┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
#شهید_سجاد_طاهر_نیا 🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#عاشق_شهیدابراهیم🌹
عاشق شهید #ابراهیم _هادی بود💞
به هرکسی از دوستان میرسید یک جلد کتاب ابراهیم رو میداد میگفت بخون بعد بهم بده
چند جلدشو تو ماشین داشت همین طور گردشی میدادش به دوستاش و آشناها...
#گاها خواننده کتاب از بس عاشق کتاب میشد که دیگه بازگشتی تو کار نبود و آقا سجاد اون کتاب رو هدیه میداد بهش...
#خاطره
#شهید مجتبی بابایی زاده 🕊🌹در کنار شهید آقا سجاد در منزل شهید نوزاد بعد مراسم تدفین نشسته بودند مادر شهید نوزاد بسیار صبور بود و به صحبت های آقا مجتبی گوش میداد آقا #سجاد که کمی عقب تر از آقا مجتبی نشسته بود آرام آرام #اشک از چشمانش جاری بود..
مجتبی از سخت بودن تحمل فراق برای مادر گفت و در آخر کلام از #مادر شهید نوزاد درخواست کرد تا برای شهادت باقی دوستان دعا کند...🕊🌹
#مادر شهید با تامل در پاسخ گفت شما بمانید شما روح الله من هستید من دعا میکنم آقا امام زمان بیاید چون او با سپاهی از #شهیدان می آید و قطعا ما دوباره روح الله را خواهیم ...🕊🕊🌹
#نقل_قول_همرزم_شهید
@Shahid_tahernia94
#همداني
🌹_______🕊_______🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩 #زندگینامه
پاسدارشهید 🌹مدافع حرم
#سجادطاهرنیا 🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین✨
6⃣
#شعرموردعلاقه
شهید #طاهرنیا از این شعر که بر روی جلیقه ضدگلوله اش نوشته بود #روحیه میگرفت و حتی بارها گفته بود به این شعر حس عجیبی دارد #میگفت از این شعر خوشم میاد و به من روحیه میده
درد شیعه غم زهراست
غم یاس خم زهراست
بخدا سوز دل من
همه از ماتم زهراست
و من #مطمئن هستم نوشتن این شعر بر روی لباسی که قرار بود در روز عملیات بپوشه هدفی جز گرفتن روحیه نبود و برای #انتقام از این داغ وارد صحنه جنگ شد...
ایام #فاطمیه همیشه خودش رو به مراسمات عزا مادر میرسوند 🏴
و تا جایی که از دستش بر می آمد به برگزاری این مراسمات #کمک مالی میکرد.
حتی در روز درگیری #اتیکت ی که همراه داشت جمله #معروف
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
نوشته شده بود.
#نقل_قول_ازهمرزم_شهید
💠 #خاطره
یادم میاد #مقداری از موهای اطراف سرش کمی #سفید شده بود...هر وقت جلوی آینه می ایستاد و خودش را می دید
آه #حسرتی می کشید و میگفت: #آخر_پیر_شدیم_و_شهید_نشدیم...
آنقدر با حسرت ونگرانی این جمله را #بیان میکرد که اشتیاق بشهادت را در کلامش میدیدم، او با این #جملات مرا آماده میکرد و خودش مهیا میشد برای پرواز....🕊🌹
#نقل_قول_ازهمسرشهید
💠 #بهشت_زهرا🕊🌹
سال 85رفتیم بهشت زهرا
نزدیک غروب بود...
#اتفاقی رسیدیم اینجا...
فانوس ها روشن بودن میان این درخت ها یک صحنه ای #خلق شده بود که هردو مانده بودیم نگاه های خیره به #نورفانوسها....قبورشهدای #گمنام....و درختها.....
صحنه ای تکرار نشدنی برایمان رقم خورد...
آقاسجاد #ارادت زیادی به شهدای گمنام داشت در میان قبور مطهر قدم میزد و گاها می ایستاد و به قبر #نگاه میکرد و دوباره قدم میزد گاها می نشست بالای قبری...
منم هم گوشه ای #ایستاده بودم...
حال و هوای این محل مرا #گرفته بود و زیر چشم به آقا #سجاد نیز توجه داشتم...
زمان به سرعت سپری میشد مدت زیادی بودیم ولی هیچ #نفهمیدیم...
آقا سجاد راضی نبود آنجا را ترک کند هنوز از بین قبرها بیرون نشده بود #گفت باز هم بیایم...
من هم به نشانه تایید حرفش سرم راتکان دادم...#دوباره گفت باید زیاد اینجا بیایم حال و هوای #عجیبی دارد،
اینجا انگار قطعه ای از #بهشت بود...🕊🌹
#نقل_قول_ازدوست_شهید
@shahid_tahernia94
#کمیل
#قدم_خیر
وقتی #سجاد به دنیا آمد پدرش جبهه بود. با اجازهی او اسم #سجاد را خودم برایش انتخاب کردم. پدر آقا سجاد قبل از تولد #سجاد چندین بار امتحان رانندگی داده بود اما موفق نشده بود که قبول شود.
ولی در اولین امتحان رانندگی بعد از تولد #سجاد توانست گواهینامهاش را بگیرد. شیرینی گرفت و آمد خانه.
میگفت: بابا جان! #قدمت همین اول کار، برایم #خیر داشت!
پدر #سجاد ۱۵ روز بیشتر پیش ما نماند و برای عملیات والفجر ۹ به #جبهه برگشت.
سجاد را همیشه با خودم به #تشییع_شهدا و مراسمات میبردم..من هم خواهر شهیدم و هم مادر شهید. هم داغ برادر دیدم و هم داغ فرزند.
همیشه به مادرم میگفتم: مادر! برای هدیهای که در راه #خدا دادهای #صبر کن! ولی وقتی پسر خودم هم به برادر شهیدم پیوست فهمیدم #شهادت فرزند جوان، مادر را خیلی تحت فشار میگذارد.
وقتی #شهیدکوچکزاده را آوردند و شنیدم مادر ندارد، با خودم گفتم خدا را شکر.
اگر مادرش زنده بود، چه میکشید!
#به_نقل_از_مادرشهید
#برگرفته_از_کتاب
#ساقیان_حرم
#خاطرات_شهیدمدافعحرم
#سجادطاهرنیا
@shahid_tahernia
#جوانمردِکوچولو
یک روز داخل کلاس یکی از دانش آموزان کار اشتباهی انجام داد.
معلم هم متوجه شد و تصمیم به تنبیه او گرفت. اما نمیدانست چه کسی این کار را انجام داده! لذا از بچههای کلاس سوال کرد که چه کسی این کار را کرده است؟؟
#سجادطاهرنیا از جا بلند شد و گفت کار من است! هم دانش آموزان و هم معلم تعجب کردند.
معلم بخاطر شناختی که از #سجاد داشت و همکلاسیها بخاطر اینکه میدانستند کار #سجاد نبود!
بعد از زنگ، همکلاسیها سوال کردند: " #سجاد! چرا گفتی کار تو بوده؟! " #سجاد جواب داد: " اون دانش آموزی که این کار را انجام داده، چند روز پیش باباشرو از دست داده و یتیم شده و اگر تنبیه میشد خیلی بد بود و خجالت میکشید!! "
#به_نقل_از_دوستِشهید
#برگرفته_از_کتاب
#ساقیان_حرم
#خاطرات_شهیدمدافعحرم
#سجادطاهرنیا
@shahid_tahernia
#اینجا_قطعهای_از_بهشت...
#بهشتزهرای تهران... قطعهی شهدای #گمنام... همان جایی است که #آقاسجاد برای اولین بار نزدیک غروب یکی از روزهای سال ۸۵ چنان مست #زیارتش شده بود که او را از خود بیخود کرده بود.
مدتی طولانی در میان قبور #شهدا قدم میزد، گاهی میایستاد و به قبر #شهیدی خیره میشد و دوباره آرام مثل همیشه قدم زنان پیش میرفت، گاهی مینشست...
من هم کنج این قطعه به درختی تکیه داده بودم و حال و هوای #عجیبی داشتم. اما حواسم به #آقاسجاد هم بود که چگونه محو #تماشا شده است...
حس #عجیبی داشت... انگار آنها را میبیند و با آنها صحبت میکند! یکسره #اشک میریخت.
چند بار اشاره کردم #سجاد جان برویم دیر شده! ولی انگار حاضر نبود #دل بکند. آنقدر ماند تا به اذان مغرب نزدیک شدیم. اگر بحث #نماز اول وقت نبود شاید ساعتها آنجا میماندیم...
وقتی میخواست از قطعه #شهدایگمنام بیرون بیاید، گفت:
" عجب جایی بود! قطعهای از #بهشت... من تازه اینجا را پیدا کردهام... "
#نقل_از_دوست_شهید🌹
#برگرفته_از_کتاب📘
#ساقیان_حرم🇮🇷
#خاطرات_شهیدمدافعحرم🕊
#سجادطاهرنیا🌷
@shahid_tahernia