#خاطره_از_شهدا
✍با احمد آقا و چند نفر از بچه های #مسجد راهی #بهشت زهرا سلام الله علیها شدیم. همیشه برنامه ما به این صورت بود که سریع از #بهشت زهرا سلام الله علیها برمی گشتیم تا به #نماز جماعت مسجد امین الدوله برسیم. اما آن روز دیر راه افتادیم. گفتیم: نماز را در بهشت زهرا سلام الله علیها می خوانیم. به ابتدای جاده رسیدیم.
💦ترافیک شدیدی ایجاد شده بود. ماشین در راه بندان متوقف شد. احمد نگاهی به ساعتش کرد. بعد درباره #نماز_اول_وقت صحبت کرد اما کسی تحویل نگرفت! احمد آقا از ماشین پیاده شد! بعد هم از همه معذرت خواهی کرد! گفتیم: احمد آقا کجا می ری؟! جواب داد: این راه بندان حالا حالا ها باز نمی شه، ما هم به نماز اول وقت نمی رسیم. من با اجازه می رم اون سمت جاده، یک مسجد هست که نمازم رو می خونم و بر می گردم. احمد آقا باز هم معذرت خواهی کرد و رفت. او هر جا که بود نمازش را اول وقت و با #حضور_قلب اقامه می کرد. در جاده و خیابان و ... فرقی برایش نمی کرد. همه جا ملک خدا بود و او هم بنده ی خدا.
#شهید_احمد_علی_نیری
📚منبع : کتاب عارفانه
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#کلام_از_شهدا
✍باید با هم براى خدا تا آنجا که در توان داریم کوشش کنیم. امروز تمام مزدوران و طاغوتیان به مقابله با انقلاب عزیز اسلامى پرداخته اند در راس آن به تعبیر امام، شیطان بزرگ آمریکا و به دنبال او تمامى وابستگان دیگرش. پس از خدا #غافل نشوید که پشیمانى سودى ندارد و ما باید به تعبیر امام #تکلیف را عمل کنیم. اگر توانستیم پیروز مى شویم و اگر کشته هم بشویم #شهید هستیم و این نیز خود پیروزى است.
#شهيد_محسن_وزوايي
📚منبع:سايت جامع سربازان اسلام
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سیره_شهدا
روزی در محوطه پایگاه مشغول کندن علف های هرز بودم ، و با بیل اطراف درخت ها را تمیز می کردم ،
فرمانده پایگاه که آن موقع درجه سرهنگی داشت در حین عبور مرا دید ، بدنم خیس عرق بود ، آمد جلو و سلام کرد و گفت ،
بابا جان چه کار می کنی !؟
گفتم ، جناب سرهنگ دارم اطراف درخت ها را بیل می زنم !
ایشان دفتر یاداشتی که دستش بود به من داد و بیل را از من گرفت و بدون توجه به نگاه تعجب آمیز پرسنل که از آنجا عبور می کردند ، شروع به بیل زدن کرد....
#شهیدعباس_بابایی
📕 امام سجاد و شهدا ، ص19
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
📖
#کتاب_بخونیم
عاشقانههای شهید زینالدین و همسرشان برای رسیدن به خدا ...
آقا مهدی گاهی ڪه یڪ حدیث یا یڪ جملهی زیبا پیدا میڪرد ، با ماژیڪ مینوشت روی ڪاغذ و میزد به دیوار . بعد در موردش با همدیگه حرف میزدیم ، هر ڪدام هر چه فهمیده بودیم ، میگفتیم . اینجوری آن جمله هم روی دیوار جلویِ چشممان میماند و هم توی ذهنمان ماندگار میشد ...
#شهید_مهدی_زین_الدین
📚 ڪتاب آقا مهدی ، ص۶۷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سیره شهدا
یاد کنیم از شهید نوجوانی که
به #حق_الناس خیلی اهمیت میداد!!!
#شهید_غلامرضا_ساعدی_کرمانی
🔻من در بچگی دو تا از لامپهای
#بیت_ المال را شکسته ام؛ #خسارت آن چند میشود؟
به حق الناس خیلی اهمیت میداد.
زمانی که برای اولین بار میخواست به #جبهه برود،
به شهرداری رفت و گفت:
من در بچگی دو تا از لامپهای بیت المال را شکسته ام.
خسارت آن چند میشود؟
غلامرضا خسارت لامپ ها را #پرداخت و با خیال راحت به جبهه رفت....
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#خـــاطرات_شهدا
ننه عباس وقتی شنید ، پسرش برای امور تشکیل تیپ تا یزد آمده ولی راه برگشت را راهی انتخاب کرده که اردکان در مسیرش نباشد ! ، استکان های دستش را طوری روی لبه حوض رها کرد که صدای شکستن شان در بغض ترکیده اش پیچید ، و با چشمان اشکبار و صدایی گریان گفت ،
بچه بزرگ می کنی به این قد و قامت می رسانی ، تا یزد می آید ، ده قدم این طرف تر نمی آید که ما چشم به راهش نباشیم....
#سردارشهیدذبیح_الله_عاصی_زاده
📕سردار ، ص 151
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۲۰
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#موسسه_شهید_کاظمی #شهید_حاج_احمد_کاظمی #مزار_شهید #احترام_نظامی #نجف_آباد #اصفهان
✍...نمی دانم چرا و چگونه ولی از وقتی به #موسسه_شهید_کاظمی باز شد،
روز به روز تیپش تغییر کرد. دیگر این محسن،آن محسنی نبود که روزهای اول دیده بودمش.از حرکات و سکناتش هم می فهمیدم که زلفش به #حاج_احمد_کاظمی گره خورده.
💦چند باری من را با خودش برد سر #مزار_شهید_کاظمی. اوایل برای من خیلی جذاب نبود. نمی دانم پیش خودش چه فکری می کرد؛ ولی می رفت،هر هفته هم می رفت. دوتا موتور، دو ترکه می رفتیم تخت فولاد.دو،سه متر قبل تر می ایستاد وسلام می داد. بعد می رفت می نشست کنار قبر، آخر سر عقب عقب می آمد وبه نشانه خدا حافظی، #احترام_نظامی می گذاشت.
خودم تا قبل از آن فقط یک #شهید_کاظمی می شناختم که در تشییع جنازه اش هم بودم.
💦اما نمی شناختمش. محسن به واسطه #موسسه. #حاج_احمد را شناخت. حاضر بود از #نجف_آباد برود #اصفهان، یک سلامی و درد دلی و گریه ای بکند و برگردد.حتی شکایت هم می کرد. ولی ما اداواطوار و جنگولک بازی در می آوردیم.تاب می خوردیم لای قبرها و دوری می زدیم.
🍀راوی:حسین نجفیان،دوست شهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۲ ص ۱۰۳
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#خاطرات_شهید
هميشه پارچه سياه كوچکی
بالای جيب لباس سبز پاسداری اش دوخته شده بود؛ دقيقا روي قلبش...
روی پارچه حک شده بود "السلام عليك يا فاطمة الزهرا".
همه میدانستند حاج محسن ارادت دور از تصوری به حضرت زهرا دارد... هر وقت پارچه سياه كم رنگ ميشد
از تبليغات، پارچه نو ميگرفت و به لباسش مي دوخت....
كل محرم را در اوج گرمای جنوب با پيراهن مشكی ميگذراند.
در گردان تخريب هم هميشه توی عزاداری و خواندن دعا پيشقدم بود.
حاج محسن بين عزاداريها بارها و بارها دم "يا زهرا(س)" ميداد و هميشه عزاداريها رو با ذكر حضرت زهرا(سلام الله عليها) به پايان مي برد.
پ.ن:
#معبرهای ما فرق میکند
با معبرهای شما!!
نوع ِ #سیم_خاردارهایش ... #مین_هایش ...
#فرمـــانده!
تخریبچی هایت را بفرست ...
اینجـا، گرفتار ِمعبر ِ#نفسیم ...
#گناه احاطه کرده تمام خاکریزهایمان را ..
#فرمانده_ی_گردان_تخریب
#شهید_محسن_دین_شعاری 🌷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔰 کلام شهید
❤عشق زیبایی را به انسان می نمایاند.
❤عشق اسرار نهانی آسمان ها را در گوش دل زمزمه میکند.
❤عشق تاریخ گذشته را از زبان کوه ها و درخت ها و سنگ ریزه ها و ستاره ها بازگو میکند.
❤عشق سرنوشت آدمی را در آسمان ها میخواند.
❤عشق حیات میبخشد، عشق حیات میگیرد و ابدیت تقدیم میکند.
❤عشق لغت نیاز وجود برای خداست.
❤عشق کلمه ی فلسفه ی خداست.
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سیره_شهدا
در دل شب بیدار می شد و گوشه ای تاریک به نماز شب می ایستاد و عاشقانه نماز شب می خواند ،
بعد از نماز ، کفش های بچه ها را توی سنگر مرتب می کرد ، آفتابه ها را پر از آب می کرد و برای استفاده بچهها ، پشت چادرها می گذاشت ،
خودش هرگز پتو رویش نمی کشید ، تا از سوز سرما بیدار شود و نماز شب بخواند.....
#شهیدمحسن_وزوائی
📕 امام سجاد و شهدا ، ص20
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#وصیتنامه_شهید
فرزندانم ...
خوب به قرآن گوش کنید و خودتان را به قرآن متصل کنید ؛
این کتاب آسمانی را سرمشق زندگیتان قرار بدهید ،
باید از قرآن استمداد کنید و باید از قرآن مدد بگیرید و متوسل به امام زمان باشید ،
هر آینه فرزندانم خدا شما را به این آیات قرآن آزمایش میکند ،
حواستان جمع باشد ، خیلی خوب جمع باشد ،
همیشه آیات قرآن را زمزمه بکنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند ،
تلاش کنید تا مشمول صلوات و رحمت خدا قرار بگیرید ،
اگر شما مشمول رحمت و صلوات خدا قرار بگیرید ، به هیچ بن بست و گمراهی برنخواهید خورد ...
#شهیدحاج_عبدالحسین_برونسی
فرمانده تیپ 18 جوادالائمه
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
1_76422253.mp3
1.45M
🎧مداحی شهدایی
🔸وقتی دلم پر میزنه
🔹باز #شهدا رو میخواد
🎤مداح: #رمضانی
💢مقام معظم رهبری: #شهادت، يعنى وارد شدن در حريم خلوت الهى.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✍ شهیدی که زهرایی زیست و زهرایی رفت...
#متن_خاطره:
محمد رضا هم مداح بود و هم فرمانده ... سفارش کرده بود که رویِ قبرش بنویسند: یا زهرا (س)... اونقدر رابطهاش با حضرتِ زهرا(س) قوی بود که مثلِ مادرِ سـادات شهید شد. خمپاره خورده بود به سنگرش. بچه ها رفتند بالایِ سـرش و دیدند که ترکش نشسته به پهلویِ چپ و بازویِ راستش...
📌خاطرهای از زندگی مداح شهید محمد رضا تورجیزاده
📚منبع: کتاب خط عاشقی ۲ ، صفحه ۳۶
#شهیدتورجی_زاده #انس_با_اهلبیت #حضرت_زهرا #آرزو #مداح_شهید
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