#ناکامی
چو آن اشکی که از حسرت ز چشم شور میریزد
جهان بر کام ناکامان فقط کافور میریزد
چنان نحسی گرفته زندگی را که به باغ دل
به جای بلبل آوازه خوان، شبکور میریزد
ز زخمی که بهدل دارم اگر خواهی شوی آگاه
نوای زخمهای هستم که از سنتور میریزد
ز دار زندگی جز آتش حسرت نشد حاصل
چو آهی کز نهاد سینهی منصور میریزد
نمیبارد اگر یک قطره رحمت بر سرم، اما
جهان در هر نفس، سنگم به هر منظور میریزد
نلنگد پای این دنیا بدون ما که در روزی
هزاران سر چو ما را روی هم تیمور میریزد
نشد زخم دلم سودا درین دنیای وانفسا
نمک، از بسکه غمها روی این ناسور میریزد
چو دخل و خرج انسانها برابر نیست، امروزه
به روی سر، غم و اندوه همچون مور میریزد
اگر نانی طلب داری ز یاری وقت ناچاری
فقط اشکی به سهم خویشتن مجبور میریزد
غبار غم نشسته گر که بر دلها، گمان دستی
که دارد در جهان از دیگری دستور میریزد
نه من تنها درین دنیا ملولم بلکه همچون من
عرق از شرم، از پیشانی رنجور میریزد
عقابان چون به دام افتادهاند از جور صیادان
کنون از آسمانها جوجهی عصفور میریزد
به نامحرم نخواهم گفت هرگز حرف دل زیرا
به دورم از عداوت، شحنهی مزدور میریزد
چنانکه مانده بر دل خاری از بیمهری یاران
چه حاصل از گلی که یار، روی گور میریزد
نبستم بر کسی دل چونکه دانستم درین عالم
به جای همدل از هر گوشهای قاذور میریزد
فقط دل بر علی بستم که بهتر از پدر حتیٰ
وفا و مِهر و اُلفت را ، به پای پور میریزد
ز جامی که طلب کردم ز دست (ساقی) کوثر
«چنان مستم که از چشمم مِی انگور میریزد» ۱
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi
۱ـ علیرضا اطلاقی
هدایت شده از شمس (ساقی)
(السَّلاَمُ عَلَیْكِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ)
#بذر_غم
رفتنت ، بذر غم به دلها کاشت
لالهسان داغ روی سینه گذاشت
از غم سینهسوز و جانکاهت
کاسهی آسمان ترک برداشت
سیل غم شد ز هر کران جاری
شادمانی به سینهای نگذاشت
بود دشمن، به فکر خاموشیت!
خود ندانست، اشتباه اِنگاشت
عَلَمِ خیمهات ، اگر که شکست
دست حق پرچم تورا افراشت
یازده گل ، به باغ تو ، رویید
که جهان را شمیمشان برداشت
از چنین موهبت به عرش، رسول
نزد ایزد ، نماز شکر ، گزاشت
مرقدت هست اگر که پنهانی...
مِهر گیرد فروغ از آن هر چاشت
تو شدی جاودان و دشمن تو...
گشت نابود و این نمیپنداشت
از رذالت به دست خود، خود را
در صفِ آتش جحیم ، گماشت
ای خوش آنکس که فارغ از دنیا
عشق را ، در نهان ِ دل ، انباشت
وصف تو ، در قلم نمیگنجد
خامهام ، یک ز عالمی ننگاشت
(ساقیا) آن که کاشت بذر عناد
جز مذلت ، نمیکند ، برداشت
شد سقیفه اساس فتنه و کین
تا قیامت ، بر اهل آن ، نفرین .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
(دردیکش ناکام)
آنکه شب تا به سحـر یــاد تو بوده ست منم
آنکه بـی یــاد تو هــرگـــز نغنــوده ست منم
آنکه دل، از مـنِ دلداده ربــوده ست تــویـی
وآنکه یکلحظه ز تو دل نــربــوده ست منم
آنکه از خلقـت دنیــــا کــه بـــوَد خلقـت تــو
کرده تکــریــم، خـــدا را و سـتوده ست منم
آنکه با عشـق تو در ظلـمت تنهــایی خویش
زنـگ، از ایـن دل دیـــوانــه زدوده ست منم
آنکه شـد لایـق تمجیــد و مبــاهــات، تـویی
وآنکه یک عمر به عشق تو سروده ست منم
آنکه از سـوز فراقت همه شـب تـا به سحــر
از بن "هر مژه صد چشمه گشوده ست منم"
آنکه جــان داد کـه یکلحظــه ببـیـند رویت
گرچه جز طعــن رقیــبان نشـنوده ست منم
آنکه شد (ساقی) جـام می و میخـانه تویی
وآنکه دردیکـش نـاکــام تو بــوده ست منم
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1396
eitaa.com/shamssaghi
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا قائِمِ آلِ مُحَمّد (عج)
#از_چشمها
از چه پنهان گشتهای ای نازنین از چشمها
ای چراغ روشنیبخش زمین! از چشمها
سالها در انتظارت ندبهها سر دادهایم
گرچه پنهان گشتهای ای مهجبین! از چشمها
جغد شوم جنگ و نخوت سایه افکنده به سر
اضطراب ملّت ما را ببین از چشمها
چشمِ ما انگشتر و بینایی ما چون نگین
از گناهِ ماست کافتاده نگین از چشمها
پیش رو چیزی نمانده از دو روز عمرِ ما
میتوان بینی نگاهِ واپسین... از چشمها
هم تو پنهانی و قبر بی ضریح مادرت
فاطمه، آن همسر حبلالمتین از چشمها
ما گنهکاریم اگرچه از چه پنهان گشته است
بارگاهِ دختِ ختمالمرسلین از چشمها ؟
شرم دارم از خدا ، اما گمان دارم چرا ؟
هست پنهان مرقد آن دلغمین از چشمها
تا مبادا رنگ بازد کعبهی حق در نظر...
هست پنهان مدفنش روی زمین از چشمها
ای فروغ دیدهی چشمانتظاران! میشود
دیده گردی از یسار و از یمین از چشمها
چون نشسته دیدهها را گَرد عِصیان و گناه
پرده برگیر ای امام راستین! از چشمها
گر که قسمت نیست تا بینم تو را در این جهان
چون ربوده گرد غم، نور مبین... از چشمها ـ
کاش گیری گَرد غم را با نگاه دلکشات
وقت مرگم در نگاهِ آخرین، از چشمها
(ساقیا) خواهی اگر بینی رخ آن گلعذار
پاک کن گَرد ِ گناه ِ آتشین... از چشمها
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
(وعده و پیمان)
سخت است که هی دم زنی از عشق فراوان
اما رَوَد از یاد تو آن وعده و پیمان
آن روز که دیدم گل رویت به تو گفتم:
لبخند تو کردهاست مرا ، واله و حیران
دل بستی و دل بُردی و ناگاه برفتی
چه زود رسیدی به خطِ قرمز پایان؟
برتافتی از روی من آن روی منیرت
من ماندم و تاریکی شبهای بیابان
گویی که تو از قافلهی گنجوَرانی
اما منم از قافلهی قافلهگیران
من ساکن کوخی که خراب است به شوشام
تو ساکن کاخی به بلندای شمیران
در سلسلهی عشق تو عمریست اسیرم
تو بیخبر از سلسله و سلسله جنبان
مانند کویری که ترک خورده ز خشکی
چون دیر زمانیست که دور است ز باران ـ
من تشنهی ته جرعهای از آب حیاتم
اما تو شدی مست ز سرچشمهی حیوان
سرخ است گل روی تو از رونق بازار
زرد است ولی روی منِ بیسر و سامان
من شاخهی خشکیدهای از باغ خزانم
آن شاخهی درماندهی در بندِ زمستان
اما تو دلانگیزتر از فصل بهاری
مانند گل نسترنی در دل گلدان
هرچند که پژمرده و افسردهترینم
اما تو فریباتری از قالی کرمان
دل میکَنم از (ساقی) و میخانه و مستی
اما تو مرا جرعهای از عشق، بنوشان.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
(السَّلاَمُ عَلَیْكِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ)
#حضرت_زهرا
آتش کشید خصم چو بر آشیانهاش
رفت از ثریٰ به اوج ثریا ، زبانهاش
ارکان روزگار، فرو ریخت بر زمین
چون دستِ کین گرفت به تیر نشانهاش
آن آشیانهای که حریمش شکسته شد
جبریل، بوسه ها زده بر آستانهاش
آیا نکرد شرم ز رخسار فاطمه (س)
وقتی که زد ز کینه عدو تازیانهاش؟
درد و دریغ و آه، که از جور روزگار
دستِ ستم بُرید ز شاخه جوانهاش...
سَر خم نکرد نزد ستمگر تمام عمر
جز پیشگاه خالق حیّ ِ یگانهاش
اما ز بار غصه که بر دوش میکشید
خم گشت سرو ِ قامت و بشکست شانهاش
جرمش چه بود آنکه امید رسول بود
آیا چه بود خصم ستمگر بهانهاش؟!
تنها گناه اوست که بر رغم ظالمان
اِستاد ، در دفاع ِ امام زمانهاش
ای وای از دمی که ز ضرب غلافِ کین
شد سِقط ، آن عزیز دل و نازدانهاش
غم، خانه کرد در دل مولا ، چو در محاق
ناگه برفت ماه شبستان خانهاش
باید که ماه را به دل خاک میسپرد
اما دریغ ، در دل شب ، مخفیانهاش
بیهمنفس چو گشت علی بعد فاطمه
او بود و چاه و زمزمه های شبانهاش
«پروانه» خوش سرود درین مصرعی که گفت:
«جز مرغ حق نبود کسی همترانهاش»
گر قرنها گذشت از آن روزگار سخت
کِی میرود ز خاطرِ هستی، فسانهاش؟
تا روز رستخیز، بهجان شعله میکشد
سوز دل ِ علی و ، غمِ بیکرانهاش
خواهی اگر که درک کنی داغ مرتضی
بر لاله کن نظر، که ببینی نشانهاش...
(ساقی)! شکست اگرچه صراحی به سنگ غم
ما مست کوثریم و مِیِ جاودانهاش .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1402/09/11
eitaa.com/shamssaghi
(السَّلاَمُ عَلَیْكِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ)
#یاس_کبود
میخواهم از خیرالنسا زهرا بگویم
از نور چشم مصطفا زهرا بگویم
از همسر شیر خدا زهرا بگویم
از شافع روز جزا زهرا بگویم
آن که نبی، « اُمّ ابیها » خوانْد او را
مظلومهاش مولا به دنیا خواند او را
اُمّ الائمه، حضرت زهرای اطهر (س)
او را که در قرآن خدایش خواند کوثر
کوثر، همان خار دوچشم خصم ابتر
یاس کبودِ باغ و بستان پیمبر (ص)
زهرا که نور چشم خیرالمرسلین است
هم همسر مولا امیرالمؤمنین است
آن بانویی که نیست همتایش به عالم
آنکه کند خم، سر به پیش پاش، مریم
نزد خدا و عرشیان باشد مکرّم
اما ندیده در جهان جز رنج و ماتم
در خردسالی داد از کف مادرش را
یعنی خدیجه، مادر غمپرورش را
او بود و بابا بود و غمهای فراوان
در کوچه و پسکوچهها آن ماهِ تابان
از خشم و توهینهای قوم نامسلمان
میدید بر بابا ، جفا ، بی هیچ بُرهان
ای وای...! از نامردمان بی مروّت
پرتاب سنگ و خاک، بر روی نبوّت
در کودکی تنها پرستار پدر بود
همدرد و هم همراه و هم یار پدر بود
چون شاهد غمهای بسیار پدر بود
آرامبخش روح و غمخوار پدر بود
تنها نه دختر بود بلکه بود مادر
هرگاه که میگشت با بابا برابر
چندی گذشت و داغ بابا شد مضاعف
شد فتنهای دیگر ز ایوان مُسقف
خود را خبیثان با حِیَل خواندند اشرف
شادیکنان، بربطزنان، در دستشان دف
بر جانشینی نبی، خود را نشاندند
بر عهد و پیمان غدیریشان نماندند
شرم از خدا هرگز نکردند آن پلیدان
ظلم و جفا کردند با خلق مسلمان
هرچند که دم میزدند از شرع و قرآن
با ظلمشان بر کفر خود کردند اذعان
غصب فدک کردند از دخت پیمبر
هم غصب کردند از دنائت، تخت حیدر...
خانهنشین کردند مولا را، به تزویر
روباهِ پیری را عوض کردند با شیر
تختِ ولایت شد به حکم زور تسخیر
آهن نمیگردد طلا هرگز به اکسیر
کِشتند بذر خودسری را در سقیفه
تا که شوند از شهوت قدرت خلیفه
شیر خدا هرگز نشد تسلیم کفتار
چون بود بر امر ولایت، خود سزاوار
میخواستند از او وقیحانه به اجبار
گیرند بیعت، لاجرم در بین انظار ـ
بر خانهی شیر خدا آتش کشیدند
هرچند خواری را برای خود خریدند
در خانهی شیر خدا محشر به پا شد
توهین به مولا و عزیز مصطفیٰ شد
زهرا به پشت در؛ که در با ضربه وا شد
شد محسنش سقط و علی بیهمنوا شد
کُشتند از کین دخت ختمالمرسلین را
صاحب_عزا کردند امیرالمؤمنین را
وقتی رها گردید زهرا از غم و درد
مولا شبانه پیکر او را ، کفن کرد
وآنگاه آن گل را به دور از خلق نامرد
بسپرد در خاک سیه، با کوهی از درد
گویی وداع مهر و ماه آن شب رقم خورد
روح علی را خاک، آن شب با خودش برد
زهرا برفت و ماند غمهای عظیمش
(ساقی) کوثر ماند و اطفال یتیمش
غیر از خدا که بود همواره کلیمش
شد چاه، همراز غم و رنج و ندیمش
خاموش اگرچه شد چراغ عمر زهرا
داغ غمش آلاله سان مانده به دلها
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
«السَّلاَمُ عَلَیْكِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ»
#مادر_داشت_میسوخت
وقتی به دست ظالمان در داشت میسوخت
در پشتِ در، ماهی منوّر داشت میسوخت
در، شعلهور گردید؛ اما پشت آن در ـ
ناموس حق، زهرای اطهر داشت میسوخت
«محسن»، عزیز فاطمه (س) مانند مادر
از ضربِ در، در بطن مادر داشت میسوخت
فضّه، چو شد آگاه، از زخمی جگرسوز
بر پهلوی زهرا به بستر، داشت میسوخت
وقتی عزیز مصطفی(ص)، میسوخت از درد
در آسمان، قلب پیمبر داشت میسوخت
از این مصیبت نیز با اندوه و ماتم
جبریل هم با دیدهای تر داشت میسوخت
آه از نهاد کودکان برخاست تا عرش
وقتی که مادر همچو آذر داشت میسوخت
یک سو حسن، گریان به همراه برادر
سوی دگر زینب چو خواهر داشت میسوخت
وقتی گرفت آتش، در و دیوار خانه...
با کودکانش نیز حیدر داشت میسوخت
تنها نه حیدر سوخت آن جا با عزیزان
از این غم جانسوز، داور داشت میسوخت
«دیوار، دم میداد و در، بر سینه میزد
محراب مینالید و منبر داشت میسوخت»
خانه نه تنها سوخت در آتش که گویی :
در شعلههای خصم، کوثر داشت میسوخت
«کوثر» نه تنها سوخت بلکه در حقیقت
ای وای من! قرآن سراسر داشت میسوخت
آن خانهای که بوسه میزد جبرییلاش
در آتش خصم ستمگر داشت میسوخت
آن خانهای که سجدهگاه انبیا بود
در دست کفّار بداختر داشت میسوخت
آتش به جان شیعیان افتاد وقتی...
دیدند خانه همچو مجمر داشت میسوخت
تکثیر شد چون آینه، داغ عظیمی
وقتی که یک جمع مکسّر داشت میسوخت
هم عرشِ حق همناله با آل پیمبر (ص)
هم فرش نیز از ظلمِ کافر داشت میسوخت
از داغ زهرا (س) سوخت در قلب سماوات
خورشید که چون ماه و اختر داشت میسوخت
در پیش چشم دشمنان بی مروّت
مولا چو شد بی یار و یاور داشت میسوخت
وقتی به پایان آمد این شعر جگرسوز
دیدم قلم چون شعر و دفتر داشت میسوخت
القصه : وقتی قلب کوثر، داشت میسوخت
از سوز غم، (ساقی) کوثر داشت میسوخت.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1403/09/14
eitaa.com/shamssaghi
(اَلسّلامُ عَلَیكِ یا فاطِمةالزهراء)
#سلالهی_رحمت
آیا تو ای سلالهی رحمت! چه آیتی
کِه دختر رسولی و ، مام امامتی ؟
از فرش تا به عرش، تورا گفتگو کنند
ای کوثری که همسر شاه ولایتی!...
ای ماهِ شبفروزِ دل و دیدهی نبی
کِه رشک اخترانی و برج سعادتی
ای اسوهی عِفاف و شرافت که در جهان
اسطورهی وفا و حیا و نجابتی ـ
مام جهان ز زادن تو غَرّه بر خود است
ای قامتت بلند ز عفت، قیامتی!!!
بر مادران، تو مرجع و بر بانوان، دلیل
چون مظهر شکوهی و ، مهد هدایتی
داری مقام «اُمّابیها»یی از رسول
ای مادر پدر که تو او را حمایتی
ای غمگسار و یار علی که به روزگار
آیینهی تمام نمای صلابتی ـ
ای نوبهار حُسن و ملاحت! که در جهان
«زیباترین شکوفهی باغ رسالتی»
«لولاك» را به وصف تو فرموده کردگار
ای کوثری! که معنی قرآن و عترتی
مدیون توست آنکه ندانست قدر تو
ای مظهر وداد، که نصّ مروّتی!
گویم هرآنچه را به مدیحت چو قطرهای ست
از بحر بیکران که فزون از عبارتی!
(ساقی) چگونه وصف تو گوید درین غزل
ای راز سر به مُهر خدا ، بی نهایتی!!!...
این بس مقام تو که ز دادار لایزال
بر شیعیان، شفیعهی روز قیامتی .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
هدایت شده از آموزش عروض و قافیه و...
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین☘
#فراخوان
سومین جشنواره بینالمللی شعر، ادب و مدیحه سرایی حضرت علی اکبر (ع)- استان یزد
المهرجان الدولی الثالث للشعر و مدح علی الاکبر (ع)
The third International Festival of Poetry of Hazrat Ali Akbar
از سری برنامههای چهارمین دوره جشنواره علمی، فرهنگی و هنری امامت و مهدویت
♦️با پنج زبان زنده دنیا :
فارسی، عربی، ترکی، اردو، انگلیسی
🔸محورها:
🌺 با الهام از معارف و مضامین عالیه زیارت جامعه کبیره
✔️ بیان فضیلتها و برجستگیهای حماسی و معنوی حضرت علی اکبر (ع)
✔️ بیان حقیقت ولایت و شناخت و حمایت از امام زمان خویش در سیره حضرت علی اکبر (ع)
✔️ مدح و منقبت و ذکر سجایای اخلاقی شخصیت حضرت علی اکبر (ع)
✔️ الگو برداری از شخصیت حضرت علی اکبر (ع) برای نسل جوان
✔️ نقش جوانان در اقتدار ایران اسلامی با بهرهمندی از شخصیت و سیرهی زندگی حضرت علی اکبر (ع)
✔️ شایستگیها و ویژگی های جوان با الهام از شخصیت حضرت علی اکبر (ع)
✔️مرتبط با جوان
🔸نمادها:
🌺 جوان و :
تلاش- حماسه- ادب- ولایت مداری- حسن خلق- شجاعت- شهادت- بصیرت- ایثار و فداکاری- غیرت دینی- اسوه حسنه- فضیلت و ...
🔸شرایط شرکت در جشنواره :
✔️ ارسال تعداد اثر محدودیت ندارد
✔️ تمام قالبهای شعری (کلاسیک- نو-نوحه، ترانه- محاوره) پذیرفته میشود.
✔️ اشعار آزاد با موضوع جوان پذیرفته می شود.
🔸بخشهای جشنواره :
❇️ دانشگاهیان
❇️ دانش آموزی
❇️ عموم هنرمندان
☑️ در حوزه:
* شعر آزاد
* شعر آئینی
🔸هدایا و جوایز :
* به 3 نفر اول تندیس ، لوح تقدیر به ترتیب 15 ، 12 و 8 میلیون تومان وجه نقد
* به 15 نفر شایسته تقدیر به هرکدام تندیس ، لوح تقدیر و 5 میلیون تومان وجه نقد
🔸ثبت نام و ارسال آثار:
Emamat.iau.ir
🔸آخرین مهلت دریافت آثار: 30 دی ماه 1403 / ۱۸ رجب ۱۴۴۶ / ۱۹ژانویه ۲۰۲۵
🔸اختتامیه: ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ / ۷شعبان۱۴۴۶ / ۶فوریه ۲۰۲۵
✅برای دریافت جزئیات
https://yazd-aliakbar-festival.ir
آدرس دبیرخانه : یزد – دانشگاه آزاد اسلامی – معاونت فرهنگی
شماره تماس: 4831 153 0913 - 06 28 87 31 (035)
https://yazd.iau.ir/fa
هدایت شده از شمس (ساقی)
#جــام_ولا
اهل دل را در طریقت، رهنمایی دیگر است
گوش جان را صوت جانبخش و ندایی دیگر است
مرغ خوشخوان در گلستان جهان کم نیستند
بلبل شوریده را بانگ و نوایی دیگر است
چشم امّید همه بر ناخدا باشد به بحر
گرچه او را هم توکّل بر خدایی دیگر است
عاشقان را مقتدا معشوق میباشد اگر
سالکان راه حق را مقتدایی دیگر است
اهل دنیا را مراد از کیمیا باشد طلا
اهل عقبا را ولیکن کیمیایی دیگر است
شیوهی آزادگی، از خون به انسان میرسد
گرچه "حـُـر" را ابتدا و انتهایی دیگر است
کار نیکو در جهان ماند همیشه جاودان
گر که پنهانی بوَد آن را بقایی دیگر است
خاکساری قدر انسان را فزونتر میکند
قالی پاخورده را قدر و بهایی دیگر است
هر که پوشد جامهی تقوا نباشد متقی
عامل پرهیزگاری را، ردایی دیگر است
چشم امّید نگونبختان به دست اغنیاست
بندهی درگاه ایزد را، رجایی دیگر است
مَرد نابینا ندارد غم، چو دارد نورِ دل
قلبِ چون آیینه را برق و جلایی دیگر است
در وفاداری نباشد در جهان همچون پدر
شد مبرهن گرچه مادر را وفایی دیگر است
گرچه ما را آشنا، بیگانه میخواند ولی
«در جهان، بیگانگان را آشنایی دیگر است» ۱
(ساقیا) هرگز نباشد حاجتی بر جامِ غیر
تا که ما را مستی از جام ولایی دیگر است
سيد محمدرضا شمس (ساقی)
1382
eitaa.com/shamssaghi
۱ـ صائب تبریزی
(درس همت)
به کار اگر که کسی دل مثال مور دهد
دگر مُحال بوَد تن به حرفِ زور دهد
ز فرط غیرت، چندان کند تلاش معاش
که درس همت و اِستادگی، به مور دهد
چگونه میشود آیا که عافیتطلبی
شب سمور، به رنج لب تنور دهد
مباش غَرّه و افتاده باش همچون تاک
که سرو، تن به تبر، از سرِ غرور دهد
چه روزگار غریبی شده است امروزه
چنانکه زندگی از غصه، بوی گور دهد
مشو ز رحمت حق ناامید در عالم
که حق، مراد دل بندهی صبور دهد
بخواه حاجت خود را از او که بیتردید
اگر که مصلحت افتد، نه یک؛ کرور دهد
کسی که غرق خدا شد جزای اوست بهشت
نه آن که دل به عبادت، به شوق حور دهد
اگر که نور حقیقت به سینه ها تابد :
«کلیم را چه نیازی که دل به طور دهد؟» ۱
کسی که ره بسپارد به چشمهی خورشید
به شام ظلمتیان، پرتوی ز نور دهد
درین زمانه که هر کس به نفع خود کوشد
خوشا کسی که عصایی، بهدست کور دهد
چنانکه (ساقی) کوثر به پاس همت او
به روز حشر، بر او ، از مِی طهور دهد.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
http://eitaa.com/shamssaghi
۱ـ استاد مجاهدی
هدایت شده از شهد شیرین شعر
33.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غزل وعده و پیمان
در سلسلهی عشق تو عمریست اسیرم
تو بیخبـر از سلسـله و سلسـله جنـبان
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi
#خوانش #اعظم_کلیابی #بانوی_کاشانی