eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
8.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
7.3هزار ویدیو
123 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹وقتے از خواب بیدار شدم زیاد به خوابم اعتماد نڪردم🚫. با خودم گفتم من بزرگ تر دارم و غیرممڪن است📛 ڪه پدرم اجازه بدهد من هفته دیگر ڪنم. غافل از اینڪه شدنے خواهد بود👌. 🔸فردا شب سید مجتبے به خواب آمده و در خواب به مادرم گفته بود : جوانے هفته دیگر به خواستگارے مے آید. مادرم در خواب گفته بود نمے شود، من دختر بزرگ تر دارم پدرشان اجازه نمے دهند❌. شهید علمدار گفته بود ڪه این ڪارها را آسان مے ڪنیم☺️. 🔹خواستگارے درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسے ڪه زده بودم مقاومت ڪرد اما وقتے همسرم در جلسه خواستگارے شروع به صحبت ڪرد🗣، پدرم دیگر حرفے نزد🚫 و ڪرد و شب خواستگارے قباله من را گرفت✔️. 🔸پدر بدون هیچ رضایت داد✅ و درنهایت در دو روز این وصلت جور شد و به یڪدیگر درآمدیم. همان شب خواستگارے قرار شد با صحبت ڪنم. وقتے چشمم به ایشان افتاد تعجب ڪردم و حتے ترسیدم😨! طورے ڪه یادم رفت سلام بدهم. 🔸یاد خوابم افتادم. او همان بود ڪه شهید علمدار در خواب😴 به من نشان داده بود. 💕 وقتے با آن حال نشستم، ایشان پرسید اتفاقے افتاده است⁉️ گفتم شما را در خواب همراه دیده ام. 🔹خواب را ڪه تعریف ڪردم شروع ڪرد به گریه ڪردن😭. گفتم چرا گریه مے ڪنید؟ در ڪمال تعجب او هم از خودش به شهید علمدار براے پیدا ڪردن و متدین برایم گفت☺️.💞 راوی:همسر شهید 💗 ♥️ ♥️ 🎉🎊🎈🎂🎈🎊🎉
🔹وقتے از خواب بیدار شدم زیاد به خوابم اعتماد نڪردم🚫. با خودم گفتم من بزرگ تر دارم و غیرممڪن است📛 ڪه پدرم اجازه بدهد من هفته دیگر ڪنم. غافل از اینڪه شدنے خواهد بود👌. 🔸فردا شب سید مجتبے به خواب آمده و در خواب به مادرم گفته بود : جوانے هفته دیگر به خواستگارے مے آید. مادرم در خواب گفته بود نمے شود، من دختر بزرگ تر دارم پدرشان اجازه نمے دهند❌. شهید علمدار گفته بود ڪه این ڪارها را آسان مے ڪنیم☺️. 🔹خواستگارے درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسے ڪه زده بودم مقاومت ڪرد اما وقتے همسرم در جلسه خواستگارے شروع به صحبت ڪرد🗣، پدرم دیگر حرفے نزد🚫 و ڪرد و شب خواستگارے قباله من را گرفت✔️. 🔸پدر بدون هیچ رضایت داد✅ و درنهایت در دو روز این وصلت جور شد و به یڪدیگر درآمدیم. همان شب خواستگارے قرار شد با صحبت ڪنم. وقتے چشمم به ایشان افتاد تعجب ڪردم و حتے ترسیدم😨! طورے ڪه یادم رفت سلام بدهم. 🔸یاد خوابم افتادم. او همان بود ڪه شهید علمدار در خواب😴 به من نشان داده بود. 💕 وقتے با آن حال نشستم، ایشان پرسید اتفاقے افتاده است⁉️ گفتم شما را در خواب همراه دیده ام. 🔹خواب را ڪه تعریف ڪردم شروع ڪرد به گریه ڪردن😭. گفتم چرا گریه مے ڪنید؟ در ڪمال تعجب او هم از خودش به شهید علمدار براے پیدا ڪردن و متدین برایم گفت☺️.💞 راوی:همسر شهید 💗 ♥️ ♥️ 🎉🎊🎈🎂🎈🎊🎉
به روایت از پسر : از نفراتی بودند که به تولید بهداشتی پرداختند،وقتی شروع به ماسک کرد، ماسک در اوج و بود، خیاطی را و از برای استفاده کرد. 🍃🌷🍃 تولیدی را هم به هر کسی نمی‌داد که وارد بازی و این چیز‌ها بشود. در جهادی می‌آمدند و شیفته به صورت می‌کردند. 🍃🌷🍃 اوایل، ایشان را در اختیار خیلی از و قرار می‌داد که نداشتند. به جا‌هایی هم که می‌فروخت اصلاً نمی‌کرد. 🍃🌷🍃 در همین تهیه، و با خیلی از می‌کرد و داشت. در یکی از همین فردی که داشت این را به و که در آن بودند انتقال داد😭 🍃🌷🍃 سال گذشته به گفته بود اربعین ۲۰۰ را که امکان سفر ندارند، می‌کند. کمی مانده به ، مشکلی پیش می‌آید و آن خدا نمی‌تواند را تقبل کند. 🍃🌷🍃
قسمت سوم به روایت از پسر : از نفراتی بودند که به تولید بهداشتی پرداختند،وقتی شروع به ماسک کرد، ماسک در اوج و بود، خیاطی را و از برای استفاده کرد. 🍃🌷🍃 تولیدی را هم به هر کسی نمی‌داد که وارد بازی و این چیز‌ها بشود. در جهادی می‌آمدند و شیفته به صورت می‌کردند. 🍃🌷🍃 اوایل، ایشان را در اختیار خیلی از و قرار می‌داد که نداشتند. به جا‌هایی هم که می‌فروخت اصلاً نمی‌کرد. 🍃🌷🍃 در همین تهیه، و با خیلی از می‌کرد و داشت. در یکی از همین فردی که داشت این را به و که در آن بودند انتقال داد😭 🍃🌷🍃 سال گذشته به گفته بود اربعین ۲۰۰ را که امکان سفر ندارند، می‌کند. کمی مانده به ، مشکلی پیش می‌آید و آن خدا نمی‌تواند را تقبل کند. 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