🌷 #شهید #مدافع_حرم #محمد_غفاری
محمد از هر طیف و گروهی دوستانی را جذب می کرد. در وهله ی اول با نگاه گرم و مهربان و چهره ی خندانش همه را شیفته ی خودش می کرد بعد ها که بیشتر او را می شناختند حاضر نبودند معاشرت با او را از دست بدهند. به نظر من یکی از دلایلی که خداوند شهادت را روزی ایشان کرد در خوش اخلاقی، صفای دل و نیت پاکش بود.
به نقل از کتاب #پرواز_در_سحرگاه
🆔 @shahidemeli
🌷 #روحانی #شهید #حسین_حسینپور_توانا
شهید توانا موقع نماز که میشد، رنگش بر افروخته میشد، موقع نماز، اشک چشمانش جاری بود. با صدای حزینی اذان میگفت. توفیقی شد که در سوسنگرد پشت سر او نماز جماعت بخوانیم. وقتی تکبیرة الاحرام میگفت بدنش به شدت میلرزید، خصوصا در سجدههای آخر که دیگر از خود بیخود میشد. روزی در حین نماز، دشمن سوسنگرد را مورد هدف گلوله خمپاره قرار داد و نصف سقف آمد پایین. تعدادی از بچهها زیر آوار خاک و خاشاک ماندند و بقیه بلند شدند تا از محل خارج شوند. بعد از مدتی که برگشتیم نمازخانه، دیدیم حسین نمازش را قطع نکرده و اصلا متوجه نشده که چه اتفاقی افتاده. نمازش که تمام شد، گفت: چی شده؟ طوری غرق نماز بود که متوجه نشده بود گلولهی خمپاره منفجر شده و تعدادی از رزمندگان شهید و زخمی شدهاند.
به نقل از کتاب #سرو_قامتان_عاشورایی
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #هسته_ای #مصطفی_احمدی_روشن
خانوادههای شهدای دانشگاه را دعوت کرده بودیم. وقت امتحانات بود. هر چه گشتم کسی را پیدا نکردم که بیاید و کمک کند، غیر از یکی، دو نفر. مصطفی یکیشان بود. از صبح آمد و تا شب ایستاد. موقع ناهار توی سلف سرویس دانشگاه کنار خانوادهها مینشست، به دردِدلهایشان گوش میداد. با آنها شوخی میکرد. میخنداندشان. یکی، دو تا از خانوادهها گیر و گرفتاری داشتند، فکر میکردند از دست ما کاری برمیآید. به ما میگفتند. تا مدتها بعد از آن مراسم، مصطفی پیگیری میکرد کاری برایشان کردهایم یا نه.
به نقل از کتاب #یادگاران
🆔 @shahidemeli
از خصوصیات اخلاقی وی خوش اخلاق بودن، صداقت زیاد، مهربانی و خیلی کم حرف بودن را میتوان ذکر کرد. در طول مبارزات مردم علیه نظام طاغوت به صورت مبلغ به مناطق دیگر میرفت. به دلیل فعالیتهای انقلابی چندین بار دستگیر شد. در فعالیتهای ورزشی در کاراته کمربند مشکی داشت. با شروع دفاع مقدس، برای نبرد با دشمن بعثی به جبهه رفت. در ششم فروردین سال ۱۳۶۱ بر اثر اصابت مستقیم گلوله به پهلو حین عملیات فتح المبین به درجه شهادت نایل گردیدند.
#شهید #جواد_خلیلی_مفرد
🆔 @shahidemeli
#استوری | با شروع جنگ تحميلي، در برابر به خاک و خون کشيده شدن هم وطنان خود احساس مسئوليت کرد و به بهانهي پيدا کردن برادر بزرگترش مهدي،که خانواده از مدتي قبل خبري از او نداشتند، مرخصي گرفت و به جبهههاي نبرد شتافت.
#شهید #جواد_خلیلی_مفرد
🆔 @shahidemeli
🌱 #شهید_پروری
#شهید #سید_داوود_علوی
برادر شهید:
در خانهی ما، ایام شهادت حضرت فاطمهی زهرا (س) همیشه مراسم مرثیهخوانی برقرار بود و بچهها با شنیدن سخنرانیهای روحانیون و مرثیهخوانی برای حضرت فاطمه (س) بزرگ شدند و با فرهنگ عاشورایی عجین شده بودند. پدر خانواده در دستههای زنجیرزنی بود و بچهها را با خودش به این هیئتها میبرد و در اعیاد و مراسمات مذهبی حضور داشتیم.
به نقل از کتاب #بهجت_لشکر_حجت_لشکر
🆔 @shahidemeli
خدمت پدر و مادر عزیزم؛
پس از عرض سلام امیدوارم حالتان خو ب باشد و از رفتن من به جبهه ناراحت نشده باشید این یک تکلیف شرعی بود و هرکس که میتوانست باید میامد.
#شهید #بهروز_صبوری
🆔 @shahidemeli
#استوری | آرزوی من این است که بعد از این همه سال تنها یک بند انگشت از فرزندم برای من بیاورند (آرزوی مادر شهید قبل از کشف پیکر شهید).
#شهید #بهروز_صبوری
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مدافع_حرم #محمود_رضا_بیضایی
محمودرضا شکسته بود خودش را و به راحتی می شکست خودش را. در این خصوصیت اخلاقی در اوج بود. بدون اغراق می گویم که به جز مقابل دشمن و آدم های زورگو، مقابل همه ی بندگان خدا این جور بود؛ افتاده و متواضع و بی ادعا. آن قدر تمرین کرده بود که خودشکنی برایش آسان شده بود. وقتی اولین بار بعد از حدود بیست سال، مربی کاراته اش استاد علی برپور را که سال ۱۳۷۰ با هم پیش ایشان تعلیم می دیدیم ملاقات کرد، خم شد و دست ایشان را بوسید؛ کاری که هیچ وقت من برای مربیانم نکرده بودم. حتی در برخورد با مردم عادی که شاید سلوک بسیجی اش را قبول نداشتند هم همین طور متواضع بود.
به نقل از کتاب #تو_شهید_نمی_شوی
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مدافع_حرم #محسن_حججی
میان حرف هایش درددل کرد که زیاد شهید مدافع حرم داریم؛ ولی تأثیرشان در حد خانواده، اطرافیان و شهرشان بوده. از ته دل آرزو می کرد که ای کاش بتواند با خونش جریان ساز باشد.
به نقل از کتاب #سربلند
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #حسین_خرازی
از کنار آشپزخانه رد میشدم. دیدم همه این طرف آن طرف میدوند. ظرفها را میشویند. گونیهای برنج را بالا و پایین میکنند. گفتم: چه خبره اینجا؟ یکی کف آشپزخانه را میشست. گفت: برو. برو. الآن وقتش نیست. گفتم: وقت چی نیست؟ توی دژبانی همه چیز برق میزد. از در و دیوار تا پوتینها و لباسها. شلوارها گت کرده. لباسها تمیز، مرتب.
از صبح راه افتاده بود برای بازدید واحدها. همه این طرف و آن طرف میدویدند.
🆔 @shahidemeli
اگر میخواهید نذری کنید فقط گناه نکنید، مثلا نذر کنید یک روز گناه نمیکنم هدیه به آقا صاحب الزمان(عج) از طرف خودم. یعنی از طرف خودتان عملی را برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) انجام میدهید که یکی از مجربترین کارها برای آقا است. یا اگر میخواهید برای اموات کاری انجام دهید به نیابت از آنها برای تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) نذر کنید.
#شهید #مجید_سلمانیان
🆔 @shahidemeli