eitaa logo
اشعار شادروان شمس قمی
191 دنبال‌کننده
14 عکس
1 ویدیو
1 فایل
شاهان جهـان را به گـدایی نپـذیریم تا خاک کف پای علی تاج سر ماست (شمس قمی)
مشاهده در ایتا
دانلود
(اَللّهُمَّ عَجّلْ لِوَلیّكَ الفَرَج) «مژده‌ی رحمت» ظلمت شب سپری گشت و سحر نزدیک است ناله‌ی دل ، به فلک رفت و اثر نزدیک است ای‌ دل از هجر مکن شکوه رسد وقت وصال که شب صبر تو را صبح ظفر نزدیک است دلِ بی‌صبر مرا وصل تو همچون خورشید دور دست است ولیکن به نظر نزدیک است کاروانا...! چه غم از بار گران و رَه دور؟ شوق دلدار به دل دار ، سفر نزدیک است چند در وادی حیرت شده در خوف و رجا قبس عشق ، فروزان و شجر نزدیک است کام فرهاد شد از تلخی هجران ، شیرین چون بُوَد عشق، حقیقی به شکر نزدیک است تشنگان را که شده محو سراب باطل... مژده‌ی رحمت حق دِه که مَطر نزدیک است فجرِ توحید دمید از افق عشق و امید... دفع کفر و ستم و فتنه و شر نزدیک است وعده‌ی نصر من الله، که بود مژده‌ی فتح البشاره که قریب است و دگر نزدیک است عالمی در رَه ارباب نظر ، منتظرند که وفاداری ارباب نظر نزدیک است رنجه از رنج زمستان ، نشود برزیگر که بهار آید و تحصیل ثمر نزدیک است شهر علم است رسول و درِ این شهر علی‌ست فیض دیدار بَرد هر که به در نزدیک است با ولای علی و آل (ع) بجو راه نجات کاین خبر فوز عظیم است و خبر نزدیک است (شمس قم) را چو به دل ، نور ولایت تابید ظلمت شب سپری گشت و سحر نزدیک است شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(اَللّهُمَّ عَجّلْ لِوَلیّكَ الفَرَج) (فرشته ‌ی رحمت) ساقیا به جامم کن زآن شراب عرفانی تا برون کند از سر ، این خمار نفسانی مِی ، بریز در ساغر شاهد الست آمد آن فرشته خو دلبر، با جمال روحانی یک دو ساغرم پر کن زآن مِی خرد افزا درد ما مداوا کن ، زآن دوای نادانی کشتی دل ما را ، در یَم شراب افکن گرچه موج جام آن را کردہ اَست طوفانی حاجبا گشا در را چون به حالت مستی خوش بُوَد به سیر گل، گردش گلستانی مطربا بزن بر چنگ، چنگی و ز چنگ غم قلب خسته ی ما را وارهان به آسانی بلبلا از این شادی بر فراز شاخ گل با نوای داوودی خوش نما غزلخوانی طوطیا به شاخ سرو، سروری کن از عشرت وز بیان شیرینت کن تو شِکّرافشانی قمریا بزن چهچه ، کبک دل ، بزن قهقه سار عشق گو به به ، زین بساط مهمانی خادما به مجمر کن عود و کُندر و اسپند تا نبیند آن دلبر ، چشم زخم شیطانی آمد آن مَلک ‌دربان از سپهر مهر حق آن فرشته ی رحمت در لباس انسانی صبح نیمه ی شعبان از تفضل یزدان پا نهادہ در عالم، حجّت جهانبانی سبط عسکری یعنی ، هادی بشر آمد خاتم‌ الحجج یعنی ختم حکم یزدانی شد ز مولد پاکش قلب شیعیان روشن هم منوّر از رویش عرش پاک رحمانی زآن پدر بُود شایان کاین‌چنین پسر آرد زآن صدف سزد این‌سان درّ بحر قرآنی باید این‌چنین فرزند زآن نکو گهر اجداد ویژہ آنکه شد جدّش چون علی عِمرانی سوی مصر دین آمد تا به مسند شاهی رنج ما کند جبران ، آن عزیز کنعانی خضر چشمهٔ هستی رخ به کوی ظلمت تافت تا به تشنگان بخشد فیض آب حیوانی طور ایمن جانان ، کوی جانفزای او پرتوش شهاب حق بهر پور عمرانی اختر خداجویی بر جهان فروزان شد تا که محو خود سازد ژندہ کفر ظلمانی در مهالک گیتی، حرز جان بود ما را بر مظالم دشمن، عدل حیّ سبحانی تا کند سلیمانی جمله مور ناچیزیم بس سزای او باشد مسند سلیمانی شمع روی تابانش بزم دین کند روشن شد ز پرتوش باطل، ظلمت شبستانی ای شه فلک افسر برقع از جبین برگیر زآن جمال مه منظر کن جهان چراغانی از فلک فراتر نِه پای عزت و تمکین تا مَلک شود حیران زآن مقام ربّانی شد ز تیشه ی کفّار، کاخ دین حق ویران خیز و دِہ نجات آن را زانهدام و ویرانی از عناد و استبداد شیعه نابسامان شد خیز و کن ز عدل و داد رفع نابسامانی گلّه را رهایی دِہ ، از مظالم گرگان زآنکه خوب می‌دانی راہ و رسم چوپانی خسروا شهنشاها کن ظهور و یاری کن چونکه شد ز کف ما را معنی مسلمانی در مدیح او از شوق طبع (شمس قمّی) گفت ساقیا به جامم کن ، زآن شراب عرفانی شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(السّلامُ عَلَيكَ يَا بَقيةاللهِ فِی اَرضه) « دُرّ شاهوار » رسید مژده به بلبل ، که نوبهار آمد به صحن باغ و چمن یار گلعذار آمد صبا عبیرفشان کرده دشت و بستان را بدین نوید فرح‌زا ، که نوبهار آمد صباح لب به تبسّم گشود غنچه ز شوق چو عندلیب خوش‌الحان به شاخسار آمد به‌طرْف باغ به گلبانگِ عشق ، بلبل و سار به صد ترنم و شور و نوا ، هزار آمد روان به جوی، چو شهد خوشاب آب روان به پای گلبن ، چون درّ ِ شاهوار آمد کنارِ جوی، به شادابی و صفا سوسن به دَه زبان ِ رسا ، مژده داد : یار آمد چو لاله چهره‌ی این گل بدید در گلشن بسوخت چهره‌اش از رَشک و داغدار آمد سحرگه از شرف باغبان گلشن دین فرح‌فزا گل مختوم هشت و چار آمد به باغ عسکری آن گل دمید و باغ جنان ز رشک آن گل رخساره ، شرمسار آمد دمید نوگل نرگس ، به دامن نرجس که نرگس چمن از حسرتش خمار آمد شمیم دلکش آن گل ز عطر دین و خرد مشام اهل خِرد را ، شمامه بار آمد به گلشن علوی سرو سرفراز رسید به کشور نبوی ، شاه ِ تاجدار آمد به‌روز نیمه‌ی شعبان ز کِتم پرده‌ی غیب امام عصر و شَهِ غیب و آشکار آمد سلیل احمد مختار و ناسخ کفّار به انتقام نیاکان ، به اختیار آمد شَه سَریر امامت ، امیر کشور دین به تاج و تخت شریعت زمامدار آمد شهی که از قدمش شد بنای دین باقی مَهی که از کرمش عرش را قرار آمد امامِ هادی مطلق، ولی و حجّت حق به استعانت ِ اسلام حق شعار آمد نه خاکیان به سُرورند از ولادت وی که قدسیان همه را عیش پایدار آمد رسید خسرو عادل به دفع اهرمنان بگو به خصم که با حکم کردگار آمد امیر لشکر دین ، در نبرد مدعیان به رزمگاه ، مسلّح به ذوالفقار آمد خدیو عرصه‌ی ایمان ، زعیم مُلک ولا به شهر عشق ، مَلک‌جاه شهریار آمد پناه و حامی درماندگان به عدل و وداد به دادخواهی مظلوم ، دادخواه آمد نجات‌بخش بشر از میان بحر ستم مهینه جنّت یزدان ، سفینه‌وار آمد شدند مات رخ او صفوف شاه و وزیر چو میر عرصه‌ی شطرنج، شهسوار آمد نهاد مهره‌ی دشمن ، به ششدر توحید چو دل بباخت درین نرد و در قمار آمد شها ، مها ، ملکا ، خسروا ، جهاندارا ! بیا که بی‌‌تو به دین لطمه بی‌‌شمار آمد ریا و کید و جفا و عناد و کین و حسد به جای رحم و وفا و شرف به کار آمد به سوی منتظران ، خسروا نظر فرما که جان ما به لب از درد انتظار آمد به طبع (شمس قمی) کن عطا فروغ خِرد که بی فروغ و خرد ، دین و علم تار آمد . شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آمد بهار و خرّم و شاداب شد چمن عالم به عیش و نوش و طرب گشته مقترن نوباوه ی شکوفه به گهواره ی درخت چون طفل شیرخواره که لب شسته از لبن فرش زمرّدینِ چمن گشته با صفا از نقش‌های زنبق و نسرین و نسترن سوری فراز شاخه ی فیروزه فام بین چون گلرخی که کرده به‌ تن سبز پیرهن نرگس ز خواب ناز ، برآورده سر خمار سوسن به ده زبان شده آماده ی سخن سرو سهی به ناز بُوَد در چمن، چمان گاهی سوی یسار و گهی جانب یمن بر طرْفِ جو بنفشه چو گیسوی دلبران از ژاله شسته کاکل مشکین خویشتن مشّاطه ی صبا همه دم شانه می‌زند بر زلف مُشک ‌پرور دوشیزه ی چمن سوری به عشوه بر زبر شاخ چون وثن بلبل برابرش ز سرِ عشق چون سمن نسرین و یاس و سوسن و سیسنبر از فرح بر گِرد هم به باغ و چمن کرده انجمن قُمری به طرْف دشت زند قهقهِ نشاط کبک دری به ناز ، خرامنده بر دمن ژاله به چهر لاله و گل‌های گلسِتان غلتد چو جوی، بر رخ گلفام یار من آب حیاتِ خضر، روان گشته گوئیا از چشمه‌ سار ، بر اثر ریزش وشن در پای بید، آبِ روان همچنان مسیح دلمرده را ز لطف، روان می‌دهد به تن گر نیک بنگریم به چشم بصیر دل بر محفل ربیع و ریاحین هر چمن هر یک به حالتی و زبان و کنایتی گویند ذکر و حمد خداوند ذوالمنن هر سو که بنگری اثرِ ذات وحدت‌اند گل‌های نیک ‌منظره ، چون سنبل و سمن از برگِ سبز ، دفتر توحید گشته باز وین نکته ثابت است به هر مذهب و سُنن نقاش دهر ، زیرِ زمین نقش می‌زند بر هر گلی نقوش مناسب به علم و فن ای دل! ز باغبان طبیعت عجب مدار این صنعت محیّر و این دانش و فنن او برتر از تصور و وهم و گمان ماست گر بخردی؟ گمان وی از سر به در فکن فهم مقام او ـ نتوان کرد تا ابد چون گوهری بوَد که نباشد روا ثمن مصنوع صنع و قدرت او گشته عرش و فرش مبهوت لطف و رأفت او گشته مرد و زن زین بحث، درگذر که بهار است و وقت عیش باید ز گنج رحمت حق بهره ‌ور شدن فصل بهار می‌گذرد جام مِی بگیر از دست ساقیان خوش اندام سیمتن خواهم درین میان رسد از لطف کردگار یاری خجسته سیرت، با وجهه ی حسن تا در لوای میمنت روی انورش از دل زدایم انده و بیماری از بدن فرمان دهم به مطرب و رامشگران عشق تا عندلیب‌ سان همه گردند نغمه زن مطرب! بزن به چنگ کز آهنگ نغز آن آهنگ باربد ، بشود ناله ی حَزَن ساقی! به پاکبازی اهل نظر بیار از آن زمین که پاک و مبرّاست از فتن آن مِی که بُرد از سر عشاقِ حق خمار آن مِی که داد نشئه به سلمان مؤتمن تک جرعه‌‌ای به کام من دُردنوش ریز کز یمن آن ، رموز دو عالم کنم علن پیر مغان ز جام ولایم حواله کرد ای ساقی فرشته رخ ای ماه انجمن! ای ابروان شوخ تو شمشیر ذوالفقار ای نرگس دو چشم تو شد معجز زَمن انفاس جانفزای تو اعجاز صد مسیح خاکِ ره تو رشکِ دل نافه ی ختن یوسف کجاست تا که بخواند حدیث ما کافتاده‌ ام به عشق رخت در چَهِ ذقن شاها به غیر وصف تو نبوَد سخن مرا هستم گدای درگهت ای شاه بوالحسن طبع خموش من به ولای تو شد روان ای برخیِ تو عمر من و طبع و روح و تن بر (شمس قم) ز لطف، نظر کن درین بهار چندان ‌که تا بهارِ ابد ، نبودَش مِحَن شد شایگان چکامه‌ی من در مدیح تو چون عشق تو گرفته مرا مُهر از دهن شادروان سید علیرضا شمس قمی فروردین 1338 http://shamseqomi.blogfa.com/post/87
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یــارب مگـــذار زار و درمــــانـــدہ شویم مپسند سوی خبط و خطا خواندہ شویم مـــا را ز گنــاه و جـــرم عصـیان بـرهـان! ورنـه ز حـــریــم کــرمــت رانـــدہ شویم شادروان سيد عليرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
گویند عــذاب ، می‌کند قهـــر خــدا بـر مـا بدهد جــزای بــد ، روز جــزا بــاور نتـوان کرد ز یک قطرہ خطــا بحـــر کـــرم خـــدا ، نبخشـد مــا را شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزم سیاه شد ز غم ماجرای عشق مویم سپید شد به ره ابتلای عشق عقلم ز دست رفت و جنون گشت پای‌بند هوشم ز سر پرید به بام هوای عشق دردم فراق دوست بوَد از الست و نیست جز در مطبّ وصل، علاج از دوای عشق عشقم هوای کوی حبیب است و وصل او شوقم لقای دوست بوَد از عطای عشق عاشق به دام طرّه‌ی معشوق اگر فتاد خورده فریب دانه‌ی خال بلای عشق آنجا که عشق خیمه زند عقل بگذرد وآنجا که عقل راه بَرد نیست جای عشق عشقی که ره به کنهِْ حقیقت نبرده است باشد مجاز ، زندگی غم فزای عشق گر عاشقی‌است دیدن روی پری رخان بیچاره آن کسی که شود مبتلای عشق شهد است عشق و تلخ کند کام عاشقان فرهاد شد به خاطر شیرین فنای عشق عشق و جنون یکی‌ا‌ست که لیلی بهانه بود چون شد بریده بر تن مجنون قبای عشق (شمس قمی) ترانه‌ی عشق تو گر سرود عاشق بوَد به جلوه‌ی حسن خدای عشق شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi