#سیره_شهدا
✨ یڪے از هم رزمان شهید دلاور عباس بابایے نقل می ڪند:
«هیچ گاه کسی به این زیبایے مرا #امربه_معروف نڪرده بود و اگر ڪسی به غیر از این روش به من گفته بود
اثرے روے من نداشت. ✋
آن موقع، #شهید بابایے، فرمانده پایگاه هوایے اصفهان بود.
در دوران حڪومت شاه، یڪ روز بعد از ظهر درحالے که مست و لایعقل به طرف خانه مے رفتم
ناگهان #بابایےومحافظش را مقابل خودم دیدم.
پیش خودم گفتم ڪارم تمام است.
وقتی به من رسید، نگاه مـ🙂ـهربانانه و معناداری به من ڪرد، ولی حرفے نزد.
فرداے آن روز رفتم پیش او تا عذرخواهے ڪنم،
اما شهید ڪلام مرا قطع ڪرد و گفت: برادر عزیز، چیزے نگو❗️
راجع به ڪارے ڪه ڪرده ای، حرفے نزن...
اگر حقیقتا از ڪرده خود پشیمان هستے، با خداوند عهد ڪن عملت را اصلاح ڪنے.
خدا مے داند از پیش او ڪه آمدم، احساس مے ڪردم از نو متولد شدم».
برخورد حڪیمانه و امر به معروف شایسته شهید بابایے با ڪسی ڪه بر اثر نوشیدن شراب، مست شده بود و نیز شرمندگے و تأثیرپذیرے این شخص از رفتار درست شهید بابایے.
🌼اللّهـمـ عجِّلــ لِّولیِّڪــ الفرجـــ🌼
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#خداحافظ_سالار
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
#قسمت : پنجاه و سه
پرسیدم: «چی چسبید جریمه؟! مگه جریمه هم خوشحالی داره؟!» گفت: «آره.» و توضیح داد که با اتوبوس از آرامگاه بوعلی خارج میشدم که پلیس آمد و گفت بزن کنار. مسافرهای تهران را پیاده کرده بودم و من بودم و اتوبوس و یک گونی اسلحه که در جعبه بغل بود. اگر پلیس می گرفت، بالای چوبه دار بودم. منتظربودم که بگوید در صندوق بغل را باز کن. کنار صندلی بغل ایستاد و مدارک را خواست و قبض جریمه را نوشت یک جريمه خیلی سنگین. خودم را خونسرد نشان دادم و گفتم چه خطایی از بنده سر زده جناب سروان؟! گفت انگار خیلی عجله داری با اتوبوس توی شهر، چراغ قرمز رو رد کردی، خلاف از این بالاتر؟ قبض جریمه را گرفتم و خیلی خوشحال به راه افتادم. این بهترین جریمه ای بود که آن زمان شده بودم.
حسین چند ماه بعد رانندگی اتوبوس را کنار گذاشت. کار او صبح تا شب، فعالیت برای براندازی حکومت شاه بود.
پائیز را دوست داشتم و ترکیب متنوع و چشم نواز برگهای زرد و سبز و سرخ روی درختان را.
باد لای شاخ و برگ درخت بلند بید جلوی خانه، میپیچیدو درخت را از برگ میتکاند و کف حیاط، از حجم برگها پر می شد. مریض بودم و بی رمق و بی حال، نزدیک ظهر بود که عمه گوهر برای احوال پرسی آمد. دید که سرحال نیستم، آستین بالا زد و برای نهار آش گذاشت. پیازداغ و نعنا را که روی تابه به هم زد، ناخواسته دلم به هم خورد. نخواستم مادر شوهرم را نگران کنم. اما او با نگاه نافذ، به چشمانم خیره شد و گفت: «پروانه جان، مژه هات کنار هم، جفت شده، تو میخوای مادر بشی و من صاحب نوه»
👇👇👇👇
و بغلم کرد و صورتم را بوسید. حس مادرانگی، حس خوبی بود که برای اولین بار تجربه می کردم. حسین هم رسید. صدای سایش پای حسین روی بر گها که آمد، خجالت کشیدم و به اتاقم رفتم. عمه سلام کرده، نکرده خبر را به
حسین داد اولش باور نمی کرد. یکه خورد و آمد سراغم و پرسید: «مامان راست میگه؟» گفتم: «عمه گوهر همیشه راست میگه.» هرچقدر رنگ من سفید و شاید زرد بود، صورت حسین از شوق و شعف سرخ و برافروخته شد. و در پوست خود نمی گنجید، گفت: «پروانه، از امروز شما، دو نفرید، باید بیشتر مواظب خودت باشی.»
