eitaa logo
یادگاه ••مسافرتاسوعا••شهيد(سجادطاهرنيا)
211 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
214 ویدیو
8 فایل
𑨧اولین کانال رسمی شهید مدافع حرم آقاسجاد طاهرنیا مسافر تاسوعای94 (۹۴/۰۸/۰۱) باحضور مادر ،همسر،برادر و همرزمان شهید مدیر کانال @mohajjer
مشاهده در ایتا
دانلود
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 🕊🌹 🌹 عاشق شهید _هادی بود💞 به هرکسی از دوستان میرسید یک جلد کتاب ابراهیم رو میداد میگفت بخون بعد بهم بده چند جلدشو تو ماشین داشت همین طور گردشی میدادش به دوستاش و آشناها... خواننده کتاب از بس عاشق کتاب میشد که دیگه بازگشتی تو کار نبود و آقا سجاد اون کتاب رو هدیه میداد بهش... مجتبی بابایی زاده 🕊🌹در کنار شهید آقا سجاد در منزل شهید نوزاد بعد مراسم تدفین نشسته بودند مادر شهید نوزاد بسیار صبور بود و به صحبت های آقا مجتبی گوش میداد آقا که کمی عقب تر از آقا مجتبی نشسته بود آرام آرام از چشمانش جاری بود.. مجتبی از سخت بودن تحمل فراق برای مادر گفت و در آخر کلام از شهید نوزاد درخواست کرد تا برای شهادت باقی دوستان دعا کند...🕊🌹 شهید با تامل در پاسخ گفت شما بمانید شما روح الله من هستید من دعا میکنم آقا امام زمان بیاید چون او با سپاهی از می آید و قطعا ما دوباره روح الله را خواهیم ...🕊🕊🌹 @Shahid_tahernia94
🌹_______🕊_______🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 پاسدارشهید 🌹مدافع حرم 🕊🌹 ✨ 6⃣ شهید از این شعر که بر روی جلیقه ضدگلوله اش نوشته بود می‌گرفت و حتی بارها گفته بود به این شعر حس عجیبی دارد از این شعر خوشم میاد و به من روحیه میده درد شیعه غم زهراست غم یاس خم زهراست بخدا سوز دل من همه از ماتم زهراست و من هستم نوشتن این شعر بر روی لباسی که قرار بود در روز عملیات بپوشه هدفی جز گرفتن روحیه نبود و برای از این داغ وارد صحنه جنگ شد... ایام همیشه خودش رو به مراسمات عزا مادر میرسوند 🏴 و تا جایی که از دستش بر می آمد به برگزاری این مراسمات مالی میکرد. حتی در روز درگیری ی که همراه داشت جمله میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم نوشته شده بود. 💠 یادم میاد از موهای اطراف سرش کمی شده بود...هر وقت جلوی آینه می ایستاد و خودش را می دید آه می کشید و میگفت: ... آنقدر با حسرت ونگرانی این جمله را میکرد که اشتیاق بشهادت را در کلامش میدیدم، او با این مرا آماده میکرد و خودش مهیا میشد برای پرواز....🕊🌹 💠 🕊🌹 سال 85رفتیم بهشت زهرا نزدیک غروب بود... رسیدیم اینجا... فانوس ها روشن بودن میان این درخت ها یک صحنه ای شده بود که هردو مانده بودیم نگاه های خیره به ....قبورشهدای ....و درختها..... صحنه ای تکرار نشدنی برایمان رقم خورد... آقاسجاد زیادی به شهدای گمنام داشت در میان قبور مطهر قدم میزد و گاها می ایستاد و به قبر میکرد و دوباره قدم میزد گاها می نشست بالای قبری... منم هم گوشه ای بودم... حال و هوای این محل مرا بود و زیر چشم به آقا نیز توجه داشتم... زمان به سرعت سپری میشد مدت زیادی بودیم ولی هیچ ... آقا سجاد راضی نبود آنجا را ترک کند هنوز از بین قبرها بیرون نشده بود باز هم بیایم... من هم به نشانه تایید حرفش سرم راتکان دادم... گفت باید زیاد اینجا بیایم حال و هوای دارد، اینجا انگار قطعه ای از بود...🕊🌹 @shahid_tahernia94
نام: #سجاد خانوادگی: طاهرنیای‌مژدهی تولد: ۲۳ #مرداد ۶۴ شهادت: ۱ آبان ۹۴ لقب: #شهیدتاسوعا 🌸سالروز زمینی‌شدنت‌مبارک🌸 @shahid_tahernia
وقتی به دنیا آمد پدرش جبهه بود. با اجازه‌ی او اسم را خودم برایش انتخاب کردم. پدر آقا سجاد قبل از تولد چندین بار امتحان رانندگی داده بود اما موفق نشده بود که قبول شود. ولی در اولین امتحان رانندگی بعد از تولد توانست گواهینامه‌اش را بگیرد. شیرینی گرفت و آمد خانه. می‌گفت: بابا جان! همین اول کار، برایم داشت! پدر ۱۵ روز بیشتر پیش ما نماند و برای عملیات والفجر ۹ به برگشت. سجاد را همیشه با خودم به و مراسمات می‌بردم..من هم خواهر شهیدم و هم مادر شهید. هم داغ برادر دیدم و هم داغ فرزند. همیشه به مادرم می‌گفتم: مادر! برای هدیه‌ای که در راه داده‌ای کن! ولی وقتی پسر خودم هم به برادر شهیدم پیوست فهمیدم فرزند جوان، مادر را خیلی تحت فشار می‌گذارد. وقتی را آوردند و شنیدم مادر ندارد، با خودم گفتم خدا را شکر. اگر مادرش زنده بود، چه می‌کشید! @shahid_tahernia
#جوانمردِکوچولو یک روز داخل کلاس یکی از دانش آموزان کار اشتباهی انجام داد. معلم هم متوجه شد و تصمیم به تنبیه او گرفت. اما نمی‌دانست چه کسی این کار را انجام داده! لذا از بچه‌های کلاس سوال کرد که چه کسی این کار را کرده است؟؟ #سجادطاهرنیا از جا بلند شد و گفت کار من است! هم دانش آموزان و هم معلم تعجب کردند. معلم بخاطر شناختی که از #سجاد داشت و همکلاسی‌ها بخاطر اینکه می‌دانستند کار #سجاد نبود! بعد از زنگ، همکلاسی‌ها سوال کردند: " #سجاد! چرا گفتی کار تو بوده؟! " #سجاد جواب داد: " اون دانش آموزی که این کار را انجام داده، چند روز پیش باباش‌‌رو از دست داده و یتیم شده و اگر تنبیه می‌شد خیلی بد بود و خجالت می‌کشید!! " #به_نقل_از_دوست‌ِشهید #برگرفته_از_کتاب #ساقیان_حرم #خاطرات_شهیدمدافع‌حرم #سجادطاهرنیا @shahid_tahernia
... تهران... قطعه‌ی شهدای ... همان جایی است که برای اولین بار نزدیک غروب یکی از روزهای سال ۸۵ چنان مست شده بود که او را از خود بیخود کرده بود. مدتی طولانی در میان قبور قدم می‌زد، گاهی می‌ایستاد و به قبر خیره می‌شد و دوباره آرام مثل همیشه قدم زنان پیش می‌رفت، گاهی می‌نشست... من هم کنج این قطعه به درختی تکیه داده بودم و حال و هوای داشتم. اما حواسم به هم بود که چگونه محو شده است... حس داشت... انگار آنها را می‌بیند و با آنها صحبت می‌کند! یکسره می‌ریخت. چند بار اشاره کردم جان برویم دیر شده! ولی انگار حاضر نبود بکند. آنقدر ماند تا به اذان مغرب نزدیک شدیم. اگر بحث اول وقت نبود شاید ساعت‌ها آنجا می‌ماندیم... وقتی می‌خواست از قطعه بیرون بیاید، گفت: " عجب جایی بود! قطعه‌ای از ... من تازه اینجا را پیدا کرده‌ام... " 🌹 📘 🇮🇷 🕊 🌷 @shahid_tahernia