✨﷽✨
#سیره_شهیـــــد
🔰حضرت آقا خطاب به پدر شهید فرمودند:
《افتخار کن که چنین پسری داری》
💢 پسر من جنگاور بود، غواص بود، چترباز بود، دورههایی که یک رنجر باید ببیند گذرانده بود، کلاه سبز بود، غریق نجات بود؛ اما قبل از همه اینها محسن یک بسیجی بود؛ یک نظامی خالص.
🔻از خیلی سال قبلتر مسئول حوزه بسیج بود، مسئول آموزش ناصحین بود، مسئول آموزش دانش آموزی پاکدشت بود و همیشه خودش را سرباز #رهبر میدانست.
راوی 👈 پدر شهید
▫️ مدافـــع حــــرم ▫️
#شهیــد_محســـــن_قوطاسلو🌷
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#دلنــوشتــــــــــہ
🔴 #آمرزش_برای_معلم
◽️خوشا به حال کسانی که بار سنگین ادب و دانش را بر دوش میکشند و لذت معنوی آموختن و شکوفا کردن استعدادها و به بار نشاندن انسانها را بر تمام لذتهای مادی و زودگذر دنیا ترجیح میدهند و خشنودند که در مسیر تعلیم و تربیت به تلاش می پردازند.
◽️در سعادت و نیک بختی و عاقبت به خیری آنان همین فرمایش امام صادق (علیه السلام) بس است که فرمودند: «تمامی جنبدگان روی زمین و ماهی های دریا و هر کوچک و بزرگ در زمین و آسمان برای آموزگار خوب طلب آمرزش میکنند».
▫️استـــــاد علم و تقوا▫️
#شهیــد_مرتضـــــی_مطهـــــری🌷
《ســــالروز شهــادتــــ》🕊
🌸 #روز_معلم بر تمامی معلمان و استادان سرزمینم گرامی باد🌸
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوچهلوچهار 👈این داستان⇦《 این آیات کتاب حکیم است 》 ــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوچهلوپنج
👈این داستان⇦《 تو... خدا باش 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎بالای کوه ... از اون منظره زیبا و سرسبز به اطراف نگاه میکردم ... دونههای تسبیح، بالا و پایین میشد و سبحانالله میگفتم ... که یهو کامران با هیجان اومد سمتم ...😍
- آقا مهران ... پاشو بیا ... یار کم داریم ...😳
🔹نگاهی به اطراف انداختم ...
- این همه آدم ... من اهل پاسور نیستم ... به یکی دیگه بگو داداش ...
- نه پاسور نیست ... مافیاست ... خدا میخوایم ... بچهها میگن ... تو خدا باش ...😳😳
🔸دونه تسبیح توی دستم موند ... از حالت نگاهم، عمق تعجبم فریاد میزد ...
- من بلد نیستم ... یکی رو انتخاب کنید که بلد باشه ...
💢اومد سمتم و مچم رو محکم گرفت ... فقط که حرف من نیست ... تو بهترین گزینه واسه خدا شدنی ...👌
🔻هر بار که این جمله رو میگفت ... تمام بدنم میلرزید ... شاید فقط یه نقش، توی بازی بود اما ... خدا ... برای من، فقط یک کلمه ساده نبود ...
❤️عشق بود ... هدف بود ... انگیزه بود ... بنده خدا بودن ... برای خدا بودن ...
🔹صداش رو بلند کرد سمت گروه که دور آتیش حلقه زده بودن...
- سینا ... بچهها ... این نمیاد ...
💢ریختن سرم ... و چند دقیقه بعد ... منم دور آتش نشسته بودم ... کامران با همون هیجان داشت شیوه بازی رو برام توضیح میداد ...
🔸برای چند لحظه به چهره جمع نگاه کردم ... و کامرانی که چند وقت پیش ... اونطور از من ترسیده بود ... حالا کنار من نشسته بود ... و توی این چند برنامه آخر هم ... به جای همراهی با سعید ... بارها با من، همراه و هم پا شده بود ...
🔹هستی یا نه؟ ... بری خیلی نامردیه ...
دوباره نگاهم چرخید روی کامران ... تسبیحم رو دور مچم بستم ...
✨🍃بسم الله ...
