#جاماندن
نه اینکه معنی اش #لایقنبودن باشد!
بلکه ، سیدالشهدا امتحان می کند
#عشّاق را به فراق ...
امتحانی چون دوری یوسف از یعقوب !
#دلنوشته🥀
@shahidhojajjy
بچه مثبت
#پارت_یازدهم
ریحان داشت غیبت مهلقا را میکرد.
.
المیرا:
خوبه خوبه٬ اسمش آرشامه و بیست و پنج سالش . یه هفتس که از کانادا اومده.
_خب به من چه ، خیرش و مهلقا ببینه.
المیرا:
ادب یادت نره ، این چطور حرف زدنه؟! مهلقا گفته باهاش امشب آشنا بشی .
_که چی بشه .؟؟؟
المیرا:
اونش دیگه به زرنگی تو بستگی داره.
ریحان:
وای مامان من تازه بیست سالمه ، اگه میدونستم هدفتون از این مهمونی شوهر دادن منه هیچ وقت به این مجلس مسخره نمیومدم.
المیرا:
باشه تو باهاش ازدواج نکن آتوسا باهاش ازدواج میکنه.
_اخمام رفت توهم .
اتو اینجا چی میخواد مامان؟
_ ارشام پسر همه چی تمومیه.
ریحان:
مطمعنی که آیندسم درخشانه اخه، بهتر من برا همون اتو جونش.
بابا در حالی که رانندگی میکرد گفت :
ریحانه خانوم هرچی توی ذهنت میگذره به زبان نیار .
ریحان:
اینم دو کلمه از پدر عروس .
چشم بابا
ادامه دارد✍✍
نویسنده : الف ستاری
🌺🌿🌺🌿🌺🌿
@shahidhojajjy
بچه مثبت
#پارت_دوازدهم
ریحان:
ساکت شدم اما همهی فکرم پیش آتوسا بود ، دختری که اندازه ی تمام دنیا ازش بدم میاد، بیچاره نمیدونه این همه ارایش با یه دستمال مرطوب پاک میشه .
هرچی باشه من هدف زیاد دارم پس ارشام بهتره برای آتوسا باشه .
مامان تا خود خونه ی مهلقا از ارشام گفت و گفت ، غافل از اینکه من از سلیقش خوشم نمیاد .
اصلا به حرف های مامان گوش نمی دادم داشتم راه حل پیدا میکردم که چجوری این ارشام و بپیچونم .
رسیدیم.
.
بابا جلوتر از ما داخل رفت و ما به اتاق تعویض لباس رفتیم . با مامان حاضر شدیم و لباسامون و تن کردیم .
وارد سالن شدیم .
،
- وای المیرا جان .
با صدای فریاد مهلقا که ما مان و صدا میکرد به طرفش برگشتیم و او مامان و در اغوش کشید.
واقعا که دنیای دوستای من و مامان هم متفاوت بود.
برای مامان شرط اول دوستی 🌹 اصالت و پول بود🌹
برای من معرفت .
یه لبخند اجباری به مهلقا زدم و
مهلقا من و هم در اغوش کشید و
کنار گوشم گفت :
_
چه ناز شدی عروس گلم .
از این کلمه متنفر بودم .
ای خدا کمکم کن .
ولی مگه من به حرف خدا گوش میدم که میگم خدا کمکم کن . نه بابا خدا مهربونه ، بالاخره خودمو قانع کردم .
✍ادامه دارد✍
نویسنده: الف ستاری
🌺 تغیر زیادی در رمان ایجاد شده است🌺
🌸🌿🌸🌿🌸
@ shahidhojajjy
مداحی آنلاین - حسین جان الهی نگاهت منو هم ببینه - سید رضا نریمانی.mp3
7.69M
#اربعین
🌴حسین جان الهی نگاهت منو هم ببینه
🌴منو هم سوا کن بگو زائر #اربعینِ
🎤 #سید_رضا_نریمانی
👌فوق زیبا
@shahidhojajjy
كوچه ها را به نامشان كرديم كه هر گاه آدرس منزلمان را ميدهيم بدانيم از گذرگاه خون كدام شهيد است كه با آرامش به خانه می رسيم
#شهدا🕊🌿
@shahidhojajjy
✅کوتاه و خواندنی ....
