eitaa logo
امام زادگان عشق
89 دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
352 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
هر لحظه که به پایان مرخصی نزدیک می‌شود، نگرانی یونس هم بیشتر می‌شود از گروهبان می‌خواهد: اگر می‌شود، باز هم برایش مرخصی رد کن؛ من می‌روم راضی‌اش می‌کنم نیاید پادگان گروهبان می‌خندد و می‌گوید: یک ماه است. الان تازه پنج روزش رفته. من چه طور بیست و پنج روز مرخصی برایش رد کنم یونس می‌گوید: از مرخصی‌های من کم کن. اگر را دوست داری، نباید اجازه بدهی تا آخر بیاید پادگان ، اگر بیاید و اوضاع اینجا را ببیند، حتماً با سرلشکر درگیر می‌شود ششمین روز است. چند ساعت تا مانده است آرام و قرار ندارد. شده است مثل اسفند روی آتش خبرهایی که از پادگان به گوش رسیده، مردم را عصبانی کرده چه رسد که پادگان است مردم می گویند: «سرلشکر ناجی، را با شلاق و بازداشت مجبور به می‌کند او به زور در گلوی آب می‌ریزد هر چه فکر می‌کند، بیشتر عصبانی می‌شود اما سعی می‌کند ناراحتی‌اش را از کربلایی و ننه نصرت مخفی کند بند پو تین‌هایش را محکم می‌بندد و ساکش را به دوش می‌اندازد و خداحافظی می‌کند ننه نصرت باز هم می‌گوید آخر ننه چه طور شد یک دفعه تصمیم ات عوض شد مگر نگفتی تا آخر ماه پیش ما می‌مانی می‌گوید: «ننه، من مسئول آشپزخانه هستم. بچه‌های مردم می‌خواهند بگیرند و
و کسی نیست برایشان درست کند. درست است من اینجا تو راحتی و آسایش باشم، آن‌ها رنج و غذاب بکشند؟» ننه نصرت می‌گوید: «نه ننه، والله من راضی به ناراحتی کسی نیستم. برو، خدا به همراهت.» پاسی از شب گذشته، ، در گونی را باز می‌کند و برنج‌ها را داخل دیگ می‌ریزد. گروهبان و یونس با نگرانی او را تماشا می‌کنند. گروهبان می‌گوید: «مرخصی تو را رد کرده‌ام. چه استفاده کنی، چه استفاده نکنی، مرخصی حساب می‌شود.» ، شلنگ را داخل دیگ می‌گذارد و شیر آب را باز می‌کند و می‌گوید: «اشکالی ندارد. بگذار حساب بشود. من می‌خواهم مرخصی‌هایم را تو پادگان بگذرانم.» اما این اشکال دارد. تا وقتی مرخصی داری، نباید وارد پادگان بشوی. این مرخصی قبول نیست؛ چون شما مرا گول زدید. آیا من تقاضای مرخصی کردم؟ 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
گروهبان و یونس که جوابی ندارند بدهند به همدیگر نگاه می‌کنند. در حالی که شیرآب را می‌بندد، می‌گوید: «من وقت زیادی ندارم. می‌خواهم سحری درست کنم. اگر شما هم کمکم می‌کنید، آستین‌هایتان را بزنید بالا اگر هم کمک نمی‌کنید، مرا تنها بگذارید آقا.» گروهبان که چشمانش از ترس و دلشوره گرد شده، به یونس می‌گوید: «یونس، این زبان مرا نمی‌فهمد؛ تو حالی‌اش کن. الان بازداشتگاه پر از سربازانی است که جرمشان فقط گرفتن است. سرلشکر شب تا سحر نمی‌خوابد و مراقب سربازهاست. حالا این آقا با چه دلی می‌خواهد برای سربازها سحری درست کند؟» بدون اعتنا به گروهبان، اجاق را روشن می‌کند. گروهبان که از دست او کلافه شده، غرولندکنان از آشپزخانه خارج می‌شود و می‌گوید صبح نتیجه‌اش را می‌بینی. سربازها را زیر آفتاب داغ سرپا نگه داشته‌اند. هر کس چیزی می‌گوید. یکی می‌گوید: «سرلشکر متوجه سحری پختن شده! حالا می‌خواهد او و دیگر را در حضور همه تنبیه کند.» دیگری می‌گوید: «سرلشکر همیشه می‌خواهد را بشکند.» به فکر فرو رفته است. سربازها جور دیگری به او نگاه می‌کنند. با ورود ماشین سرلشکر به پادگان، سروصداها می‌خوابد. به دنبال ماشین سرلشکر، تانکر آب و یک کامیون پر از نظامی چماق به دست وارد پادگان می‌شود. نفس در سینه همه حبس می‌شود.
شیپور ورود سرلشکر نواخته می‌شود. لحظه ای بعد، او با سگش از ماشین پیاده می‌شود و منتظر اجرای دستورها می‌ماند. نظامی‌ها، سربازها را به صف می‌کنند و به طرف تانکر آب می‌برند. سرلشکر در حالی که پیپ اش را روشن می‌کند، با خشم و غضب به سربازها نگاه می‌کند. نظامی‌ها به هر سرباز یک آب گرم می‌خورانند. هر کس مقاومت می‌کند، بدنش از ضربات شلاق و چماق زخم می‌شود. با بغض و کینه به سرلشکر نگاه می‌کند. گروهبان، خودش را به او می‌رساند و با طعنه می‌گوید: «این کارها، نتیجه یکدندگی توست. اگر قبلاً کسی می‌توانست مخفیانه بگیرد، حالا دیگر نمی‌تواند. این کار هر روز تکرار می‌شود.» این حرف گروهبان، را سخت به فکر فرو می‌برد. او غرق در فکر است که به تانکر آب می‌رسد. وقتی درجه دارها لیوان را به دهانش می‌چسبانند، دهانش را می‌بندد. آن‌ها با شلاق و چماق می افتند به جانش. آن قدر می‌زنندش تا از می‌رود. آنگاه دهانش را به زور باز می‌کنند و یک آب گرم در گلویش می‌ریزند. یونس و گروهبان باز هم التماس می‌کنند؛ اما مرغ فقط یک پا دارد. او مدام حرف خودش را تکرار می‌کند. من باعث شدم سربازها کتک بخورند. من باعث شدم سرلشکر زورکی هر روز یک آب تو حلقوم بریزد. حالا هم باید خودم جبرانش کنم. باید کاری کنم سربازها با خیال راحت تا آخر بگیرند. باید شر سرلشکر را از سر سربازها کم کنم. گروهبان با عصبانیت می‌گوید: «آخر او سرلشکر است و تو فقط یک سربازی. هیچ می‌فهمی چه داری می گویی؟» که از بحث کردن خسته شده، به شوخی می‌گوید: «او سرلشکر است... من هم آشپزم. آشپز اگر نتواند آشی بپزد که رویش یک روغن باشد، اصلاً به درد آشپزی نمی‌خورد.» این حرف گروهبان، را سخت به فکر فرو می‌برد. او غرق در فکر است که به تانکر آب می‌رسد. وقتی درجه دارها لیوان را به دهانش می‌چسبانند، دهانش را می‌بندد. آن‌ها با شلاق و چماق می افتند به جانش. آن قدر می‌زنندش تا از می‌رود. آنگاه دهانش را به زور باز می‌کنند و یک آب گرم در گلویش می‌ریزند. یونس و گروهبان باز هم التماس می‌کنند؛ اما مرغ فقط یک پا دارد. او مدام حرف خودش را تکرار می‌کند. من باعث شدم سربازها کتک بخورند. من باعث شدم سرلشکر زورکی هر روز یک آب تو حلقوم بریزد. حالا هم باید خودم جبرانش کنم. باید کاری کنم سربازها با خیال راحت تا آخر بگیرند. باید شر سرلشکر را از سر سربازها کم کنم. گروهبان با عصبانیت می‌گوید: «آخر او سرلشکر است و تو فقط یک سربازی. هیچ می‌فهمی چه داری می گویی؟» که از بحث کردن خسته شده، به شوخی می‌گوید: «او سرلشکر است... من هم آشپزم. آشپز اگر نتواند آشی بپزد که رویش یک روغن باشد، اصلاً به درد آشپزی نمی‌خورد.» 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
نیمه‌شب است. ، در آشپزخانه را قفل کرده تا سرلشکر سرزده وارد نشود. او اجاق را روشن کرده و سحری را بار گذاشته است. سربازهای آشپز از ترس به آسایشگاه‌ها رفته‌اند. فقط یونس مانده است. او هم هنوز از کارهای سر درنیاورده است. یونس به قول داده هر کاری که می‌گوید، بدون چون ‌و چرا انجام دهد. به او گفته کف آشپزخانه را روغن‌مالی کند و بعد روی روغن‌ها کف صابون بریزد. او همه کارها را کرده و حالا منتظر دستور بعدی است. درحالی‌که شعله اجاق را زیاد می‌کند، می‌گوید: «حالا برو قفل درِ آشپزخانه را بازکن. فقط مواظب باش سر نخوری. کف آشپزخانه طوری شده که اگر زنجیر چرخ هم به کفش‌هایت ببندی، بازهم سر می‌خوری! خیلی مواظب باش.» یونس بااحتیاط به‌طرف در می‌رود و قفل آن را باز می‌کند. درحالی‌که می‌گیرد، می‌گوید: «حالا کف شور را بردار و خودت را مشغول شستن کف آشپزخانه نشان بده. اگر هم‌آواز بلدی، بهتر است بزنی زیر آواز. این‌طوری خیالشان راحت است که ما مشغول کار خودمان هستیم.» یونس با ترس و دلشوره می‌گوید: «منظورت از این حرف‌ها چیست؟ واضح‌تر حرف بزن، ما هم بفهمیم.» الان نمی‌توانم واضح‌تر حرف بزنم. فقط اگر شما دوست دارید کمکم کنید، بروید به همه بگویید که امشب هم سحری درست می‌کند...
هر کس می‌خواهد بگیرد، سحر بیاید غذایش را بگیرد. گروهبان که حرص اش گرفته است می‌گوید: «این خبر، اول از همه به گوش سرلشکر می‌رسد. می دانی اگر نصف شب بیاید تو آشپزخانه و موقع غذا پختن غافلگیرت کند، چه بلایی سرت می‌آورد؟» با خونسردی می‌گوید: «اتفاقاً من هم همین را می‌خواهم. می‌خواهم کاری کنم که سرلشکر با پای خودش بیاید تو آشپزخانه» یونس که از ترس چشمانش گرد شده، می‌گوید: «می‌خواهی چه کار کنی ؟» می‌خندد و می‌گوید: «گفتم که... می‌خواهم آشی بپزم که رویش یک وجب روغن داشته باشد.» یونس درحالی‌که از کارهای خنده‌اش گرفته، کف شور را برمی‌دارد و می‌گوید: «چشم قربان» بعد درحالی‌که مشغول کار می‌شود، با صدای بلند آواز می‌خواند. ، را روی تخت پهن می‌کند و می‌ایستد به . از بیرون، صدای ماشین می‌آید. اول، ماشین سرلشکر و بعد یک جیپ نظامی جلو ساختمان آشپزخانه می‌ایستند. داخل جیپ، چند نظامی چماق به دست نشسته‌اند. سرلشکر و سگش از ماشین پیاده می‌شوند. سرلشکر به نظامی‌ها می‌گوید: «من می‌روم داخل... وقتی صدا زدم، شما هم بیایید.» سرلشکر، چماق یکی از نظامی‌ها را می‌گیرد و به‌طرف آشپزخانه راه می‌افتد. سگ جلوتر از او می‌رود. صدای آواز یونس و مناجات شنیده می‌شود. سرلشکر، از پشت در به صداها گوش می‌دهد. سگ، پوزه‌اش را به در آشپزخانه می‌مالد و عوعو می‌کند. سرلشکر، لگدی از سرِ حرص به سگ میزند و سرزده وارد آشپزخانه می‌شود در حال است. سطح آشپزخانه را کف غلیظی پوشانده است. یونس پشت به سرلشکر دارد، کف شور را به کف آشپزخانه می‌کشد. سرلشکر با دیدن آن دو غرولند کنان به طرفشان حمله‌ور می‌شود: «پدرسوخته‌های عوضی، شما هنوز آدم...» اما هنوز حرفش تمام نشده که سر می‌خورد و پاهایش در هوا معلق می‌شود و با کمر و دست به زمین کوبیده می‌شود. وقتی از ته دل آه می‌کشد، نظامی‌ها به سمت آشپزخانه می‌دوند و یکی پس از دیگری روی سرلشکر می‌افتند. سرلشکر زیرِ بدن نظامی‌ها گم می‌شود و صدای آه و ناله‌اش با آه و ناله نظامیها قاطی می‌شود. سحر است. سربازها با خیالی آسوده در سالن غذاخوری نشسته‌اند و دارند سحری می‌خورند. گروهبان وارد آشپزخانه می‌شود. همه آشپزها حضور دارند؛ به‌جز و یونس. یکی از آشپزها، یک سینی غذا و یک پارچ آب به گروهبان می‌دهد و می‌پرسد: «از سرلشکر چه خبر؟» گروهبان درحالی‌که لبخند می زند، می‌گوید: «خیالتان راحت باشد، بعید است تا مرخص بشود.» گروهبان از آشپزخانه خارج می‌شود و به‌طرف بازداشتگاه می‌رود. درِ بازداشتگاه را باز می‌کند و به تاریکی داخل آن خیره می‌شود. و یونس در تاریکی به نماز ایستاده‌اند. گروهبان، سینی غذا و آب را کنارشان می‌گذارد و با حسرت نگاهشان می‌کند. یک‌لحظه به یاد مرخصی می‌افتد. می‌توانست این لحظات را در کنار خانواده و در راحتی و آسایش سپری کند. او گرفتن در محله دل‌نشین خودشان، جماعت مسجد محل و در ایوان باصفای خانه آن ‌هم در کنار کربلایی و ننه نصرت را خیلی دوست داشت، اما سخت و بازداشتگاه برای او لذت ‌بخش ‌تر از هر چیز دیگری است. نثارارواح_طیبه#اموات 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
سہ برادر با هم هماهنگ بودند داخل خونه بیرون از خونہ با هم سر کار مے رفتند، بعد هم تظاهرات و فعالیت های سیاسے، آخر هم جبهہ و ... شهید شد مفقود الاثر شد رو هم پس از نہ سال تڪہ ای از استخونهاشو بہ همراه پلاڪ برای خانواده اش آوردند... 🌷 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
باید باهاش حرف بزنیم! 🔻 حکم انفصال از خدمت را که دستم دید پرسید: «جریان چیه؟» گفتم: «از نیروهای تربیت بدنی گزارش رسیده که رئیس یکی از فدراسیون‌ها با قیافه‌ی زننده سرِ کار میاد؛ با کارمندهای خانم برخوردهای نامناسبی داره، مواضعش مخالف انقلابه و خانمش ! الان هم دارم حکم انفصال از خدمتش رو رد می‌کنم شورای انقلاب». با اصرارِ رفتیم برای تحقیق. همه چیز طبق گزارش‌ها بود، ولی ابراهیم نظر دیگری داشت؛ گفت: «باید باهاش حرف بزنیم». رفتیم درِ خانه‌اش و ابراهیم شروع به صحبت کرد. از برخوردهای نامناسب با خانم‌ها گفت و از همسرش، از خونِ گفت و از اهداف . آن‌قدر زیبا حرف می‌زد که من هم متأثر شدم. ابراهیم همان‌جا حکم انفصال از خدمت را پاره کرد تا مطمئن شوم با و ، می‌شه افراد رو اصلاح کرد. یکی دو ماه نگذشته بود که از فدراسیون خبر رسید: «جناب رئیس بسیار تغییر کرده. اخلاق و رفتارش در اداره خیلی عوض شده، حتی خانمش با حجاب به محل کار مراجعه می‌کنه». 📚 برگرفته از کتاب ؛ خاطراتی از ❤️ 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌹 🌹 آیات 33و34سوره آل عمران 🌸 إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَنُوحاً وَءَالَ إِبْرَاهِيمَ وَءَالَ عِمْرَانَ عَلَى الْعاَلَمِينَ (33) ذریة بعضها من بعض و الله سميع عليم (34) 🍀 ترجمه: همانا خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید. (33) فرزندانى كه بعضى از آنان نسل بعضی ديگرند و خداوند شنوای داناست. (34) 🌷 : برگزید 🌷 : خاندان 🌷 : جهانيان 🌷 : فرزندان 🌷 : شنوا 🌷 : دانا 🌸 آدمى وقتى وارد می شود که سرشار از گل های زیبا و معطر باشد دنبال بهترین و خوشبوترین گل ها می گردد. گل های سرسبد پیامبران و امامان هستند. که خداوند از میان انسان های فراوان آنها را برگزید. زیرا از رفتار و گفتار و اعمال آنها خبر داشت. برگزیدگى انبیا از طریق وحى، علم، ایمان و عصمت است. امام محمد باقرعلیه السلام درباره ى «انّ اللّه اصطفى... ذریّة...» فرمودند: ما از آن برگزیدگان و باقیمانده ى آن عترت هستیم. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امامان علیهم السلام از نسل حضرت ابراهیم علیه السلام می باشند. آل ابراهيم علاوه بر اسحاق و یعقوب و یوسف و موسى و بعضى انبیاى ديگر که از نسل می باشند شامل پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امامان علیهم السلام هم می باشد. 🌷 : اولین انسان و اولین پیامبر خدا 🌷 : اولین پیامبر اولوالعزم 🌷 : نام پدر حضرت مریم علیه السلام است. به خاطر داستان های حضرت مریم و حضرت عیسی که در آیات بعد در این سوره بیان می شود و از نسل عمران می باشند. این سوره به اسم آل عمران نامگذاری شده است. 🔹 پيام های آیات33و34سوره آل عمران ✅ انسان ها همه در یک سطح نیستند و خداى حكیم، بعضى را برگزیده است تا مسئولیّت سنگین را بر دوش آنان بگذارد. «انّ اللّه اصطفى» ✅ اوّلین انسان که بود، پیامبر خدا بوده تا بشر هیچگاه بدون هدایت نماند. «اصطفى آدم» ✅ جریان بعثت ، در طول تاریخ بشر استمرار داشته است. «اصطفى آدم و نوحاًو...» ✅ بعضى از پیامبران، جهانى بوده است. «على العالَمین» ✅ بعضی از پدران و اجداد آنها هم پیامبر بودند. «بعضها من بعض» ✅ بر گفتار و رفتار و اعمال پیامبران و برگزیدگان خود نظارت دارد. «اصطفی...و الله سمیع علیم» 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌹 🌹 آیه 67 سوره آل عمران 🌸 مَا كَانَ إِبْرَهِيمُ يَهُودِيّاً وَلَا نَصْرَانِيّاً وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفاً مُّسْلِماً وَ مَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ‏ 🍀 ترجمه:ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى، بلكه او فردى حق‏گرا و تسلیم خدا بود و هرگز از مشركان نبود. 🌸 موضوع این آیه در ادامه آیات 65و66سوره آل عمران و در پاسخ گفتگوی یهودی ها و نصارا است که هر کدام را پیرو دین خود می دانستند که قرآن می فرماید: ما کان إبراهيم يهوديا و لا نصرانياً ولكن كان حنيفا مسلماً و ما كان من المشركين: ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی بلکه او فردی حق گرا و تسلیم خدا بود و هرگز از نبود. «حَنَف»، به معناى گرایش به حقّ است بنابراین «حَنیف» به كسى گفته مى‏ شود كه در مسیر باشد، ولى بت‏ پرستان آن را در مورد خود به كار مى‏ بردند و مشركان نیز «حُنفاء» خوانده مى‏ شدند. 🌸 این آیه، با آوردن كلمه‏ى «مسلماً» در كنار كلمه‏ى «حنیفاً»، هم دامن ابراهیم را از شرک پاک كرده است و هم دامن این كلمه‏ى مقدّس را از مشركان. امام صادق‏ علیه السلام در تفسیر عبارت «حنیفاً مسلماً» فرمودند: «خالصاً مخلصاً لیس فیه شى‏ء من عبادة الاوثان» یعنى شخصى خالص و برگزیده بود كه در او ذره‏اى از پرستش بت‏ها نبود. حضرت على‏ علیه السلام فرمودند: دین ابراهیم همان دین محمّدصلى الله علیه و آله بود. 🔹 پیام های آیه67سوره آل عمران🔹 ✅ علیه السلام فردی حق گرا و یکتاپرست و تسلیم خدا بود. 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌹 🌹 آیه 68 سوره آل عمران 🌸 إِنَّ أَوْلَى الْنَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا الْنَّبِىُّ وَالَّذِينَ ءَاَمَنُواْ وَاللَّهُ وَلِىُّ الْمُؤْمِنِينَ‏ 🍀 ترجمه: همانا سزاوارترین افراد به ابراهیم، كسانى هستند كه از او پیروى كردند و (نیز) این پیامبر و كسانى كه (به او) ایمان آورده‏ اند، و خداوند سرپرست مؤمنان است. 🌷 : سزاوارترین مردم 🌷 : از او پیروی کردند 🌷 : پیامبر 🌷 : سرپرست 🌸 از این آیه معلوم مى‏ شود كه نسبت ایمانى، فراتر و محكم ‏تر از نسبت خویشاوندى است و افرادى كه همفكر و هم هدف باشند، به همدیگر نزدیک تر از كسانى هستند كه در ظاهر قوم و خویشند، ولى به لحاظ فكرى و اعتقادى از همدیگر جدایند. علیه السلام به یكى از یاران با وفایش فرمود: «انتم واللّه من آل محمّد» به خدا سوگند كه شما از آل ‏محمّد صلى الله علیه و آله هستید. و سپس آیه فوق را تلاوت فرمود. رسول اكرم صلى الله علیه و آله نیز در مورد سلمان فارسى فرمودند: «سلمان منّا اهل البیت» 🌸 با اینكه آیه فرمود: نزدیک ترین مردم به ، پیروان او هستند، لكن نام پیامبر اسلام و مسلمانان را جداگانه برد، تا بهترین نمونه‏ ى پیروى را در وجود حضرت محمّد صلى الله علیه و آله و مسلمانان، به دنیا نشان دهد. در روایتى آمده است:«انّ ولىّ محمّد مَن اطاع اللّه و انْ بَعُدتْ لَحمَته، و انّ عدوّ محمّد مَن عَصى اللّه و انْ قَرُبتْ قَرابته» دوست و طرفدار محمّد صلى الله علیه و آله كسى است كه را اطاعت كند، هر چند به لحاظ فامیلى از او دور باشد و دشمن پیامبر كسى است كه خدا را نافرمانى كند، هرچند با پیامبر نسبت و نزدیكى داشته باشد. امام صادق‏ علیه السلام فرمود: منظور از «الذّین آمنوا» در آیه، امامان و پیروان آنها هستند. 🔹 پيام های آیه68سوره آل عمران 🔹 ✅ پیوند مردم با ، پیوند مكتبى است، نه پیوند قبیله‏ اى، زبانى، منطقه‏ اى و نژادى. «انّ أولَى النّاس بإبراهیم لَلّذین اتّبعوه» ✅ ملاک قُرب به ، اطاعت از آنان است. «أولَى النّاس بإبراهیم لَلّذین اتّبعوه» ✅ صلى الله علیه وآله و مسلمانان، در خط ابراهیم و هم هدف با او هستند. «أولَى النّاس بإبراهیم... وهذا النّبى» 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 بسم الله الرحمن الرحيم 🌹 🌹 آیه 80 سوره آل عمران 🌸 وَلَا يأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَاباً أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ‏ 🍀 ترجمه: و به شما فرمان نمى‏ دهد كه فرشتگان و انبیا را ارباب خود قرار دهید، آیا شما را به كفر فرمان دهد پس از آنکه تسلیم خدا شدید؟ 🌷 : جمع رب است رب یعنی تربیت کننده 🔶 در آیه قبل بیان شد که هیچ یک از پیامبران و فرستادگان الهی حق ندارد به بگوید: بندگان من باشید. موضوع این آیه هم در ادامه آیه قبلی می باشد. همانطور که پیامبران مردم را به پرستش خود دعوت نمی کردند، به پرستش و سایر پیامبران هم دعوت نمی کردند. و می فرماید: و لا یأمركم أن تتخذوا الملائكة و النبيين أربابا: و به شما فرمان نمی دهد که فرشتگان و انبیا را خود قرار دهید. این جمله از طرفی پاسخی است به مشرکان عرب که فرشتگان را دختران خدا می پنداشتند و نوعی ربوبیت برای فرشتگان قائل بودند و با این حال خود را پیروان آیین معرفی می کردند. و از طرفی دیگر پاسخی است به صابئین که فرشتگان را تا حد پرستش بالا می بردند. صابئین خود را پیروان حضرت یحیی می دانستند. 🔶 و از طرفی این آیه پاسخی است به یهود که عزیر را فرزند معرفی می کردند و از طرفی دیگر پاسخی است به که حضرت عیسی علیه السلام را فرزند خدا می دانستند و همه این ها شرک است و فقط خداوند هست که باید پرستش شود و خداوند نه فرزندی دارد نه پدر و مادری دارد. فقط یکی است. و در پایان آیه برای تأکید بیشتر می فرماید: أيأمركم بالكفر بعد إذ أنتم مسلمون: آیا شما را به کفر فرمان می دهد پس از آنکه تسلیم خدا شدید. یعنی، هرگز ممکن نیست که پیامبری پیدا شود و نخست مردم را به ایمان و دعوت کند سپس راه شرک را به آنها نشان دهد. یعنی پیامبران هستند و هرگز همچین چیزی اتفاق نمی افتد. 🔹 پيام های آیه80سوره آل عمران 🔹 ✅ هرگونه به شرک از سوى هر كسی كه باشد، ممنوع است. «ولایأمركم ان تتخذوا...» ✅ ، تنها انكار خدا نیست؛ بلكه پذیرش هرگونه ربّ و مستقل دانستن هر مخلوقى، كفر است. «تتّخذوا الملائكة و النبییّن ارباباً أیأمركم بالكفر» 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