eitaa logo
امام زادگان عشق
90 دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
352 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 دعا ڪنید ڪہ خداوند را نصیب شما ڪند ڪہ در غیر این صورت زمانے فرا مےرسد ڪہ جنگ تمام مےشود و سہ دستہ مےشوند : ۱- دستہ اے بہ مخالفت با گذشتہ خود بر مےخیزند و از گذشتہ خود پشیمان اند . ۲- دستہ اے راه بےتفاوتے را بر مےگزینند و در زندگے مادے غرق مےشوند و همہ چیز را فراموش مےکنند . ۳- دستہ سوم به گذشتہ خود وفادار مےمانند و احساس مسئولیت مےڪنند ڪہ از شدت غصّہ ها و مصائب دق خواهند ڪرد . پس از خدا بخواهید با وصال از عواقب زندگے بعد از جنگ در امان بمانید ، چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزء دستہ سوّم ماندن سخت و دشوار خواهد بود ... شاد گرامی با ذکر نثار ارواح طیبه ، شهداء و صلوات 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼️نماز با ذکر شهادت به ولایت امیرالمومنین 🔷س 5293: آیا نماز با ذکر شهادت به ولایت امیرالمومنین علی(علیه‌السلام) در تشهد، باطل میشود؟ ✅ج: نماز و از جمله تشهد را همان طور که مراجع عظام شيعه(کثّرالله‌امثالهم) در رساله هاى عمليّه بيان نموده اند بخوانيد و چيزى بر آن اضافه نکنيد هرچند که کلام حق و صحيحى باشد. 📕منبع: khamenei.ir 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
16.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 الاسلام قرائتی 🎥 خمینی "ره" فقط امام نیست میتونه امام باشه. 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
هدایت شده از مهدی هاشمی
سلام عیدتان مبارک جشن میلاد امام اميرالمؤمنين علی علیه‌السلام فرداظهر پس از نماز زیرزمین مسجد محل همراه خانواده به صرف اطعام علوی
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 ۱۱ بعد از صحبت‌کردن پی بُردیم که نقاط مشترک زیادی داریم. آقامصطفی هم خوش‌صحبت بود و هم جسور. آن‌قدر جسارت داشت که وقتی دید کسی برایش نمی‌آید خواستگاری، خودش آمده بود و من این جسارتش را تحسین می‌کردم. مراحل بعدی خواستگاری ما مثل خواستگاری‌های معمولی نبود که همه جمع باشند و شیرینی و دسته‌گل بیاورند. خودش تنهایی می‌آمد. این تنهایی آمدن‌هایش، سنت‌شکنی‌هایش، برای من جالب توجه و برای دیگران عجیب بود. مدام من را به خاطر انتخابم سرزنش می‌کردند، مخصوصاً برادرهایم. یک روز برادر بزرگم داشت با پدرم صحبت می‌کرد. خیلی هم عصبانی بود. می‌گفت: «ما تا حالا رسم نداشتیم که پسری تنهایی بیاد خواستگاری! هنوز دهنش بوی شیر میده، پا شده این همه راه اومده زابل که به من زن بدین! پدر و مادرش کجا هستن؟ بزرگتر نداره؟ کسی رو نداره؟» از روز اولی که من آقامصطفی را قبول کردم از طرف هم‌سن‌ها، دوست‌ها، آشناها و بعضی افراد خانواده یک‌سری جنگ اعصاب‌ داشتم. قبول‌کردن یک پسر خیلی‌مؤمن از نظر آنها کار ناپسندی بود. دیده بودم روحانیان چقدر غریب‌اند. اگر کسی با روحانی ازدواج می‌کرد، همه مسخره‌اش می‌کردند. می‌گفتند: «چه زندگی سختی داشته باشی! بین این همه فرد شما رفتی روحانی قبول کردی؟» به من چنین حرف‌هایی می‌زدند: «بین این همه خواستگاری که داشتی این بندۀ خدا رو قبول کردی؟ نه شغلی، نه خانه‌ای!» برایشان قابل قبول نبود که برای من دین و ایمان آقامصطفی مهم است. چه‌طور می‌توانستم به کسی که اعتقادی به دین ندارد از دین بگویم؟ می‌گفتم تو اصلاً قرآن می‌خوانی که برایت یک آیه از قرآن بیارم؟ تو پیغمبر را می‌شناسی که من یک روایت از پیغمبر برایت بیارم؟ همان روزها روایتی شنیده بودم که خیلی روی من تأثیر گذاشته بود. شنیده بودم در زمان حضرت محمد؟ص؟ کسی خواستگار دخترش را به خاطر اینکه پول و مال و منال نداشته، قبول نکرده است با اینکه او فرد مؤمنی بوده و دخترش را به کسی داده که ثروت زیادی داشته است. وقتی پیغمبر فهمیده بودند، آن مرد را نکوهش کرده بودند که چرا شما اجازه ندادی این فرد مؤمن با دخترت ازدواج کند؟ من از اول تفاوت‌هایی با بقیه داشتم؛ زیاد مطالعه می‌کردم، معنی قرآن را می‌خواندم، از شش‌سالگی هم روزه می‌گرفتم هم نماز می‌خواندم، دوست نداشتم روزۀ کله‌گنجشگی بگیرم اما خانواده‌ام اجازه نمی‌دادند روزۀ کامل بگیرم. زابل گرم بود و اذان ظهر که می‌شد به‌زور روزه‌ام را باز می‌کردند. بعضی وقت‌ها هم تا بعدازظهر مقاومت می‌کردم. بعدازظهر که بی‌جان می‌شدم، می‌رفتم یک چیزی می‌خوردم. دوازده‌ساله بودم که به پدرم گفتم: «می‌خوام برم کلاس قرآن!» ⬅️ ادامه دارد ..... 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 😊  نصفه های شب بود که رزم شب شروع شد با صدای گلوله و انفجار از جا پریدیم بچه ها مثل قرقی از چادر پریدند بیرون و به صف شدیم خوشحال هم بودیم که با آمادگی کامل خوابیدیم و کارمون بی نقص بوده اما یهو چشامون افتاد به پاهای بی پوتینمون تنها کسی که پوتینش پاش بود حسین بود از تعجب داشتیم شاخ در می آوردیم آخه ما همه شب موقع خواب با پوتین خوابیده بودیم و حسین بی پوتین به بچه ها نگاه کردم ، داشتن از تعجب کُپ می کردند فرمانده با عصبانیت گفت: مگه نگفتم آماده بخوابین و پوتینهاتون رو دم در چادر بذارین؟ این دفعه رو تنبیه تون می کنم که دفعه دیگه حواستون جمع باشه زود باشین با پای برهنه دنبالم بیاین...   ... صبح روز بعد همه داشتیم پاهامون رو از درد می مالیدیم مدام هم غُر می زدیم که چطور پوتین از پاهامون در اومده یهو حسین وارد شد و گفت: پس شما دیشب از قصد با پوتین خوابیده بودین؟ همه با حیرت نگاش کردیم و گفتیم: آره! مگه خبر نداشتی قراره رزم شب بزنن و ما تصمیم گرفتیم آماده بخوابیم؟ حسین با تعجب گفت: نه! من خواب بودم ، نشنیدم بچه ها که شاکی شده بودند گفتند: راستی چرا دیشب همه ی ماها پاهامون برهنه بود جز تو؟ حسین که عقب عقب راه می رفت گفت: راستش من نصف شب بیدار شدم خواستم برم بیرون چادر که دیدم همه با پوتین خوابیدن گفتم حتما خسته بودین و از خستگی خوابتون برده و نتونستین پوتیناتون رو در بیارین واسه همین اومدم ثواب کنم و آروم پوتین هاتون رو در آوردم ، بد کاری کردم؟ آه از نهاد بچه ها در نمی یومد حسین رو گرفتیم و با یه جشن پتوی حسابی حالشو جا آوردیم رزمندگان اسلام 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا