#مناجات_شعبانیه
إلَهِي اِعْتِذَارِي إلَيْكَ اعْتِذَارُ مَنْ لَمْ يَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ
فَاقْبَلْ عُذْرِي يَا أَكْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ إلَيْهِ الْمُسِيئُونَ
خدايا عذرخواهی من از پيشگاهت عذرخواهی كسی است كه از پذيرفتن عذرش بی نياز نگشته،
پس عذرم را بپذير ای كريم ترين كسی كه بدكاران از او پوزش خواستند.
@shamim_fegahat
🚩السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلَایَ وَ ابْنَ مَوْلَای، وَ سَیِّدِی وَ ابْنَ سَیِّدِی، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلَایَ، یَا قَتِیلَ بْنَ الْقَتِیل، الشَّهِیدَ بْنَ الشَّهِید، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه، أَنَا زَائِرُکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِقَلْبِی وَ لِسَانِی وَ جَوَارِحِی، وَ إِنْ لَمْ أَزُرْکَ بِنَفْسِی وَ الْمُشَاهَدَه.
#یاحسین
🚩صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْکَ يَا أَبَا الْحَسَن، صَلَّى اللّٰهُ عَلَىٰ رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، صَبَرْتَ وَأَنْتَ الصَّادِقُ المُصَدَّقُ، قَتَلَ اللّٰهُ مَنْ قَتَلَکَ بِالْأَيْدِی وَالْأَلْسُن.
#یارضا
🚩اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمان، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمان، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآن، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهان، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبین، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُه.
#یامهدی
🚩السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه.
#یافاطمهالمعصومه
#جلسه_صد_وهشتم_فقه_اصول تقدیم می شود.
فعلا دروس روزانه #مجازی_آفلاین علاوه بر سامانه #نجاح در کانال شمیم فقاهت #ایتا بارگزاری می شود.
@shamim_fegahat
فقه ۵ ش ۱۰۸.mp3
7.35M
#مکاسب5ش108
بسم الله الرحمن الرحیم
ادله قول بر عدم خیار وکیل
۳. وحدت سیاق بین خیار مجلس و خیار حیوان برای وکیل وجود ندارد
۴. حکمت خیار دفع ضرر از شخص مالک است
۵. در سایر خیارات برای وکیل خیار وجود ندارد
قول دوم
برای وکیل خیار وجود دارد
قول سوم
حتی در فرض منع موکل، وکیل خیار دارد
بنابر قول صحیح که برای وکیل خیار وجود ندارد آیا برای موکل خیار است؟
از جهتی البیعان شامل متعاقدین است و موکل را شامل نمی شود از طرف دیگر وکیل آلت دست موکل بوده و موکل را شامل می شود
بنا بر وجود خیار برای موکل مراد مجلس دو موکل است
صورت دوم
وکیل در تمامی تصرفات موکل وکالت دارد
در این صورت لفظ البیعان شامل وکیل می شود و برای وی خیار ثابت است
آیا موکل هم خیار دارد؟
از جهتی بیع شامل موکل نشده و از طرف دیگر وجود خیار به خاطر حق صاحب مال است که وکیل هم نیابتا از طرف موکل دارد
حقیقت این است که موکل خیار دارد
در صورت دوم وکیل و موکل خیار واحد داشته و هر کدام زودتر اعمال نمایند نافذ است
نسبت به تفرقه و جدایی دو وکیل و دو موکل احتمالاتی وجود دارد
صورت سوم
وکیل در این معاوضه خاص است
بنابر دلیل مفاد ادله خیارات وکیل خیار ندارد و برای موکل خیار ثابت است
موکل حق تفویض خیار به وکیل را ندارد ولی می تواند با وکالت دیگر به وکیل وکالت دهد.
الحمدالله رب العالمین
الحمدالله رب العالمین
@shamim_fegahat
#کفایه3ش108
باسمه تعالی
راه دوّم براى اثبات وجوب باقى: قاعده میسور
روايات این قاعده سه دسته است.
1- حديث نبوى: اذا امرتكم بشيء فاتوا منه ما استطعتم
هرگاه شما را به چيزى امر كردم، پس آن مقدارى كه مقدورتان است بايد بجا آوريد. پس بايد آنها را بياوريم و حق نداريم كلّا عبادت را ترك كنيم.
