روی تو به یک صبح دلانگیزشبیه است
شور تو به مرغان سحرخیز شبیه است
عاشقکُش بالفطرهای ای شوق دمادم !
چشم تو از این حیث به چنگیز شبیه است
#سیده_تکتم_حسینی #شعر
|صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃
📜 @sheraneh_eitaa
تقدیم به چپ دست های کانال به مناسبت روز چپ دست
برایت راه هموار و مسیری راست می خواهم
برایت آنچه در امروز و در فرداست می خواهم
برای تو که با دست چپت خودکار میگیری
از آن مهری که در چشمان تو پیداست می خواهم
#سینا_سلمانی #شعر #ارسالی_مخاطب
📜 @sheraneh_eitaa
آن قصه شنیدید که در باغ، یکی روز
از جور تبر، زار بنالید سپیدار
کز من نه دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی
از تیشهٔ هیزم شکن و ارهٔ نجار
این با کِه توان گفت که در عین بلندی
دست قَدَرَم کرد بناگاه نگونسار
گفتش تبر آهسته که جرم تو همین بس
کاین موسم حاصل بُوَد و نیست ترا بار
تا شام نیفتاد صدای تبر از گوش
شد توده در آن باغ، سحر هیمهٔ بسیار
دهقان چو تنور خود ازین هیمه برافروخت
بگریست سپیدار و چنین گفت دگر بار
آوَخ که شدم هیزم و آتشگر گیتی
اندام مرا سوخت چنین ز آتش ادبار
هر شاخهام افتاد در آخر به تنوری
زین جامه نه یک پود بجا ماند و نه یک تار
چون ریشهٔ من کنده شد از باغ و بخشکید
در صفحهٔ ایام، نه گل باد و نه گلزار
از سوختن خویش همی زارم و گریم
آن را که بسوزند، چو من گریه کند زار
کو دولت و فیروزی و آسایش و آرام
کو دعوی دیروزی و آن پایه و مقدار
خندید برو شعله که از دست که نالی
ناچیزی تو کرد بدینگونه تو را خوار
آن شاخ که سر بر کشد و میوه نیارد
فرجام به جز سوختنش نیست سزاوار
جز دانش و حکمت نبود میوهٔ انسان
ای میوه فروش هنر، این دکه و بازار
از گفتهٔ ناکردهٔ بیهوده چه حاصل
کردار نکو کن، که نه سودیست ز گفتار
آسان گذرد گر شب و روز و مه و سالت
روز عمل و مزد، بود کار تو دشوار
از روز نخستین اگرت سنگ گران بود
دور فلکت پست نمیکرد و سبکسار
امروز، سرافرازی دی را هنری نیست
میباید از امسال سخن راند، نه از پار
#پروین_اعتصامی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
سرم، حبابی از ابر
جان و تنام، دریا
من درختِ گردویی در پارکِ گلخانه،
شاخه شاخه
شرحه شرحه
درختی پیر
نه تو مرا به جا میآوری
نه پلیس.
من درختِ گردویی در پارکِ گلخانه
برگهایم چون ماهیانِ بازیگوش در آب
برگهایم چون دستمالی ابریشمی
پاک و پاکیزه
گلِ من
بچین و اشکهایت را پاک کن
برگهایم دستهای مناند
صدهزار دست دارم
و با صدهزار دست لمس میکنم
تو را
استانبول را.
برگهایم دیدگانِ مناند
شگفتزده مینگرم
با صدهزار چشم
به تماشای تو و استانبول میایستم
برگهایم تپیدن میگیرند
بهسانِ صدهزار قلب.
من درختِ گردویی
در پارکِ گلخانه هستم
نه تو مرا به جا میآوری
نه پلیس.
#ناظم_حکمت #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
نه صبر به گوشهای نشاند ما را
نه عقل به کام دل رساند ما را
چون یار ز پیش میبراند ما را
کو مرگ که زین باز رهاند ما را
#انوری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
سجاد رشیدی پور در 1 مرداد 63 در خانواده ای فرهنگی متولد شد. پیش از ورود به دبستان، خواندن و نوشتن را می دانست و به شعر علاقه بسیار نشان می داد. چنانکه شعر بلند «زمستان است» اخوان ثالث را از حفظ بود. سال های تحصیل او با مطالعه دیوان حافظ، سعدی، شهریار، رهی معیری و پروین اعتصامی گذشت. برای اولین بار در فرورودین 79 نوشتن غزل را به صورت آماتور و بی هیچ استادی، شروع کرد و سالها به همین ترتیب ادامه داد. او در رشته مهندسی کامپیوتر گرایش نرم افزار تحصیلات دانشگاهی خود را در مقطع کارشناسی به پایان رساند و بعدها در رشته مدیریت فناوری اطلاعات در مقطع کارشناسی ارشد تکمیل کرد. از سال 90 به صورت جدی به شعر روی آورد و اولین مجموعه غزل او با نام «حتی به روزگاران» در بهمن ماه سال 94 از انتشارات فصل پنجم منتشر شد که مشتمل بر چهل غزل عاشقانه بود. چاپ اول این مجموعه، در اولین حضور خود در نمایشگاه به پایان رسید و به عنوان یکی از پرفروشترین کتاب های انتشارات فصل پنجم، مورد توجه قرار گرفت.
#معرفی_شاعر #سجاد_رشیدی_پور
📜 @sheraneh_eitaa
او که میپنداشت من لبریزِ از خوشحالیام
پی نبُرد از خندهی تلخم به دستِ خالیام
نارفیقانم چه آسان انگ بیدردی زدند
تا که پنهان شد به لبخندی، پریشانحالیام
سالها کنج قفس آواز خوش سر دادهام
تا نداند هیچ کس، زندانیِ بیبالیام
شادم از عمری که زخمم منتِ مرهم نبرد
گفت هرکس حال و رزوت چیست؟ گفتم عالیام!
بارها افتادم اما باز هم برخاستم
سختجانم کرده خوشبختانه بداقبالیام!
#سجاد_رشیدی_پور #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | از هر چه به جز چشم تو کافر شده این مرد
آغوش گشا تازه مسلمان شده ات را
📜 @sheraneh_eitaa
باز آ که فراق جان گداز آمده است
اندیشه ی مردنم فراز آمده است
باز آ که ز ناچشیده داروی وصال
دردی که نرفته بود باز آمده است
#عرفی_شیرازی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
گفتم که چند صبر کنم ای نگار؟ گفت:
تا هست عمر، گفتم: رنجه مدار، گفت:
بی رنجْ عشق نبوَد، گفتم: نیم به رنج،
فرسوده چند باشد ازین ای نگار؟ گفت:
جز انتظار روی ندارد تو را همی
گفتم: شدم هلاک من از انتظار، گفت:
این روزگار با تو بد است، این ازو شناس
گفتم که نیک کِی شودم روزگار؟ گفت:
چون گشت زایل این سَخَطِ شهریار راد
گفتم که کِی شود سَخَطِ شهریار؟ گفت:
چون بخت رام گردد تا تو رسی به کام
گفتم که بخت کِی شودم جفت و یار؟ گفت:
آمرزشی بخواه شود عفوْ جرمِ تو
این گفت در کریمِ نبی کردگار گفت
#شعر #مسعود_سعد_سلمان
📜 @sheraneh_eitaa
ریزم ز مژه کوکب بیماهرخت شبها
تاریک شبی دارم با این همه کوکبها
چون از دل گرم من بگذشت خدنگ تو
از بوسه پیکانش شد آبلهام لبها
از بس که گرفتاران مردند به کوی تو
بادش همه جان باشد خاکش همه قالبها
از تاب و تف هجران گفتم سخن وصلت
بود این هَذَیان آری خاصیت آن تبها
تا دست برآوردی زان غمزه به خونریزی
بر چرخ رود هر دم از دست تو یاربها
شد نسخ خط یاقوت اکنون همه رعنایان
تعلیم خط از لعلت گیرند به مکتبها
جامی که پی مذهب اطراف جهان گشتی
با مذهب عشق تو گشت از همه مذهبها
#شعر #جامی
📜 @sheraneh_eitaa
ز فرقت تو ز دل امشب اضطراب نرفت
ستاره محو شد و چشم من به خواب نرفت
شبتون در پناه حق
#صائب_تبریزی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
جز صبا کیست کزینخسته بَرد پیغامی
جز نسیم از برِ دلدار که آرد خبرے؟
اے صبا، صبح دَمی بر سرِ کویش بگذر
تا معطر شود آفاق زِ تو هر سحرے
|صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃
#عراقی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
یاران عبث نصیحت بیحاصلم کنید
دیوانهام من عقل ندارم ولم کنید
ممنونِ این نَصایِحم اما من آنچنان
دیوانهای نیم که شما عاقلم کنید
مجنونم آنچنان که مجانین ز من رمند
وای ار به مجلسِ عُقَلا داخلم کنید
من مُطَّلِع نِیَم که چه با من نموده عشق؟
خوب است این قضیه، سوال از دلم کنید
یک ذره غیر عشق و جنون، ننگرید هیچ
در من اگر که تجزیه آب و گلم کنید
کم طعنهام زنید که غرقی به بحرِ بُهت؟
مَردید اگر؟ هدایت بر ساحلم کنید!
#شعر #میرزاده_عشقی
📜 @sheraneh_eitaa
به جز ارواح مکرم که ز دیوان ازل
به خداوندیشان خط غلامی دادم
خاک تن باد روان آب بقا آتش جان
بی تکلف به فدای ره ایشان بادم
آشکارا و نهان گاه به زرگاه به زور
به همان شیوه که در فن سپوز استادم
به نعوظ شتر و ایر خر و ضربه گاو
مرده و زنده هفتاد و دو ملت گادم
#یغمای_جندقی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
باشد بکف عشق مهار دل من
در دست غمست اختیار دل من
هرگز دل من بی غم عشق تو مباد
در کار غم تو باد کار دل من
#شعر #صفای_اصفهانی
📜 @sheraneh_eitaa
دلی به تو که دادم و زیارتم نمی شود
بگو به دیدنت چرا ، سعادتم نمی شود
نهاده ام به شوق تو،سری به راه عاشقی
زبان به ذکر و ترک آن،که عادتم نمی شود
نه همت و نه قسمتم ، نباشد و نمی شود
گمان که دیدنت دمی ، لیاقتم نمی شود
ز بس گنه به دوش جان ،کشیده ام به روز وشب
که پا برای رفتنم ، شجاعتم نمی شود
به دل طواف عمه ات ،شما و شوق دیدنش
به سوز سینه ام نصیب ، شهادتم نمی شود
نداده ام نشانی ام ،به خود ز عطر باورت
زبان به دل گرفته ام ،ارادتم نمی شود
شبی کبوتر دلم،گشوده پَر به سوی تو
به غربتت قسم بگو، زیارتم نمی شود؟
تو شاه مهرومشهدی ،آهو منم که ضامنی
بهتر از این چه باشدم،سعادتم نمی شود
#شعر #ارسالی_مخاطب #امام_رضا
📜 @sheraneh_eitaa
محمدحسین غروی اصفهانی(۱۲۹۶ هـ.ق _ ۱۳۶۱ هـ.ق) معروف به «کمپانی اصفهانی» فقیه، شاعر و از مجتهدین مشهور معاصر شیعهٔ امامیه بود. وی در اشعارش، «مفتقر» تخلص میکرد.
وی در روز دوم محرم سال ۱۲۹۶ هجری قمری در کاظمین به دنیا آمد. او که فرزند «محمدحسن» یکی از بازرگانان متدین و ثروتمند بود از این موقعیت در راه تحصیل علم و علوم استفاده نمود. پدرش اصالتاً نخجوانی بود و پس از امضای قرارداد ترکمانچای نخست به تبریز و بعد به اصفهان مهاجرت کرد و سپس به کاظمین رفت. محمدحسین در دههٔ دوم زندگی به حوزه نجف رفت و مشغول تعلیم در نزد استادان حوزه آن روز شد.
وی در پنجم ذیحجهٔ سال ۱۳۶۱ هجری قمری برابر ۲۳ آذر ۱۳۲۱ شمسی در نجف درگذشت و در حرم علی بن ابی طالب در اتاقی که جنب گلدسته قرار دارد به خاک سپرده شد.
وی آثار و تألیفات متعددی در باب فقه و اصول دارد.
علت شهرت وی را به «کمپانی» شغل پدرش عنوان کردهاند. گفته شده است وی از این نام ناخشنود بود. با این حال، دیوان اشعار او در یکی از چاپها با عنوان «دیوان کمپانی» منتشر شده است.
دیوان کمپانی، سرودههای فارسی محمدحسین غروی اصفهانی در مدایح و مراثی اهل بیت(ع) است که غزلیات وی نیز به آن ملحق شده است. گفته شده، سرودههای بخش نخست، بدون ترتیب خاصی نوشته شده بودند. کاظم موسوی، از تصحیحکنندگان این دیوان، اشعار را به ترتیب چهارده معصوم(ع) تنظیم کرده است.
به باور یکی از تصحیحکنندگان دیوان کمپانی، همهٔ غزلهای این دیوان برای امام مهدی(عج) سروده شده است.
سرودههای دیوان کمپانی، در قالبهای قصیده، مسمط، ترکیببند، ترجیعبند، مُستزاد، غزل و مثنوی است. ترکیببندهای او، از نکات قوت کار او دانسته شده؛ به ویژه ترکیببندی که به استقبال از ترکیببند محتشم کاشانی سروده است. غروی اصفهانی را در کنار مولوی، سنائی غزنوی و اهلی شیرازی جزء اندک شاعران فارسیزبان دانستهاند که در زِحاف خَبَب از بحر مُتدارَک، یکی از وزنهای شعر عربی شعر ارزشمند سروده است. ولی غزلهای او را به قدرت دیگر سرودههای او ندانستهاند.
#غروی_اصفهانی #معرفی_شاعر
📜 @sheraneh_eitaa
بیا ای بلبل خوش لهجۀ من
بیا ای روح بخش مهجۀ من
سخن گوی از گل و از عشوۀ گل
نوائی زن بیاد بوی سنبل
حدیث حسن لیلای قدم گوی
ز مجنون وز صحرای عدم گوی
بخوبی از لب شیرین سخن کن
نوائی هم ز شور کوهکن کن
سرودی زن چه مرغان شب آویز
بیاد گلرخان شورش انگیز
بگو از داستان محفل قدس
بگو از دوستان مجلس اُنس
بیا ای مطرب بزم حقیقت
بزن سازی به آئین طریقت
ولی زنهار زنهار از رقیبان
ز خود خواهان و از مردم فریبان
بزن در پرده این ساز و نوا را
مکن رسوا تو مشتی بینوا را
که هر گوشی نباشد محرم راز
مگر صاحبدلی با عشق دمساز
سماع مجلس روحانیان را
نمی شاید مگر سودائیان را
که هر کس را به سر سودای یار است
به دنیا و به عقبی بختیار است
سر پر شور از سودای شیرین
نمی غلطد مگر در پای شیرین
نه هر دل را گدازد عشق لیلی
به مجنون می برازد عشق لیلی
نگارا تا به چند این خودپرستی
بفرما مطلقم از قید هستی
چه سرو آزادم از هر خار و خس کن
چه بلبل فارغم از این قفس کن
بگلزار معارف بلبلم کن
مرا دستان آن شاخ گلم کن
بده چون خضر ازین ظلمت نجاتم
بنوشان از کرم آب حیاتم
مرا با خضر رهبر همرهم کن
ز اسرار حقیقت آگهم کن
تجلی کن در این طور دل من
که تا فانی شود آب و گل من
قیامت کن به پا زانقد و قامت
دری بگشا ز باغ استقامت
مرا پروانۀ آن شمع قد کن
رها از ننگ و نام و نیک و بد کن
بده بر باد زلف مشکسا را
بباد فتنه ده بنیاد ما را
ببر از بوی آن مشکین شمامه
ز سر هوشم الی یوم القیامه
بروی خویشتن کن دیده بازم
بپا بوسی خود کن سر فرازم
زهی منت زیمن کوکب من
نهی گر غنچۀ لب بر لب من
بنوشم جرعه ای زان چشمۀ نوش
کنم دنیا و عقبی را فراموش
بکوش ای مفتقر در تشنه کامی
که تا گیری ز دست دوست جامی
#غروی_اصفهانی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | مجتهدین و مراجع تقلید شاگرد کدام شاعر بودند؟
#فرزند_ایران
📜 @sheraneh_eitaa
صلح
نانِ داغ بر میزِ جهان است.
لبخندِ مادر است
تنها همین
نه چیزی جز این.
آن کس که زمیناش را خیش میکشد
تنها یک نام را بر تنِ خاک حک میکند:
صلح، نه چیزی دیگر، تنها صلح.
بر قافیهی فقراتام
قطاری به سوی آینده رهسپار است
با سوغاتِ گندم و رز.
آری، صلح همین است.
ای برادران من!
تمام عالم و امیالاش
تنها در صلح نفسی عمیق میکشد.
دستانتان را به ما دهید، برادران.
آری، صلح همین است.
#یانیس_ریتسوس #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
فلک همان نه تو را مهربان به ما نگذاشت
به هیچ دور دو دل با هم آشنا نگذاشت
به وادی طلبت عاقبت به خیر نشد
کسی که عاقبت کار با خدا نگذاشت
کسی که آب و گلت را سرشت سنگدلیست
که در دلت اثر از مایه وفا نگذاشت
کسی به مملکت عشق گشت خانه به دوش
که قیمت کفنی بعد خود به جا نگذاشت
دو چشم به هر نگاهت به خصمی اند عجب
که خاک پای تو اندر میانه پا نگذاشت
صفای عشق طلب کن که نقشبند وجود
برای خوردن و خوابیدن این بنا نگذاشت
نخواست دولت وصلت به (صامت) ارزانی
زمانه بیسبب از من تو را جدا نگذاشت
#شعر #صامت_بروجردی
📜 @sheraneh_eitaa
رازی که از یاران نهان، با یار گفتم بارها؛
زین پس نشاید گفتنم، کور است جز من یارها!
من وصل یارم آرزو، او را بسوی غیر رو؛
نه من گنه دارم نه او، کار دل است این کارها!
زلفت بتاب و برده تاب، از جان روز آشفتگان
چشمت بخواب و برده خواب از چشم این بیدارها
دانی ز بخت واژگون، احوال ما چون است چون
چون نامهها آری برون، از رخنهٔ دیوارها!
#شعر #آذر_بیگدلی
📜 @sheraneh_eitaa
من قانعم شبانه به خوابی ببینمت
اما فقط بیا که حسابی ببینمت
شبتون در پناه حق
#سیدتقی_سیدی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
صحبت از صبح شود رویِ تو آید نظرم
در خیالاتِ خودم جلوهی ماهت نـگرم
قلم عاجز شده از رسـمِ رُخِ زیبایت...
محوِ این عشقم و از عشقِ دو عالم بِدَرم
#میثم_بشیری #شعر
|صبحتون پر از عشق و آرامش 🌸🍃
📜 @sheraneh_eitaa
در دهر بزرگ یادگاری
کردم ز برای خویش بنیاد
بنیاد بنای پایداری
بییاری دست من شد ایجاد
*
*
خار و خس روزگار ناساز
سد کردن راه او نیارد
چون بانی خود ز فرط اعزاز
سر پیش کسی فرو نیارد
*
*
ز آسیب زمانه برکنار است
کز خاک منست دیر پاتر
ستوار و بلند و پایدار است
مانند منارهٔ سکندر
*
*
در بربط من شدست پنهان
این روح لطیف لایزالی
از مردن تن نیم هراسان
کاز من نشود زمانه خالی
در عرصهٔ پهندشت سقلاب
ز آوازهام افتد انقلابی
وز جلوه به جلوه گاه مهتاب
مشهور شوم چو آفتابی
*
*
تا زنده بود یکی در این بوم
تا زنده بود کمیت نامم
تا هست سخن به دهر معلوم
معلوم جهان بود کلامم
*
*
هر هموطن سرودخوانی
گویاست به یاد من زبانش
افتد سخنم به هر زبانی
آزادی و عشق ترجمانش
*
*
با بربط خود به جنبش آرم
هر شش جهت و چهارسو را
واندر دل خلق زنده دارم
اخلاق و عواطف نکو را
*
*
در ساحت این زمانه تار
رحم از دل من فکند سایه
حریت و انقلاب افکار
از گفتهٔ من گرفت مایه
*
*
ای طبع سخنسرای من، خیز
تا در ره حق شوی سخنساز
اندیشه مکن ز خنجر تیز
مغرور مشو به تاج اعزاز
*
*
تا بیخردان به آزمایش
مستیز و ره وقار بگزین
فارغ ز نکوهش و ستایش
خونسرد بهآفرین و نفرین
*
*
بر بربط خود بناز بنشین
کن با پر و بال نغمه پرواز
وز خاک برآ به اوج پروبن
پرکن همهٔ فضا از آواز
*
*
تا اختر نحس نامرادی
این پنبه زگوش خود برآرد
وز چشم فلک ز فرط شادی
اختر عوض سرشگ بارد
#شعر #ملک_الشعرای_بهار
📜 @sheraneh_eitaa
صبا از من بگو با آن مه نا مهربان امشب
دمی آرام جان باشد که رفت آرام جان امشب
خیال روی جانان پیش چشم و دل پر از آتش
چو بلبل زان همی نالم به یاد گلستان امشب
به امیدی که باز آن سرو قد را در کنار آرم
هزاران چشمه خون بارید ز چشم خون فشان امشب
جنون عشق را گوش نصیحت نیست، ای واعظ!
مخوان افسانه بر من، آسمان و ریسمان امشب
دماغ جان معطر بینم از باد وزان هر دم
مگر بر زلف جانان می وزد باد وزان امشب
«وفایی» از لب می گون و رمز غمزه مدهوش است
مگر از بادهٔ ساقی چنان شد سرگران امشب
#شعر #وفایی_مهابادی
📜 @sheraneh_eitaa
ای مرد
که از میان مه و ابرهای خواب و رویا پدید میآیی
خانهی آرزوها را در میکوبی
مرا که بر بالش دلتنگی خمیازه میکشم
غافلگیر میکنی
بر درگاه انتظار من
از اندوه کهنهات
برهنه میشوی
و چشم به راه طلوع ماه میمانی
که مرا از مرگ به سوی خویش گمراه کنی
با سلامی فیروزهای
و بوسههای احتمالی
به من بگو
پیش از آنکه عاشق شکوفهی لیمو شوی
بگو ای همراه خوابهایم
ای آکنده از عطر دریا
کیستی؟
#ریتا_عوده #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
استاد غلامعلی مهدیخانی در ۸۸ سالگی درگذشت
🔹استاد غلامعلی مهدیخانی «مجرد» شاعر پیشکسوت شیراز هم در مدح و مرثیه اهل بیت علیهم السلام و هم در فضای عشق و تغزل شعرهای بسیار داشت.
🔹مجرد، در سالهای اخیر در محضر رهبر انقلاب، شعر خوانده و مورد تفقد ایشان قرار گرفته بود.
🔹استاد مجرد در دهههای گذشته در بسیاری از محافل، به ویژه محافل شعر آیینی و انقلاب در حوزه هنری حضور مستمر و فعال داشت.
📜 @sheraneh_eitaa
مُردَم از حَسرَتِ آهورَوِشان و رَمِشان
من ندانم به چه تدبیر به دام آرَمِشان
نیکرویانِ جهان را چو سِرِشتَند ز گِل
سنگی اندر گِلشان بود همان شد دِلِشان
#شعر #شاطرعباس_صبوحی
📜 @sheraneh_eitaa