شهید شو 🌷
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی قسمت۸ تو تموم سایت های مذهبی دنبال یه راهی برای خودسازی بودم اما هیچی
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی
قسمت۹
میخوام سال به سال خودمو با جزئیات براتون بگم تا درس بگیرید و رشد کنید.
چون حس میکنم تجربم به دردتون میخوره.
سال ۹۳ برای من سال پر از درس بود.
یکی از دلایل انگیزه بالام همون اتفاقای سال ۹۳ بود...
شاید به ظاهر خیلی بالا و پایین داشت اما واقعا یه بار مردم و دوباره زنده شدم.
این روزا خیلی چیزام تغییر کرده.
متاسفانه آدما علاقه دارن فقط موفقیتتاتو ببینن... اما من سختی زیاد داشتم.
من تلاش کردم و خودمو از لجن زار کشیدم بیرون.
آرامش این روزهام بخاطر طوفان اون روزهام بود که کم نیاوردم. میتونستم بهونه بیارم. میتونستم کم بیارم.
به خدا میتونستم افسرده باشم و دنبال چرا چرا کردن باشم اما کسی که بخواد عوض بشه دنبال چگونه میره نه دنبال چرا.
خیلی چیزارو از صفر و زیر صفر شروع کردم...
ان شاءالله تو فصل های بعد متوجه میشین
سال ۱۳۹۳ سال #پوست_اندازی و #تولد دوبارم بود.اما سال ۱۳۹۴ سال #بالا_بردن_آگاهی...
وقتی هیشکی نیست دستتو بگیره، اونجاست که باید خودت برای خودت یه کاری کنی...
توکل رو تنها بشی بهتر میفهمیش.
#نخواه که همه چی وفق مرادت باشه...
نه...
زندگی، پستی و بلندی داره..
اگه کسی نیست برات کاری کنه... #خودت_برا_خودت_یه_کاری_کن...
خیلی وقتا مسیر بسته ست، #خودت باید یه مسیری وا کنی...
من سال 1393 که تازه داشتم قدم های اولیه رو برمیداشتم اصلا دنبال این نبودم که خدا منو میبخشه یا نمیبخشه...فقط دنبال این بودم که از این لجن زار خودمو #نجات بدم.
دیگه ته خط بودم.
برام مهم نبود خدا میبخشه یا نمیبخشه..
برام فقط این مهم بود که بیشتر از این سختی نکشم و خدا نجاتم بده زندان نیوفتم.
کار من از بخششو این حرفا گذشته بود... من فقط فرصت #جبران میخواستم.
همش دعا میکردم خدایا کمکم کنی جبران میکنم... بعد از اینکه رای دادگاه اومد و کلا تبرئه شدم اونوقت دیگه خدارو همه جوره دوستش میداشتم.
یه چیزم بگم...
خدا کلا رفتارش با من لوتی واره😇
یعنی همش حس میکنم خدا تو مایه های #فردینه.😬
فردین خیلی لوتی بود.
حس میکنم خدا اون مدلیه.اخه رفتارش با من اینجوری بود
در ضمن....
وقتی با دوست دخترام کات کردم پس فرداش رفتن با یکی دیگه دوست شدن.
کلا بوی گل نمیدادم که حالا پروانه سمتم بیاد...
آدم وقتی خودش بد باشه...دختر خوبی سمتش نمیاد!!! خیالتون راحت
دستنوشته های #داداش_رضا
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕
#انتشارداستان_بدون_ذکر_لینک_کانال_ممنوع
شهید شو 🌷
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #فـــــراری۱ قبل از انقلاب بود و دوره، دوره خان و خان بازی. در خور
🌸🕊🌸🕊
🕊🌸🕊
🌸🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#فـــــراری۲
ولی #محمدرضا_یراق_زاده تصمیمش را گرفته بود.
او توبه کرده بود و مےخواست گذشته اش را #جبران کند...
به درِ خانه کسانی رفت که روزی به آنها ظلم کرده بود و #حلالیت طلبید، اگر جای #جبران بود، جبران مےکرد... هر چه داشت داد تا حلالش کنند...
مردم هم که مےدیدند چقدر برای حلالیت طلبیدن اصرار دارد، واقعا حلالش مےکردند ...
کم کم #حق_الله قضا شده را نیز جبران کرد و مشغول #بجاآوردن_نمازقضا و عبادت شد...
شب ها از تباه کردن عمرش، به درگاه خدا، ناله مےکرد و اشک مےریخت...
آری!
#این_انسان_با_کسی_که_مےشناختیم_حسابی_فرق_کرده_بود!!!
وقتی آتش جنگ بین ایران و عراق روشن شد، ارتش و سپاه در منطقه #دشت_عباس با عراقےها درگیر شدند و حالا نبود یک #راه_بلد در مناطق مرزی، مشکل اساسی بود...
محمدرضا خودش را به نیروهای نظامی رساند و گفت که سال ها در این کوه ها و دره ها زندگی کرده است...
بین ارتش و سپاه برای داشتنِ او دعوا بود!!!!
یک روز با نیروهای ارتش به شناسایی مےرفت و یک روز با نیروهای سپاه.
#خرداد۱۳۶۰ بود که همراه نیروهای ارتش به شناسایی رفت
فرمانده زخمی شد و در مقابل نیروهای عراقی، به زمین افتاد!!
محمدرضا او را نجات داد اما خودش با #گلوله_کالیبر دشمن به شهادت رسید
#پایان_داستان_فراری
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
#اختصاصی_کانال_آھ_۳نقطه
#ڪپے ⛔️
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #تهرانی۴ قرار بود برویم عملیات . همه به جنب و جوش بودند.😄 تهرانی
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#تهرانی۵
رو به من گفت:
"یعنی خدا از ما مےگذره"؟؟😔
بغضمو قورت دادمو گفتم:
"حتما... اگه خدا بهت عنایت کنه که #شهید بشی، حتما تو رو بخشیده"...
بعد گفتم:
"حالا اگه واقعا حس مےکنی شهید میشی، مےخوای وصیت کنی"؟😔
گفت:
"نمےدونم چی بگم؟...
فقط یه مادر پیر دارم که من نان آورش هستم😔، اگه شهید شدم و رفتین پیش مادرم بگین ( #خیلی_مخلصتیم_مادر!!! آخر هم شیر حلال تو بود که ما رو آورد تو این راه)
بگین (ناراحتِ من نباشه! من خودم #انتخاب کردم که اینجوری، شرمندگی اون چند سال رو #جبران کنم)😥
نیم ساعت بعد که آفتاب زد از کنار دوشکا آمدم کنار بچه ها تا توجیهشان کنم که یک تیر #قناصه ، نمےدانم از کجا شلیک شد و درست خورد #وسط_پیشانی تهرانی ...😳😢
#ادامه_دارد...
#اختصاصی_کانال_آھ3نقطه
💕 @aah3noghte💕
#انتشار_بدون_ذکر_لینک_کانال_موردرضایت_نیست
شهید شو 🌷
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ #لات_های_بهشتی #توابین وقتی #شاهرخ_ضرغام به آبادان آمد با هماهنگی #سیدمجتبی_هاشمی گر
🌸🕊🌸🕊
🕊🌸🕊
🌸🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#فـــــراری
قبل از انقلاب بود و دوره، دوره خان و خان بازی.🙄
در خورستان و حوالی دزفول نیز همین بساط حاکم بود...
#محمدرضا همیشه در کنار خان بود و شریک ظلم هایش...
همیشه با خودش #خنجر داشت و هر کسی پا پےاش مےشد را حسابی ادب مےکرد.😡
در دعوا کردن، حریف نداشت.
و در تیراندازی، مهارت ویژه داشت💪...
تا اینکه در اواسط دهه ۵۰ ، ماموران حکومتی، حکم جلبش را گرفتند و محمدرضا برای فرار از دستشان، راهی کوه و کمر شد.😐
کوههای مرز ایران و عراق، شد پناهگاه محمد رضا و او فقط برای سر زدن به خانواده و گرفتن آذوقه ، مخفیانه به دیدار آنها مےرفت...
انقلاب که پیروز شد، محمد رضا هم برای خودش #پیرمرد محاسن سفیدی شده بود و به سراغ خانواده اش آمد...
محمدرضا در طول سال های فرارش ، خیلی به کارهایش فکر کرده بود و حالا از ظلمی که در حق مردم کرده بود، پشیمان بود...😔
اما چکار مےتوانست بکند؟؟؟
ظلم هایش در حق مردم، کم نبودند!!!
ولی #محمدرضا_یراق_زاده تصمیمش را گرفته بود.
او توبه کرده بود و مےخواست گذشته اش را #جبران کند...😌
به درِ خانه کسانی رفت که روزی به آنها ظلم کرده بود و #حلالیت طلبید، اگر جای #جبران بود، جبران مےکرد... هر چه داشت داد تا حلالش کنند...
مردم هم که مےدیدند چقدر برای حلالیت طلبیدن اصرار دارد، واقعا حلالش مےکردند😍...
کم کم #حق_الله قضا شده را نیز جبران کرد و مشغول #بجاآوردن_نمازقضا و عبادت شد😇...
شب ها از تباه کردن عمرش، به درگاه خدا، ناله مےکرد و اشک مےریخت...
آری!
#این_انسان_با_کسی_که_مےشناختیم_حسابی_فرق_کرده_بود!!!
وقتی آتش جنگ بین ایران و عراق روشن شد، ارتش و سپاه در منطقه #دشت_عباس با عراقےها درگیر شدند و حالا نبود یک #راه_بلد در مناطق مرزی، مشکل اساسی بود😣...
محمدرضا خودش را به نیروهای نظامی رساند و گفت که سال ها در این کوه ها و دره ها زندگی کرده است...
بین ارتش و سپاه برای داشتنِ او دعوا بود!!!!😅
یک روز با نیروهای ارتش به شناسایی مےرفت و یک روز با نیروهای سپاه.😌
#خرداد۱۳۶۰ بود که همراه نیروهای ارتش به شناسایی رفت
فرمانده زخمی شد و در مقابل نیروهای عراقی، به زمین افتاد!!
محمدرضا او را نجات داد اما خودش با #گلوله_کالیبر دشمن به شهادت رسید😇
#پایان_داستان_فراری
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
#اختصاصی_کانال_آھ3نقطه
💕 @aah3noghte💕
💔
کارمان شده حسرت خوردن
آن هم از روی #بی_لیاقتی
#حسرت از کودکی همراهم بود
و تا حالا ادامه داره
حسرت داشتن #پدر
حسرت داشتن ....
.
.
ولی این حسرتی که از نوجوانی به جانم افتاده و رهایم نمی کند ،
روحم را مچاله کرده
انگار عاقبت همین حسرت، #وبال گردنم می شود و مرا با سر به زمین می کوبد...
.
.
و تنها امیدم، #رفاقت با #شهداست
که هر چه در زندگی #کم داشتم برایم #جبران کردند
حتی دست پرمهر پدری را...
بگذریم....
دل بسته ام به شهیدانی که شدند #حجت بر مردم
تا #دستگیری ام کنند... ان شاء الله
#شهید_محسن_حججی
#شهید_جواد_محمدی
#شهید_احمد_مشلب
#شهید_امید_اکبری
#شهید_حمیدرضا_باب_الخانی
#شهید_کمیل_صفری_تبار
#شهید_محمد_محمدی
#شهید
#شهادت
#اسارت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 برای هزارمین بار، قد و بالایش را برانداز کردم و توی #دلم، #قربان_صدقهاش رفتم... با خودم فکر میک
💔
وقتی قرار شد به نطنز برود شنبه ها می رفت و چهارشنبه برگردد،
اما وقتی برمیگشت همه ی #نبودن هایش را برایم #جبران می کرد.🌸
نمازها را با هم میرفتیم مسجد و بعدش پارک.
شام را هم یا توی همان پارک میخوردیم یا میرفتیم رستوران.
شب های جمعه شام را یا مهمان خانواده ی من بودیم یا مهمان خانواده ی #آقاجواد. بعد هم با هم میرفتیم #گلستان_شهدا🥀
راوی همسر #شهید_جواد_محمدی
قسمتیازکتاب #دخترها_بابایی_اند با اندکی تغییر
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس