تغییر شخصیت
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
هرگاه شخصیتی در بیش از ده صفحه از رمان غایب باشد حتی اگر این غیبت فقط به مدت دو ساعت یا دو روز باشد باید دوباره از جنبهای دیگر او را توصیف کرد.
داستان سه مرد جوان از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شده اند. آلبرت طبیب اطفال و کارل پزشک داخلی است و میلتون نیز شغل دکتری را کنار میگذارد.
نویسنده اغلب به هنگام نوشتن رمانی که ساختاری تکه تکه اپیزودوار) دارد از زاویه دید سه شخصیت اصلی رمان استفاده میکند و آنها را یکی در میان در رمان حاضر می کند و به هر یک مجال کافی میدهد تا نقش خود را ایفا کنند اما در رمانی کاملاً ،یکپارچه میلتون و کارل در قسمتهای مربوط به آلبرت در رمان ظاهر میشوند و آلبرت در قسمتهای مربوط به میلتون یا کارل در رمان حضور خواهد یافت. زندگی آنها کاملاً با یکدیگر درمی آمیزد. مثال آلبرت در بیمارستان شغلی به دست میآورد. در قسمت بعدی مربوط به او مشخص میشود که با همسر کارل روابطی نامشروع دارد میلتون از کارل پول قرض میکند تا داروخانه ای باز کند.
وقتی نویسنده داستان را از زاویه دید کارل نقل میکند بخشی از داستان به بی احترامی کارل نسبت به میلتون و احترامی که او برای آلبرت قایل است می پردازد. کارل نمیداند که آلبرت با همسرش روابط نامشروع دارد. هنگامی که یکی از سه شخصیت اصلی با زاویه دید خاص خود در چندین صفحه از رمان غایب باشد، هنگام حضور مجدد باید دوباره او را توصیف و تغییر شخصیتش را افشا کرد تا داستان پیش برود. معنی این سخن معرفی مجدد شخصیت به خواننده نیست، بلکه حضور متناوب شخصیتها امکانی به نویسنده میدهد تا هر بار تغییر شخصیتی را به لحاظ اخلاقی، جسمانی، ... افشا .کند و نویسنده این کار را به سرعت احساسی و انجام میدهد.
مثال غیبت بعد از سه روز و سی و دو صفحه میلتون دیگر ستایشگر رتبه های بالای کارل نیست. آنها نیز پیشرفت و لیاقت او را قبول نداشتند. او هیچ وقت نمی دانست تا چه حد از کارل بدش میآید.
مثال غیبت مجدد پس از بیست و شش صفحه) میلتون میدانست که آلبرت با همسر کارل روابط نامشروعی دارد. اگر او قبل از امتحان نهایی این را به کارل گفته بود از غرورش کاسته میشد.
میلتون باز پس از یک غیبت دیگر از شغل دکتری متنفر و پس از یک غیبت دیگر به لحاظ اخلاقی نیز شرور و فاسد میشود.
📚درسهایی درباره داستان نویسی
✍ لئونارد بیشاپ
@shahrzade_dastan
✳️بیان کردن
✳️ابراز کردن
✳️اعلام کردن
❇️اظهار داشتن
❇️اقرار کردن
❇️به عرض رساندن
❇️سخن راندن
❇️صحبت کردن
❇️معروض داشتن
❇️نقل کردن
❇️فرمودند
❇️گپ زدن
❇️نقل کردن
❇️گفتگو کردن
#چالش _جمعه
#معادل_یابی
نوشته بهناز مدرس پور
@shahrzade_dastan
معرفی علی اشرف درویشیان و سبک او
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
علی اشرف درویشیان در تاریخ 3 شهریورماه 1320 در شهر آبشوران کرمانشاه به دنیا آمد.
مشهورترین این آثار میتوان به کتابهای «آبشوران»، «درشتی» و «قصههای بند» اشاره کرد.
در اغلب آثار علی اشرف درویشیان میتوانیم توجه به طبقهی فرودست و بافت اجتماعیای را که خودش به آن تعلق داشت ببینیم.در اغلب کتابهایش محیط فقرزده و محروم روستاهای کرمانشاه را روایت میکند و چهرهی محرومیت را با نگاهی واقعگرایانه به مخاطب میشناساند.
داستانهای او مانند یک آینه، بافت فرهنگی و بومی را که خود در آن زندگی کرده بود بازتاب میدهند. بهگونهای که به گفتهی خود علی اشرف درویشیان او اغلب الهامات فکری خود را از مشاهدهی کودکان روستا و مناطق محروم در دورهای که به عنوان معلم در روستا فعالیت میکرد گرفته است.
داستانهای علی اشرف درویشیان اغلب با زبانی ساده و به دور از تکلف روایت میشوند. شاید بتوان داستانهای او را چیزی شبیه قصههای آخر شب مادربزرگها دانست که علاوه بر آموزنده و روشنگر بودن، ساده و جذاباند.
او در نوشتن به سبک رئالیسم و واقعگرایی علاقه داشت و در نویسندگی از افراد بزرگی همچون صادق هدایت، بزرگ علوی، گابریل گارسیا مارکز و ویلیام فاکنر پیروی میکرد. علی اشرف درویشیان در طول زندگی خود از طریق جلال آل احمد با صمد بهرنگی آشنا شد و بهرنگی تأثیر عمیقی بر شخصیت او گذاشت، بهگونهای که درویشیان در گفتوگویی اعلام کرد پس از مرگ صمد بهرنگی تلاش کرده تا مسیر او را در دنیا ادامه دهد.
او سرانجام در 4 آبان 1396، علی اشرف درویشیان، پس از تحمل دورهی طولانی بیماری، بر اثر سکتهی مغزی درگذشت.
#علیاشرف_درویشیان
@shahrzade_dastan
زاویه دید من راوی
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
برخی چارچوبی غلط برای استفاده از راوی اول شخص (من) گذاشته.اند به نویسندگان توصیه میکنند که از زاویه
دید اول شخص مفرد فقط در داستانها و رمانهای کوتاه استفاده کنند. میگویند که دیدگاه فردی من راوی اجازه
رسوخ به ذهن شخصیتهای دیگر را نمیدهد.
اما نویسندگان باید برای فایق آمدن بر این محدودیت خیالی از تغییر ظریف در نگارش که قابل بسط در سه
مرحله است استفاده کنند.
میتوان از بیواسطگی اول ،شخص به تمرکز دورتر و روایت عینی وی تغییر نثر .داد و باز شیوه روایت عینی را آن قدر ادامه داد تا امکان تغییر و بسط روایت به شکل دیگر سوم شخص فراهم شود.
مثال (بیواسطه) میترسیدم بگذارم مرا به اتاق پیش از عمل .ببرند تنها میشدم روی تختی میماندم و بعد احساس میکردم سوزنها و میل جراحی بدنم را سوراخ می.کنند پیش خودم مجسم میکردم که همه جور عمل خشن و بیرحمانه را روی بدن مریضم انجام میدهند.
(روایت عینی دکتر چینگ به اتاق عمل آمد و نیشش به خنده وا .شد :گفت این یکی خیلی ساده است. من تا حالا دویست عمل مثل این انجام داده ام و همه موفقیت آمیز بوده. دستی به شانه ام .کشید از او خوشم آمد. اصلاً دکترهای دیگر که به خاطر چینی بودنش از او متنفر بودند، اعتنا نمی کرد.
(شکل دیگر سوم شخص) چینگ در استان کوچکی در کره جنوبی به دنیا آمد. موقع جنگ در گودالی رهایش کردند تا بمیرد. اما سربازی او را که تقریباً از سرما یخ زده بود پیدا کرد چینگ را به بیمارستان بردند و حالش خوب شد. و بعد قسم خورد که برای قدردانی دکتر شود. به نظر چینگ امریکاییها مردم عجیبی هستند و همیشه نگران اند.
در بند ،آخر راوی اول شخص مفرد به ذهن دکتری چینی رسوخ و گذشته او را نیز نقل می.کند و اگر خواست به مطلبی دیگر احساسی معنوی و (...) بپردازد فقط محتوا را عوض میکند و بعد وقتی به تأثیر مطلوبش برخواننده دست یافت دوباره به اتاق بیمارستان یعنی روایت بی واسطه اول شخص برمی گردد.
📚درسهایی درباره داستان نویسی
✍لئونارد بیشاپ
#زاویه_دید_من_راوی
@shahrzade_dastan
کلامش منعقد شد
دهان باز کرد و شروع کرد
لبهایش بالا و پایین رفت
زبان در دهانش چرخید
صدایش بلند شد.
#چالش_جمعه
#معادلیابی
ارسالی: حسین مجرد
@shahrzade_dastan
تبریک به بانو توران قربانی صادق و خانم نرگس جودکی بابت چاپ داستانک در مجله مهد تمدن👏👏👏👏🌹
@shahrzade_dastan
سلام دوستان شهرزادی.
به مناسبت اربعین حسینی اگر دوست داشتید در مورد تصویر بالا داستان بنویسید.
@Faran239
#اربعین
#چالش_اربعین
@shahrzade_dastan
من به طور منظم کار میکنم همیشه صبحها کار میکنم و بعد دوباره کمی هم قبل از شام مینویسم. من از آن نویسندههایی نیستم که شب ها کار میکنند. ترجیح میدهم شبها بخوابم. معمولاً روز چهار یا پنج ساعت کار میکنم و بعد تا آنجا که میتوانم یعنی تا وقتی که احساس کنم قوایم تحلیل نرفته، نوشتن را ادامه میدهم گاهی، وقتی که گیر میکنم و دیگر نمیتوانم جلو ،بروم، شروع میکنم به خواندن؛ مهم نیست که چی میخوانم یا داستان میخوانم یا روان شناسی و یا تاریخ نه برای اینکه افکار و یا مصالح کارم را از این و آن وام بگیرم بلکه فقط میخواهم دوباره راه بیفتم در این مواقع هرچیزی میتواند آدم را راه بیندازد.
معمولاً هر چیزی را چندین بار مینویسم. همۀ افکار من، افکار بار دوم هستند هر صفحه را زیاد حک و اصلاح میکنم و یا همین طور که جلو میروم، هر صفحه را بارها و بارها بازنویسی میکنم.
آلدس هاکسلی
📚از روی دست رمان نویس؛ مصاحبه با چند نویسنده
@shahrzade_dastan
شهرزاد داستان📚📚
سلام دوستان شهرزادی. به مناسبت اربعین حسینی اگر دوست داشتید در مورد تصویر بالا داستان بنویسید. @F
کربلا منتظر ماست.
بیا تا برویم.
ارسالی قدرت الله کریمیان
سالگرد اربعین حسینی را خدمت شما عزیزان تسلیت عرض میکنم. التماس دعا🙏🌹
شاعرانه
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
یک دل خسته به تو اینک پناه آورده است
دادخواهی، شکوهاش را دادگاه آورده است
در بساطش جز پشیمانی ندارد رو کند
پیش تو موی سفیدش را گواه آورده است
اربعین در اربعین چشم انتظاری میکشد
شوق تو دارد اگر دل را به راه آورده است
هر زمان آبی بنوشد یا حسینش بر لب است
بر زبانش نام تو، شام و پگاه آورده است
السلام ای شاه خوبان، صبح امیدم تویی
یک دل خسته به تو اینک پناه آورده است
✍موسی رئیسی وانانی
@shahrzade_dastan
شرح داد.
تفسیر کرد.
بیان کرد.
نالید.
غرغرکرد.
فهماند.
داد زد.
شیرفهم کرد.
اظهار کرد.
خاطرنشان کرد.
نقل کرد.
آسمون ریسمون بافت.
شکوِه کرد.
جواب داد.
مِن مِن کرد.
پچپچ کرد.
#چالش_جمعه
#معادلیابی
ارسالی پروین کوهی
@shahrzade_dastan
گفتگو در داستانهای جادویی
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
زبان هابیت جنگ ستارگان ارباب حلقه،ها، سفر ستاره ای و جادوگر عجیب سرزمین از برای خوانندگانی که به آثار جادویی علاقه مند هستند پرجاذبه است. گفت و گویی که به سبک رمان سفر ستاره ای خداحافظی اش قدرت پشت و پناهت باشد است. در داستانهای جریان غالب ادبی یا داستان ادبی مضحک به نظر میرسد. آدمهای واقعی به طور معمول این طوری صحبت نمی کنند. خوانندگان آثار جریان غالب ادبی یا داستان ادبی میدانند که چه چیزی واقعی است و چه چیز غیرواقعی. هنگام نوشتن داستان ادبی و جریان غالب ،ادبی، باید با واقعیات پیش برویم. نویسندگان داستانهای علمی و فانتزی میتوانند درباره چیزهای غیرواقعی بنویسند. اما این جور نوشتن آن طورها هم که فکر میکنید کار ساده ای نیست. بعضیها توانایی نوشتن گفت وگوی جادویی را دارند و بعضیها هم ندارند. گفت وگوهای جادویی که نویسندههایی نظیر تالکین مینویسند کاملا واقعی به نظر میرسد اما آیا اصلاً میتوانید کنید که هولدن کالفیلد (شخصیت اصلی ناتوردشت به تصور خواهرش بگوید قدرت پشت و پناهت باشد؟
اگر او حتی اشاره به اینجور گفت وگو کرده بود، دیگر ج. د. سالینجر نویسنده معروف امروزی نمیشد.
