فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
در بین آن جماعت لات و هبل شناس
عمری غریب بوده شه لم یزل شناس
کوفه همیشه آینه ی بی وفایی است
از دیدگاه مردم ضرب المثل شناس
نام تو گوهریست که همتا نداشته
در ذهن با ذکاوت اصل از بدل شناس
نهج البلاغه مرجع حل المسائل است
یعنی که نیست غیر تو یک راه حل شناس
از تیغ ذوالفقار تو عبرت گرفته اند
مردان یل شناس و زنان جمل شناس
بوی بهشت میوزد از وادی السلام
ای بی خبر بکوش که باشی محل شناس
حتی به قدر مزمزه ای حس نمیکند
طعم کلام ناب تو را جز عسل شناس
حی عَلی علی که اجل می رسد ز راه
ای رهروان عاشق ضرب الاجل شناس
#احمد_علوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_عليه_السلام
#مناجات
#غزل
نگاهم کردی و دیگر نگاهم را عوض کردم
به نور اشک ، دنیایِ سیاهم را عوض کردم
همینکه اولین بار این گدا نام تو را برده
درونم انقلابی گشت ، شاهم را عوض کردم
نه تنها آرزوها را ، نه تنها خنده هایم را
که حتی پای غمهای تو آهم را عوض کردم
خدایم جهل بود از سنگ ، صدها مرتبه بدتر
به امداد دعای تو اِله م را عوض کردم
به زیر سقفِ ذلت بوده ام یک چند و حالا شکر
به زیر پرچم سرخت ، پناهم را عوض کردم
همه گفتند شغلت چیست ، گفتم خادم روضه
که با این نوکریِ شاه ، جاهم را عوض کردم
در این سختیِ راه کربلا آسایشی محض ست
به گامِ اول راهم ، رفاهم را عوض کردم
میانِ راه اگر گلزار نزدیک نگاهم بود
به عشق دیدن گلدسته راهم را عوض کردم
#حامد_آقایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
باید سخن از حقیقت دین گفتن
از حرمت قبلۀ نخستین گفتن
امروز برای شاعران تکلیف است
با لهجۀ شعر ، از فلسطین گفتن
#FreePalestine
#القدس_هی_المحور
@Shia_poem
#امام_زمان_عج
#مناجات
بدان که جای خدا را گرفته دکان ها
و پر شده است زمین از فریب شیطان ها
چه ناله ها که علی از نفاق یاران زد
سوار کشتیِ دین اند نامسلمان ها
ادای امر به معروف ، منکر است دگر
بیا که خاک گرفته است جمله قرآن ها
طواف روی شما آروزی مردم نیست
مزین است به نامت اگر چه میدان ها
سلاحمان به زمین است ، خشکمان زده است
چقدر دور شدیم از دعایِ باران ها
خوشا به آنکه تو را دید و آسمانی شد
دریغ ، ساخته بر ما گناه ، زندان ها
به خشکسالیِ این سفره ها نگاهی کن
بریز برکت خود را بر این نمکدان ها
بیا به عشق ، قداست ببخش ای یوسف
قلم به دست نشستند جمله رمان ها
اگر چه بهر غمِ انتظار ، مردودیم
ببخش غیبت خود را به ما پشیمان ها
#حامدآقایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
#غزل
من و این نَفسِ گرفتار الهی العفو
تویی و این دل بیمار الهی العفو
عوضم کن عوضم کن عوضم کن اینبار
خستهام زینهمه تکرار الهی العفو
روبروی حرم و چشم به گنبد دارم
سرم و شانهی دیوار الهی العفو
نکند بگذرد این ماه و نبخشی ما را
بُگذر ای حضرت غفار الهی العفو
دلِ ما را بتکان تاکه بریزد جز تو...
