#کتاب_با_بابا
براساس خاطراتی از
#سردار_شهید_حاج_محمد_طاهری
و فرزندش#مصطفی
#قسمت_پنجاه و پنجم
#نبرد_آخر
روایت شهادت حاج آقا طاهري را برادر فرخي و چند نفر دیگر از دوستانش اینگونه نقل کردند: سرانجام انتظارها به پایان رسید. نبردي سخت و طاقت فرسا آغاز شد. هدف مشخص بود. تصرف و تأمین تمامي هورالهویزه و کنترل جاده بصره العماره. تقریبا کار باید از جايي ادامه می یافت که در عملیات خیبر ناتمام مانده بود.دشمن به خوبي مي دانست که | منطقهي هورالهویزه و هورالعظیم، دیر یا زود، آبستن نبردي سخت خواهد شد. از این رو قوی ترین استحکامات و جنگ افزارهاي ممکن را تدارک دید تا شاید بتواند جلو پیشروی رزمندگان اسلام را سد کند. استحکاماتي شامل میادین متعدد مین با تله هاي انفجاري، سیمهاي خاردار حلقوي، خندق هاي عميق پراز
مواد آتش زا، سنگرهاي بتني، تانک هاي تي ۷۲ که آرپي جي هم در آنها تأثیر نداشت. خاکریزهاي مرتفعي که هرچند متر با سنگري مستحکم پوشش داده شده بود. تیربار چهارلول ضدهوايي که بعثيها براي نيروهاي زميني ما استفاده می کردند و دیگر تجهیزات و امکانات بیشماري که با آتش شدید صدها قبضه توپ و خمپاره پشتيبانيمیشد. اما در این سوي خط، جان برکفاني بودند که با اسلحه هاي سبک خود اما با تکیه بر نیروی ایمان خویش، پا به راه گذاشته و سر به مولا سپرده بودند. هنوز دقایقی از شروع عملیات نگذشته بود که زمین و آسمان پر شد از آتش گلوله و ترکش خمپاره و دود باروت. بچه ها با تمامي توان به نبرد ادامه