✨﷽✨
#جا_ماندهایم
#شرح_دل_ما_خجالت_است
●°•|سفـــر رفتی کجـــا رفتی؟
چرا تنهـــــا، چرا بـی من؟
●°•|نگفتی سختـه دلتنگـــــی!
نگفتی زوده این رفتـــن؟
●°•|به دنبـــــال چه پایانـــــی
خلاف جــــاده ایستادی؟
●°•|چـــــرا تا عادتـــــت کردم
به فکـــــر رفتـن افتادی؟
●°•|چرا بایـــــد به تنهایـــــی
دوباره بی تو برمیگشتم
●°•|کجای قصـــــه بـــد بودم
کجای قصـــــه بــد کردم؟
#شهـــــدا_شرمندهایـــــم💔
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
دوستان در کانال دوم ما عضو شوید👇
♻️گلچین نواها و نوحهها در ↙️
•┄┅══••↭••══┅┄•
🎤 @avaye_alaviun 🎤
•┄┅══••↭••══┅┄•
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوچهارده 👈این داستان⇦《 کنکور 》 ــــــــــــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوپانزده
👈این داستان⇦《 انسانهای عجیب 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎پدر، الهام رو از ما گرفت ... و گرفتن الهام، به شدت مادرم و سعید رو بهم ریخت ...
🔸مادر که حس مادرانهاش و ورود الهام به خونه زنی که بویی از انسانیت نبرده بود ... و میخواستن همه جوره ... تمام حقوقش ضایع کنن ...
🔹و سعید از اینکه پدر دست رد به سینهاش زده بود ... کسی که تمام این سالها تشویقش میکرد و بهش پر و بال میداد ... خیلی راحت توی صورتش نگاه کرد و گفت ...😳
🔻با این اخلاقی که تو داری ... تف سر بالا ببرم توی خونه زنم؟ ... مریم هم نمیخواد که ...
⚡️سعید خورد شد ... عصبی، پرخاشگر و زودرنج شده بود ... با کوچکترین اشاره و حرفی بهم میریخت ...💔
📄جواب کنکور اومد ... بی سر و صدا دفترچه انتخاب رشته و برگه کدها رو برداشتم ... رفتم نشستم یه گوشه ...
با دایی قرار گذاشته بودیم، بریم مشهد🍃✨ ... خونه مادربزرگ ... دست نخورده مونده بود ... برای فامیل که از شهرهای مختلف میومدن مشهد ... هر چند صدای اعتراض دو تن از عروسها بلند شد ... که این خونه ارثیه است ... و متعلق به همه ... اما با موافقت همون همه و حمایت دایی محمد... در نهایت، قرار شد بریم مشهد ...✨
🔻چه مدت گذشت؟ نمی دونم ... اصلا حواسم به ساعت نبود... داشتم به تنهایی برای آینده ای تصمیم می گرفتم ... که تا چند ماه قبل، حتی فکر زیر و رو شدنش رو هم نمی کردم...
مدادم ✏️رو برداشتم ... و شروع کردم به پر کردن برگه انتخاب رشته ... گزینه های من به صد نمی رسید ... 6 انتخاب ... همهشون هم مشهد ... نمیتونستم ازشون دور بشم ... یک نفر باید مسئولیت خانواده رو قبول می کرد ...🌺
🔹وسایل رو جمع کردیم ... روح از چهره مادرم رفته بود ... و چقدر جای خالی الهام حس می شد ...
🔰با پخش شدن خبر زندگی ما ... تازه از نیش و کنایه ها و زخم زبان ها ... فهمیدم چقدر انسان های عجیبی دور ما رو پر کرده بودن ... افرادی که تا قبل برای بودن با ما سر و دست می شکستن ... حالا از دیدن این وضع، سرمست از لذت بودن ... و با همه وجود، سعی در تحقیر ما داشتن ...😔
🔻هر چقدر بیشتر نیش و کنایه می زدن ... بیشتر در نظرم حقیر و بیچاره می اومدن ... انسان های بدبختی که درون شون به حدی خالی بود ... که بر ای حس لذت از زندگی شون ... از پیش کشیدن مشکلات بقیه لذت می بردن ...
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🍀﷽🍀
📝 برگی از #خاطـــــراٺ
🔸تا حالا ندیده بودم با لباس سپاه بیاد خونه. یه روز که مراسم داشتن دیدم با لباس کادری اومد خونه وقتی تو اون لباس دیدمش خیلی خوشحال شدم بهش گفتم که این لباس خیلی بهت میاد من بهت افتخار میکنم.
🔸یه نیش خندی زد گفت مگه آدم به یه لباس افتخار میکنه دعا کن شهید بشم موقعهای که پیکرم و آوردن افتخارکن.
🔻شهیدشد، منم بهش افتخار میکنم ولی پیکرش که نیومد.
راوی👈 #مادرشهید
▒ مدافـــع حــــرم ▒
#شهیــد_زکریـــــا_شیـــــری🌹🍃
《ســــالــــروزولادتــــــــ》
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹﷽🌹
🎥| #ببینید
🔷فیلم لحظه شهادت شهید علی محمودوند (فرمانده تفحص شهدا)
❤️باید اول کشته شد با تیر عشق
تا بدانى معنى و تفسیر عشـــق
ما حدیـــــث ابتـــلاء آموختیم
عشــق را در کربـــــلا آموختیم
#فرمانده_تفحص_شهدا
#شهید_علی_محمودوند🌺
#اللهــــمارزقنــــاشهــــادتـــــ💔🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
May 11
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_سیویکم
《 مهمانی بزرگ 》
🖇بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ... علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه میتونست بدون کمک دیگران راه بره ... اما نمیتونست بیکار توی خونه بشینه ... منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه ... نه میگذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره ... ✨
🔹بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش ... قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده ... همه چیز تا این بخشش خوب بود ... اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن ... هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد ...🌹✨
🔸پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت ... زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش ... دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه ... مراقب پدرم و دوست های علی باشم ... یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد ...
🔻یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... و زینب و مریم رو دعوا کردم .... و یکی محکم زدم پشت دست مریم... 😖
💢نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن ... قهر کردن و رفتن توی اتاق ... و دیگه نیومدن بیرون ...
🔹توی همین حال و هوا ... و عذاب وجدان بودم ... هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد ... قولش قول بود ... راس ساعت زنگ خونه رو زد 🛎... بچه ها با هم دویدن دم در ... و هنوز سلام نکرده ...
- بابا ... بابا ... مامان، مریم رو زد ...😳😔
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅
#کلام_نور
🌺 وَقُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ ۚ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوًّا مُبِينًا
🍃 و به بندگانم بگو: سخنى را كه نيكوتر است بگويند؛ زيرا شيطان ميان آنان [به سبب سخنان زشت و بى منطق] دشمنى مى افكند، آرى شيطان همواره براى انسان دشمنى آشكار است.
#سوره_اسراء_آیه_۵۳
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🍃﷽🍃
#دلنــوشتــــــــــہ
صد فصل بهــ🌸ـار
آید و بیرون ننهـم گام ،
ترسم که بیایی تو و در خانه نباشم...
به یاد جاویدالاثر
#شهید_حاجعباس_عبداللهی🌹🍃
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🍃﷽🍃
#ڪݪام_شهیـــــد
🍀 #نمازجماعتدرمنزل
🔹اعتقاد راسخ به خدا و ائمه و همیشه ما را هم به حجاب و نماز تشویق میکردند و زمانی که بچه بودیم نمازها در منزل به جماعت برگزار میشد .
🔹در آخرین دیدار پدر کنارم نشست و گفت زهرا هر چه فکر میکنم خیلی از شماها راضیم معمولا ما در رفتارمان اشتباه کم داشتیم ولی واقعا آنچنان بودیم که پدر دوست داشت.
راوی ـ👈 زهرا فرزند شهید
▒ مدافـــع حــــرم ▒
#شهیــد_غلامرضا_سمایـــــی🌹🍃
《ســـالـــروزولادتـــــــ》
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
#ابــــــوعزراییــــــــــــــل↯↯
♡نام اصلی ⇦ایوبفالححسنربیعی
♡ناممستعار⇦فرشتهمرگ ابوعَزرائیل
♡زاده⇦بغداد، عراق
♡درجه⇦فرمانده
♡بخش⇦گردانهای امام علیع
♡جنگها⇦جنگ عراق(از ۲۰۱۴تاکنون)
گردان صلاح الدین،جنگ تکریت،جنگ بیجی
ـ°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
🔷 #ابوعزرائیل دارای ظاهری نسبتاً درشت و چهرهای خشن است. با سری تراشیده و محاسنی سیاه، یونیفرم سیاهرنگ میپوشد و لقبِ ابو عزرائیل را بر بازوی خود بستهاست. 🔶ویدئوهایی کوتاه از او در عملیات پاکسازی تکریت منتشر شده که با نعره زدن در خیابانها نیروهای داعش را بُزدل خطاب میکند.
او یک بار هم از ناحیه دست مجروح شدهاست.برخی مجلات خارجی با انتشار عکسهایی، از او به عنوانِ استاد دانشگاهی یاد میکنند که در حال مبارزه با تروریستها است.
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
May 11
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوپانزده 👈این داستان⇦《 انسانهای عجیب 》 ـــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوشانزده
👈این داستان⇦《 بزرگی خالق 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎کسی جلودار حرفها و حدیثها نبود ... نقل محفلها شده بود غیبت ما ... هر چند حرفهای نیش دارشون ... جگر همهمون رو آتش میزد🔥 ... اما من به دیده حسن بهش نگاه میکردم ... غیبت کننده ها ... گناه شور نامه اعمال من بودن ... و اونهایی که تهمت رو هم قاطیش میکردن ... و اونهایی که آت
بیاری این محفلها بودن ...🔥
ته دلـــ❤️ــم میخندیدم و میگفتم ...
بشورید ... 18 سال عمرم رو ... با تمام گناهها ... اشتباهها ... نقصها ... کم و کاستیها ... بشورید ... هر حقی رو که ناخواسته ضایع کردم ... هر اشتباهی رو که نفهمیده مرتکب شدم ... هر چیزی که ... حالا به لطف شما ... همهاش داره پاک میشه ...✨🍃
🔻اما اون شب ...زیر فشار عصبی خوابم نمیبرد ... همه چیز مثل فیلم🎞 از جلوی چشمهام رد میشد که یهو به خودم اومدم ...
🔸مهران ... به جای اینکه از فضل و رحمت خدا طلب بخشش کنی ... از گناه شوری اونها به وجد اومدی❓ ...
🔹گریهام گرفت ... هر چند این گناه شوری ... وعده خدا به غیبت کننده بود ... اما من از خدا خجالت کشیدم ...😔
این همه ما در حق لطف و کرمش ناسپاسی میکنیم ... این همه ما ...
اون نماز شب ... پر از شرم و خجالت بود ... از خودم خجالت کشیده بودم ...
🍃- خدایا ... من رو ببخش که دل سوختهام رو نتونستم کنترل کنم ... اونها عذاب من رو می شستن ... و دل سوخته ام خودش را با این التیام میداد ...
🍃خدایا ... به حرمت و بزرگی خودت ... به رحمت و بخشندگی خودت ... امشب، همه رو حلال کردم و به خودت بخشیدم ... تمام غیبتها ... زخم زبونها ... و هر کسی رو که تا امروز در حقم نامردی و ظلم کرده ... همه رو به حرمت خودت بخشیدم ...✨🌺
🍃تو خدایی هستی که رحمتت بر خشم و غضبت پیشی گرفته ... من رو به حرمت رحمت و بخشش خودت ببخش ...
و دلـــ❤️ــم رو صاف کردم ...
برای شبیه خدا شدن ... برای آینه صفات خدا شدن ... چه تمرینی بهتر از این ... هر بار که زخم زبانی ... وجودم رو تا عمقش آتش🔥 میزد ... از شر اون آتش و وسوسه شیطان... به خدا پناه میبردم ... و میگفتم ...
🍃- خدایا ... بنده و مخلوقت رو ... به بزرگی خالقش بخشیدم...✨
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#ڪݪام_شهیـــــد
❣ #علاقــــــهبهشهدایگمنــــام
💢 ایشان علاقه عجیبی به شهدای گمنام داشتند و همیشه حسرت میخوردند چرا همرزمان خودشان با گمنامی به این درجه رسیدند،
🔻همیشه میگفت من حتی لیاقت نداشتم یک ترکش در دوران دفاع مقدس نصیبم شود اما حکمت و مصلحت الهی این بود که ایشان در راه حضرت زینب سلام الله به شهادت برسند.
راوی 👈 همسر شهید
▒ مدافـــع حــــرم ▒
#شهیــد_علـــــی_طاهـــــری🌹🍃
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_سیودوم
《 تنبیه عمومی 》
🖇علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی میزد ... اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچهها بلند نکنم... به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود ... خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش میبرد ... 🍀✨
🔸تنها اشکال این بود که بچهها هم این رو فهمیده بودن ... اون هم جلوی مهمونها ... و از همه بدتر، پدرم ...😔
🔹علی با شنیدن حرف بچهها، زیر چشمی😒 نگاهی بهم انداخت ... نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانهای گفت ...
▫️- جدی؟ ... واقعا مامان، مریم رو زد؟ ...
💢بچه ها با ذوق، بالا و پایین میپریدن ... و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف میکردن ...و علی بدون توجه به مهمونها ... و حتی اینکه کوچکترین نگاهی به اونها بکنه ... غرق داستان جنایی بچه ها شده بود ...😍
🔻داستانشون که تموم شد ... با همون حالت ذوق و هیجان خود بچهها گفت ...
🔹- خوب بگید ببینم ... مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد ⁉️...
💠 و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن ... و با ذوق تمام گفتن ... با دست چپ ...✋
🔸علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من ... خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید ... و لبخند ملیحی زد ...🍃✨
🔻- خسته نباشی خانم ... من از طرف بچه ها از شما معذرت میخوام ...
🍀و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمونها ... هم من، هم مهمونها خشکمون زده بود ... بچه ها دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن ...😁
منم دلـــ❤️ــم میخواست آب بشم برم توی زمین ... از همه دیدنیتر، قیافه پدرم بود ... چشمهاش داشت از حدقه بیرون میزد ...
اون روز علی ... با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد ... این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد ... و اولین و آخرین بار من...🌺
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
🍀 فرازی از #وصیتنامـــــہ
📝با چنگ زدن به ریسمان الهی راه درست و پیشرفت را پیدا کنید؛ زیرا هر مسیری غیر از آن چه خداوند مشخص کرده ، سر انجامش. سلام سردرگمی و بی هدف زیستن تحت سیطره افکاری است که آنها را به سرمنزل مقصود نخواهد رساند.
▒ مدافـــع حــــرم ▒
#شهید_محمدرضا_حسینیمقدم🌹🍃
《ســــالــــروزولادتــــــــ》
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
Narimani-bade-shohada.mp3
10.18M
🕊🌷🕊🌷🕊
🔴 شهدا بعد شما کاری نکردم...
《خوش به حال شهدا که پرکشیدن》
●| شور
🎙کربلایی سیدرضا #نریمانی
🔻توشه راهیان نور
#پیـشنهاد_ویــژه_دانـــلود💯
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅
#کلام_نور
🌺 قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ
🍃 بگو: اگر خدا را دوست داريد، پس مرا پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد، و گناهانتان را بيامرزد؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
#سوره_آلعمران_آیه_۳۱
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1