#وفات_حضرت_ام_البنین_س
#غزل_مرثیه
به نامِ نامیِ دلبر به نامِ اُمِّ بنین
منم غلامِ حسین و غلامِ اُمِّ بنین
نفَس به نامِ حسین و نفَس به نامِ حسن
به نامِ حضرتِ حیدر به نامِ اُمِّ بنین
مریدِ مکتبِ شاهِ ولایتم والله
منم غلامِ غلامِ امامِ اُمِّ بنین
به عاشقانه ترین عاشقانه ها سوگند
که عاشقی شده مَشی و مرامِ اُمِّ بنین
دهانِ او که شود باز می چکد روضه
حرم به نامِ حسین و به کامِ اُمِّ بنین
هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب
نمی شود که بگویم مقامِ اُمِّ بنین
عجب زنی که زَند زینبش صدا مادر
رسیده تا به کجا احترامِ اُمِّ بنین
مزارِ او شده همسایه یِ چهار امام
فدایِ خاکِ بقیع و سلامِ اُمِّ بنین
دوباره روضه یِ گودال و سیب باید خواند
دوباره روضه شد امشب به نامِ اُمِّ بنین
غریبِ مادری و سَر نداری آقاجان
دعایِ ندبه دَمِ وَالسّلامِ اُمِّ بنین
✍ #حسین_ایمانی
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
#غزل_مرثیه
باورش سخت است می دانم ولی او را زدند
بین نخلستان کـمین کرده دو بازو را زدند
در رَجـزهایش مرتب گفت ذکـرِ فاطمه
مثـل دربِ نیمسوزِ خـانه پهـلو را زدند
مثل مادر زخم خورد و ذکرِ یاحیدر گرفت
از عـلی گفت و دقیقاً بین اَبرو را زدند
چشم او شد بسته و چشم حرامی باز شد
معـجر و خلـخال و آویز و اَلنگو را زدند
او به نی پهلو زد و مویِ سر دردانه سوخت
هر کجا نام پدر آمد چه بد او را زدند
از حرم تا قتلگـَه زینب صدا می زد حسین
دست و پا می زد حسینِ تو که بانو را زدند
از روی نیزه سرش اُفتاد خندیدند و بعد...
پیش چشمش ندبه خوان بینِ اُردو را زدند
✍ #حسین_ایمانی
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
#غزل_مرثیه
وقتی که نامِ فاطمه اُمُّ البنین شد
یارِ امیرالمؤمنین بانویِ دین شد
درسِ اَدب داد و به او دل داد زینب
ذکرِ حسن با دیدنِ او آفرین شد
عبّاس نعمت بود و او با شکرِ نعمت
سرچشمه یِ ایثار در فتحُ المبین شد
وقتی بشیر آمد خبر از ماه می داد
می گفت ساقی تشنه لب نقشِ زمین شد
در علقمه غوغا شد و دستش جدا شد
چشمش پر از خون و پریشان آن جَبین شد
بر رویِ نی پهلو زد و رویِ حرامی...
بر این حرم وا شد که روضه آتشین شد
عبّاس رفت و معجر از سرها کشیدند
وَ گوشواره قصّه ای تلخ و حَزین شد
زینب اسارت رفت با سیلی و دشنام
همراهِ ناموسِ علی شمرِ لعین شد
اُمُّ البنین فریاد زد فرزندهایم
نذرِ سری که شد جدا... نیزه نشین شد
شهرِ مدینه ناله یِ من یا حسین است
او که تنَش پامالِ مَرکبهایِ کین شد
جانِ علی اصغر حلالم کن ربابه
او رفت مشکی پر کند امّا چنین شد
اسمِ ابوفاضل به لب آمد دلِ ما...
بی تابِ دیدارِ مَهِ پرده نشین شد
✍ #حسین_ایمانی
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
عباس ، یلی ست، قسمتِ ام بنین
شد بارشِ ابرِ هیئت ام بنین
بشکست، دلت، نیست غمی هدیه کن اشک
اینها همه نذر حضرت امً بنین
✍ #حسین_جعفری
#صلوات 👉
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
خیره ماندهِ نگاه آخرِ من
تا زیارت کند عزیزش را
تا که خانم بیاید و بنهد
سرِ زانو سر کنیزش را
من که یک عمر را مسلمانِ
خدمتِ بچه هایِ فاطمه ام
لطفِ مولا علی بزرگم کرد
این که من خاک پایِ فاطمه ام
خاکم اما در آسمانِ ادب
قرصِ ماهی و کوکبی دارم
هر چه دارم قسم به خانمی اش
از کراماتِ زینبی دارم
روز اول که درب این خانه
قامتم پیشِ مقدمش تا شد
تا کشیدم به دیده چادرِ او
رو به چشمم درِ جنان وا شد
چشمم از اشک شوق پُر می شد
تا که مولا مرا دعا می کرد
خانه داریِ پایتختِ کرم
نفسم را پُر از خدا می کرد
تا که یک وقت یاد و خاطره ی
مادر آتش به سینه ها نزند
عرض کردم به محضر مولا
که مرا فاطمه صدا نزند
بی کرانِ ارادت و ادبم
در دو عالم گره گشایم شد
که علی چهار دفعه بابا و
نامِ ام البنین برایم شد
چهار تا یل، چهار تا عاشق
در نگاهِ علی مذاب شده
چهار تا مرد ، چهار روح ادب
خاکِ راهِ ابوتراب شده
چهار سربازِ سر به زیرِ حرم
نوکرِ محض در برِ زینب
که گره زد خدا به غیرتشان
گرهِ زیرِ معجرِ زینب
چهار شیرِ نبردِ دریادل
که ز دستِ کریم مست شدند
چهار سرمستِ جامِ لطفِ حسن
که همیشه خدا پرست شدند
بین این چهارتا که عیسایند
یک نفر هست که مسیحا شد
بین این چهارتا اباالفضلم
آنقدر نوکر است آقا شد
پای درسِ امام هایِ خودش
سیزده ساله بود عالم شد
آنقدر از حسین نور گرفت
لقبش ماهِ آل هاشم شد
نذر کردم که تا ابد بشود
خادمِ منحصر به فرد حسین
که دو تا بازویِ علمگیرش
همه جا می خورد به درد حسین
وقت راهیِ کربلا شدنش
نَبَرَد تا که بچه هایش را
امر کردم که بی پِسر برود
تا نگیرند دست و پایش را
با خودش بی برادرانش تا
خلوت عاشقانه ای دادم
وسطِ تیغِ ابروانش را
بوسه ی مادرانه ای دادم
پسرِ قد رشیدِ حیدری ام
غم نبینند دختران حسین
حامی قدُّ و قامتِ زینب
جانِ من ، جان تو و جان حسین
با نگاهِ پُر از سفارشِ من
کاروانِ فراق راهی شد
تا رقیه نشست بر دوشش
پیشِ چشمم چه دلبخواهی شد
خیسِ باران ز هجر روی حسین
گرمِ ذکر و دعا شدن سخت است
از نگاهِ حسین جان خودش
یک نفس هم جدا شدن سخت است
روزگاری گذشت و بی خبری
بینِ این خانه مو سپیدم کرد
تا شنیدم که کاروان آمد
در مدینه پر از امیدم کرد
تا رسیدم کنارِ دروازه
قامتم زیر بار غم تا شد
چقدر قافله عوض شده ست
چشم دلواپسم که دریا شد
زینبِ زارِ مو سپید شده
ازحسینم فقط خبر آورد
گفت مادر ولی زمین افتاد
از ابالفضل یک سپر آورد
گفت مادر گرفت عاشورا
از تنِ زینبت توانش را
ماه و خورشیدِ نیزه ها کردند
هر کدام از برادرانش را
گفت مادر تنِ اباالفضلت
سخت رویِ زمین فرود آمد
تا همانجا که بوسه می دادی
ترکِ ضربه ی عمود آمد
گفت که از زلالِ آب فرات
نه فقط کودک رباب نخورد
رفت سقا لب شریعه ولی
لب او جرعه ای از آب نخورد
گفت مادر بدون دستانش
تو نبودی چه بر سرم آمد
من خودم کربلا و تا کوفه
دست در دست معجرم آمد
گفت مادر گلِ امیدِ مرا
بینِ گودال پرپرش کردند
چقدر زخم خورد تا آخر
با لب تشنه بی سرش کردند
آنقدر زد به روی سر تا که
زخم پیشانیش دهان وا کرد
گفت مادر سرِ حسین مرا
پیش چشمم کسی به نی جا کرد
از همان لحظه همره زینب
بانیِ گریه ی مدینه شدم
از همان لحظه مثل عباسم
زار و شرمنده ی سکینه شدم
✍ #محمد_مبشری
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#ترکیب_بند
تا صدا میرسد از ساحتِ خونبارِ بقیع
مرد و زن اشک بریزند ، به دیوارِ بقیع
یک زن و صورتِ قبری ، به دلِ زارِ بقیع
دلِ ما هم ، بخدا گشته گرفتارِ بقیع
مادرِ حضرتِ عبّاس ، پریشانِ توأیم
سال ها در به درِ سفره ی احسانِ توأیم
تو که بودی؟ که خدا همسرِ مولایت کرد؟
تو چه کردی؟ که چنین غرقِ تَوَلّایت کرد؟
مادرِ چهار گلِ حضرتِ زهرایت کرد
صدفِ گوهرِ نایاب... چو سقّایت کرد
با تواضع ، به درِ خانه ی مولا رفتی
این چنین بود ، که تا عرش تو بالا رفتی
سائل آمد به درِ خانه ، تفضّل کردی
تو به اولادِ نَبی ، خوب توسّل کردی
زحمتِ حاجتِ دنیا ، که تقبّل کردی
لطف کردی و مرا نیز تحمّل کردی
بابِ حاجاتِ همه ، نامِ شما باشد و بس
چشمِ ما نیز به اکرامِ شما باشد و بس
پسرانت همه رفتند ، تو تنها ماندی
سال ها گریه کنِ بچّه ی زهرا ماندی
مرحمِ زخمِ دلِ زینبِ کبریٰ ماندی
همه رفتند به یاریِ حسین... جا ماندی
پسرت نقشِ زمین شد ، به غمش خندیدند
همه بر مشک و دو دستِ قلمش خندیدند
زینبت گفت «حسین» و... جگرت تیر کشید
تا شنیدی که سرش رفت... سرت تیر کشید
وسطِ کوچه نشستی... کمرت تیر کشید
گفت «انگشتر» و... هی بال و پرت تیر کشید
بخدا سوزِ دلت ، کرده دلم را بی تاب
قدری آرام بخوان روضه برای ارباب
روضه ای از سَرِ احساس... دلت ریخت بهم
رنجِ پرپر شدنِ یاس... دلت ریخت بهم
خنده ی دشمنِ خنّاس... دلت ریخت بهم
روضه ی حضرتِ عبّاس... دلت ریخت بهم
رفتنی گشته ای از بس که بزرگ است غمت
کاش میشد که بسازیم به زودی حَرَمت
بعدِ زهرا تو شدی مادرِ ما نوکرها
سایه ات کم نشود از سَرِ ما نوکرها
تو نظر کن به دلِ مضطرِ ما نوکرها
وقفِ عباسِ تو ، چشمِ تَرِ ما نوکرها
ما همه نوکر و درمانده ی فردای توأیم
تو هنوز امِّ بَنینی و پسر های توأیم
✍ #پوریا_باقری
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#غزل_مرثیه
تک و تنها به بقیع رفته و غوغا می کرد
چشمِ هر سوخته ای ،پهنه ی دریا می کرد
با قدی خم به سرش می زد و می رفت ز حال
با همین سر زدنش..بابِ سخن وا می کرد
با سرانگشتِ خودش خطّ و خطوطی می زد
وَ سپس ناله و اندوه...مهیّا می کرد
صورتِ قبر برایِ پسرانش می ساخت
وَ همانجا به دمی محشرِ کبرا می کرد
روضه خوان بود و خودش گریه کُنی بی پروا
با کلامی ،نَفَسی ولوله برپا می کرد
خدمتی کرد به اولادِ علی بی منّت..
او کنیزیِ درِ خانه ی زهرا می کرد
بر حسین ابن علی عاشقِ شوریده شد و
بر قد و قامتِ او خوب تماشا می کرد
وَ پس از روزِ دهم تا دمِ مردن یکسر..
ضجّه ها می زد و با خویشتن آوا می کرد
حضرت اُمّ بنین با دلِ خونش هر روز
تک و تنها به بقیع رفته و غوغا می کرد
✍ #محسن_راحت_حق
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_أم_ٱلبنین_سلام_ٱلله_علیها
#غزل_مرثیه
به آسمان و به وقتِ سحر نیاز ندارد
که هست مادرِ ماه و قمر نیاز ندارد
چهار شیر-پسر را روانه کرده به میدان
حسین(ع) بعدِ جوانش سپر نیاز ندارد
نشسته أمّ وهب پای درس ِ أمّ ادب که؛
به روزِ واقعه هرگز پسر نیاز ندارد
علی(ع) و خیلِ ملائک به وصفِ او شده مشغول
به وصفِ حدّاقلِّ بشر نیاز ندارد
شده ست همسر او بوتراب! تا به ابد به
بنی کلاب! قبیله! پدر! نیاز ندارد
انیس و مونس قرانِ ناطق است! به قران-
مقام و رتبه ازین بیشتر نیاز ندارد
بشیر با خبر است از علاقه اش به حسینش(ع)
همینکه از پسرانش خبر نیاز ندارد
بناست جان بدهد در رکابِ خون خداوند
دو دست و چشم و سرش را اگر نیاز ندارد
تمام ِ دار و ندارش فدای سیدٱلعطشان
کنار علقمه سقّا به سر نیاز ندارد!
✍ #مرضیه_عاطفی
#صلوات 👉
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#روضه
ام البنین هم پای زینب گریه می کرد
با ناله و غم های زینب گریه می کرد
اشکش دم مشک نگاه زخمی اش بود
با دیده دریای زینب گریه می کرد
می زد به روی زانوای خسته خود
با زجه و ای وای زینب گریه می کرد
گاهی میان خانه خود روضه خوان بود
تنهای تنها جای زینب گریه می کرد
می گفت زینب جان فدای اشک هایت
ای کاش می مردم به پای اشک هایت...
✍ #محمد_حبیب_زاده
#صلوات 👉
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
جای زهرا، بعد زهرا،مثل زهرا مادری ...
هر چه مادر هست قربان چنین نامادری
#صلوات 👉
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_ام_البنین_س
#مدح
#غزل
ام البنین بعد از حسین ام الادب شد
شاگرد درسش ، کربلا امّ وهب شد
در تربیت بر مادران هم مادری کرد
شیر آفرینی که چُنین فخر عرب شد
خود را کنیز خانه می دانست اما
از لطف اهل خانه او زهرا نسب شد
حتی ادب پیش ادب هایش ادب کرد
حتی وفا هم از وفایش در عجب شد
ام القمر یعنی که نوری در سیاهی
یعنی که فرزندش چراغ راه شب شد
در آن هیا هو حق مادر را ادا کرد
نگذاشت روی خاک سر ،زهرا سبب شد...
✍ #علی_اصغریزدی
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#غزل_مرثیه
گداى خوشه چينم تا قيامت خرمن او را
كه حسرت مي كشد فردوس عطر گلشن او را
چنان مشكل گشا ، باب الحوائج ، كاشف الكرب است
گرفتند اوليا الله عالم دامن او را
نديدم سربلندو سرفرازى را مگر اينكه
بديدم محضر ام البنين خم گردن او را
معين گشته مزد فاطميه دست اين بانوست
كه معنا كرده سفره دار زهرا بودن او را
اميرالمومنين همسر ، ابوفاضل پسر ، به به
بنازم اين مقام و جاه و شأن احسن او را
عباى مرتضى را وصله كه ميزد همه ديدند
كه نخ ميكرد جبرائيل بعضا سوزن او را
زيارت ميكنم جاى رباب و نجمه و زينب
مزار اطهر او را ، معلا مدفن او را
اگر ديروز جارو كرد زير پاى زينب را
كنون جارو كشند اينسان ملائك مسكن او را
چنان جانسوز مرثيه ميان كوچه سرميداد
كه ميديدند مردم گريه هاى دشمن او را
به او گفتند عباست صدا ميزد حسينم كو؟
نشانش داد زينب پاره ى پيراهن او را
اگرچيزي جز اين ميماند از عباس ، ميدادند
فقط دادند دستش تكه تكه جوشن او را
عمود آهنين ، تير سه شعبه ، نه نه اينها نه
فقط شرم از رباب انداخت بين خون تن او را
رباب از در كه مي آمد دل ام البنين ميريخت
غم لالايي اش ميبرد بالا شيون او را
✍ #محمدجوادپرچمی
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7