eitaa logo
امام زادگان عشق
93 دنبال‌کننده
15هزار عکس
4هزار ویدیو
333 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  امام زادگان عشق
🔸السلام علیک یافاطمه المعصومه🔸 السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَة السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر يَا فَاطِمَةُ اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّةِ ◀️ با سلام به حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله علیها روز مان را آغاز میکنیم. 🔻... 👇 🌷〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|••♥️••| تو غرقِ خدا شدے و آسان رفتے جان دادے و با تمامِ ایمان ‌رفتے سر بندِ تو "ڪلنا فِداڪِ زینب" نورےسٺ بہ صورتٺ ڪه با آن رفتے ســــلام✋ 🌹ــدایی 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
|°•❤️•°| هفت هشت سالش بیش تر نبود، ولی راهش نمے دادند.😢 چادر مشڪے سرش ڪرده بود😐😂 رویش را سفت گرفته بود، رفت تو،یڪ گوشه نشست. روضه بود،روضه ے حضرت زهرا.😔 مادر جلوتر رفته بود،سفت و سخت سفارش ڪرده بود « پا نشے بیاے دنبال من،دیگه مرد شدے، زشته،از دم در برت مے گردونند.»😡 روضه ڪه تمام شد، همان دم در چادر را برداشت، زد زیر بغلش و دِ بدو.😁 ✍به_روایت_از_زندگی مصطفے ردانے پور 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرود زیبای هلالی در رابطه با مباهله و فضائل امیرالمومنین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
براساس خاطراتی از و فرزندش و ششم _شهادت از آقاي پيروي سؤال کردم، زمان شهادت پدرم در کنارش بودید؟ و او اینگونه روایت کرد: ما از دوستان قدیمی بودیم. چند روز قبل از عملیات بدر، حاج محمد طاهري خوابي دید که برای من تعریف کرد. او گفت: من در عالم رویا به آسمان رفتم. مي خواستم وارد بهشت شوم که یکی از ملائک از من پرسید: براي خداوند چهآورده اي؟ ده عمل خالصانه و مستحب که براي خدا انجام داده اي را بيان كن و وارد بهشت شو. من هم شروع کردم به شمارش: نماز شب، روزههاي مستحبي، کمک به پدر و مادر، جبهه، انفاق و... اما فقط ته مورد را توانستم بگویم! همینطور که براي مورد آخر فکر می کردم از خواب بیدار شدم. بعد از این خواب، حاج محمد خيلي ناراحت بود و گریهمی کرد. گفتم حاجي به یک خواب که نميشه استناد کرد. تو هر چه داشتي در راه خدا فدا کردي. روزها و شبها گذشت تا این که در شب عملیات بدر، سخنرانی بسیار زیبايي انجام داد. حاجي همه را براي یک نبرد عاشورايي آماده کرد. آقاي رحیم پور ازغدي، شب آخر را خوب روایت می کند. خلاصه حرکت نیروها شروعشد. وقتي بچه ها به خط دشمن زدند، من به دلايلي عقب بودم. وقتي به خط رسیدم پاتک های سنگین عراق شروع شد. عملیات بدر با بمباران شدید دشمن و حملات هوايي مواجه شد. بیشتر نیروهاي تيپ ما و تیپ آقاي برونسي شهيد و مجروح شدند. پیکر آقاي برونسي ماند، من وقتي به جمع نیروها رسیدم، گلوله از پشت گوش، به سر 👇👇👇
حاج محمد خورده بود. مي خواستم پیکر حاجي را بیاورم عقب، اما احساس کردم خودش می گوید: اول بسيجي هاي شهيد را به عقب منتقل کن. یک ماشین پیدا کردم و در کنار پیکر حاجي، پیکر دیگر شهدا را هم تا آنجا که مي توانستم جمع آوري و به عقب منتقل کردم. خودم پشت فرمان ماشین پر از پیکرهاي شهدا نشستم و همینطور اشک می ریختم. در راه بازگشت بودم که بالگرد عراقي بالاي سرم آمد! هر لحظه منتظر بودم که به سمت من شلیک کند، اما حدود یک کیلومتر جلوتر از من، یک کامیون مهمات به سمت خط حرکت می کرد. من از روبرو کامیون را می دیدم. بالگرد دشمن به سوي کامیون شلیک کرد و برگشت. یک انفجار عظیم در مقابل ما رخداد. زمین و زمان لرزید. از آن کامیون هيچ چيزي باقي نماند! پیکر حاجي را به مشهد فرستادم و خودم در منطقه ماندم. با پایان عملیات، به مشهد برگشتم. بعد با خانواده سریع به کاشمر آمدیم تا در مراسم حاجي شرکت کنیم. اما با تعجب دیدم در کاشمر هیچ خبری نیست! حتي مادر شما که همسر حاج محمد بود، مشغول پختشیرینی برای عید بود. ایشان به من گفت: خبري از حاجي نداري؟ من به مشهد برگشتم. پیکر حاجي را در سردخانه معراج شهدا پیدا کردم. چند روزي از شهادتش گذشته بود. پوست بدن چروکیده شده، ولي همان ابهت هميشگي را داشت. با دوستان و برادران شهید هماهنگ کردم، هشتم فروردین ۱۳۶۴ پس از تشییعدر مشهد و حرم، راهي کاشمر شدیم. سردار فرومندي را از سبزوار آوردم. در مراسم او سخنرانی کرد. مردم باورشان نميشد که حاجي طاهري از فرماندهان بزرگ جنگ بوده. سپس طبق وصیت حاجي، پیکر او را در امامزاده روستاي مهدي آباد به خاک سپردیم. ⬅️ادامه دارد...... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب بود، زیر چادر نشسته بودیم، حرف ازدواج شد، همه به هم تعارف می‌كردند، هركس سعی میكرد دیگری را جلو بیندازد. یكی‌ از برادران گفت: «ننه ی من قاعده‌‌ای دارد، می‌گوید هر وقت پایت از لحاف آمد بیرون، موقع زن گرفتن است!» وقتی این حرف را میزد «علی‌ پروینی» فرمانده دسته خوابیده بود و اتفاقاً پایش از زیر پتو بیرون افتاده بود همه خندیدم و یك‌ صدا گفتیم: «با این حساب وقت ازدواجِ برادر پروینی است» :) 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