فقط در داستانهای علمی و فانتزی از این نوع گفت وگوی هم جادویی استفاده نمیکنند. نویسندهٔ رمان خوب عاشقانه . میتواند این نوع گفت و گوها را به کار بگیرد. گفت وگوی جادویی ضرباهنگی غنایی دارد و نویسندگان داستانهای علمی، فانتزی و عاشقانه باید آن قدر تمرین کنند تا بتوانند این نوع گفت وگوها را بنویسند و خوب هم بنویسند. گاهی حتی به نظر میرسد نویسندههای این نوع داستانها به طور طبیعی از این گفت و گوهای جادویی در آثارشان استفاده میکنند گاهی هم حتی آنها در گفت و گوهای روزمره خود نیز از گفت وگوی جادویی استفاده میکنند.
من البته استفاده نمیکنم این را در مورد خودم مطمئنم گفت و گونویسی درست برای داستانهایمان تا حدودی مستلزم این است که بدانیم ما که هستیم و چه جایگاهی در داستان نویسی داریم و نیز نویسنده چه نوع داستانی هستیم داستان ،علمی فانتزی یا عاشقانه؟
بگذارید نگاهی به بخشی از گفت وگوهای تالکین در رمان ارباب حلقه ها بیندازیم تا ببینید که دقیقاً درباره چه صحبت میکنیم آیا خودتان را اصلاً در این گفت و گوها میبینید؟
هابیتها به رهبری سام جیغ زنان پریدند و شرور را به زمین انداختند سام شمشیرش را از نیام برکشید. فرودو :گفت نه .سام اینک او را نکش. او گزندی به من نزده است. نمیخواهم در این اوضاع شوم به قتل برسد. او روزگاری آدمی بی نظیر بود اصیل زاده ای که ما دل آن نداشتیم تا به سویش دست بلند .کنیم. اینک او افتاده است و درمان او نزد ما نیست؛ اما من از خون او میگذرم به این امید که راهش را بیابد.
سارومن به پایش افتاد و به فرودو خیره شد. نگاه عجیبی در چشمانش بود آمیزه ای از ،تعجب احترام و تنفر گفت تو دیگر بزرگ شدی ،هالفلینگ بله خیلی بزرگ شدی تو خردمند و ظالمی تو حس شیرین انتقام را از من ربودی و اینک من باید با اکراه و زیر دین عفو تو بروم.
اگر دقت کنید متوجه میشوید که در گفتگوها هیچ زبان شکستهای به کار نرفته است و زبان شکسپیرگونه است و زبان فصیح و صریح است. اگر میخواهید داستان فانتزی علمی بنویسید باید استاد نوشتن گفتوگوهای جادویی شوید.
📚گفت وگونویسی فنون و تمرینهایی برای نوشتن گفت و گوهای قوی
✍گلوریا کمپتون
@shahrzade_dastan
وصال عشق
#چالش_اربعین
صدیقه بادسار
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
همه از پیر وجوون،بزرگ وکوچک،عاشقانه پای به وادیگه عشق می گذارند.
گرمای طاقت فرسا وبچههای کوچک مانع از این وصال نیست.
فاطمه خانم برای اینکه اربعین بتواند به زیارت امام برود چند روز بی قراری می کرد،اما همسرش اجازه نمی داد بخاطر بچه کوچکش به زیارت امام حسین برود.
بالاخره با وساطت پدرشوهر پیرش همه راهی این سفر معنوی شدند.
در راه بچهها خیلی بیتابی میکردند و همسرش غرمیزد
تا اینکه توی راه یه دختر کوچکی آب به زائران میرساند
از او پرسیدند:تو این گرما چرا ایستادی؟
گفت: بچههای امام حسین(ع) هم تو گرما بودند وتحمل کردند.
باز جلوتر دختر بچهای دستمال کاغذی ویکی دیگه دوغ به زائران تعارف میکرد.
همسر فاطمه خانوم با دیدن این همه عشق بچهها از کار خود پشیمون شد وخجالت زده،از همشرش عذر خواهی کرد ودر دل آوای عاشورا رو میسرود.
وفرزندش رو با وسایل در سبدی گذاشت وتا حرم با خود کشید.
@shahrzade_dastan