تمام بعد از ظهر تا نزدیک اذان مغرب رو مشغول بازی بودیم ... بازیای که گاهی عجیب ... من رو یاد دنیا و آدمهاش میانداخت ...
🔻به آسمون که نگاه کردم ... حال و هوای پیش از اذان مغرب بود ... وقت نماز بود و تجدید وضو ... بچه ها هنوز وسط بازی ...😳🍃✨
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🍃🌷 #عملیـــــاٺ_بازےدراز #قسمت_اول ....↯ 🔴 شناسنامه عملیات ●نام عملیات: بازی دراز ●زمان اجرا: ۱ ت
🍃🌷
#عملیـــــاٺ_بازےدراز
#قسمت_دوم ....↯
🔴 نام #بازےدراز نامی است پرآوازه كه بسیار از آن شنیده ایم. ارتفاعاتی به مثابه عارضه بزرگی درون مثلث قصرشیرین ـ گیلانغرب و سرپل ذهاب كه بر منطقه تسلط كامل دارد
🔘➼┅══┅┅───┄
🔻نقش موثر [ #شهیدشیرودی》در عملیات «بازیدراز»
🔹برای گرفتن این امتیاز مهم از نیروهای عراقی پس از سه ماه کار نیروهای شناسایی سپاه پاسداران، قرارگاه مقدم غرب سپاه پاسداران و ارتش نخستین عملیات نیمه گسترده را در این منطقه طرح ریزی کردند که با نام عملیات بازی دراز در تاریخ ۱۳۶۰/۲/۱ آغاز شد و به مدت ۸ روز طول کشید و طی آن نیروهای ایرانی و عراقی بارها به تک و پاتک متقابل پرداختند.
🔹نیروهای عراقی با استفاده از پشتیبانی هوایی یگانهای خود را حمایت میکردند اما رزمندگان ایرانی از جاده و حمایت هوایی کافی و پشتیبانی آتش محروم بودند در نتیجه نتوانستند روی تمام هدفها مستقر شوند، با وجود این، از بین قلههای منطقه سه قله آن را اشغال و تثبیت کردند و تنها در تثبیت قله ۱۱۵۰ و یکی از قلههای ۱۱۰۰ ناکام ماندند.
🔘➼┅══┅┅───┄
🔸در این عملیات هوانیروز ارتش نقش بسزایی ایفا نمود و طی آن خلبان علیاکبر شیرودی به #شهادت رسید.
✍ #ادامـــــہ_دارد ...
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#برگے_از_خاطراٺ
💢کانال پر شده بود از شهید ..
جای ایستادن نبود، زیر آتش سنگین باید از کانال میگذشتند... چـارهای نبود...
باید از روی شهدا میگذشتند ..
با ناراحتی پایش را گذاشت روی اولین شهید، صدای نالهاش بلند شد ..
🔻هنــــوز زنــــــده بــــــــود .. !!!!
#اَللّهُمَّارْزُقْناتَوْفِیقَالشَّهادَةِفِیسَبِیلِکَ
#رفتنــــد_تا_بمانیــــم
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_شصتوپنجم
《 برو دایسون 》
🖇یکی از بچهها موقع خوردن نهار … رسما من رو خطاب قرار داد …
🔹واقعا نمیفهمم چرا اینقدر برای دکتر دایسون ناز میکنی… اون یه مرد جذاب و نابغه است … و با وجود این سنی که داره تونسته رئیس تیم جراحی بشه …
🔸همین طور از دکتر دایسون تعریف میکرد … و من فقط نگاه میکردم … واقعا نمیدونستم چی باید بگم … یا دیگه به چی فکر کنم … برنامه فشرده و سنگین بیمارستان …فشار دو برابر عملهای جراحی … تحمل رفتار دکتر دایسون که واقعا نمیتونست سختی و فشار زندگی رو روی من درک کنه… حالا هم که … 😔
💢چند لحظه بهش نگاه کردم … با دیدن نگاه خسته من ساکت شد …از جا بلند شدم و بدون اینکه چیزی بگم از سالن رفتم بیرون … خستهتر از اون بودم که حتی بخوام چیزی بگم …
▫️سرمای سختی خورده بودم … با بیمارستان تماس گرفتم و خواستم برنامهام رو عوض کنن …
🔻تب بالا، سر درد و سرگیجه … حالم خیلی خراب بود … توی تخت دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ زد …
🔹چشمهام میسوخت و به سختی باز شد … پرده اشک جلوی چشمم … نگذاشت اسم رو درست ببینم … فکر کردم شاید از بیمارستانه … اما دایسون بود … تا گوشی رو برداشتم بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن …
💢چه اتفاقی افتاده؟ گفتن حالتون اصلا خوب نیست …
🔹گریه ام گرفت … حس کردم دیگه واقعا الان میمیرم … با اون حال … حالا باید …
🔸حالم خرابتر از این بود که قدرتی برای کنترل خودم داشته باشم …
🔻حتی اگر در حال مرگ هم باشم … اصلا به شما مربوط نیست …
💢و تلفن رو قطع کردم … به زحمت صدام در میاومد …صورتم گر گرفته بود و چشمم از شدت سوزش، خیس از اشک شده بود …
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
Gomnam-Haftegi920928[04].mp3
5.71M
🎧🎧🎧
#قطعه_صوتی
《شد دل عاشقا مبتلای تو 》
🎤با نوای حاجامیر #عباسی
🔹شب زیارتی ارباب
#پیشنهـــــاد_دانلـــــود💯
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅
#کلام_نور
🌺 ولَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ
🍃 و اگر از آنان بپرسی: «چه کسی از آسمان آبی فرستاد و بوسیله آن زمین را پس از مردنش زنده کرد؟ میگویند: «اللّه»! بگو: «حمد و ستایش مخصوص خداست!» امّا بیشتر آنها نمیدانند.
#سوره_عنکبوت_آیه_۶۳
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#اول_هر_سپیده
#سلام_امام_زمانم💗
❤مهدی جان
☘ چهارده قرن است که جادهی پرغبار غیبت را صبور و دردمند، طی میکنی و قلب مبارکت از هجوم این همه سال غربت و انتظار، در فشار است ...
ای کاش آنقدر از دل مشغولیهای دنیا کنده شوم که لیاقت یاریات را نصیبم کنند.
✨الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج✨
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🔆﷽🔆
#سݪام_بر_شھـــــدا
مـــرا میهمان ِ
سفـره ی مهربانی ِخود کنید
دلـم گرفته از
آشــــوب ِشهر ...
اینجا ،
آدمها غریبه اند
با اخلاص و صفا
و گذشت ...
دلم یک جـُــرعه
سادگی میخواهد ...
#ســــــلامــ ...
#صبحتــــــون_شهــــدایــــے🌼
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
⇩⇩گروه ختم قرآن در ماه مبارک رمضان حتما عضوبشید⇩⇩
✳️ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرحیم✳️
✨اَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذى اَنْزَلْتَ فیهِ الْقُرْآنَ
✨وَافْتَرَضْتَ عَلى عِبادِکَ فیهِ الصِّیامَ
صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد
✨وَ ارْزُقْنى حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرامِ فى عامى هذا وَ فى کُلِّ عام
✨وَاغْفِرْ لى تِلْکَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ
فَاِنَّهُ لا یَغْفِرُها غَیْرُکَ یا رَحْمنُ یا عَلاّمُ
سلام علیکم
💢 با توجه به نزدیکی #ماه_مبارک_رمضان، ماه بهار قرآن طبق روال سال قبل ختم روزانه قرآن رو انشاءالله خواهیم داشت.
✔️هر روز یک ختم کامل
به #نیابت_از_شهدا
از شما بزرگواران نیز دعوت میکنیم در این راه، همگام و همراه ما باشید.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نکته : از افراد خانواده و دوستان هم میتونید کمک بگیرید؛ مثلا یه جز یا یه حزب بردارید و با کمک اونها بخوانید.
لینک گروه ختم قرآن :
http://eitaa.com/joinchat/663158803C72ec832da7
ڪانال_شھیــــدانہ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🌸
🌿
🌸 🕊
🌺🌿 🕊
🌿🌼🌿🌸
🌺🌿🌹🌿🌼🌿🌸
شـھیـــــــدانــــــہ
#فرازےازوصیتنــامــــہ⇩ ▓«ما زنده به آنیم که آرام نگیریم / موجیم که آسودگی ما عدم ماست ▒ راه این ش
✨﷽✨
#شهیـــــد_تـــــرور
💢 شهیده زینب کمایی، دختری ۱۴ ساله که تنها به جرم مسجدی و مذهبی بودن توسط منافقین جنایتکار به شهادت رسید.
🔻زینب را ابتدا ربودند و با چادرش ۴ حلقه به دور گلویش زدند و خفهاش کردند!
🔺مادر زینب میگوید: کنارش (جنازه زینب) نشستم و صورتش را، صورت لاغر و استخوانیاش را، چشمهایش را یکی یکی بوسیدم، لبهایش را بوسیدم، سرم را روی سینه زینب گذاشتم، قلبش نمیزد، بدنش سرد سرد بود، دستهای زینب را گ فتم و فشار دادم.
راوی 👈 مادر شهیده
▫️شهید تـــــرور▫️
#شهیـده_زینــــب_کمایــــی🌷
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوچهلوپنج 👈این داستان⇦《 تو... خدا باش 》 ــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوچهلوشش
👈این داستان⇦《 خدای دوزاری 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎به ساعتم نگاه کردم ... و بلند شدم ...
- کجا؟ ... تازه وسط بازیه ...
- خسته شدی❓...
🔹همه زل زده بودن به من ...
- تا شما یه استراحت کوتاه کنید ... این خدای دو زاری، نمازش رو میخونه و برمیگرده ...
🔸چهرههاشون وا رفت ... اما من آدمی نبودم که بودن با خدای حقیقی رو ... با هیچ چیز عوض کنم ...✨🍃
فرهاد اومد سمتمون ...
- من، خدا بشم❓ ...
🔻جمله از دهنش در نیومده ... سینا بطری آب دستش رو پرت کرد طرف فرهاد ...
- برو تو هم با اون خدا شدنت ... هنوز یادمون نرفته چطور نامردی کردی ... دوست دخترش مافیا بود ... نامرد طرفش رو میگرفت ...😖😵
▫️بچه ها شروع کردن به شوخی و توی سر هم زدن ... منم از فرصت استفاده کردم و رفتم نماز ...✨
🔸وقتی برگشتم هنوز داشتن سر به سر هم میزاشتن ... بقیه هنوز بیدار بودن ... که من از جمع جدا شدم ... کیسه خوابم رو که برداشتم ...سینا اومد سمتم ...
🔹به این زودی میری بخوابی؟ ... کیانوش میخواد واسه بچهها قصه ترسناک بگه ... از خودش در میاره ولی آخرشه ...😱
💢خندیدم و زدم روی شونهاش ...
- قربانت ... ولی اگه نخوابم نمیتونم از اون طرف بیدار بشم...
🔹تا چشمم گرم میشد ... هر چند وقت یک بار جیغ دخترها بلند میشد ... و دوباره سکوت همه جا رو پر میکرد ... استاد قصه گویی بود ...👌
💠من که بیدار شدم ... هنوز چند نفری بیدار بودن ... سکوت محض ... توی اون فضای فوق العاده و هوای تازه ... وزش باد بین شاخ و برگ درخت ها ... نور ماه که هر چند هلالی بیش نبود ... اما میشد چند قدمیت رو ببینی ...
🍃✨وضو گرفتم و از نقطه اسکان دور شدم ... یه فرورفتگی کوچیک بین اون سنگهای بزرگ پیدا کردم ... توی این هوا و فضای فوق العاده ... هیچ چیز، لذت بخش تر نبود ...
🔹نماز دوم تموم شده بود ... سرم رو که از سجده شکر برداشتم ... سایه یک نفر به سایه های جنگل و نور ماه اضافه شد ... یک قدمی من ایستاده بود ...😳
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🍃🌷 #عملیـــــاٺ_بازےدراز #قسمت_دوم ....↯ 🔴 نام #بازےدراز نامی است پرآوازه كه بسیار از آن شنیده ایم
🍃🌷
#عملیـــــاٺ_بازےدراز
#قسمت_سوم ....↯
🔘➼┅══┅┅───┄
🔴 #شروعاولینعملیات↯↯↯
🔷《دشمن در روزهای آغازین جنگ از بازی دراز برای دیده بانی استفاده می كرد اما ویژگی این ارتفاعات موجب شد با فعالیت های مهندسی روی آن جاده سازی شود و یگان های عراق در آنجا مستقر شوند و ضمن افزایش سلطه بر قصرشیرین سرپل ذهاب را نیز زیر دید خود بگیرند.
🔷 برای گرفتن این امتیاز مهم از دشمن پس از سه راه كار نیروهای شناسایی سپاه قرارگاه مقدم غرب سپاه و ارتش نخستین عملیات نیمه گسترده را در این منطقه طرح ریزی كردند كه با نام عملیات بازی دراز در تاریخ ۱۳۶۰/۰۲/۰۱ آغاز شد و به مدت ۸ روز طول كشید و طی آن نیروهای خودی و دشمن با رها به تك و پاتك متقابل پرداختند.》
✍ #ادامـــــہ_دارد ...
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
May 11
✨﷽✨
#برگے_از_خاطراٺ
💢 در لشگر ۲۷ محمد رسولالله (ص)
برادری بود که عادت داشت پیشانی شهدا را ببوسد.
▫️وقتی خودش شهید شد بچـهها تصمیم گرفتند به تلافی آن همه محبت، پیشانی او را غرق بوسه کنند...
▫️پارچه را که کنار زدند، جنازه بیسر او دل همهشان را آتش زد... و آن شهید کسی نبود جز
《شهید حاج محمدابراهیم همت》
❣سردار دلهـــــا❣
#شهید_محمدابراهیم_همت🌷
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_شصتوششم
《 با پدرم حرف بزن 》
🖇پشت سر هم زنگ می زد … توان جواب دادن نداشتم …اونقدر حالم بد بود که اصلا مغزم کار نمیکرد که میتونستم خیلی راحت صدای گوشی رو ببندم یا خاموشش کنم… توی حال خودم نبودم … دایسون هم پشت سر هم زنگ میزد …
💢چرا دست از سرم برنمی داری؟ … برو پی کارت …
🔹در رو باز کن زینب … من پشت در خونهات هستم … تو تنهایی و یک نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت کنه …
🔸دارو خوردم … اگر به مراقبت نیاز پیدا کنم میرم بیمارستان…
🔻یهو گریهام گرفت … لحظاتی بود که با تمام وجود به مادرم احتیاج داشتم … حتی بدون اینکه کاری بکنه … وجودش برام آرامش بخش بود … تب، تنهایی، غربت … دیگه نمیتونستم بغضم رو کنترل کنم …
▫️دست از سرم بردار … چرا دست از سرم برنمیداری؟ …اصلا کی بهت اجازه داده، من رو با اسم کوچیک صدا کنی؟…
🔸اشک میریختم و سرش داد میزدم …
🔹واقعا … داری گریه میکنی؟ … من واقعا بهت علاقه دارم… توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمیداری؟ …
▫️پریدم توی حرفش …
❤️باشه … واقعا بهم علاقه داری؟ … با پدرم حرف بزن …این رسم ماست … رضایت پدرم رو بگیری قبولت میکنم …
💢چند لحظه ساکت شد … حسابی جا خورده بود …
🔻توی این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟ …
▫️آخرین ذرههای انرژیم رو هم از دست داده بودم … دیگه توان حرف زدن نداشتم …
🔹باشه … شماره پدرت رو بده … پدرت میتونه انگلیسی صحبت کنه؟ … من فارسی بلد نیستم …
🌷پدرم شهید شده … تو هم که به خدا … و این چیزها اعتقاد نداری … به زحمت، دوباره تمام قدرتم رو جمع کردم… از اینجا برو … برو …
🔸و دیگه نفهمیدم چی شد … از حال رفتم …
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#زندگے_نامه
💠 شهید کنعان فرزند سالم العاشور بزرگترین میلیاردر کشور عراق میباشد که صاحب دهها هتل و شرکتهای تجاری متعدد در استانهای مختلف عراق همچون بصره و شهر دبی در کشور امارات متحده عربی میباشد.
🔹شهید کنعان پیشنهادهای مکرر پدرش برای مدیریت این شرکتها را نپذیرفته و برای مبارزه با گروه تروریستی تکفیری داعش به جبهههای نبرد فلوجه شتافته بود.
▫️مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهید_کنعان_سالم_داوود_العاشور🌷
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1