💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۴۱
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#دوستی_خاص #مسئول_فرهنگی_گردان #نذر_فرهنگی #طراحی_مسابقه #جایزه
✍خوب نیست فرمانده بین نیروهایش فرق بگذارد. سعی کردم فرق نگذارم؛ ولی خیلی #خاص، دوستش داشتم. در کنار کادر زرهی،گذاشتیمش #مسول_فرهنگی_گردان؛یک جایی از بسیج مستضعف تر .باورش سخت است توی سپاه،یک ریال ردیف بودجه تعریف نکرده اند برای امور فرهنگی گردان های رزم.
💠 وقتی دید با داد وقال و این طرف و آن طرف دویدن دستش به جایی بند نمی شود،شروع کرد به جمع آوری #نذورات. #مسابقه_طراحی می کرد یا مراسم می گرفت و پولش را از بین خود بچه های گردان جمع کرد. توی این اوضاع سو نامی زده، #جایزه هم می داد.
یک کتاب های جیبی زندگی نامه شهدا می آورد و می گفت وقف در گردش است؛ ببرید بخوانید و دوباره برگردانید تا بقیه هم استفاده کنند.
🍀راوی:سعید هاشمی،همکارشهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۴ ص ۲۱۵
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۴۲
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#شهدای_مدافع_حرم
#دروازه_ی_شهادت
#معبر
#شهید
#فرصت
#دل_پاک
#نمازخانه_گردان
✍درکنار کار زرهی، مسئولیت فرهنگی گردان را بر عهده داشت در اوضاع بی پولی از ظرفیت های موجود استفاده می کرد. عکس ده تا #شهید مدافع حرم لشکر را از داخل مجله ای برش داده بود وبه شکل شمسه، با سوزن ته گرد زده بود روی تابلو. یک هشتی هم اضافه تر زده بود و روی آن این این جمله آقا نوشته بود:
💠آن روزها دروازه ای برای #شهادت داشتیم و حال معبری تنگ هنوز برای #شهید شدن #فرصت هست. دل را باید پاک کرد. از همین جمله در بنر داخل #نماز_خانه گردان هم استفاده کرد.
🍀راوی:سعید هاشمی،همکارشهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۴ ص ۲۱۵
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۴۳
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#آمادگی_جسمانی #گردان #بارفیکس
✍برخلاف هیکل نحیف و لاغرش،بدن سفت و چغری داشت. در تست #آمادگی_جسمانی #گردان،کل گردان را بگردی سه،چهار نفر بالای بیست تا #بار_فیکس می روند؛ یکی شان محسن بود.
💠یک نفس بیست و چهار تا می زد حواسش بود این بنیه اش حفظ شود. از کلاس که بیرون می آمدیم، می پرید به میله #بار_فیکس و یا علی مدد!
🍀راوی:سعید هاشمی،همکارشهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۴ ص ۲۱۶
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۴۴
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#لباس_نظامی #درجه #اتیکت #پوتین #نظم #عطر #ادکلن #مشورت
✍همیشه خدا،#درجه،#اتیکت و #پوتینش مرتب بود. ظهر که می خواست برود خانه، وسط اتاق می نشست،#لباس_های_نظامی اش را تا می زد و می گذاشت داخل کمد.
بوی عطر و ادکلنش زودتر از خودش می آمد. همیشه شیشه #عطر توی جیبش داشت.برای خرید #ادکلن با او #مشورت می کردم.
🍀راوی:سعید هاشمی،همکارشهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۴ ص ۲۱۷
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۴۵
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#گوشی_معمولی #برچسب #گناه
✍یک #گوشی_معمولی داشت؛از این نوکیاها. پشتش #برچسب زده بود: #گناه یعنی خداحافظ حسین !
🍀راوی:سعید هاشمی،همکارشهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۴ ص ۲۱۷
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۴۶
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#شغل #بیابان #رزمایش #نق_نزدن #تشکر_کردن #انجام_وظیفه #سوریه
✍بخاطر شغلمان زیاد برای #رزمایش به #بیابان می رویم. تویوتا پنجر می کند؛
💠بنزینش تمام می شود؛اصلا یادشان می رود گروهان رفته برای اجرای برنامه:زیر تیغ آفتاب،با لباس ضخیم،تا ظهر یک قطره آب نمی رسد. در این سه سال و نیم سراغ ندارم یک بار #نق_بزند.
💠حتی اگر برای کاری ازش #تشکر می کردیم. می گفت:من که کاری نکردم؛ #وظیفه_ام بود.کم حرف بود هر چه التماس می کردیم از خاطرات #سوریه بگوید،جیک نمی زد، مگر مُغُر می آمد که دو کلمه حرف بزند؟می گفتم: شنیدم داعشی ها رو ترکونده ی. سرش را می انداخت پایین حَجی من که کاری نکردم؛ همه زحمتش رو بچه ها کشیدن.
🍀راوی:سعید هاشمی،همکارشهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۴ ص ۲۱۸
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۴۷
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#اردو #استراحت #چادر #تانک #دعا #توسل #قرآن_جیبی #خدا_رو_بچسبید #مناجات_با_خدا
✍در #اردو؛شب ها بیشتر به #استراحت می گذرد و شوخی و خنده؛ اما محسن می نشست وسط #چادر و شروع می کرد به #دعا خواندن.بقیه را هم به #توسل وا می داشت. غیر از آن،همیشه او را در گوشه ای با #قرآن_جیبی اش می دیدی.
♨️این جمله از زبانش نمی افتاد: #خدا_رو_بچسبید! در قسمت توپچی یک کتابچه #مناجات_با_خدا گذاشته بود. تا وارد #تانک می شد اول دعایی می خواند بعد کار راشروع می کرد.
🍀راوی:بهزاد صادقی،همکارشهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۴ ص ۲۲۱
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۴۸
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زندگی_خصوصی #درد_دل #ازدواج #خیر #قدم_اول
✍با من #درد_دل می کرد: از #زندگی_خصوصی اش می گفت؛ از ازدواجش که چطور دل را زده به دریا و بعد، خدا همه کارها را با #خیر و خوشی رو به راه کرده.
♻️ مدام نصیحتم می کرد زود #ازدواج کنم. #قدم_اول رو بردار، بقیه ش روبسپار به خدا!
🍀راوی:ایمان عطایی،همکارشهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۴ ص ۲۲۳
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۴۹
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#خلوت #روضه #حسینیه_پادگان #روضه_اسارت #حضرت_زینب(س) #حضرت_رقیه(س) #عشق #زاری
✍دوبار در #خلوت برایش #روضه خواندم. #حسینیه_پادگان، صبح پنجشنبه، وقتی کسی نبود.دوست نداشت کسی بفهمد. گفت:
♻️بین خودمون باشه و خدا. #روضه_اسارت #حضرت_زینب(ع) و #روضه_حضرت_رقیه(ع) را که برایش می خواندم، #عشق می کرد، #زار می زد...
🍀راوی:ایمان عطایی،همکارشهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۴ ص ۲۲۳
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۵۰
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#مقر_زرهی #انار #سوریه
✍باحججی و پویا ایزدی رفتیم روستای سابقیه ویک #مقر_زرهی راه انداختیم.
دیدم زمین های اطراف روستا، #انارهای رسیده و خوشمزه ای دارد.
♻️یک بغل چیدم و بردم برای بچه ها. همه خوردند الا حججی. هر چه تعارف زدیم گفت نمی خورد.
♨️ گفتم: این زمین ها چند سال دست مسلحین بوده: کسی آب نداده پاشون،خودشون رشد کردن،الانم اگه نخوریم می ریزه پای درخت و خراب می شه. نمی خوایم که ببریم نجف اباد!
🍀راوی:حمید رضا جهانبخش،همرزم شهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۵ ص ۲۶۵
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۵۱
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#شب #سرما #نماز #کوچه_گلی
✍ #شب ها هوا سردبود و بچه ها داخل خانه ها می خوابیدند. نصفه شب که از اتاق بیرون می زدم، می دیدم حججی توی #کوچه_گِلی ایستاده است به #نماز.
💢یک بار گفتم: چرا اینجا توی #سرما؟ برو داخل! گفت اینجا راحت ترم.
هر چه روضه می خواندم که این سرزمین ها آزاد شده و خانه ها غصبی نیست،به خرجش نمی رفت
🍀راوی:حمید رضا جهانبخش،همرزم شهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۵ ص ۲۶۵
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۵۲
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#گلوله #مغازه #تخمه
✍گلوله ای خورده بود توی یک #مغازه. پویا ایزدی آمد که حیف است #تخمه های داخل مغازه خراب شود.
♻️ مزه دهانش را فهمیدم. گفتم: برو بیار اینجا بچه ها دور هم بخورن. چون روحیه حججی آمده بود دستم، بهش بی سیم زدم: از دم این مغازه سر کوچه یه خرده تخمه خریدیم، بیا بخور! خندید: من نمیام.
♨️ گفتم با این اخلاقت شهید می شی کار می دی دست ما، بیا از این خوراکیها بخور تا تو هم شهید نشی!
🍀راوی:حمید رضا جهانبخش،همرزم شهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۵ ص ۲۶۵
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