eitaa logo
یادگاه ••مسافرتاسوعا••شهيد(سجادطاهرنيا)
201 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
214 ویدیو
8 فایل
𑨧اولین کانال رسمی شهید مدافع حرم آقاسجاد طاهرنیا مسافر تاسوعای94 (۹۴/۰۸/۰۱) باحضور مادر ،همسر،برادر و همرزمان شهید مدیر کانال @mohajjer
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾🌾🌾🍂🍃🌴 📗کتاب دیجیتال💾 🚩داستانهای نهج البلاغه☀️ 💠گناه آدم و توبه‌ي او از نهج‌البلاغه خطبه‌ي اول و خطبه 91.↪️ خداوند پس از آنكه زمين را آفريد و آن را آماده انسان ساخت، در ميان مخلوقات خود، آدم (اولين انسان نسل موجود) را برگزيد و او را در (يعني باغي از باغهاي خرم و خوش آب و هواي زمين) جاي داد، آشاميدنيهاي گوارا و خوراكهاي لذتبخش را در اختيار آدم گذاشت. [7] و آدم را از ابليس و دشمني او، برحذر داشت و به او تكليف كرد كه فريب شيطان را نخورد (او را در آن بهشت آزمايش كرد و فرمود كه او و همسرش، نزديك درختي نروند و از آن چيزي نخورند). ولي سرانجام ابليس (پدر شيطانها) او را فريب داد و بر او حسادت ورزيد، چرا كه ابليس از اينكه حضرت آدم در بهشت، در هميشگي و همنشين نيكان است، ناراحت بود، او باعث شد كه آدم (ع) يقين خود را به و وسوسه‌ي او از دست داد و،، ⏪ادامه دارد،، پاورقی⬇️ [7] گرچه بعضي معتقدند اين بهشت، همان بهشت آخرت كه موعود انسانهاي نيك است بود، ولي ظاهر اين است كه اين بهشت، يكي از باغهاي پرگياه و ميوه و خوش آب و هواي دنيا در همين زمين بوده است، چنانكه اين مطلب در حديثي از امام صادق (ع) آمده است (تفسير نورالثقلين ج 1 ص62) ناگفته نماند: داستان آدم و همسرش حواء، در بهشت و فريب دادن ابليس و اخراج آنها از بهشت در قرآن در سوره‌هاي بقره آيه 35 تا 38 و اعراف آيه 19 تا 22 و سوره طه آيه 118 تا 123 آمده است. @Shahid_tahernia94
دختر دلبند #شهید_سجاد_طاهر_نیا پدر میهمان سفره ی آسمانیست با نگاهی زیبا به پدر چه حرفی در سینه نهان داری ای فرزند دلاورمرد گیلان زمین از #بهشت دعاگوی شماست #افطار @shahid_tahernia92
🌹_______🕊_______🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 پاسدارشهید 🌹مدافع حرم 🕊🌹 ✨ 6⃣ شهید از این شعر که بر روی جلیقه ضدگلوله اش نوشته بود می‌گرفت و حتی بارها گفته بود به این شعر حس عجیبی دارد از این شعر خوشم میاد و به من روحیه میده درد شیعه غم زهراست غم یاس خم زهراست بخدا سوز دل من همه از ماتم زهراست و من هستم نوشتن این شعر بر روی لباسی که قرار بود در روز عملیات بپوشه هدفی جز گرفتن روحیه نبود و برای از این داغ وارد صحنه جنگ شد... ایام همیشه خودش رو به مراسمات عزا مادر میرسوند 🏴 و تا جایی که از دستش بر می آمد به برگزاری این مراسمات مالی میکرد. حتی در روز درگیری ی که همراه داشت جمله میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم نوشته شده بود. 💠 یادم میاد از موهای اطراف سرش کمی شده بود...هر وقت جلوی آینه می ایستاد و خودش را می دید آه می کشید و میگفت: ... آنقدر با حسرت ونگرانی این جمله را میکرد که اشتیاق بشهادت را در کلامش میدیدم، او با این مرا آماده میکرد و خودش مهیا میشد برای پرواز....🕊🌹 💠 🕊🌹 سال 85رفتیم بهشت زهرا نزدیک غروب بود... رسیدیم اینجا... فانوس ها روشن بودن میان این درخت ها یک صحنه ای شده بود که هردو مانده بودیم نگاه های خیره به ....قبورشهدای ....و درختها..... صحنه ای تکرار نشدنی برایمان رقم خورد... آقاسجاد زیادی به شهدای گمنام داشت در میان قبور مطهر قدم میزد و گاها می ایستاد و به قبر میکرد و دوباره قدم میزد گاها می نشست بالای قبری... منم هم گوشه ای بودم... حال و هوای این محل مرا بود و زیر چشم به آقا نیز توجه داشتم... زمان به سرعت سپری میشد مدت زیادی بودیم ولی هیچ ... آقا سجاد راضی نبود آنجا را ترک کند هنوز از بین قبرها بیرون نشده بود باز هم بیایم... من هم به نشانه تایید حرفش سرم راتکان دادم... گفت باید زیاد اینجا بیایم حال و هوای دارد، اینجا انگار قطعه ای از بود...🕊🌹 @shahid_tahernia94
💔| : چشمانِ هرکس که در مصیبتهاى ما قطره اى اشک بریزد، او را در جاى میدهد... @Shahid_tahernia94
... تهران... قطعه‌ی شهدای ... همان جایی است که برای اولین بار نزدیک غروب یکی از روزهای سال ۸۵ چنان مست شده بود که او را از خود بیخود کرده بود. مدتی طولانی در میان قبور قدم می‌زد، گاهی می‌ایستاد و به قبر خیره می‌شد و دوباره آرام مثل همیشه قدم زنان پیش می‌رفت، گاهی می‌نشست... من هم کنج این قطعه به درختی تکیه داده بودم و حال و هوای داشتم. اما حواسم به هم بود که چگونه محو شده است... حس داشت... انگار آنها را می‌بیند و با آنها صحبت می‌کند! یکسره می‌ریخت. چند بار اشاره کردم جان برویم دیر شده! ولی انگار حاضر نبود بکند. آنقدر ماند تا به اذان مغرب نزدیک شدیم. اگر بحث اول وقت نبود شاید ساعت‌ها آنجا می‌ماندیم... وقتی می‌خواست از قطعه بیرون بیاید، گفت: " عجب جایی بود! قطعه‌ای از ... من تازه اینجا را پیدا کرده‌ام... " 🌹 📘 🇮🇷 🕊 🌷 @shahid_tahernia
: #شهادت_به_وقت_۶ مروری بر خاطرات #شهید_مدافع_حرم #محمدحسین_عطری . . . #برشی_از_متن_کتاب: روی بیت المال بسیار حساس بود و اگر کمترین سوء استفاده ای از بیت المال می دید، حتماً تذکر میداد. یک روز پسرم را برای تزریق واکسن به دکتر می بردم. خیلی عادت نداشتم که از تاکسی و... برای رفت و آمد استفاده کنم. کارمان که تمام شد پیاده راه افتادم. بچه را بغل کرده و به سمت منزل بر می گشتم.حسین آقا آن روز به واسطه ی ماموریتی، با ماشین از نزدیکی های منزلمان عبور می کرد. به طور اتفاقی مرا دید که با بچه در بغل در حال برگشت به خانه هستیم. با ما سلام و احوالپرسی کرد و دست نوازشی بر سر محمد مهدی کشید. اما آن روز حاضر نشد برای رساندن همسر و بچه اش به منزل، سانتی متری ماشین بیت المال را از مسیر تعیین شده اداری خارج کند. یقین دارم دلش پیش ما ماند، اما اجازه نداد احساس پدری،باعث شود که ماشین بیت المال صرف کار شخصی شود. شهید عطری مسیر محل کارش را ادامه داد و من در حال خوشحالیِ داشتنِ چنین همسر مقیّدی، مسیرم را به سمت منزل ادامه دادم. . چاپ اول/قیمت:۳۰۰۰۰تومان . . #کتاب_خوب #شهید_محمد_حسین_عطری #شهید_عطری #مدافع_حرم #شهید #شهادت #سوریه #گیلان #رشت #مرکز_فرهنگی_بهشت #محصولات_فرهنگی_بهشت #محصولات_فرهنگی #بهشت @shahid_tahernia