پرسیدم: «درس و دبیرستان چی میشه؟» گفت: «تا وقتی که تونستی، مدرسه برو درست رو بخون.» دبیرستان شاهدخت درس می خواندم و از میان همکلاسیها با خانم مصداقی و زهرا کار بیشتر ارتباط داشتم. برادر زهراکار را ساواکیها دستگیر کرده بودند و خودش هم زمینه انقلابی داشت او از من کتاب می خواست و من از حسين. حسین به غیر از دادن اسلحه به شکل مخفیانه به انقلابیون، کتاب و اعلامیه هم توزیع می کرد. وقتی که موضوع را مطرح کردم، پرسید: «دوستات قابل اعتماد هستن؟»
گفتم: «آره، برادر یکیشونو ساواک دستگیر کرده،
هردوشون مطمئن هستن.» و برایشان کتابهای شریعتی و مطهری را بردم.
چهار ماهه شده بودم و نوزادم در شکمم می جنبید. اما مثل گذشته کار میکردم. مشکل آب آشامیدنی اصلی ترین، درد سر آن روزهای زندگی من بود. هنوز با دلو از چاه آب میکشیدم. وقتی ریسمان را به ته چاه رها میکردم. صدای تالاپی می آمد چین به صورت آب می افتاد و کمتر از یک دقیقه طول میکشید تا دلو، پر از آب شود. ریسمان را، چپ راست با دست بالا می کشیدم. تا دلو به لب چاه برسد، جانم درمی آمد. حسین که می آمد، دعوایم می کرد که «به خاطر بچه ات هم که شده از چاه آب نکش.» و خودش دبه ها را از چاه پر می کرد. یک روز، یکی از همسایه ها، صحنه آب کشیدن با دلو را دید. دلش سوخت و گفت: موتور چاه ما سالمه، هر وقت خواستی بگو، موتور رو روشن کنم و آب بردار، فقط به شوهرت بگو، ۷۰ متر شیلنگ بخره.» موضوع را با حسین در میان گذاشتم، به خاطر سلامتی من و بچه ام پذیرفت. فقط شرط کرد که همسایه، پول آب را حساب کند. ۷۰ متر شیلنگ
خرید. حالا شیلنگ داشتیم اما آب از شدت سرما توی شیلنگ یخ میزد و شوهر همسایه شیلنگ را می برد توی حمام زیر شیر آب داغ می گرفت تا یخش باز شود.
سرما و برف و کولاک به اوج رسید و من پا به ماه بودم داخل اتاق را با چراغ نفتی علاءالدین گرم می کردم. گاهی فتیله چراغ، کز می کرد و می سوخت. تا سوختگی فتیله را با قیچی بگیرم، اتاق از سرما، زمهریر میشد و شیشه ها از تو یخ میزد.
⬅️ ادامه دارد....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
برای آنچه اعتقاد دارید ایستادگی کنید
حتی اگر بهایش تنها ایستادن باشد.
"حاج احمد متوسلیان"
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از سالن مطالعه
KayhanNews759797104121505652137412(original).pdf
15.39M
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز سهشنبه
۲۴ آبان ۱۴۰۱
۲۰ ربیعالثانی ۱۴۴۴
۱۵ نوامبر ۲۰۲۲
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از
امام زادگان عشق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با #شهداء زمزمه کنیم
🔷اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
🌹 #تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن_جلسه_351
🌹 آیات54و55سوره آل عمران
📚 #موضوع:
- تدابیر الهی
- معراج حضرت عیسی علیه السلام
🌸 و مکروا و مکر الله و الله خیر الماكرين(54) إذْ قَالَ اللَّهُ يا َعِيسى إِنِّى مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَىَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِلَى يَوْمِ الْقِياَمَةِ ثُمَّ إِلَىَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيَما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ(55)
🍀 ترجمه: و آنها تدبیر خود را به کار بردند و خداوند نیز تدبیر خود را به کار برد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است. (54) هنگامى كه خداوند فرمود: اى عیسى! من تو را (از زمین) برگرفته و به سوى خود بالا مى برم و تو را از كسانى كه كافر شده اند، پاک مى كنم و تا روز قیامت پیروان تو را بر کسانی که کافر شدند برترى خواهم داد. سپس بازگشت شما به سوى من است، پس در آنچه اختلاف مى كردید، میان شما داورى خواهم کرد. (55)
🌷 #مکر: مکر در فرهنگ لغت عربی با آنچه که در فرهنگ فارسی امروزی می فهمیم تفاوت بسیار دارد در فارسی امروزی به نقشه های شیطانی و زیان بخش مکر گفته می شود در حالی که در فرهنگ لغت عربی به هر نوع تدبیر و چاره اندیشی مکر می گویند گاهی خوب و گاهی زیان آور است.
🌷 #خیر_الماکرین: بهترین تدبیر کنندگان
🌷 #متوفیک: از توفی می آید توفی به معنای دریافت کامل می باشد.
🌷 #رافعک: تو را بالا می برم
🌷 #مطهرک: تو را پاک می نمایم
🌷 #جاعل: قرار می دهم
🌷 #اتبعوک: از تو پیروی کردند
🌷 #یوم_القیامة: روز قيامت
🌷 #مرجعكم: بازگشت شما
🌷 #احکم: داوری می کنم
🌷 #تختلفون: اختلاف می کردید
🌸 این آیات در ادامه ماجرای حضرت عیسی علیه السلام می باشد. دشمنان حضرت عیسی علیه السلام که یهودیان بودند می خواستند جلوی دعوت الهی او را بگیرند پس توطئه ی قتل حضرت عیسی علیه السلام را کشیدند حتی برای زندانی کردن و معرفی او جایزه تعیین کردند و مقدمات اعدام او را فراهم کردند اما #خداوند توطئه آنها را نقش بر آب کرد و او را به بهترین شکل نجات داد. و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین: و آنها تدبیر خود را به کار بردند و خداوند نیز تدبیر خود را به کار برد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است.
🌸 #مسیحیان می گویند:مسیح کشته شد و دفن گردید و سپس از میان مردگان برخاست، مدت کوتاهی در زمین بود و بعد به آسمان صعود کرد. اما ما مسلمانان بر اساس #قرآن می گوییم مسیح علیه السلام هرگز کشته نشد با استناد به آیه 157 سوره نساء اين است كه مسيح عليه السلام هرگز کشته نشد و خداوند او را به آسمان بالا برد. و با توجه به همین آیه54 سوره آل عمران که #خداوند تدبیر خود را به کار برد تا جان حضرت عیسی علیه السلام حفظ شود و خداوند بهترین تدبیر کننده هاست.
🌸 #تدبير_خداوند چه بود؟ إذ قال الله يا عيسى إنى متوفيك و رافعک إلى: هنگامی که خداوند فرمود: ای عیسی من تو را به طور کامل گرفته و به سوی خود بالا می برم. امام باقرعلیه السلام فرمود: #معراج حضرت عیسىعلیه السلام، در شب 21 ماه مبارک رمضان بوده است. واژه متوفیک از توفی می آید بعضی تصور می کنند توفی فقط به معنای مرگ است در حالی که معنای دقیق توفی دریافت کامل چیزی است. وقتی که روح بطور کامل از جسم گرفته می شود به این خاطر به آن توفی می گویند. هنگام معراج هم جسم و هم جان او به طور کامل از زمین گرفته شد پس هرگز او کشته نشد. زیرا مردگان فقط روح آنها به طور کامل گرفته می شود و جسم آنها در زمین می ماند در حالی که عیسی هر دو جسم و روحش با هم و به طور کامل یعنی به صورت زنده به آسمان رفت.
🌸 و سپس می فرماید: و مطهرک من الذین کفرو: و تو را از کسانی که کفر ورزیده اند پاک می کنم. شاید منظور از پاک کردن او یعنی بیرون بردن از آن محیط آلوده باشد. و جاعل الذین اتبعوک فوق الذین کفروا إلى يوم القيامة ثم إلى مرجعكم فأحكم بينكم فيما کنتم فیه تختلفون: و تا روز #قیامت پیروان تو را بر کسانی که کافر شدند برتری خواهم داد. سپس بازگشت شما به سوی من است، پس در آنچه اختلاف می کردید، میان شما داوری خواهم کرد.
🔹 پيام های آیات54و55سوره آل عمران
✅ #خداوند پشتیبان پیامبران و اولیای خود است.
✅ #تدبیر_خداوند بر تدبیر دیگران پیروز است.
✅ براى سایر پیامبران نیز #معراج بوده است.
✅ زندگى در میان كفّار، مایهى آلودگى، و دورى از آنها، مایه ی #طهارت است.
✅ پیشگویى غیبى غلبه ى مسیحیّت بر یهود، از معجزات قرآن است. «جاعل الّذین اتّبعوك فوق الّذین كفروا»
✅ پیروى از #پیامبران رمز پیروزى است.
✅ بازگشت همه به سوى خداست.
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
روزمان ، نہ؛
عمرمـان !
همہ پُرخیر است؛
با یاد شمـا،
خاڪیانِ افلاک نشین ...
سلام ✋
#عاقبتتون_شهدایی🌸
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🕊💞
گفتم:« ببینم توی دنیا چه آرزویی داری؟»
قدری فکر کرد و گفت:« هیچی»
گفتم:« یعنی چی؟ مثلاً دلت نمیخواد یک کارهای بشی، ادامه تحصیل بدی یا از این حرفها دیگه»
گفت:« یک آرزو دارم. از خدا خواستم تا سنم کمه و گناهم از این بیشتر نشده، شهید بشم . . ♥️
#شهيد_نور_الله_اختري🌺
#شادی روح شهدا صلوات 🌱
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از سالن مطالعه
خطبه ۴۷.mp3
4.29M
#شرح_نهجالبلاغه
شرح و تفسیر خطبه ۴۷ نهجالبلاغه
درخدمت حجةالاسلام
#استاد_احمد_غلامعلی
یکشنبه ۲۲ آبان
مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/شهرک شهید زینالدین
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#برای_آرتین
اثری زیبا و پر مغز از خوانندهی دهه هشتادی بیرجندی #ایلیا_مشرفی
احسنت به اینجوون دهه هشتادی.
#یادشهداکمترازشهادتنیست
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌹بعداز والفجر۴ ، به تسلیحات لشکر سرزد. کمی به بچهها کمک کرد. از او خواستند که شب در کنارشان باشد. آقا مهدی قبول کرد. وقتی دید اتاق استراحت بچهها کولرگازی دارد. بیرون آمد و رفت روی پشت بام خوابید.
به او گفتند که پشت بام خیلی گرم است. او گفت: - برای من پشت بام خیلی خوشتر است.
او نمیخواست محیط استراحتش با بچههای خط مقدم تفاوتی داشته باشد.
🌹 شبی فرماندهان قرارگاه، در خانهی ما جلسه داشتند. نان نداشتیم صبح روز به آقا مهدی گفته بودم که نان تهیه کند ، ولی او فراموش کرده بود
🌹وقتی هم به خانه آمد. دیر وقت بود. تلفن زد از لشکر نان آوردند.
ایشان پنچ قرص نان برداشت و بقیه را برگرداند و به من گفت : - شما حق ندارید از نانی که مردم برای رزمندگان فرستادهاند بخورید.
"شهید مهدی باکری"
📚 کتاب: صنوبرهای سرخ ، ص۵۶
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌸🍃🌷🍃🌸🍃
همیشه میگفتـــــ :
زیباترین شهادتـــــ را میخواهم!
یڪ بار پرسیدم:
شهادتـــــ خودش زیباسـتـــــ ؛
زیباترین شهادتـــــ چگونه استـــــ؟!
در جوابـــــ گفتـــــ :
زیباترین شهادتـــــ این استـــــ ڪه
جنازهاے هم از انسان باقے نماند :)
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