🌾🌾🌾🍂🍃🌴
📗کتاب دیجیتال💾
🚩داستانهای نهج البلاغه☀️
💠گناه آدم و توبهي او
#اقتباس از نهجالبلاغه خطبهي اول و خطبه 91.↪️
خداوند پس از آنكه زمين را آفريد و آن را آماده #سكونت انسان ساخت، در ميان مخلوقات خود، آدم (اولين انسان نسل موجود) را برگزيد و او را در #بهشت (يعني باغي از باغهاي خرم و خوش آب و هواي زمين) جاي داد، آشاميدنيهاي گوارا و خوراكهاي لذتبخش را در اختيار آدم گذاشت. [7]
و آدم را از #حيلههاي ابليس و دشمني او، برحذر داشت و به او تكليف كرد كه فريب شيطان را نخورد (او را در آن بهشت آزمايش كرد و فرمود كه او و همسرش، نزديك درختي نروند و از آن چيزي نخورند).
ولي سرانجام ابليس (پدر شيطانها) او را فريب داد و بر او حسادت ورزيد، چرا كه ابليس از اينكه حضرت آدم در بهشت، در #جايگاه هميشگي و همنشين نيكان است، ناراحت بود، #وسوسههاي او باعث شد كه آدم (ع) يقين خود را به #شك و وسوسهي او از دست داد و،،
⏪ادامه دارد،،
پاورقی⬇️
[7] گرچه بعضي معتقدند اين بهشت، همان بهشت آخرت كه موعود انسانهاي نيك است بود، ولي ظاهر اين است كه اين بهشت، يكي از باغهاي پرگياه و ميوه و خوش آب و هواي دنيا در همين زمين بوده است، چنانكه اين مطلب در حديثي از امام صادق (ع) آمده است (تفسير نورالثقلين ج 1 ص62)
ناگفته نماند: داستان آدم و همسرش حواء، در بهشت و فريب دادن ابليس و اخراج آنها از بهشت در قرآن در سورههاي بقره آيه 35 تا 38 و اعراف آيه 19 تا 22 و سوره طه آيه 118 تا 123 آمده است.
@Shahid_tahernia94
#همداني
🌹_______🕊_______🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩 #زندگینامه
پاسدارشهید 🌹مدافع حرم
#سجادطاهرنیا 🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین✨
6⃣
#شعرموردعلاقه
شهید #طاهرنیا از این شعر که بر روی جلیقه ضدگلوله اش نوشته بود #روحیه میگرفت و حتی بارها گفته بود به این شعر حس عجیبی دارد #میگفت از این شعر خوشم میاد و به من روحیه میده
درد شیعه غم زهراست
غم یاس خم زهراست
بخدا سوز دل من
همه از ماتم زهراست
و من #مطمئن هستم نوشتن این شعر بر روی لباسی که قرار بود در روز عملیات بپوشه هدفی جز گرفتن روحیه نبود و برای #انتقام از این داغ وارد صحنه جنگ شد...
ایام #فاطمیه همیشه خودش رو به مراسمات عزا مادر میرسوند 🏴
و تا جایی که از دستش بر می آمد به برگزاری این مراسمات #کمک مالی میکرد.
حتی در روز درگیری #اتیکت ی که همراه داشت جمله #معروف
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
نوشته شده بود.
#نقل_قول_ازهمرزم_شهید
💠 #خاطره
یادم میاد #مقداری از موهای اطراف سرش کمی #سفید شده بود...هر وقت جلوی آینه می ایستاد و خودش را می دید
آه #حسرتی می کشید و میگفت: #آخر_پیر_شدیم_و_شهید_نشدیم...
آنقدر با حسرت ونگرانی این جمله را #بیان میکرد که اشتیاق بشهادت را در کلامش میدیدم، او با این #جملات مرا آماده میکرد و خودش مهیا میشد برای پرواز....🕊🌹
#نقل_قول_ازهمسرشهید
💠 #بهشت_زهرا🕊🌹
سال 85رفتیم بهشت زهرا
نزدیک غروب بود...
#اتفاقی رسیدیم اینجا...
فانوس ها روشن بودن میان این درخت ها یک صحنه ای #خلق شده بود که هردو مانده بودیم نگاه های خیره به #نورفانوسها....قبورشهدای #گمنام....و درختها.....
صحنه ای تکرار نشدنی برایمان رقم خورد...
آقاسجاد #ارادت زیادی به شهدای گمنام داشت در میان قبور مطهر قدم میزد و گاها می ایستاد و به قبر #نگاه میکرد و دوباره قدم میزد گاها می نشست بالای قبری...
منم هم گوشه ای #ایستاده بودم...
حال و هوای این محل مرا #گرفته بود و زیر چشم به آقا #سجاد نیز توجه داشتم...
زمان به سرعت سپری میشد مدت زیادی بودیم ولی هیچ #نفهمیدیم...
آقا سجاد راضی نبود آنجا را ترک کند هنوز از بین قبرها بیرون نشده بود #گفت باز هم بیایم...
من هم به نشانه تایید حرفش سرم راتکان دادم...#دوباره گفت باید زیاد اینجا بیایم حال و هوای #عجیبی دارد،
اینجا انگار قطعه ای از #بهشت بود...🕊🌹
#نقل_قول_ازدوست_شهید
@shahid_tahernia94
#کمیل
💔| #آقا_امام_حسین_ع:
چشمانِ هرکس که در مصیبتهاى ما قطره اى اشک بریزد، #خداوند او را در #بهشت جاى میدهد...
@Shahid_tahernia94
#همداني
#اینجا_قطعهای_از_بهشت...
#بهشتزهرای تهران... قطعهی شهدای #گمنام... همان جایی است که #آقاسجاد برای اولین بار نزدیک غروب یکی از روزهای سال ۸۵ چنان مست #زیارتش شده بود که او را از خود بیخود کرده بود.
مدتی طولانی در میان قبور #شهدا قدم میزد، گاهی میایستاد و به قبر #شهیدی خیره میشد و دوباره آرام مثل همیشه قدم زنان پیش میرفت، گاهی مینشست...
من هم کنج این قطعه به درختی تکیه داده بودم و حال و هوای #عجیبی داشتم. اما حواسم به #آقاسجاد هم بود که چگونه محو #تماشا شده است...
حس #عجیبی داشت... انگار آنها را میبیند و با آنها صحبت میکند! یکسره #اشک میریخت.
چند بار اشاره کردم #سجاد جان برویم دیر شده! ولی انگار حاضر نبود #دل بکند. آنقدر ماند تا به اذان مغرب نزدیک شدیم. اگر بحث #نماز اول وقت نبود شاید ساعتها آنجا میماندیم...
وقتی میخواست از قطعه #شهدایگمنام بیرون بیاید، گفت:
" عجب جایی بود! قطعهای از #بهشت... من تازه اینجا را پیدا کردهام... "
#نقل_از_دوست_شهید🌹
#برگرفته_از_کتاب📘
#ساقیان_حرم🇮🇷
#خاطرات_شهیدمدافعحرم🕊
#سجادطاهرنیا🌷
@shahid_tahernia
:
#شهادت_به_وقت_۶
مروری بر خاطرات #شهید_مدافع_حرم #محمدحسین_عطری
.
.
.
#برشی_از_متن_کتاب:
روی بیت المال بسیار حساس بود و اگر کمترین سوء استفاده ای از بیت المال می دید، حتماً تذکر میداد. یک روز پسرم را برای تزریق واکسن به دکتر می بردم. خیلی عادت نداشتم که از تاکسی و... برای رفت و آمد استفاده کنم. کارمان که تمام شد پیاده راه افتادم. بچه را بغل کرده و به سمت منزل بر می گشتم.حسین آقا آن روز به واسطه ی ماموریتی، با ماشین از نزدیکی های منزلمان عبور می کرد.
به طور اتفاقی مرا دید که با بچه در بغل در حال برگشت به خانه هستیم. با ما سلام و احوالپرسی کرد و دست نوازشی بر سر محمد مهدی کشید. اما آن روز حاضر نشد برای رساندن همسر و بچه اش به منزل، سانتی متری ماشین بیت المال را از مسیر تعیین شده اداری خارج کند. یقین دارم دلش پیش ما ماند، اما اجازه نداد احساس پدری،باعث شود که ماشین بیت المال صرف کار شخصی شود.
شهید عطری مسیر محل کارش را ادامه داد و من در حال خوشحالیِ داشتنِ چنین همسر مقیّدی، مسیرم را به سمت منزل ادامه دادم.
.
چاپ اول/قیمت:۳۰۰۰۰تومان
.
.
#کتاب_خوب
#شهید_محمد_حسین_عطری
#شهید_عطری
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#سوریه
#گیلان
#رشت
#مرکز_فرهنگی_بهشت
#محصولات_فرهنگی_بهشت
#محصولات_فرهنگی
#بهشت
@shahid_tahernia