eitaa logo
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
512 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
739 ویدیو
65 فایل
"آن": یُدرک و لا یوصف: به گفت در نیاید! 🌸لطیفه‌ای است نهانی، که عشق از او خیزد (صفحه‌ای برای اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات) فاطمه شکردست دکترای زبان و ادبیات فارسی هیئت‌علمی دانشگاه پیام‌نور هنرجوی فوق‌ممتاز خوشنویسی ارتباط با من @fadak_shekardast
مشاهده در ایتا
دانلود
مطالبی که در این کانال می‌خوانید: (روزهای جمعه) و شعرهایی از: در حال تکمیل.... 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
شعر گاهی می تواند راوی یک درد باشد گاه حتی می تواند مرهم یک مرد باشد می تواند ناامیدی را امیدی تازه بخشد بر دل تنگ جوانی شوق بی اندازه بخشد می تواند سخت باشد، مثل سنگی در بیابان یا لطیف و نرم باشد ؛مثل گلها، مثل باران شعر گاهی پشت مردم، یا صدای بی صداهاست گاه گاهی هم علیه مردم بی یار و تنهاست یک زمان یک غنچه ی لب بسته در آن سوی باغ است گاه اما پر هیاهو مثل غوغای کلاغ است شعر یعنی حس بودن،زیستن،دیدن، شنیدن شعر یعنی ایستادن، راه رفتن یا رسیدن شعر گفتی چیست اصلا؟ شعر لازم نیست اصلا ! شعر یعنی ما و آنها ،شعر یعنی او ،تو و من زندگی بی شعر یعنی آدمی که سر ندارد قصه ای بی محتوا که اول و آخر ندارد ‌ "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
💚یا امام رئوف ...💚 هرگز گدا نبوده پریشان به لطف تو اکرام می‌شدند غلامان به لطف تو در اوج خشکسالی طوس و نبود آب بارید بی مضایقه باران به لطف تو پایت رسید تا به نشابور قلب شهر پر شد از اشتیاق فراوان به لطف تو ای مهربان تو شرط رهایی از آتشی آورده‌ایم ما همه ایمان به لطف تو سلطان تویی و مردم ما خادم تو اند ایمِن شده است کشورم ایران به لطف تو این دل اگر چه لایق مهرت نبوده است اما در این حرم شده مهمان به لطف تو گفتی به داد زائر خود میرسی سه جا از مرگ نیستیم هراسان به لطف تو (ع) 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علیهاالسلام 🔹مرهم🔹 سر می‌گذارد آسمان بر آستانت غرقیم در دریای لطف بی‌کرانت محبوب‌تر از هر کسی نزد رسولی آغوش او همواره می‌شد میزبانت چون مادری دلسوز، مرهم می‌نشاندی بر زخم او با دست‌های مهربانت نور پدر وقتی که شد خاموش دیگر، تاریک شد، تاریکِ تاریک آسمانت حق علی را غصب کردند و پس از آن انداختند آتش به جان آشیانت می‌سوختی در شعله‌های کینه‌هاشان آه از دلت آه از دل آتشفشانت... با دست‌های بسته حیدر را که بردند با چشم خود انگار دیدی رفت جانت پشت سر حیدر خودت را می‌کشاندی آه از تن مجروح و از اشک روانت هجده بهار از عمر تو تنها گذشت آه ناگاه دیدی می‌رسد فصل خزانت پیچید در خانه برای آخرین بار بوی تنور داغ و بوی عطر نانت بانو تو حتی بعد از این‌که پر کشیدی بودی به فکر کودکان نیمه‌جانت بند کفن وا شد تو با مهری فراوان آغوش وا کردی به روی کودکانت آن کودکانی که پس از تو رنج دیدند ای کاش پایان داشت اینجا داستانت یا لااقل بانو نمی‌رفتی تو ای کاش آن روز در گودال با قدّ کمانت دیدی حسینت را که تنها و غریب است دیدی که غرق خون شده اینک جوانت با ناله تا گفتی بُنَیَّ عرش لرزید عالم همه حیران شد از صبر و توانت گفتی که آبت هم ندادند، آسمان سوخت وقتی شنید این واژه‌ها را از زبانت 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
اگر بازار غرقِ در گرانی‌است اگر اوضاع، باب میل ما نیست بیا ای دوست نزدیک بهار است بیا که موسمِ مجلس تکانی‌است! 😊 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast