#امام_زمان_عج
#نیمه_شعبان
#ولادت
#مثنوی
باز غمی در دلِ من جا گرفت
بس که سراغِ گلِ زهرا گرفت
منتظرِ روی توأم ماهِ نو
مُردم از این هجرتِ جانکاهِ تو
کی شود این فاصله پایان رسد
عِطر وجودت به دل و جان رسد
باز پُر از شور و هوای توأم
دست به دامانِ خدای توأم
آه! خدایا گلِ ما غایب است
عالمِ ما عالمِ بی صاحب است
در دلِ ما هست روان این دعا
خامنه ای نائبِ مولای ما
هر که ولای علوی طالب است
امرِ اطاعت ز ولی واجب است
باز دلم محوِ تماشا شده
غنچه ی لبخند شکوفا شده
رایحه ی عِطرِ ولایت دمید
مهر علی در دلِ یاران وزید
گشت عیان وعده ی روزِ الست
نورِ ولایت به دلِ ما نشست
کاش تجلی بکنی ماهِ عشق
تاز تو روشن بشود راهِ عشق!
#هستی_محرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#نیمه_شعبان
#ولادت
#مسدس_ترکیب
امشب دل بیدارم دارد سحری دیگر
وز زمزمهام بر دل ماند اثری دیگر
در سامره میبینم قرص قمری دیگر
وز بیت ولا بر لب دارم خبری دیگر
از نسل علی آمد خیر البشری دیگر
یا آمنه آورده پیغامبری دیگر
-طوبا ثمر آورده سینا شجر آورده
-چشم همگان روشن نرجس پسر آورده
من رحمت بیحد را در سامره میبینم
من خلد مخلّد را در سامره میبینم
من جلوهی سرمد را در سامره میبینم
من عبد مؤیّد را در سامره میبینم
من طلعت احمد را در سامره میبینم
من حسن محمّد را در سامره میبینم
-ای منتظران خیزید با خصم درآویزید
-در مقدم مهدی گل از پارۀ دل ریزید
ای گمشده پیدا شو پیدایش حق را بین
آیینه شو و آنگه آئینهی یکتا بین
رخسار دو صد یوسف در آن رخ زیبا بین
بالای دو صد آدم در آن قد و بالا بین
هم نوح پیمبر را در دامن دریا بین
هم موسی عمران را در وادی سینا بین
-در یک رخ زیبا بین خوبان دو عالم را
-خوبان دو عالم نه پیغمبر خاتم را
امشب من و دل گشتیم در کوی گل نرگس
برگرد گل روی دلجوی گل نرگس
خُلق نبوی دیدیم در خوی گل نرگس
خوردیم شراب نور از جوی گل نرگس
تا روی خدا دیدیم در روی گل نرگس
دل گشته بهشت گل از لوی گل نرگس
-ای دسته گل نرگس از مات سلام ﷲ
-ای زینت هر مجلس از مات سلام ﷲ
پیوسته درود از ما بر نرجس و مولودش
بر نرجس و مولودش بر مهدی موعودش
بر مهدی موعودش بر حجّت معبودش
بر حجّت معبودش بر مقصد و مقصودش
بر مقصد و مقصودش بر سیرت محمودش
بر سیرت محمودش لطف و کرم و جودش
-لطف و کرم و جودش حکم و سخن و عزمش
-حکم و سخن و عزمش تیغ و عَلَم و رزمش
مهر رخ دلجویش هنگام سحر تابید
روشنتر و زیباتر از قرص قمر تابید
از قلب ملک سر زد در چشم بشر تابید
گفتی یم هستی را پاکیزه گهر تابید
چون شعله به کوه طور از شاخ شجر تابید
هنگام طلوع فجر بر دست پدر تابید
-در طلعت او دیدند آئینهی احمد را
-مانند علی میخواند قرآن محمّد را
اوّل سخن توحید از خالق اکبر گفت
هم حمد الهی کرد هم وصف پیمبر گفت
هم آیهی قرآن خواند هم مدحت حیدر گفت
هم نام امامان را تا خویش سراسر گفت
از ظاهر و باطم گفت از اوّل و آخر گفت
آنگه به زبان دل آن حجّت داور گفت
-من شاهد و مشهودم من حجّت معبودم
-من مقصد و مقصودم من مهدی موعودم
من طوطی گویای گلزار شهیدانم
من روشنی چشم بیدار شهیدانم
من آینه سرخ رخسار شهیدانم
من محیی ایثار و آثار شهیدانم
من وارث مظلوم انصار شهیدانم
من منتقم خون سالار شهیدانم
-گلواژهی جاء الحق بر دست جهانگیرم
-نقش زهق الباطل بر تیغهی شمشیرم
حق وعده به من داده تا ملک جهان گیرم
بر دوست امان بخشم از خصم امان گیرم
مهر آرم و خشم آرم جان بخشم و جان گیرم
یار همگان باشم داد همگان گیرم
در سلک شبان آیم در کعبه مکان گیرم
حلقوم ستمگر را در پنجه چنان گیرم
-تا نقش زمین گردد اهریمن خود کامی
-وز ظلم و ستم هرگز باقی نبود نامی
ای روی تو نادیده دل برده ز دلداران
ای کار تو پنهانی یاری ز همه یاران
بشکفته دل از نامت چون لاله که در باران
از جام تولاّیت سر مستی هوشیاران
باز آکه بر اندازی بنیاد ستکاران
با تیغ تو ریزد خون از سینۀ خونخواران
-خورشید رخت در ابر پوشیده چرا مهدی
-ای کعبۀ دل رویت از کعبه درآ مهدی
ای با همگان مونس ای در همه جا تنها
ای بی تو ز خون دل دریا شده دامنها
تا چند زمام دین در سلطهی رهزنها
تا چند جهان لبریز از گریه و شیونها
تا چند خزان حاکم در دامن گلشنها
تا چند بود قرآن بر نیزهی دشمنها
-ای نالۀ مظلومان در گوش تو یا مهدی
-ای پرچم ثارالله بر دوش تو یا مهدی
باز آی که بنمائی بر ما رخ زیبا را
باز آ که کنی از عدل پُر عرصهی دنیا را
باز آ که همه بینند آن روی دل آرا را
باز آ که کنی پیدا دو گمشدۀ ما را
هم تربت محسن را هم تربت زهرا را
حیف است نبیند عبد رخسار تو مولا را
-من «میثم»این کویم اوصاف تو را گویم
-اوصاف تو را گویم تا وصل تو را جویم
#حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#غزل_مثنوی
کاش همین جمعه ظهورِ تو بود
در همه جا جشن و سرورِ تو بود
کاش همه مسجد و محرابِ ما
آینه پردازِ حضورِ تو بود
از حرمِ فاطمه تا جمکران
بزمِ گل افشانیِ نورِ تو بود
کاش که بر روی لبِ عاشقان
زمزمه ی شعر و شعورِ تو بود
کاش سری واردِ قم می شدی
واردِ بستانِ نهم می شدی
پرتوِ این شهر همه ایزدی
یک سری بر عمّه ی خود میزدی
عمه ی تو دستِ شفاعت بوَد
صاحبِ ابوابِ کرامت بوَد
حضرتِ معصومه عزیزِ خدا
دخترِ والای امامت بوَد
صحنِ ولایت تو را منتظر
سینه ی او تشنه ی دریای مهر
پس تو کجایی پسر فاطمه؟
زرد شده چهره ی عالم همه
خاکِ رَهت سرمه ی چشمانِ ما
عشقِ تو سرلوحه ی ایمانِ ما
ما همه تن چشم به راهِ توییم
مست ز یک ذرّه نگاهِ توییم
عالم ما منتظرِ روی توست
جانِ جهان عاشقِ ابروی توست
کی شود این فاصله ها کم شود
نورِ تو در دیده مجسّم شود!
#هستی_محرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#غزل
از انتظار خسته شده انتظار هم
تقویم من تویی , تو نباشی بهار هم
تا زنده ام فقط نه تو را جار میزنم
گفتم که حک کنند به روی مزار هم
خوبی چنانکه عاشقی ات انتخاب نیست
عشق تو برده از دل ما اختیار هم
من کفتر حریم تو ام گُم نمیشوم
این احتمال را نده یک در هزار هم
بر عکس مردمان , صدقه دادی و گدا
کوچک نشد که هیچ , گرفت اعتبار هم
من هرچه گفته ام ز تو , شعر و خیال نیست
آورده مجلسی همه را در بِحار هم ...