🔺جبران گناه🔻
💠 عالم ربانی مرحوم آخوند ملاعلی معصومی همدانی رحمةاللهعلیه میفرمود:
💟⇦وقتی با پای خود معصیتی انجام دادی،
🎈با رفتن به مسجد و مجالس حسینی علیه السلام،گناه آن را جبران کن.
✴️⇦اگر با چشم خود گناهی کردی
🎈 با قرآن خواندن و گریه از خوف الهی و یا گریه بر مصائب اهل بیت علیهم السلام ،آن گناه را جبران کن.
✳️⇦اگر با گوش خود گناهی کردی،
🎈با شنیدن فضائل ائمه اطهار مخصوصا فضائل امیرالمومنین علیهم السلام گناه آن را جبران کن.
💠آیت الله مجتهدی تهرانی رحمةاللهعلیه:
⤵️حدیث دارد:
💥أحیِ قلبک بالموعظة
🌺قلبت را با موعظه زنده کن.
🔸در روایت است گاهی قلب انسان میمیرد،
خدا نکند قلب انسان بمیرد.
⚠️گناهان قلب انسان را میمیراند.
حالا اگر بخواهیم قلبمان زنده شود، چه کنیم⁉️
🔔اگر کسی ما را موعظه کند، قلبمان زنده میشود.
📚:کافی، جلد٢
@shahidhojajjy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 فرعون زمانهات را بشناس!
📌قرآن: فرعون قومش را خوار کرد تا بر آنها مسلط شود/ روشهای جدید استخفاف چیست؟ آیا این دولت موجب استخفاف ملت شد؟
🔻دوقطبیسازی روش فراعنه برای تسلط بر جامعه
🔻برای هردو گروه اصولگرا و اصلاحطلب متاسفم که زمینه تسلط فراعنه بر جامعه را فراهم کردند!
🔻دوقطبیسازی موجب شده در هر دو گروه، ضعفای گروه بالا بیایند!
#تصویری
@shahidhojajjy
📌پیشنهاد علیرضا پناهیان برای حضور گسترده در پیادهروی اربعین
🔻هرکسی نمیتواند اربعین برود، یک نفر را جای خودش بفرستد
🔻اربعین یک امتحان مهم از ما، برای یاری امامزمان(ع) است
👈🏻 تجمع عاشقان اربعین - ۲۸شهریور
🔸احتمال دارد اربعین یک امتحانِ بی سر و صدا اما بسیار مهم باشد از ما (یعنی کسانی که در این عصر زندگی میکنیم) برای یاری حضرت ولیعصر(ع)!
🔸حضور در اربعین واجب نیست، کمککردن به اربعین هم واجب نیست، اما چهبسا کوتاهیهای ما را در قبال اربعین، فردا به رخ ما بکشند؛ فردای پس از ظهور و فردای قیامت!
🔸 مثلاً بگویند: مگر تو ندیدی که موقع نصرت دین خدا با اربعین بود و میتوانستی اربعین را جهانیتر بکنی؛ چرا در خانه نشستی؟ چرا مرخصی نگرفتی؟ چرا اگر خودت نمیتوانستی بروی، یک یا دو نفر را جای خودت راه نینداختی که بروند؟ درحالیکه رسم بوده حتی امام معصوم، گاهی بهجای خودش، زائر به کربلا میفرستاده است!
🔸 اگر بپرسند: چرا هیچ قدمی برای حسین(ع) بر نداشتی؟ شما چه جوابی دارید؟ اگر اینطور جواب بدهید و بگویید: «خُب بر من که واجب نبود!» به تو خواهند گفت: شب عاشورا هم امامحسین(ع) به همۀ یارانش فرمود که واجب نیست اینجا بمانید، بلند شوید بروید، چرا کسی نرفت؟ چرا اصرار کردند که ما میخواهیم پیشمرگ تو بشویم!
🔸 تو کِی میخواهی خودت را به جهان نشان بدهی؟ تو کیِ میخواهی خودت را به امام زمان نشان بدهی؟ تو کِی میخواهی خودت را به حسینِ زمان نشان بدهی و بگویی «وَ نُصرَتی لَکُم مُعدَّة»
🔸 پیشنهاد بنده این است: برای اینکه در این امتحان، روسفید باشیم هرکسی که نمیتواند اربعین برود، یک نفر را بهجای خودش بفرستد، اگر این فرد، هزینۀ سفر اربعین را نداشته باشد-و شما هزینهاش را بدهید- در اینصورت کسی که جز با دارایی شما نمیتوانست به کربلا برود، با کمک شما میرود و این چند جور ثواب دارد.
🔸 بعضی از جوانها ممکن است انگیزهشان برای اربعین کم باشد-که البته کم پیدا میشود- اما وقتی ببیند یک بانی پیدا شده که دارد او را میفرستد، به کربلا میرود و بعد آنجا تحول پیدا میکند. کم نبودهاند کسانی که بینماز یا کمحجاب بودند اما به کربلا رفتند و بازگشتند و بهترینها شدهاند و تحول پیدا کردهاند؛ چون آنجا به زیارت سیدالشهداء(ع) خواهند رفت!
👤#علیرضا_پناهیان🌱
#اربعیــــن
@shahidhojajjy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سر به سر خیالم نگذار ؛
به دیدنم بیا
ڪه هنوز از پسِ رفتنت برنیامدهام ...
.
.
🎻🎵🎻🎵
.
.
#دل_نَوا
#دلتنگیِمادرانه
#دفاع_مقدس
@shahidhojajjy
.:
🗣خانوووووووووم......شماره بدم؟
🚗خانوم خوشگله برسونمت؟؟
💁♂ #خوشگله چن لحظه از وقتتو به ما میدی؟؟
☝️اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!‼️
بیچاره اصلا” اهل این حرفها نبود… این قضیه به شدت آزارش می داد😔
🎋 تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد...
🌸روزی به امامزاده ی نزدیک #دانشگاه رفت…
👈شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!‼️
🍁دخترک وارد حیاط امامزاده شد
خسته… انگار فقط آمده بود #گریه کند…
دردش گفتنی نبود…!!!
🍃رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد
وارد #حرم شد و کنار ضریح نشست🌸
😔زیر لب چیزی می گفت انگار!!! ‼️
😭خدایا کمکم کن…
☝️چند ساعت بعد،دختر که کنار #ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…
👩💼خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان #زیارت کنن!!!‼️
😧دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت 8 خود را به خوابگاه برساند…
💃به سرعت از آنجا خارج شد… وارد #شهر شد…
اما… اما انگار چیزی شده بود… دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
😯 انگار محترم شده بود… #نگاه #هوس_آلودی تعقیبش نمی کرد!‼️
🌼احساس #امنیت کرد…با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام #مستجاب
شده باشه!!!!
🙎فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! ‼️اما اینطور نبود!
🌿یک لحظه به خود آمد…
🌸دید #چادر #امامزاده را سر جایش نگذاشته…!🙃
#پست_ویژه
@shahidhojajjy
رمان بچه مثبت
#پارت_سیزدهم
.
چه ناز شدی عروس گلم .
_ممنون شماهم چقدر ......
میحواستم بگم بر عکس مثل این مادر شوهر های غرغرو زشت .ولی بیچاره فکر کرد میخوام بگم ناز شدی . لبخند دندون نمایی تحویلم داد.
مامان تا میزی که بابا نشسته بود صد بار ایستاد و پانصد نفر سلام و احوالپرسی کرد و من بی توجه دنبالش راه افتاده بودم مثل لک لک سرمو تکون میدادم .
بالاخره به آتوسا جونم رسیدیم . کنار یه پسر نشسته بود من که از پسره خوشم نیومد .
المیرا:
سلام ارشام جان .
-پسره بلند شد و به مامان دست داد و سلام کرد و بعد روبه من دستش وجلو اورد ولی من با کمال پرویی گفتم علیک و دست ندادم چه معنی داشت با یه پسر غریبه و نامحرم دست بدم .
_چیشد یه لحظه الان مامان گفت ارشام . پس ارشام تویی اخ که چقدر من بدم میاد .( افکار)
.
بی توجه به این پسره به مامان گفتم میرم پیش بابا، تنهاست .
مامان یه اخم عمیق که معنیش این بود که میرسیم خونه .
ولی به من چه گفته بودم از این مهمونیا خوشم نمیاد و ازدواج نمیخوام بکنم .
مامان سریع روبه من گفت :
ریحانه جان ، ایشون ارشامه.
منم برای اینکه گندم و ماس مالی کنم گفتم :
واقعا شما پسره مهلقا هستین ، زیر لب طوری که فقط ارشام بشنوه گفتم از آشنایی باهات بدبختم .
المیرا:
میرم پیش فرهاد (بابا)
✍
ادامه دارد
✍
نویسنده: الف ستاری .
در این پارت تغییر زیادی ایجاد شده.
@shahidhojajjy
رمان بچه مثبت
#پارت_چهاردهم
.
ریحان:
وقتی مامان رفت با ارشام رفتیم سر یه میز که به مامان دید نداشته باشه .
انگشتم و به نشونه ی تحدید بالا اوردم و روبه ارشام گفتم:
ببین من نه از تو خوشم میاد نه از صدتا پسر شبیه تو . پس خوب گوشات و باز کن من باهات ازدواج نمیکنم الانم مجبوری امشب و ظاهر سازی کنی . گرفتی ؟
.
مثل اینکه خیلی تند رفتم . بیچاره با دهان باز داشت نگام میکرد ،چشماشم که اندازه گردو و زبونش بند اومده بود .چون فقط داشت نگاهم میکرد .
نفس عمیقی کشیدم :
ابنطوری نگاه نکن فقط یکم رکم .
.
ار بهت در اومد و گفت :
فقط یکم . جالبه.
بعد بلند زد زیر خنده طوری که همه ی مهمونا به ما نگاه میکردن . دیگه صبرم به سر رسید و با عصبانیت وگفتم: شخصیتت و حفظ کن . حوصلت و ندارم .
بعد چند دقیقه
........
خندهاش تموم شد و گفت :
ولی من ازت حوشم اومده . میام خاستگاریت .
با حرص از جام بلند شدم و گفتم :
اصلا من یکی دیگه و دوست دارم الانم دیگه اینجا نمیمونم .
بعد ارشام با جدیت گفت :
من هر چی خواستم بهش رسیدم پس منتظرم باش .
ریحان:
صبر کن منتظر خبر مرگت دیگه ، ببین من حلوا بلند نیستم و درضمن لباس مشمی هم ندارم .
بی توجه به همه رفتم لباسام و پوشیدم و ......
✍ادامه دارد✍
نویسنده:الف ستاری
در این پارت تغییر زیادی ایجاد شده. اگر توهین شد و کمی بی ادبی به بزرگی خودتون ببخشید بالاخره رمان اینجوری نوشته شده .
🌸🌸🌱🌱🌹🌹
@shahidhojajjy
#امام_زمانم 😭
سر صبحی شده و باز دلم تنگ کسی ست
که به یـــــــــادش قـلمم بر ورقم میرقصد
#یاسرنوروزی
@shahidhojajjy
Majid Banifatemeh - Ba Parchame Siah Rah Oftadam.mp3
18.27M
حاج سید مجید بنی فاطمه
🎤مداحی
بطلب جان یل ام البنین
@shahidhojajjy
🔰آفتابی که به زائر حسین میتابد، مانند هیزم گناهاناش را میسوزاند ..
🔸امام صادق(ع): زائرِ حسین(ع) وقتى به قصد زيارت از خانهاش خارج شد، سايهاش بر چيزى نمیافتد مگر اینکه آن چيز برايش دعا میکند. و هنگامى كه آفتاب بر سرش بتابد، گناهانش را میسوزاند همانطور كه آتش هيزم را میسوزاند.
🔻 کامل الزیارت ، ص۲۷۹
#اربعین
@shahidhojajjy
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
🙃🥀
خدا ارزو رو براورده میکنه چه ساعت ۱۲چه ۱۲و ۱دیقع