eitaa logo
شاعرانه
27.3هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
763 ویدیو
76 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
تو عطر کدام خوشبو‌ترین گل جهانی؟ که هر کجا که می نویسمت شکوفه می‌دهی؟ 📜 @sheraneh_eitaa
از میکده تا چه شور برخاست؟ کاندر همه شهر شور و غوغاست باری، به نظاره‌ای برون آی کان روی تو از در تماشاست پنهان چه شوی؟ که عکس رویت در جام جهان نمای پیداست گل گر ز رخ تو رنگ ناورد رنگ رخش آخر از چه زیباست؟ ور نه به جمال تو نظر کرد چشم خوش نرگس از چه بیناست؟ ور سرو نه قامت تو دیده است او را کشش از چه سوی بالاست تا یافت بنفشه بوی زلفت ما را همه میل سوی صحراست ما را چه ز باغ لاله و گل؟ از جام، غرض می مصفاست جز حسن و جمال تو نبیند از گلشن و لاله هر که بیناست 📜 @sheraneh_eitaa
آقای حسین گلچین ـ در سال 1352 خورشیدی ـ در شهرستان استهبان استان فارس، چشم به جهان هستی گشود؛ و پس از تحصیلات مقدمات و متوسطه وارد دانشگاه شد و به استخدام آموزش و پرورش درآمد و دبیر آموزش و پرورش شد. وی فارغ التحصیل مقطع دکترای زبان و ادبیات فارسی است و تاکنون چند مجموعه شعر جدی و چندین مجموعه شعر طنز منتشر کرده است و متخلص به (شکلات الشعرا) می‌باشد. 📜 @sheraneh_eitaa
به کلّه پاچه پیتزا گفت با ناز: منم نسبت به تو بسیار ممتاز مد روزم، سفارش می دهندم خوراک ایرلند و ایسلندم تو امّا آب زیپویی هشلهف ابوالچربی، مگس پهلو، مزخرف جماعت رو به موت از هضم کندت تو آل بویه ای از بوی تندت طرفدار تو بی هوش و حواس است تیلیت پرملاطت بی کلاس است خلاصه مال عهد بوق هستی الهی وربیفتی، خیلی پستی؛ * به او فرمود کلّه پاچه ی داغ: عزیزم! نیستی انگار در باغ ابوالخوشمزّگی!، made in italy تو از کی آمدی در این حوالی؟ تو ای حمّاله الامراض ناجور نگیر اینقدر در انظار، فیگور زلم زیمبو!، ژیگولو!، مجمع القاچ! نده اینقدر به ویروسها ماچ مسیر هضم تو صعب العبور است تو را هرکس که خورد اهل قبور است شمای استریل وارداتی! نمی دانم چه هستی، قاتی پاتی! گمان کردم مقوایی ست جنست ولی مانند دمپایی ست جنست تو که جر خورده ای از پشت و از رو خودت را کرده ای در جعبه ای تو به جای ظاهرآراییِ خود، داش! برو قدری به فکر باطنت باش شما وضعی بلاتکلیف داری و بی اصل و نسب تشریف داری ولی من ساخت این سرزمینم اگر خوبم بدم، کلاً همینم برو سوسول! کمتر ادّعا کن مقادیری اصالت دست و پا کن من و دیزی بهم سازیم فردا که بنیانت براندازیم درجا. 📜 @sheraneh_eitaa
تقدیم به روحِ مجاهدِ بزرگ و مغز متفکر حماس شهیدِ والا مقام یحیی' سنوار 🖤🌹🌾🖤🌹🌾🖤🌹🌾🖤 دلاور مردِ میدان بود ، سنوار نشانی از شهیدان بود ، سنوار شجاع و با هدف بود و مقاوم ز نسلِ پاک° مردان بود ، سنوار فداکار و حماسی و دلاور هماره عبدِ یزدان بود ، سنوار چو ماهی در شبِ تاریک جانها دلارا و فروزان بود ، سنوار دلیر و جنگجویی با اراده مقامش فوقِ ارکان بود ، سنوار چو کوهی محکم و با استقامت علمدارِ شجاعان بود ، سنوار تمامِ عمرِ پاکش ، آن دلاور به زندان یا به میدان بود ، سنوار دمی آسوده ننشست و نخوابید هماره ، دل پریشان بود ، سنوار به فکرِ غزه و آزادیِ قدس به فکرِ آن شبستان بود ، سنوار هنرمندی ز مردانِ هنرمند سراسر شور و عرفان بود ، سنوار نمی ترسید از ایثارِ جانش چه گویم من ، مسلمان بود ، سنوار نفس هایش فدایِ راهِ حق شد دلش با نورِ قرآن بود ، سنوار نترسید از سلاحِ دشمنانش سراسر عشقِ جانان بود ، سنوار شهادت لایقِ آن نازنین گشت چو خورشیدی درخشان بود ، سنوار شهیدِ راهِ دین و قدس و میهن شریکِ دردِ یاران بود ، سنوار به مردانِ خدا پیوست جانش به خونش‌ گرچه غلطان بود ، سنوار وداعِ لحظه هایِ آخرینش بهایِ رنجِ دوران بود ‌، سنوار شهیدِ راهِ آزادی و ایمان‌ شکوهِ نصرِ یزدان بود ، سنوار کنارِ حاج قاسم های دوران عزیز و یارِ ایران بود ، سنوار نشانی از شهیدان بود ، سنوار دلاور مردِ میدان بود ، سنوار 🖤🌹🌾🖤🌹🌾🖤🌹🌾🖤 📜 @sheraneh_eitaa
ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشد غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد در روی هر سپیدی، خالی سیاه دیدم بالاتر از سیاهی، رنگی دگر نباشد رنگ قبول مردان، سبز و سفید باشد نقش خیال رویش، در هر پسر نباشد چشم وصال بینان، چشمی ست بر هدایت سِری که باشد او را، در هر بصر نباشد در خشک و تر بگشتم، مثل ات دگر ندیدم مثل تو خوبرویی، در خشک و تر نباشد شرحت کسی نداند، وصفت کسی نخواند همچون تو ماه سیما، در بحر و بر نباشد سعدی به هیچ معنی، چشم از تو برنگیرد تا از نظر چه خیزد، کاندر نظر نباشد 📜 @sheraneh_eitaa
گر بر من آرمیده سمندش گذر کند او صد هزار تندی ازین رهگذر کند زان لعل اگر دهد همه دشنام آن نگار صد بار از مضایقه خونم جگر کند چشمش چو کار من به نخستین نگاه ساخت نگذاشت غمزه‌اش که نگاه دگر کند دی گرمیَش به غیر، نه از روی قهر بود افروخت آتشی که مرا گرمتر کند پیکان او ز سینه ی من می‌کشد طبیب کو باده ی اجل که مرا بی خبر کند آواره‌ای کجاست که در کوی عاشقی با خاک ره نشیند و با ما به سر کند گر جان کشی به کین ز تن محتشم برون باور مکن که مهر تو از دل به در کند 📜 @sheraneh_eitaa
بازیچه ی فتنه های تقدیرم کرد در موعد بیست سالگی پیرم کرد یک عمر هر آنچه حرص خوردم کافی است ای مرگ بیا که زندگی سیرم کرد 📜 @sheraneh_eitaa
امشب در یک خواب عجیب رو به سمت کلمات باز خواهد شد باد چیزی خواهد گفت سیب خواهد افتاد روی اوصاف زمین خواهد غلتید... شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
‍ ز من مپرس کیَم، یا کجا دیارِ من است ز شهرِ عشقم و دیوانگی شعارِ من است منم ستارهٔ شام و تویی سپیدهٔ صبح همیشه سویِ رهت چشم انتظار من است | صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
ای در دل عاشقان تو درد و ای چهره دوستان تو زرد از جمله عاشقان منم طاق وز باره نیکوان توئی فرد سر برزند از غم تو هر شب از برج دلم ستاره درد تا چند ره تو بایدم رفت تاچند غم تو بایدم خورد یک روز برم نیائی آخر ای عشوه فروش ناجوانمرد وقت تو عزیز باشد ای جان خلوت نتوان ز تو طلب کرد در حجره عاشق آی و منشین بر پای سلام کن و برگرد هر چند که کودکی و نادان چون طیره دهی مرا زهی مرد بد مهر کسی و بی محابا کز مرد همی برآوری گرد فرزند که بودی از که زادی گوئیت کدام دایه پرورد درد او جفا تو از قوامی بی مهره به مهر برده ای نرد 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشمی دارم ، همه پر از صورت دوست با دیده مرا خوش است ، چون دوست در اوست از دیده و دوست فرق کردن نه نکوست یا اوست بجای دیده یا دیده خود اوست 📜 @sheraneh_eitaa
سلام صبح به خیر همسرم شاعر و نویسنده هستن برای معرفی و ارسال اثر از ایشون چطور اقدام‌باید کرد ✍🏻سلام از همین طریق که پیام دادید آثارشونو بفرستید 📜 @sheraneh_eitaa
شد دلیل نیک بختی چار چیز هرکه این چارش بود باشد عزیز اصل پاک آمد دلیل نیک بخت نیست بی اصل سزای تاج و تخت یک دلیل دیگر آمد قلب پاک گر دلت پاکست نبود هیچ باک نیک بختان را بود رای صواب آنکه بد رایست باشد در عذاب هر که ایمن از عذاب حق بود نیست مؤمن کافر مطلق بود عمر دنیا پنج روزی بیش نیست غافلست آنکس که پیش اندیش نیست ترک لذات جهان باید گرفت دامن صاحب دلان باید گرفت در پی لذات نفسانی مباش دوست دار عالم فانی مباش نیست حاصل رنج دنیا بردنت عاقبت چون می‌بباید مردنت از تنت چون جان روان خواهد شدن خاکت اندر استخوان خواهد شدن مر ترا از دادن جان چاره نیست رهزنت جز نفسک اماره نیست 📜 @sheraneh_eitaa
جان را هوای روی تو بر جای جان نشست مهر توام درون دل مهربان نشست گنج روان توئی و بهر تار موی تو مار شکنج بر سر گنج روان نشست هر دل که از کنار تو برخاست یک زمان جان داد و از میان جهان بر کران نشست 📜 @sheraneh_eitaa
میرزا محمدابراهیم کازرونی مشهور به نادری زاده ۱۱۸۰ قمری در کازرون بود ، پزشک، ریاضی‌دان، اخترشناس، شاعر، عارف و بازرگان ایرانی بود،که در دوران حکومت‌های زندیه و قاجاریه می‌زیست. علاوه بر کتاب تاریخ بنادر و جزایر خلیج فارس، دیوان اشعاری که شامل مثنوی‌هایی مانند گلستان خلیل، مشرق‌الاشراق، شایق و مشتاق، انفس و آفاق، منهج‌العشّاق و چهل صباح بوده، از او به جا مانده است. ظاهراً فرصت‌الدوله شیرازی برخی از این مثنوی‌ها را در کازرون رؤیت کرده است. رضاقلی‌خان هدایت در کتاب ریاض‌العارفین سال تقریبی مرگ او را ۱۲۶۰ هجری قمری اعلام می‌کند ‌و بیان می‌دارد که او در شیراز وفات یافته است. 📜 @sheraneh_eitaa
دلبر بسیار و دل نگه دار کم است وز همدهی جمله جهان رنج و غم است گر اهل دلی تو دل به دلداری ده کو همدم هر دم تو و عین دم است ای از تو همه پر و توخالی ز همه بنموده جمال تو مثالی زهمه تو عین خیال و از خیال این همه را آری و برآوری خیالی ز همه ما بود نماینده نمودیم همه نابود نمودار ز بودیم همه مرآت جمال غیب مطلق گشته آیینهٔ شاهد شهودیم همه 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | شعرخوانی طنز فرید فردوسی بگذار تا بخندم مانند پولداران کز اسب شیهه خیزد در بین یونجه زاران هر کاو خیار چنبر روزی چشیده باشد داند چه سخت باشد کار خیار کاران شهریه را که دیده است، برق از سرش پریده است یارانه ته کشیده است، یاری کنید یاران چندین که برشمردم، خوب است که نمردم از خرج‌ها نگفتم الا یک از هزاران 📜 @sheraneh_eitaa
در فغانم از دل دیرآشنای خویشتن خو گرفتم همچو نی با ناله‌های خویشتن جز غم و دردی که دارد دوستی‌ها با دلم یار دلسوزی ندیدم در سرای خویشتن من کیم؟ دیوانه‌ای کز جان خریدار غم است راحتی را مرگ می‌داند برای خویشتن شمع بزم دوستانم زنده‌ام از سوختن در ورای روشنی بینم فنای خویشتن آن حبابم کز حیات خویش دل برکنده‌ام زان که خود بر آب می‌بینم بنای خویشتن غنچه پژمرده‌ای هستم که از کف داده‌ام در بهار زندگی عطر و صفای خویشتن آرزوهای جوانی همچو گل بر باد رفت آرزوی مرگ دارم از خدای خویشتن همدمی دلسوز نبود «مهستی» را همچو شمع خود بباید اشک ریزد در عزای خویشتن 📜 @sheraneh_eitaa
سلام و عرض ادب میخواستم ببینم چه جوری باید آثارمون رو ارسال کنیم ؟ ✍🏻سلام از طریق همین لینک ناشناس که بهمون پیام دادید، شعرهاتون هم از همین طریق برامون بفرستید 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باران هم اگر می‌شدی ، در بین هزاران قطره تو را با جام بلورینی می‌گرفتم می‌ترسیدم چرا که خاک هر آنچه را که بگیرد پس نمی‌دهد! 📜 @sheraneh_eitaa
هدایت شده از قاصدک
‌ 🧡✨نظم و برنامه ریزی و برکت زمانی برات مهمه⁉️ ⚪️✨جذابیت و آداب معاشرت عالی برات مهمه⁉️ 🧡✨خودسازی و آرامشت برات مهمه⁉️ 🧡✨اگه جوابت بله هست با لبخند وارد کانال خودسازی و نظم ما شو ⚪️✨یه جمع انرژی مثبت 600 هزار نفره 🧡✨پاییزت رو با ما گرم و دلنشین کن ⚪️✨روی لینک زیر بزن و وارد شو👇 https://eitaa.com/joinchat/1634271298C2b479acc30
مَلک چون دید ناز آن نیازی سپر بفکند از آن شمشیر بازی شکایت را به شیرینی نهان کرد ز شیرینان شکایت چون توان کرد؟ به شیرین گفت کاِی چشم و چراغم همایِ گلشن و طاوس باغم سرم را تاج و تاجم را سریری هم از پای افکنی هم دست‌گیری مرا دل‌ بر تو و دلداری از تو ز تو مستی و هم هشیاری از تو ندارم جز تویی کآن جا کشم رخت نه تاجی بِهْ ز تو کآن جا زنم تخت گرفتم کز من آزاری گرفتی پی خونم چرا باری گرفتی؟ بدین دیری که آیی در کنارم بدین زودی مکُش، لختی بدارم نکو گفت این سخن دهقان به نمرود که کُشتن دیر باید، کاشتن زود چه خواهی؟ عذر یا جان؟ هر دو اینک توانی عید و قربان هر دو اینک مکن نازی که بار آرَد نیازت نوازش کن که از حد رفت نازت به نومیدی دلم را بیش مشکن نشاطم را چو زلف خویش مشکن غم از حد رفت و غم‌خوارم کسی نیست تویی و در تو غم‌خواری بسی نیست غمی کآن با دلِ نالان شود جفت به هم‌سالان و هم‌حالان توان گفت نشاید گفت با فارغ‌دلان راز مخالف در نسازد ساز با ساز فرو گیر از سر‌ِ بار این جرس را به آسانی برآر این یک نفس را جهان را چون من و چون تو بسی بود بوَد با ما مقیم ار با کسی بود ازین دروازه کو بالا و زیر است نخوانده‌ستی که تا «دیر است»، دیر است‌؟ فریب دل بس است‌، ای دلفریبم نوازش کن که از حد شد شکیبم بساز ای دوست کارم را که وقت است ز سر بنشان خمارم را که وقت است بس است این طاق ابرو ناگشادن به طاقی با نطاقی وا نهادن درِ «فرخار» بر فغفور بستن به جوی مولیان بر پل شکستن غم عالم چرا بر خود نهادی؟ رها کن غم که آمد وقت شادی به روزِ ابر، غم خوردن صواب است تو شادی کن که امروز آفتاب است شبیخون بر شکسته چند سازی؟ گرفته با گرفته چند بازی؟ نه دانش باشد آن کس را نه فرهنگ که وقت آشتی پیش آورد جنگ خردمندی که در جنگی نهد پای بمانَد آشتی را در میان جای در این جنگ، آشتی رنگی برانگیز زمانی تازه شو‌، تا کی شوی تیز‌؟ به روی دوستان مجلس برافروز که تا روشن شود هم چشم و هم روز به بُستان آمدم تا میوه چینم مَنِه خار و خَسَک در آستینم ز چشم و لب در این بُستانِ پدرام گَهی شِکّر گشایی، گاه بادام در این بُستان مرا گو خیز و بِستان ترنجِ غبغب و نارنجِ پستان سنانِ خشم و تیرِ طعنه تا چند؟ نه جنگ است این، درِ پیکار دربند تو ای آهو‌سرین نز بهر جنگی رها کن بر دَدان خوی پلنگی فرود آی از سر این کبر و این ناز فرود آوردهٔ خود را مینداز در اندیش ار چه کبکت نازنین است که شاهینی و شاهی در کمین است هم آخر در کنار پَستم افتی به دست آیی و هم در دستم افتی همان بازی کنم با زلف و خالت که با من می‌کند هر شب خیالت چه کار افتاده‌؟ کاین کار اوفتاده بدین‌در مانده چون بخت ایستاده‌؟ نه بوی شفقتی در سینه داری نه حق صحبت دیرینه داری گلیم خویشتن را هر کس از آب تواند بر کشید ای دوست‌ مشتاب چو دورت بینم از دم‌ساز گشتن رهم نزدیک شد در بازگشتن اگر خواهی حسابم را دگر کن ره نزدیک را نزدیک‌تر کن گره بگشای ز ابروی هلالی خزینه پُر گهر کن، خانه خالی نخواهی کاریم در خانهٔ خویش مبارک باد گیرم راه در پیش بدان ره کآمدم دانم شدن باز چنان کاوّل زدم دانم زدن ساز به داروی فراموشی کِشم دست به یاد ساقیِ دیگر شوم مست به جُلاب دگر نوشین کنم جام به حلوای دگر شیرین کنم کام ز شیرین مهر بردارم دگر بار شکر‌نامی به چنگ آرم شکربار نبیدِ تلخ با او می‌کنم نوش ز تلخی‌های شیرین گر کنم گوش دلم در باز گشتن چاره ساز است سخن کوتاه شد منزل دراز است 📜 @sheraneh_eitaa
شبها که من از وصل تو بودم سرمست مسکین دلم از روز غم ایمن نشست امروز ز هجران تو معلومم شد کز بعد چنان شبی چنین روزی هست 📜 @sheraneh_eitaa