eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #تهرانی۱ تا آمد توی محوطه با همان لهجه غلیظ لاتی گفت: " #ساملیکم"!✋
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 ۲ گفتم: «برو یه گشتی بزن و نیم ساعت دیگه بیا»...😐 زنگ زدم به کارگزینی و گفتم: «این کیه برای ما فرستادید؟😫 اومده اینجا گروهان و ریخته بهم و برای همه شاخ و شونه می کشه »😩😫.. گفتند: «اینجا هم با همه دعوا کرد که من حتما باید برم گردان رزمی توی خط »😡😠 معمولا اعزامی اولی ها را مےفرستادند توی اما او با دعوا ، برای ، نامه گرفته بود.😒 پیش خودم گفتم: «چه میشه کرد؟ حالا که آمده بگذار بماند اگر نقطه ضعفی ازش دیدم جوابش مےکنم.😉 وقتی برگشت پرسیدم: «چه کاری بلدی؟» گفت: «هرکاری که بگین مےکنم. بلدم ، مےکشم، تمیز مےکنم، مےپزم، همتونو میشورم ولی...☝️ کارم . یعنی هرجوریه یه اسلحه بهم بدین.»🔫 یه ژ-۳قنداق دار تحویلش دادیم و بند حمایل و فانوسقه و قمقمه و کوله پشتی . دوتا هم جیب خشاب که توی هر کدامش دوتا خشاب ژ-۳جا مےگرفت . دوباره جلوی در تسلیحات راه انداخت که : «من شش تا جیب خشاب میخام و ۱۲تا خشاب»😠 مےخواست دور تا دور کمرش را پر کند از خشاب . 🙄 بهش گفتن: «سنگین میشی نمیتونی با این همه خشاب از ارتفاع بالا بری»😐 گفت: «شما کاری به این کارها نداشته باشین😠 اگه گفتم میخام حتما مےتونم ببرم.»😏 اشاره کردم بهش بدهند . بعد کشیدمش کنار و دوستانه گفتم: «ببین اقای تهرانی عزیز !😊 مواظب باش نزنی یکی و بکشی😒! توی خط و موقع درگیری حتما به حرف من گوش کن»!☝️ سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت . بعد از مدتی دیدم واقعا زبر و زرنگ است ...گفتم: «بیا پیک من باش.»☺️ ... ۳نقطه 📚...تاشهادت 💕 @aah3noghte💕
💔 اینجا برایِ اشک‌هایم شانھ بےشمار است ... #گلستان_شهدا #اصفهان #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 چرا گناه فتنه گران سال ۸۸ را فراموش نمےکنیم؟(۴) سـَر دادن شعارهای انحرافی به جای شعار #مرگ_بر_
💔 چرا گناه فتنه گران سال ۸۸ را فراموش نمےکنیم؟(۵) نمازجمعه مختلط هاشمی!😏 #ادامه_دارد... #اندکی_سیاسی #بصیرت #ولایت #فریب #نفوذ 💕 @aah3noghte💕
💔 بےدست و پا بودم ولی زینب برایم شغل شریف نوڪری را دست و پا کرد... ولادت حضرت زینب (س) مبارک 💕 @aah3noghte💕
💔 مـادر مـرا چـو زاد بـه پـیـشـانـےام نـوشـت قربانی‌اش کنید که این نذر زینب(س) است گرامے باد یاد و خاطره شهدای خانطومان... #خانطومان #جاویدالاثر #شهید #پیکرهای_مفقود... #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_فرار_از_جهنم به قلم شهید مدافع حرم #شهیدسیدطاهاایمانی #قسمت_سی_و_هشت خواستگاری اواخر
به قلم شهید مدافع حرم دروغ بود تا مسجد پیاده اومدم🚶 … پام سمت خونه نمی رفت😔 … بغض بدجور راه گلوم رو سد کرده بود … درون سینه ام آتش روشن کرده بودن🔥 … توی راه چشمم به حاجی افتاد … اول با خوشحالی اومد سمتم😃 … اما وقتی حال و روزم رو دید؛ خنده اش خشک شد😐… تا گفت استنلی … خودم رو پرت کردم توی بغلش😔 … – بهم گفتی ملاک خدا تقواست … گفتی همه با هم برابرن… گفتی دستم توی دست خداست … گفتی تنها فرقم با بقیه فقط اینه که کسی نمی تونه پشت سرم نماز بخونه… گفتم اشکال نداره … خدا قبولم کنه هیچی مهم نیست … گفتی همه چیز اختیاره … انتخابه … منم مردونه سر حرف و راه موندم 😭😭… . از بغلش اومدم بیرون … یه قدم رفتم عقب … - اما دروغ بود حاجی☝️ … بهم گفت حرومزاده ای … تمام حرف هاش درست بود … شاید حقم بود به خاطر گناه هایی که کردم مجازات بشم … اما این حقم نبود😣 … من مادرم رو انتخاب نکرده بودم … این انتخاب خدا بود … خدا، مادرم رو انتخاب کرد … من، خدا رو … حاجی صورتش سرخ شده بود … از شدت خشم، شریان پیشونیش بیرون زده بود😡 … اومد چیزی بگه اما حالم خراب بود … به بدترین شکل ممکن … تمام ایمان یک ساله ام به چالش کشیده بود😫 … قبل از اینکه دهن باز کنه رفتم … چند بار صدام کرد و دنبالم اومد … اما نایستادم … فقط می دویدم🏃 … یک هفته تمام حالم خراب بود … جواب تماس هیچ کس حتی حاجی رو ندادم … موضوع، دیگه آدم ها نبودن … من بودم و خدا … اون روز نماز ظهر، دوباره ساعتم زنگ زد⌚️ … ساعت مچیم رو تنظیم کرده بودم تا زمان نماز ظهر رو از دست ندم … نماز مغرب مسجد بودم اما ظهر، سر کار و مشغول … هشدارش رو خاموش کردم و به کارم ادامه دادم😒 … نمی دونستم با خودم قهرم یا خدا … همین طور که سرم توی موتور ماشین بود، اشک مثل سیلاب از چشمم پایین می اومد 😭… بعد از ظهر شد … به دلم افتاد بهتره برم برای آخرین بار، یه بار دیگه حسنا رو از دور ببینم☹️ … تصمیم گرفته بودم همه چیز رو رها کنم و برای همیشه از باتون روژ برم … . از دور ایستاده بودم و منتظر … خونه اونها رو زیر نظر داشتم که حاجی به خونه شون نزدیک شد … زنگ در رو زد … پدر حسنا اومد دم در … . شروع کردن به حرف زدن … از حالت شون مشخص بود یه حرف عادی نیست … بیشتر شبیه دعوا بود … نگران شدم پدر حسنا توی گوش حاجی هم بزنه😦 … رفتم نزدیک تر تا مراقبش باشم … که صدای حرف هاشون رو شنیدم … حاجی سرش داد زد "از خدا شرم نمی کنی"؟😡 … . ... 💕 @aah3noghte💕
💔 •┄❁#قرار‌هرشب‌ما❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر #شهیدمحمدحسین_حدادیان 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁﷽❁ 💔 کربلا خواهی اگر از زینب کبری بگیر  چون کلید کربلا در اختیار زینب است حیـدر اگـر به شهـر علـوم نبـی دَر است بانو ! تو هم به شهر وصال حسین... دَری #آھ_ڪربلا 💕 @aah3noghte💕
💔 گاهـے ... فاصله ما و #شهدا یه سیم خاردارِ به اسم ِ #نَفْس ! از این ها که بگذریم ، رسیده ایم ...🕊🕊🕊 #رفیقتو‌دریابـــــ #شهیدجوادمحمدی #آھ... #پروفایل😍 💕 @aah3noghte💕
💔 درسی که صدام از حضرت زینب سلام الله گرفت... #شهیدسیدمحمدباقـرصدر #شهیده_بنت_الهدی_صدر #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #تهرانی۲ گفتم: «برو یه گشتی بزن و نیم ساعت دیگه بیا»...😐 زنگ زدم ب
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 ۳ یک روز یکی از بچه ها بهم گفت: «این تهرانی واقعا بچه نترسیه ها... وقتی فرستادیش زیر آتش،😰💥🔥 مرتب تیر مےخورد اطرافش اما !😌 حتی عکس التمل نشان نمےداد!😨خیلی آرام و بی هیچ ترسی مےرفت و مےآمد.» بچه ها باهاش نمےجوشیدند. خودش هم از بچه ها دوری مےکرد.😕😔 همیشه یک گوشه تنها مےنشست.😔 یک روز بهش گفتم: «چیه تهرانی؟ چرا پکری؟» گفت: «نه پکر نیستم! 😔 اما این بچه ها فکر مےکنند با یه آدم لات عوضی طرفن!😔😕 با ما خوش مشربی نمےکنن!😔 تحویلمان نمےگیرن.»😔 مےخواستم فضارو عوض کنم، خندیدم و گفتم: «تهرانی!خداییش خلاف بودیا»؟!!!😉 با ته لهجه لاتی گفت: «ببین!☝️ من همه کار کرده ام . هرکاری که فکر کنی و توی ذهنت بیاری من کرده ام .😔 همه محله های خلاف تهران من رو مےشناسن😔 ولی الان اومدم اینجا و خودم روشن کنم. ببینم من همون راه رو بایِس برم یا نه؟ مےخوام ببینم خدا با من چیکار میکنه »؟!😔 گفتم: «تهرانی! شنیدم نماز هم نمےخونی »؟! گفت: «به جون مادرم دُرُس بلد نیستم ! مےترسم آبروریزی بشه جلوی بچه ها.»😅 به یکی از بچه های طلبه گفتم: «به تهرانی نماز یاد بده»!! گفت: «آخه این سن بابابزرگ منو داره !خجالت می کشم.»😥 گفتم: «فقط وقتی مےخوای نماز بخونی بلندتر و آروم تر بخون»🙂 بعد رفتم پیش تهرانی و گفتم: «حواست به این طلبه باشه هر جا رفت نماز بخونه کنارش وایسا و هرکاری کرد هرچی خوند تو هم همان را بکن»!!😉 دو سه روز بعد تهرانی اومد و خیلی شاکی بود 😡😠گفت: "این طلبه نمازاش طول مےکشه!!!😩😫 من اینجوری نمےتونم"!!!😠😕 گفتم: "خب یه خورده تحمل کن تا یاد بگیری! بعد خودت هر جوری خواستی بخون"!! کم کم بچه ها باهاش خودمونی شدند و چیزهای دیگه هم یادش دادند. 😊☺️ او هم با علاقه، یاد مےگرفت... یواش یواش مثل بقیه بچه ها شده بود. همه باهاش دوست شده بودند دیگر از آن گذشته طولانی، فقط یک برایش باقی مانده بود... 😊☺️ 📚...تاشهادت 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 در فراق عزیزان آخــر ز ما چیزے نمانـد ... هر ڪہ رفت از هستے ِ ما پاره اے با خویش برد ... #وداع #صبر_زینبی #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 رفقامن قبول ندارم فردا بخواید تو #دانشگاه یه ماموریت سنگین انجام بدید اما خودتون از هم دلگیر با
💔 همیشه آرزو داشت روز عاشورا شهید شه،😍 سَرشم مثل آقاش جدا شه، روز عاشورا داشت جعبه مهمات رو جابجا میکرد که یه خمپاره اومد کنارش منفجرشد سرش جدا شد مثل اربابش.... قشنگه؟؟🤔 هرچی از امام حسین بخوای بهت میده هااا ولی ..."☝️ ع 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 چرا گناه فتنه گران سال ۸۸ را فراموش نمےکنیم؟(۵) نمازجمعه مختلط هاشمی!😏 #ادامه_دارد... #اندک
💔 چرا گناه فتنه گران سال ۸۸ را فراموش نمےکنیم؟(۶) امیدوار کردن جبهه دشمنان #ادامه_دارد... #اندکی_سیاسی #بصیرت #ولایت #فریب #نفوذ 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_فرار_از_جهنم به قلم شهید مدافع حرم #شهیدسیدطاهاایمانی #قسمت_سی_و_نه دروغ بود تا مسجد
به قلم شهید مدافع حرم سپاه شیطان – از خدا شرم نمی کنی؟😠 … اسم خودت رو می گذاری مسلمان و به بنده خدا اهانت می کنی؟ … مگه درجه ایمان و تقوای آدم ها روی پیشونےشون نوشته شده یا تو خدایی حکم صادر کردی؟ …😡 اصلا می تونی یه روز جای اون زندگی کنی و بعد ایمانت رو حفظ کنی؟😠😡… و پدر حسنا پشت سر هم به من اهانت می کرد … و از عملش دفاع😑 … بعد از کلی حرف، حاجی چند لحظه سکوت کرد … - برای ختم کلام☝️… من امروز به خاطر اون جوون اینجا نیومدم … به خاطر خود شما اومدم😒 … من برای شما نگرانم … فقط اومدم بگم حواست باشه کسی رو زیر پات له کردی که دستش توی دست خدا بود … خدا نگهش داشته بود … حفظش کرده بود و تا اینجا آورده بود… دلش بلرزه و از مسیر برگرده … اون لحظه ای که دستش رو از دست خدا بیرون بکشه، شک نکن از ایادی و سپاه شیطان شدی😡☝️ واسطه ضلالت و گمراهی چنین آدمی شدی 🔥… . پدرش با عصبانیت داد زد: "… یعنی من باید دخترم رو به هر کسی که ازش خواستگاری کرد بدم؟"😡… . – چرا این حق شماست … حق داشتی دخترت رو بدی یا ندی😏… اما حق نداشتی با این جوون، این طور کنی☝️ … دل بنده صالح خدا رو بدجور سوزوندی💔 … از انتقام خدا و تاوانش می ترسم که بدجور بسوزی … خدا از حق خودش می گذره، از اشک بنده اش نه … . دیگه اونجا نموندم … گریه ام گرفته بود😭 … به خودم گفتم "تو یه احمقی استنلی … خدا دروغ گو نیست … خدا هیچ وقت بهت دروغ نگفت … تو رو برد تا حرفش رو از زبان اونها بشنوی"😔 … با عجله رفتم خونه … وضو گرفتم و سریع به نماز ایستادم … . بعد از نماز، سرم رو از سجده بلند نکردم … تا اذان مغرب، توی سجده استغفار می کردم😭… از خدا خجالت می کشیدم که چطور داشتم مغلوب شیطان می شدم … سرمای شدیدی خوردم🤒 … تب، سردرد، سرگیجه … با تعمیرگاه تماس گرفتم و به رئیسم گفتم حالم اصلا خوب نیست … اونقدر حالم بد بود که نمی تونستم از جام تکان بخورم😫 … . یک روز و نیم توی همون حالت بودم که صدای زنگ در اومد… به زحمت از جا بلند شدم … هنوز چند قدمی نرفته بودم که توی راهرو از حال رفتم … چشمم رو که باز کردم دیدم حاجی بالای سرم نشسته … – مرد مومن، نباید یه خبر بدی بگی مریضم؟ … اگر عادت دائم مسجد اومدنت نبود که برای مجلس ترحیمت خبر می شدم… اینو گفت و برام یکم سوپ آورد🍲 … یه روزی می شد چیزی نخورده بودم … نمی تونستم با اون حال، چیزی درست کنم … من که خوب شدم حاجی افتاد … چند روز مسجد، امام جماعت نداشت ولی بازم سعی می کردم نمازهام رو برم مسجد … . اقامه بسته بودم که حس کردم چند نفر بهم اقتدا کردن … ناخودآگاه و بدون اینکه حتی یه لحظه فکر کنم، نمازم رو شکستم و برگشتم سمت شون … شما نمی تونید به من اقتدا کنید😒 … نماز اونها هم شکست … "پشت سرم نایستید" … – می دونی چقدر شکستن نماز، اشکال داره؟ … نماز همه مون رو شکستی … – فقط مال من شکست … مال شما اصلا درست نبود که بشکنه … پشتم رو بهشون کردم … من حلال زاده نیستم😔 … از درون می لرزیدم … ترس خاصی وجودم رو پر کرده بود😨 … پدر حسنا وقتی فهمید از من بدش اومد … مسجد، تنها خونه من بود، اگر منو بیرون می کردن خیلی تنها می شدم😞… ولی از طرفی اصلا پشیمون نبودم … بهتر از این بود که به خاطر من، حکم خدا زیر پا گذاشته بشه … دوباره دستم رو آوردم بالا و اقامه بستم … خدایا! برای تو نماز می خوانم … الله اکبر … ... 💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از بایگانی
💔 •┄❁#قرار‌امروز ‌ما❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر #شهیدمصطفی_احمدی_روشن 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 قصه قصه عجیبےستــــ ... هر کس به این آسـانی اهل کربـــــلا نیست کار "حسیـــــن" است و دل مشکل پسندش #آھ_ارباب 💕 @aah3noghte💕
💔 و انسان به جایی خواهد رسید که خریدارش خواهد شد خداوند، جان مےخرد❣ و چه خریدار خوبےست که جان، را به بهای خود مےخرد... باید که جمله جان شَـوی، تا لایق شوی 💕 @aah3noghte💕 ⛔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 عکسـِ شهدا را مےبیـنیم اما عڪسـِ شھـدا عملـ مےڪنیمـ ... آرمـان ھمہ شهدا، بود اونوقت این آقـا.... پا روی پرچمـ اسرائیل هم نمیذاره... ... 💕 @aah3noghte💕 📛
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #تهرانی۳ یک روز یکی از بچه ها بهم گفت: «این تهرانی واقعا بچه نترسیه
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 ۴ قرار بود برویم عملیات . همه به جنب و جوش بودند.😄 تهرانی هم خودش را آماده مےکرد اما... خیلی آرام و بی حرف... داشت فکر می کرد🤔.... بهش گفتم : «چیه تهرانی؟ چرا اینجوری رفتی تو لک؟»😉 آرام طوری که کسی نشنود گفت: «جون حاجی نمےدونم چیه که از دیشب مال خودم نیستم . 😔 هرچی مےخوام بازی در بیارم یا حرف بزنم یا حال برو بچه ها رو بگیرم دهانم باز نمیشه! انگار یه چیزی به من غلبه کرده. یه چیز دیگه ای غیر از خودم».😕😶 چشم هایش هم همین را گواهی مےداد. تغییر کرده بود ... باید دوشکا را مےبُردیم بالای یک ارتفاع بلند و صعب العبور... از روی نقشه، برای تهرانی توضیح دادم و گفتم: "با دو نفر دیگه برو"!😊 گفت: "نه... تنهایی مےبرمش"💪 تنهایی دوشکا رو از ۲۰۰ متر ، برد بالا و آماده تیراندازی کرد.😳 دیگه صبح شده بود... بعد از اینکه نمازش رو خوند، چند لحظه رفت تو فکر و بعد گفت: "حاجی! من امروز مےشم"😇 مانده بودم چی بگم!!!!😶😮 ادامه داد: "یه چیزی بهت بگم؟... درسته آدم خوبی نبودم ولی روزی که حرکت کردم برای جبهه، گفتم یاعلی و توکل کردم به خودِ خدا....🙂 گفتم: (خدایا! خودت راهی رو به من نشون بده و کاری رو بذار جلوی پام که )😭😭 مےگفت و اشک مےریخت... گفتم: "حالا چرا اینجوری مےکنی؟😕 بچه ها متوجه مےشن!!! هنوز که اتفاقی نیفتاده... جنگی نشده"!!! گفت: "نه.... من مےدونم امروز تا قبل از ظهر میرم"!! 😉 اشک مےریخت و حرف مےزد... دیگه طرف صحبتش من نبودم با خود خدا حرف مےزد... دستانش رو به حالت دعا بلند کرده بود و مےگفت: "خدایا!! یعنی از کارایی که ما کردیم، مےگذری؟؟😭 یعنی مارو مےبخشی؟😭 یعنی اون دنیا جلوی ابالفضل، آبروی ما رو نمےبری؟😔 یعنی آبروی ما رو جلوی حضرت زهرا س و بچه هاش مےخری"...😔😭😔 بعد به من گفت: "یعنی خدا از ما مےگذره"؟؟؟😔 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 گاهی وقتا جا گذاشتن هم بد نیست مثل من... که خودم را... دلم را... روحم را... در شلمچه جا گذاشته ام شهدا دریابید مرا #آھ... #پروفایل 💕 @aah3noghte💕