2-امام على (ع) الميسور لا يسقط بالمعسور
آن مقدارى از عمل كه ميسور و مقدور است ساقط نمىشود به واسطه آن مقدارى كه معسور و متعذّر است. پس بايد بقيه اجزاء را بياورد.
3- امام على (ع): ما لا يدرك كلّه لا يترك كلّه
عملى كه كلّ و مجموع آن قابل درك نيست و مكلّف دسترسى به آن ندارد، نبايد تمام آن را ترك كند و هيچ جزئى را نياورد.
سه مناقشه در دلالت دسته اول
1- كلمه «من» در روايت سه احتمال دارد.
الف) براى تبعيض باشد، اگر شما را به كارى دستور دادم، آن بعض از اين شىء را كه مىتوانيد بايد بجا آوريد.
ب) براى تبيين باشد و آن شىء را بيان مىكند معنا اين است كه اگر شما را به كارى امر كردم پس بايد آن كار را انجام دهيد مادامىكه مستطيع و قادر هستيد.
ج) من به معناى باء باشد. .. تا زمانى كه مىتوانيد و استطاعت داريد.
حال دلالت حديث بر وجوب باقى از اجزاء پس از تعذّر يك جزء بنا بر احتمال اوّل است.
2- كلمه جزء در مقابل كلّ است و كلمه فرد و مصداق در مقابل كلّى و طبيعى ولى كلمه بعض هم به معناى جزء بكار مىرود . شايد مراد تبعيض به لحاظ اجزاء مركب باشد و شايد مراد تبعيض به لحاظ افراد طبيعت و كلى باشد و مورد بحث ما مركب و اجزاء است نه طبيعت و افراد كه از بحث ما اجنبى است ولى حديث داراى دو احتمال است و اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال.
3- اشكال سوّم اين است كه برفرض در جاهاى ديگر تبعيض به لحاظ اجزاء مركب و كلّ باشد، ولى در خصوص حديث مذكور كه مورد استدلال شماست، چاره اى نيست از حمل آن بر تبعيض به لحاظ افراد طبيعت.
رسول خدا بر منبر سخنرانى مىكرد و فرمود: خداوند حج را بر شما واجب كرد شخصى به نام عكاشه از پاى منبر برخاست و گفت: «يا رسول الله آيا حج همه ساله بر ما واجب شده و هر سال بايد حج بجا آوريم؟ پيامبر از او اعراض كرد، تا آنجا كه وى دو يا سه بار سؤال خويش را اعاده كرده رسول خدا فرمود: «واى بر تو چه تضمينى دارى كه من بگويم آرى، به خدا سوگند اگر بگويم آرى، حج بر شما هرساله واجب مىشود و اگر چنين شد شما نمىتوانيد انجام دهيد و به زحمت مىافتيد و اگر ترك كرديد، كافر مىشويد پس بىخود از من سؤال نكنيد و آنچه را كه من نسبت به آن سكوت كردم شما هم سكوت كنيد پيشينيان به همين جهت هلاك شدند كه زياد سؤال مىكردند. سپس فرمود: فاذا امرتكم بشيء فاتوا منه ما استطعتم و اذا نهيتكم من شيء فاجتنبوه.
حال مورد حديث سخن از اجزاء و كلّ نيست و سخن از افراد و طبيعت است، چون هر سال يك حج، فردى از طبيعت و كلّى حجّ است نه جزئى از اجزاء آن و وقتى در چنين مواردى مىفرمايد: اذا امرتكم ... متناسب اين است كه مراد از بعض همان فرد باشد اى فاتوا فرده الذى استطعتم نه جزء مركب. در نتيجه از حديث نبوى اين مطلب استفاده نشد كه اگر جزى متعذّر شد، حتما بايد بقيه اجزاء اتيان شود.
الحمدلله رب العالمین
@shamim_fegahat
#مناجات_شعبانیه
إِلَهِي فَسُرَّنِي بِلِقَائِكَ يَوْمَ تَقْضِي فِيهِ بَيْنَ عِبَادِكَ
بار خدايا، روزی كه در آن ميان بندگانت حكم می كنی،
مرا به ديدارت خوشحال كن.
@shamim_fegahat
🚩السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلَایَ وَ ابْنَ مَوْلَای، وَ سَیِّدِی وَ ابْنَ سَیِّدِی، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلَایَ، یَا قَتِیلَ بْنَ الْقَتِیل، الشَّهِیدَ بْنَ الشَّهِید، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه، أَنَا زَائِرُکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِقَلْبِی وَ لِسَانِی وَ جَوَارِحِی، وَ إِنْ لَمْ أَزُرْکَ بِنَفْسِی وَ الْمُشَاهَدَه.
#یاحسین
🚩صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْکَ يَا أَبَا الْحَسَن، صَلَّى اللّٰهُ عَلَىٰ رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، صَبَرْتَ وَأَنْتَ الصَّادِقُ المُصَدَّقُ، قَتَلَ اللّٰهُ مَنْ قَتَلَکَ بِالْأَيْدِی وَالْأَلْسُن.
#یارضا
🚩اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمان، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمان، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآن، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهان، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبین، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُه.
#یامهدی
🚩السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه.
#یافاطمهالمعصومه
#جلسه_صد_ونهم_فقه_اصول تقدیم می شود.
فعلا دروس روزانه #مجازی_آفلاین علاوه بر سامانه #نجاح در کانال شمیم فقاهت #ایتا بارگزاری می شود.
@shamim_fegahat
فقه ۵ ش ۱۰۹.mp3
7.14M
#مکاسب5ش109
بسم الله الرحمن الرحیم
تتمه مسئله اول
عدم خیار مجلس برای فضول
بنا بر کشف و نقل شخص فضول خیار مجلس ندارد
فحوای ادلهای که خیار مجلس را از وکیل ساقط نمود نسبت به فضول جریان دارد
اگر مالک اصیل در مجلس باشد برای وی خیار ثابت است
در ناقل بودن اجازه یک نگاه این است که خود اجازه عقد جدید است بنابر این دیدگاه در مجلس اجازه خیار مجلس وجود دارد.
مسئله دوم
عاقد واحد که وکیل یا ولی از دیگری بوده و برای خودش یا برای وکیل یا برای ولی از خودش یا از وکیل یا از ولی کالایی میخرد
دو قول نسبت به خیار مجلس وجود دارد
مشهور
قائل به خیار مجلس هستند
زیرا اولاً این شخص هم بایع و هم مشتری است و احکام هر دو را دارا است و ثانیاً غایت تفرقه در مقام موضوعیت نداشته بلکه قید غالب است
در مقابل مشهور برخی منکر خیار شده به دو دلیلی که گذشت
مصنف میفرماید هرچند اعتبار بایع و مشتری در عاقد واحد ممکن است لکن قید حتی یتفرق موجب می شود که جعل خیار در مقام منتفی باشد
از طرفی به جهت فتوای مشهور و از جهتی قید حتی یتفرق مصنف توقف مینماید
بنابر مشهور که خیار ثابت است تفرق از مسقطات خیار مجلس نمیباشد.
مسئله سوم
سه استثنا در مبیع
۱. پدر و مادر خود را خریده است.
۲. عبد مسلمان که از کافر خریده است
۳. با اموالش خود را از مولایش می خرد.
الحمدلله رب العالمین
@shamim_fegahat
#کفایه3ش109
باسمه تعالی
بررسی دلالت روایت دوم و سوم
بررسی دلالت روایت میسور بر وجوب باقی
براساس اشکالات روایت اول اشکال دلالی این روایت هم مشخص می شود.
1- اين حديث نيز مثل حديث قبلى داراى دو احتمال است :
الف) الميسور من اجزاء المركب لا يسقط بالمعسور منها و طبق اين احتمال دليل بر مدّعا مىشود.
ب) الميسور من افراد الطبيعة لا يسقط بالمعسور منها، و طبق اين احتمال از ما نحن فيه اجنبى است، زيرا بحث ما در طبيعت و افراد كه نيست، بحث ما در كلّ و اجزاء است.
2- برفرض مراد اجزاء و كلّ باشد و الميسور من الاجزاء ... ولى باز هم مدعاى شما را ثابت نمىكند. زيرا نفرموده كه الميسور من اجزاء الواجب ...
بلكه به صورت كلّى فرموده الميسور ... و اين تعبير هم واجبات را شامل مىشود و هم مستحبّات را. و مىدانيم كه در مستحبات عدم سقوط وجوبى نيست، زيرا اصل انجام مستحب لازم نيست، پس ناچار بايد مراد اين باشد، الميسور لا يسقط رجحانا ... يعنى بهتر است كه بقيه اجزاء را بياوريم و لازم نيست، ولى مدعاى شما لزوم بود نه رجحان .
جواب از اشکال دوم
جمله الميسور لا يسقط بالمعسور دو احتمال وجود دارد.
1- ظاهر كلام و مدلول مطابقى آن مراد باشد و ضمير فاعلى در لا يسقط به خود ميسور برگردد و معناى كلام اين باشد كه خود مقدارى كه ميسور است، ساقط نمىشود و از دوش مكلّف برداشته نمىشود، بلكه برعهده او باقى است. طبق اين احتمال اشكال دوّم هم وارد است.
2- ظاهر كلام مراد نباشد و جمله الميسور لا يسقط كنايه باشد از بيان حكم ميسور، يعنى الميسور لا يسقط حكمه بالمعسور، اگر مراد عدم سقوط حكم ميسور شد، جاى اشكال ثانى نيست، زيرا هم واجبات را مىگيرد و هم مستحبّات را. و معناى حديث اين مىشود كه حكم ميسور از واجبات لا يسقط به سبب معسور از آنها و حكمش از خارج معلوم است كه وجوب باشد. و حكم ميسور از مستحبات هم لا يسقط ... و حكمش استحباب است. آنگاه حديث به درد شما مىخورد و دلالت مىكند كه در واجبات اگر جزء يا شرطى متعذّر شد، حكم بقيّه كه همان وجوب باشد، باقى است و بايد آورده شوند.
فافهم: شايد اشاره باشد به اينكه همين ظاهر كلام را هم بگيريم باز اشكالى نيست، زيرا حديث مىگويد ميسور از اجزاء و شرايط ساقط نمىشوند و بر گردن مكلّف باقى هستند و نيازى به تقدير لزوما يا رجحانا هم نيست تا اشكال شود و به ظاهرش مستحب و واجب را هم مىگيرد.
بررسی دلالت ما لا یدرک بر وجوب باقی
مرحوم آخوند به اين حديث هم دو اشكال دارند.
1- اين نيز همانند دو روايت قبلى داراى دو احتمال است.
الف) مراد از كلّ در حديث، كلّ مجموعى باشد، مثلا وقتى مىگوييم كه كلّ نماز منظورمان مجموع آن است كه داراى اجزائى مىباشد.
ب) كل افرادى باشد فى المثل وقتى مىگوييم كلّ دانشمندان ايران، كلّ مردم ايران و ... مراد، همه افراد آنهاست كه عام و كلّى است و آحاد مردم يا دانشمندان افراد او هستند.
2- این حدیث حدّ اكثر دلالت دارد كه ترك بقيّه مرجوح و فعل بقيّه راجح و خوب است. دليل اين مطلب ظهور ماء موصول (ما لا يدرك) در عموم است كه هم واجبات را شامل مىشود و هم مستحبات را و در مستحبات قطعا ترك حرام نيست و فعل واجب نيست و اين شمول و عموم نسبت به مستحب، قرينه مىشود كه مراد وجوب فعل باقى نباشد و حد اكثر رجحان باشد.
ان قلت
اگر كسى از راه ظهور لا يترك در وجوب فعل استفاده كند و اين را قرينه بر اختصاص موصول به واجبات قرار دهد. اشکال دوم وارد نخواهد بود.
قلت
در حدیث دو ظهور داريم. يكى ظهور موصول در عموم و شمول واجب و مستحب. ديگرى ظهور لا يترك در حرمت ترك و وجوب فعل و امر دائر است كه به بركت ظهور لا يترك از ظهور موصول دست برداريم و تخصيص قائل شويم و يا به بركت ظهور موصول در عموم از ظهور لا يترك در وجوب فعل و حرمت ترك دست برداريم و آن را بر خصوص كراهت ترك يا مطلق مرجوحيّت ترك- (اعم از حرمت و كراهت) و رجحان فعل حمل كنيم و هيچكدام اولويّت ندارد: در نتيجه باز دليلى بر وجوب فعل باقى و حرمت ترك باقى پيدا نشد تا مدّعاى شما را اثبات كند.
الحمدلله رب العالمین
@shamim_fegahat