#استوری | ما اینجا آمدیم تا به دشمن صهیونیستی بگوییم که اگر خونی را ریختی این خون ها جوی هایی می شود در مسیر قدس و فلسطین.
#شهید #جهاد_مغنیه
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مجید_الهی_سمنانی
همسایهمان پیرزن تنهایی بود. کسی را نداشت. نزدیک عید که میشد، شروع به شستن فرشها و خانه تکانی میکردیم. بعضی وقتها مجید یک مرتبه غیبش میزد. وقتی میآمد، با خوشحالی میگفت: رفته بودم خونهی همسایه دم عیدیه کمکش کنم. فرشهاش رو براش شستم.
به نقل از مادر شهید
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #محمد_ابراهیم_همت
همسر شهید:
مقید بود به من یاد بدهد همیشه لباس ارزان قیمت بپوشم. علتش را هم می دانستم. می دانستم او فرمانده لشکر است و فرمانده های تیپ و گردان و گروهان چشم شان به او و خانواده اش است که چه می پوشند، چه می خورند، چه می گویند. می گفت: زن من باید بین همه شان الگو باشد. مواظب باش لباسی نپوشی که از بدترین لباس این جا بهتر باشد. خیلی از خانه های آن جا فرش داشتند ما نداشتیم. تلویزیون داشتند ما نداشتیم. وسایل رفاهی داشتند ما نداشتیم. ما فقط یک روفرشی داشتیم، که روی آن می نشستیم.
ابراهیم همیشه هم می گفت: دوست ندارم زنم با بی دردها رفت و آمد کند. می گفت: اگر می خواهی ازت راضی باشم سعی کن با آن هایی نشست و برخواست کنی که مشکل دارند. حتی مرا مأمور کرده بود یواشکی بروم اختلاف بین دوست هایش و خانم هایشان را بفهمم یا حل کنم یا به او بگویم برود حل شان کند.
🆔 @shahidemeli
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پشت اکانتهای فارسیزبان رژیم صهیونیستی چه کسانی نشستهاند
🔹یگان ۸۲۰۰ بعد از نیروی هوایی بزرگترین یگان نظامی صهیونیستهاست. یگانی که در آن بدافزار میسازند، شنود میکنند و حتی با اکانت جعلی دروغ و شایعه منتشر میکنند.
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #عبدالله_نوریان
حاج عبدالله نوریان، فرماندهی گردان تخریب بود.
یکی از روزها، حسن عبدالقادر به حاج عبدالله نزدیک شد و گفت: حاجی، من کارم تمام شد.
حاجی پرسید: مطمئنی؟ حسن پاسخ داد: بله، حاجی. فقط یکی از مینهای تی ایکس ۵۰ ماسورهاش باز نشد و برای اینکه منفجر نشود، از ارتفاع پرت کردم پایین تا منفجر شود؛ اما بدبختی باز هم منفجر نشد.
حاج عبدالله تا حرف حسن تمام شد، رنگش عوض شد و با غیظ گفت: داداش، چرا حرف گوش نمیدهی؟ چرا این کار را کردی؟
عبدالقادر که جا خورده بود، گفت: حاجی، ته درهای که آدمیزاد هم رد نمیشود، دیگر چه خطری میتواند داشته باشد؟ خیال شما راحت باشد که مزاحمتی ایجاد نمیکند.
حاجی گفت: تو، همین امروز و فردا را میبینی که کسی توی این منطقه نیست و پرنده پر نمیزند. اینجا تا پیش از جنگ، محل رفتوآمد عشایر بوده، و اگر سالهای بعد بخواهند دوباره از این منطقه عبور کنند و یک وقت یک چوپانی بخواهد دنبال گوسفندانش برود، خدای ناکرده برایش اتفاقی بیفتد، تو آن روز اینجا هستی تا مواظبت کنی و جوابگوی زن و بچهاش باشی؟
حسن دیگر حرفی برای بحث با حاج عبدالله نداشت. بنابراین، حاجی همهی بچههای گروه را بسیج کرد تا آن مین را از ته دره پیدا کنند و با توجه به خطرناک بودن آن، از دور با کلاش به سمتاش شلیک کنند تا منفجر شود.
به نقل از کتاب #روز_سوم
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #محمود_شهبازی
یادم هست در نیمهشبهای سرد و تاریک اسفندماه، بعضی وقتها که از خواب میپریدم، میدیدم حاج محمود یک پتوی سربازی را مثل عبا روی دوش خود انداخته و در راهروی ساختمان، مشغول به خواندن نماز شب و اقامهی نافله است. تهجد، مهمترین خصلت شخصیتی ایشان بود.
به نقل از کتاب #مهتاب_خیّن
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مدافع_حرم #محمود_رضا_بیضایی
شوق شهادت طلبی داشت، به ویژه از چند ماه مانده به شهادتش؛ اما این چیزی نبود که یک شبه در او ایجاد شده باشد. علی رغم این که در جمهوری اسلامی، دوست و دشمن این همه توی سر تبلیغ از جبهه و جنگ و گفتن و نوشتن از دفاع مقدس می زنند؛ به عنوان برادرِ محمودرضا می گویم که او هرچه داشت، از فرهنگ دفاع مقدس داشت. شخصیت محمودرضا حاصل اُنس با همین کتاب ها و فیلم ها و خاطره ها و گفتن ها و نوشتن ها از شهدای دفاع مقدس بود.
به نقل از کتاب #تو_شهید_نمیشوی
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #محمد_علی_رجایی
یکی از جلوههای نظم و انضباط در کارهای دایی من تشکیل جلسهی دو هفته یک بار اعضای فامیل بود. ایشان از سال ۴۴ تا آخر عمر، این جلسات را تشکیل داده و اداره میکردند. در این جلسات نشد یک بار در جلسه شرکت نکند و عذرخواهی نماید؛ حتی نشد یک بار دیر به جلسه برسد. در اوج گرفتاری در نخستوزیری، باز در جلسات فامیل شرکت میکرد. ایشان هر کاری میکرد در نهایت عشق و علاقه انجام میداد. در سالهای اول تشکیل جلسه، به ما سفارش میکرد کتابهایی مثل سرنوشت پاتریس لومومبا، زندگی لعل نهر و نبرد الجزایر را مطالعه و خلاصهنویسی کنیم. نکتهی جالب در این جلسات این بود که ما را در انتخاب موضوع و عنوان مطالعه یا کتاب، کاملا آزاد میگذاشت و سلیقه و نظر جوانان فامیل برایش قابل احترام بود. در این جلسات، بسیاری از شکها، تردیدهای فکری_عقیدتی و بعضا گرایشات انحرافیِ بعضی از ما را متوجه میشد و در اصلاح آن تفکر و نظریات، به روش معلمیِ خاص خودش عمل میکرد. کار مهم ایشان در این جلسه این بود که ما را تشویق به صحبت کردن در حضور بزرگترهایی مانند خود و برادر بزرگشان مینمود.
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مدافع_حرم #مجید_صانعی
مادرم تازه فوت کرده بود. برای خیرات مادرم با مجید مشورت کردم. ایشان پیشنهاد داد به جای غذایی که میخواهیم توی تالار با هزینهی بسیار زیاد پخش کنیم، بستههای مواد غذایی را تهیه کنیم و بین فقرایی که میشناخت و از قبل برایشان این بستهها را میبرد پخش کنیم. پیشنهاد آقا مجید اینقدر خوب و پخته بود که بلافاصله قبول کردم و با کمک خودش این کار را انجام دادیم.
به نقل از کتاب #ابوطاها
🆔 @shahidemeli