#حمیدرضا_محسنات
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#غزل
درد فراق جان مرا بر لبم رساند
دیدی دلم به عشق تو ما را کجا کشاند
وقت رسیده است که برگردی از سفر
دیگر نفس بدون تو در سینه ام نماند
چون محتضر شدم صنما از فراق تو
باد صبا گلایه ما محضرت رساند
ای دائم الحضور حضورت عیان بکن
حال بدون می همه حال دلم پراند
محتاج یک نگاه شدم زنده ام کنی
محو رخ تو گشته که درس جنون نخواند
#محمد_حبیب_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#غزل
درد فراق جان مرا بر لبم رساند
دیدی دلم به عشق تو ما را کجا کشاند
وقت رسیده است که برگردی از سفر
دیگر نفس بدون تو در سینه ام نماند
چون محتضر شدم صنما از فراق تو
باد صبا گلایه ما محضرت رساند
ای دائم الحضور حضورت عیان بکن
حال بدون می همه حال دلم پراند
محتاج یک نگاه شدم زنده ام کنی
محو رخ تو گشته که درس جنون نخواند
#محمد_حبیب_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#مربع_ترکیب
عاقبت نور جلوه گر گردد
شب تاریک ما سحر گردد
آن سفر کرده باز برگردد
روزگارفراق سر گردد
میرسد با قدوم او برکات
به گلستان روی او صلوات
خوش نسیم بهار می آید
هر نفس عطر یار می اید
آن بهشتی عذار می اید
عاشقان را نگار می آید
نام او را چه دلنشین شهدیست
آن جمال محمدی مهدیست
جلوه ی نور سرمدی دارد
کرم و لطف بی حدی دارد
عصمت از رجس و هر بدی دارد
جلوات محمدی دارد
آسمان کرامت و فضل است
عاشق چهره ی ابالفضل است
سرو قامت شبیه پیغمبر
میتوان دید در رخش حیدر
صورت اوست مجتبی یکسر
سیدالشهداست پا تاسر
در وجودش تمام ایمان است
سوره ی عصر و قدر و انسان است
یوسف مصر محو در رویش
ذولفقاریست تیغ ابرویش
انبیا یک به یک دعا گویش
خوش نسیمی است بین گیسویش
روز موعدمیرسد از راه
او میاید به عشق ثارالله
روز موعود پرچمی بر دوش
با نوایی که کعبه اش مدهوش
سر دهد بانگ : اهل عالم گوش
از طنینش جهان شود به خروش
ظالمان را زوال پیدا شد
نور صاحب زمان هویدا شد
میرسد با ظهور او امداد
شیعه از قید غم شود آزاد
در مدینه کند ز مادر یاد
چهار قبر بقیع شود آباد
در جوار مدینه الزهرا
پرچم مرتضی رود بالا
#محمد_جواد_مطیع ها
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مدح
#بقیع
#غزل
در جهان مفتخر از عزت نام حسنیم
متحیر ز کمالات مقام حسنیم
با عنایات خدا محضر زهرا رفتیم
با ید حیدر کرار به نام حسنیم
جبرئیل از ره ما بال و پرت را جمع کن
ساکن عرش خداییم غلام حسنیم
نسل سلمان رجزش در صف محشر این است
ما مسلمان شدۀ دست امام حسنیم
نا سزا گفته به او یک شبه مستغنی شد
مست و آواره این مشی و مرام حسنیم
لحظۀ سینه زدن جلوه طوفان اما
در عبودیت حق بنده ی رام حسنیم
خون دل خوردن از اول شده سهم شیعه
غرق دردیم ولی تشنه جام حسنیم
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#ولادت
#بحر_طویل
سحری روشن و عاشق/سحری غرقِ شقایق/سحری چاک گریبان و/شبی خیره و حیران/همه آفاق گل افشان
و زر افشان و چراغان و غزل خوان/همه لبریز زِ آوازِ هَزاران
دشت ها غرق ترنّم/پُرِ گلهای تبسم/زِ مِیِ نوش ترین خُم/به ترانه/به تلاطم
سحری ریخته از بامِ فلک دامنی از ماه/به هر راه/به هر کوچه شبانگاه/چه نوری است/چه طوری است/در این خاک/چه هنگامهی شوری است
که در حلقهی گیسوی ستاره/زمان/ لحظهی احساس/زمین تکّهی الماس/پُر از عطرِ گلِ یاس ترین یاس
شگفتا از این بزم/از این فرش/از این عرش تر از عرش/اگر هوش رمیده/وَ گر عقل پریده/وَ گر دل برمیده/زِ طربخانهی سینه/پِیِ دلهای دگر تا به مدینه/به نگین شب رؤیایی هر دیدهی بی خواب/شب بارش مهتاب/دَرِ خانهی ارباب/چه نوری است/چه شوری است/چه طوری است/در این خانه چه هنگامهی شوری است
ببین قبله نما را/که گم کرده خودش را و مِنا را و صفا را/وَ زِ سر تا به قدم غرق نیاز است و دو دستش که دراز است/ بدین خانه که در هالهی راز است
در این بزمِ معطر/در این مستی یکسر/چه بی تاب/چه مجنون/چه شیدا/شده لیلا/شده اکبر
چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی هست/همین شب/که شد از عشق لبالب/وَ گُلِ خنده شکوفاست به رخسارهی زینب/و خدا دانَد از آن چشم تماشایی بیدار/وَز آن قامت سرشار زِ دلدار/وَز آن چهرهی یوسف کُشِ بی تاب/علمدار/چه طوفان شده بر پا به دلش/در دَمِ دیدار/در این شامِ بهاری/نه صبری نه قراری/پُر از لحظه شماری/چه مشتاق/چه بی خویش/قدم میزند و منتظرِ عطر دل انگیز و دل افروز گل ناز حسین است/چه شعری است/چه نوری است/چه طوری است/چه هنگامه ی شوری است
چه شد باز/که در باز شد و لحظهی اعجاز شد و محشری آغاز شد و دید که در حُلهای از برگ گل یاس/و پیچیده به قُنداقهای از شهپر جبریل امین/در آغوش حسین بن علی/یاس ترین/ناز ترین جلوه که دیده است/به چشمی که ندیده است به جز روی حسینش
دو چشمش گُل دریاست/چه شیوا و ثریاست/دل آراست/تماشایی و بابایی و تنهاست/وَ ناگاه ابوالفضل رو کرد به انبوه فرشته و فرمود : اَلا باغ ملائک/وَ ای فوجِ فرشته/که دگر دور و برِ غنچهام این گونه مگردید مریزید گُل از شوق مرقصید/مبادا که به بال و پر خود ناز کنیدش/که شاید رُخَش آزرده شود/از نفَسِ گرم و پَرِ نرم/که این گُل بُوَد حساستر از معنیِ احساس/و آئینهتر از آینه در بوسهی یک آه/و ای آه/از این آینه دوری/وَ مبادا که عبوری/کُنی از گرد رُخِ یاستر از یاس
و ای شبنم شیرین مَنِشین/بر سرِ گلبرگی از این غنچه/که ترسم که کبودش کند این بار که با توست چنین/
خدایا چه گُل است این/که شیرینِ دل است این/در این چهره بگو کیست/بگو این مَثَلِ کیست/همه محو/همه مات/همه واله و حیرانِ ابوالفضل/
که زینب به نَمِ اشکی و با سینهی پُر آه و دلی سخت غمین/گفت چنین/با پسرِ اُمِ بنین/ای پسر فاطمه عباس ببین/دخترکِ نازِ حسین بن علی نَه/که همان گوهر مفقود و همان مادر رنجور/که میبود حدیثِ فدک و غصبِ فدک/زخمِ دلِ حضرت زهرا و نمک/همانی که به هر صبح و به هر شام/فقط صحبت او بود/همان خانه/همان شعله/همان دود/همان است که باز آمده امروز.....
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#ولادت
#مثنوی
مثل شکوفه رایحهای دِلفریب داشت*
گُلبرگهای روشنِ او بویِ سیب داشت
چون روز چشمهی دریای نور بود
گُل بود اگر گُلِ زهرای نور بود
یاسی سپید در شبِ عاشق شکفته بود
یاسی که در حریر شقایق شکفته بود
آرام زیر بارش مهتاب خنده کرد
آری به رویِ حضرتِ ارباب خنده کرد
اما نسیم جرئت بوییدنش نداشت
حتی فرشته رخصت بوسیدنش نداشت
تنها نه خیره چشم سماوات مانده بود
چشم حسین بر رخِ گُل مات مانده بود
جانی دوباره با نَفَسش باغبان گرفت
از شوق از طراوتِ رویش زبان گرفت
زینب بیا و اوجِ عنایات را ببین
در این قمات مادرِ سادات را ببین
روح بلند عشق به محراب کوچک است
انگار عکس فاطمه در قاب کوچک است
آئینهی تمامِ تمنای من رسید
دختر نگو که اُمِاَبیهایِ من رسید
گرچه دل از تمامیِ آلِ عبا گرفت
آخر به رویِ شانهی عباس جا گرفت
اما هزار حیف خزان شد بهارِ عشق
بگذشت چون نسیمِ سحر روزگارِ عشق
دُردانهای که شبنمِ گُل نوش کرده بود
او را عمو به دوش قلم دوش کرده بود
در گوشهای خرابه نشین گشت ای دریغ
با تازیانه نقشِ زمین گشت ای دریغ
ویرانه پُر زِ بویِ طعام و شراب بود
خیلی گرسنه بود و یتیمانه خواب بود
بابا برای او گُل و پروانه میکشید
بر گیسوان گُل زدهاش شانه میکشید
اما زِ خوابِ ناز پرید و پدر نداشت
زلفی برای شانه کشیدن به سر نداشت
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#ولادت
#غزل
با طعم خنده های تو دنیا از این به بعد
نشناخت فصل فصل سر از پا از این به بعد
ای خوش به حال اهل مدینه که شد عیان
در چهره ی تو حضرت زهرا از این به بعد
دردانه ی حسین شدی و چنین شدی
عشق علیِ اکبر لیلا از این به بعد
تو آمدی و لفظ عمو تازه پا گرفت
تکمیل گشت معنی بابا از این به بعد
تو گفته ای و عمه ی سادات گفته اند
در روضه ها به زینب کبری از این به بعد
هم دختر حسینی و هم مادرش،شدی
معنای لفظ ام ابیها از این به بعد
کم کم در این مسیر می آید به گوشمان
لفظی شبیه روضه بفرما از این به بعد
پایان این غزل همه روضه ست گریه کن
با گوشواره و تَرَک پا از این به بعد
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#ولادت
#مربع_ترکیب
داشت آن روز زمین قصه ای از سر می خواند
قصه ی دیگری از یاس معطـر می خواند
رخ مولود چـنان بـا رخ مـادر می خواند
که پدر زیر لبی سوره ی کوثر می خواند
خانه غوغا شده، انگار زمان برگشته
نکند حضرت زهرا به جهان برگشته
نه فقط دور و بر خانه ی او همهمه است
عرض تبریک به ارباب برای همه است
زینب آیینه به کف بر لبش این زمزمه است
به خدا خون علی در رگ این فاطمه است
دختری که نفسش جلوه ی زهرا دارد
پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد
تو که بالای سرت نور امامت داری
جزء این طایفه ای دست کرامت داری
محشری گشته به پا باز قیامت داری
چون که بر دوش ابالفضل اقامت داری
وقت پرواز تو افلاک به هم می ریزد
تا می آیی به زمین خاک به هم می ریزد
آمدی نازترین یاس معطر باشی
در دل خسته ی ما عاطفه پرور باشی
آمدی چند بهاری گل اکبر باشی
نفسی هم شده همبازی اصغر باشی
باز لبخند بزن عشق خریدار تو است
کاشف الکرب اباالفضل شدن کار تو است
تو که در دلبری از ما مثَل بابایی
اسم بابا که می آری غزل بابایی
چشم بد دور چه شیرین بغل بابایی
ساده، شیرین و صمیمی عسل بابایی
دم به دم می وزد از هر نفست بوی بهشت
دختر حضرت اربابی و بانوی بهشت...
#مجید_تال
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem