول می‌دهم بیشترخوش بگذرد. 🔹در این اردو خانم‌ها اولین بار بود که در اردوهای جهادی شرکت می‌کردند. باهم به قلعه گنج استان کرمان رفتیم. واقعا امکانات صفر بود. بعد اردو با همه سختی هایش روحیه‌ام حسابی تغییر کرده بود. پرسید حالا اینطوری خوب بود یا ماه‌عسل معمولی؟ 😇گفتم آن‌قدر خوب بود که اگر از این به بعد خودت هم نخواهی بروی، من می‌روم. این شد که در طول زندگی باهم به ۷ اردوی جهادی رفتیم. اردوها طوری بود که حتی ممکن بود همدیگر را تا ۱۳ روز نبینیم؛ چون هرکدام در یک روستای محروم مشغول بودیم.» @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
🌷🌿🌷🌿🌷🌿 🌿🌷🌿 🌷🌿 🌿 اجر شهید نزد خداوند محفوظ است. ایشان به مسائل دنیوی توجهی نداشت. بسیاری از کودکان و کهنسالان یمنی از بحث سوتغذیه رنج می برند. به یاد دارم یکبار با ایشان تماس داشتم و حالشان را پرسیدم اما متوجه شدم در یک هفته سه وعده پوره سیب زمینی خورده بودند. گفتم شما می توانید مواد خوب برای اغذیه تهیه کنید و چرا این کار را نمی کنید؟ در دو سالی که آنجا بود به اندازه تعداد انگشتان دست میوه نخورد. آزمایش و کشت خون ایشان که در تهران انجام شد گفتند ایشان ویتامینی در بدن ندارد. /روایت دختر بزرگ شهید Irna.ir📲 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
به یاد شهید محسن حججی
🌺❄️🌺❄️🌺❄️🌺 ❄️🌺 🌺 🎉 #سفره_عقدی_که_بوی_شهادت_میداد بعد از برگشت از سوریه هم خوشحال بود، هم یک حسرت عج
🌺❄️🌺❄️🌺❄️🌺 ❄️🌺 🌺 🎉 [محسن] می ‌گفت من در هر عملیاتی که داشتم، هر آن شهادت را می ‌دیدم که به طرفم می‌ آید اما نصیبم نمی‌ شود. می‌ گفت تیر به سمتم شلیک می ‌شد اما از کنار سرم رد می‌شد، ترکش می ‌آمد اما ترکش ‌ها سرد بودند عمل نمی‌کردند، خمپاره بغلم زمین می‌ خورد اما منفجر نمی ‌شد. حتی یک بار وقتی داخل تانک بودم، تانک را زدند، همه گفتند که حتما شهید شدم اما من حتی یک خراش هم برنداشتم. بعد می‌ گفت زهرا، لابد من یک جای کارم می لنگد، یک جای کارم اشکال دارد که شهید نمی‌شوم. گله می‌کرد که چرا من شهادت را می‌ بینم اما شهادت به سمتم نمی ‌آید. آن موقع من هنوز باردار بودم، می ‌گفتم غصه نخور، صبر کن، حتما باید شرایطش مهیا باشد. راوی : همسر @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein🌺🍃 💌 خاطرات برگرفته از : 🌐 khaterenegari.com 🌺 ❄️🌺 🌺❄️🌺❄️🌺❄️🌺