آه از غلفت غمبار الهی العفو
چند شب مانده از این سُفره ، الهی ارحم
چند شب مانده به دیدار الهی العفو
نکند آدمِ قبل از رمضان باز شوم
باز نااهل و گنهکار الهی العفو
نگذاری بروم ، رو بزنم بر غیرت
آه از خاری اصرار الهی العفو
به همان حامی تنهای علی در کوچه
به همان مادر تبدار الهی العفو
به همان دست که از شال علی کنده نشد
مگر از ضربهی بسیار الهی العفو
به همان چادر خاکیِ در آتش مانده
در میان در و دیوار الهی العفو
به نفَسهای حسن ، آه حسن داد حسن
-آی لعنت به تو مسمار - الهی العفو
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
#وداع
#غزل
تا داشت باز میشد باب رفاقت ما
گفتند سفره جمع است..کم بود فرصت ما
امشب شب وداع است گریه زیاد داریم
ساقی جوابمان کرد تا گشت نوبت ما
چشمی به همزدیم و سی شب ز دستمان رفت
بدبخت کرد مارا کفران نعمت ما
دیگرکجا بیاییم با تو سخن بگوییم
دیدی که شام غم شد شبهای رحمت ما
از این به بعد مارا در خانه ات نگه دار
ما با تو خوب خوبیم اینجاست جنت ما
هرشب حسین گفتیم هرشب علی کشیدیم
یادش بخیر باشد، خوش بود دولت ما
ماه خدا ثوابش با گریه بر حسین است
درروضه گریه کردیم این شد عبادت ما
فعلا خدانگهدار دیدار ما محرم!
شد هرشب محرم روز قیامت ما
وقت وداع زینب با دلبرش چنین گفت
دیدی رسید اخر وقت مصیبت ما
شمر آمد این حوالی مارا ببر مدینه
گودال رفتن توست شرح اسارت ما
عباس جان کجایی؟! نامحرمان زیادند
راضی نشو بخندند وقت اسارت ما
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#ماه_مبارک_رمضان
#مناجات
#غزل
آخر ماه، گدا مانده و تنها مانده
همه رفتند فقط بنده ی رسوا مانده
درب مهمانی خود را کمی آرام ببند
یک نفر از صف بخشیده شدن جامانده
دستگیری بکنی یا نکنی هر دو رواست
دست تسلیم منِ غم زده بالا مانده
هیچ کس واسطه ی بنده ی آلوده نشد
مثل هر سال فقط یوسف زهرا مانده
همه ی زندگی ام حاصل لطف مهدی است
تازه آقایی او در صف عقبی مانده
عاقبت آبرویم ریخت و در چشم امام...
بی بها کرد مرا چشم بد وامانده
سخت دلتنگ نجف هستم و ایوان علی
بر دل غم زده ام، شوق تماشا مانده
آخر ماه هم از غربت ارباب بگو
بین گودالِ پر از خون، تن مولا مانده
اکبر و قاسم و عبداله و عون و عباس
همه رفتند... فقط زینب کبری مانده
چه کند زینب مضطر که سنان دور شود
لب زخمی حسینش به دعا وا مانده
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#عید_فطر
می رود هر کس بطوف عید گاه از کوی تو
من ز کویت چون روم؟ چون عید گاهم کوی تست
#هلالی_جغتایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#عید_فطر
در طبع من که هستم قربان روز وصلت
خوشتر ز ماه عیدی ، در چشم روزهداران
#سیف_فرغانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آیینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#عید_فطر
چون طفلِ روزه دار، سراپای دیده ایم
تا از کدام اَبر برآید هلالِ دوست
#صائب_تبریزی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آیینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#عید_فطر
#مناجات
#غزل
عید آمد باز داغ این پشیمان تازه شد
دردهای من پس از یک ماه درمان تازه شد
روزه هایم روزها با خشکسالی طی شدند
در عوض در چشم خوبان تو باران تازه شد
دور ماندم با گناه از تو ولی امسال هم
باز دیدار من و تو در خراسان تازه شد
پنجره فولاد تو دم می دهد ، ما دیده ایم
هی مسیحی رفت از اینجا هی مسلمان تازه شد
این گدا رفت آن گدا آمد ، چه رفت و آمدی
در کنار سفره ات هر روز ، مهمان تازه شد
سی شب از آب و عطش خواندیم و حالا گوشه ی
صحن سقاخانه داغ شاه عطشان تازه شد
از کمانی کهنه تیری پرت شد ، داغ رباب
بی علی اصغر در آن صحرای سوزان تازه شد
#محسن_ناصحی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#عید_فطر
اگر صد عید باشد، نیست عیدی
مبارکتر ز عید دیدنِ یار
#طالب_آملی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
ما را جدایی تو پس از مرگ هم بلا ست
گریان رود چو ابر ز کویت غبار ما
#میرزا_جلال_الدین_سیادت
#یااباعبدالله
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#سالروز_تخریب_بقیع
#مثنوی
اشکم به رخ، خونم به دل، آهم به سینه است
ای زائرین، ای زائرین این جا مدینه است
شهری که خاکش آبرو بخشد به جنّت
شهر محمّد شهر قرآن، شهر عترت
در هر وجب صدها چراغ راه دارد
نقش از قدم های رسول الله دارد
ای جا محمّد عالمی را رهبری کرد
هم یار امّت بود و هم پیغمبری کرد
ای جا ستمکاران کافر عهد بستند
پیشانی و دندان پیغمبر شکستند
این جا شرار آه جبریل امین ریخت
خون از سر و روی محمّد بر زمین ریخت
این جا علی پروانه سان گرد پیمبر
گردید تا آمد نور زخمش به پیکر
این جا دل پیغمبر اسلام خون شد
این جا جگر از پهلوی حمزه برون شد
این جا محمّد داغها بر سینه اش ماند
زنگ غم و اندوه بر آئینه اش ماند
این جا قدم بر عرش اعلامی گذارید
چون پا به جای پای زهرا می گذارید
این جا مراد از قبّة الخضراء بگیرید
این جا سراغ از تربت زهرا بگیرید
این جاست کعبه نه، زکعبه بهتر این جاست
هم فاطمه هم تربت پیغمبر این جاست
آوای وحی آید زدیوار رفیعش
هم باب جبرائیل و هم باب البقیعش
در بین آن محراب و منبر جا بگیرید
بوسه زقبر مخفی زهرا بگیرید
گلزار وحی و روضۀ طاهاست این جا
آتش گرفته خانۀ زهراست این جا
پشت در این خانه نزدیک همین قبر
زهرا کتک خورد و علی بگریست چون ابر
خورشید در این کوچه ها گردید نیلی
بلبل سراپا سوخته گل خورد سیلی
این جا امیرالمؤمنین را دست بستند
تا با لگد پهلوی زهرا را شکستند
این جا کشیده بر فلک آتش زبانه
این جا گلی پرپر شده با تازیانه
این جا به زیر پای مردم کوثر افتاد
تنهای تنها فاطمه پشت در اوفتاد
پیوسته چشم شیعه اینجا خون فشان است
زیرا زیارتگاه قبری بی نشان است
قبری که هر قلبی بیاد او کباب است
قبری که تنها زائر او آفتاب است
قبری غریب و بی رواق و بی نشانه
بر خاک آن صورت نهد طفلی شبانه
قبری که مخفی در دل تنگ زمین است
خاکش گل از اشک امیرالمؤمنین است
قبری که ما گشتیم و پیدایش نکردیم
از دور هم حتی تماشایش نکردیم
این قبر، قبر دختر پیغمبر ماست
با آن که پیدا نیست چون جان در بر ماست
این قبر احمد، این بقیع و قبرهایش
گلهای پرپر گشته اما با صفایش
آن فاطمه بنت اسد آن ام عباس
این قبر ابراهیم، احمد را گل یاس
این مجتبی این قبر بی شمع و چراغش
این سید سجاد با آن درد و داغش
این باقر و این صادق آل محمّد
این قبر عباس آن عموی پیر احمد
این قبرها را یک به یک دیدیم اما
یابن الحسن، یابن الحسن، کو قبر زهرا
این جا محمّد رازها در پرده دارد
این جا امیرالمؤمنین گُم کرده دارد
این جا شرار، از سینۀ عالم برآید
جا دارد ار جان از تن میثم برآید
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#سالروز_تخریب_بقیع
#ترکیب_بند
روزی اینجا بهار داشته است
چار سنگ مزار داشته است
به حریمش پناه می برده
هرکه با هر که کار داشته است
مثل مشهد در اين حرم زائر
از خودش اختیار داشته است
شانه ي بی قرارِ لرزان و
گونه ی آبدار داشته است
اشک با پلک، رو به روی ضریح
آشکارا قرار داشته است
روزگاری به خادمیِ بقیع
جبرئیل افتخار داشته است
روی زوار باز بوده حرم
ساعت دو سه چار داشته است
شاخه هایش به سنگ محکوم است
هر درختی که بار داشته است
گیرم اینجا خراب هم باشد
دائما آفتاب هم باشد
دل مهم است بین ما با قبر
گیرم اصلاً طناب هم باشد
گاه مثل بقیع میبایست
در زیارت شتاب هم باشد
این خودش باب رحمت است اگر
زدن شیعه باب هم باشد
پیرهن خود ضریح خواهد شد
زیر آن گر کتاب هم باشد
چون که اُمّ البنین در این خاک است
باید اینجا رباب هم باشد
باید اینجا شبیه کرب و بلا
ناله ی آب آب هم باشد
باید اینجا حرم درست کنند
چار تا مثل هم درست کنند
با امام حسن سزاوار است
چند باب الکرم درست کنند
با طلا دور مرقد سجاد
بیتی از محتشم درست کنند
به تولای باقر و صادق
صحن دارالقلم درست کنند
نزد ام البنین نمادی از
مشک و دست و علم درست کنند
"دودمه" نه در این مکان باید
شاعران "چاردم" درست کنند
با کریمان "کریم خانی"ها
قطعه ی "آمدم" درست کنند
دورِ گنبد چهار گلدسته
ولی از داغ خم درست کنند
کاش هر چیز را نمی سازند
کوچه را دست کم درست کنند
کوچه را در ادامه ی طرحِ
از حرم تا حرم درست کنند
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#هشتم_شوّال
#روز_بقیع
#سالروز_تخریب_بقیع
#غزل
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع،پنجره دارد اگرچه مشهد نیست
چه دستها که رسیده است تا بقبع از دور
که قد کشیدن زایر به قامت و قد نیست
نه صحن مانده نه ایوان نه آینه نه رواق
اگرچه خاک ، دلیل نبود مرقد نیست
همیشه حس زیارت حرم نمی خواهد
که گاه عرض ارادت به رفت و آمد نیست
برای گریه شدن زیر آفتاب اینجا
میان ماندن و رفتن کسی مردد نیست
((دعای سوته دلان مستجاب ، خواهد شد))
در این حرم که اجابت به طاق و گنبد نیست
بقیع، خاکی عشق است پس بگو شاعر
اگر به شوق ضریح آمده ، نیاید، نیست
#محسن_ناصحی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#قتلگاه
ته گودال مثل نی زار است
بسکه نیزه درین بدن کردند
حنجرت زیر و رو شد از بسکه
نیزه از حلق در دهن کردند
پیش چشم حرم دهاتی ها
با حصیری تو را کفن کردند
بعد تو معجرم ... نمی گویم
گریه را سهم چشم من کردند
اشک چشم مرا در آوردند
پیش تو نیت زدن کردند
تا سرت را ز تن جدا بردند
چادرم را به زیر پا بردند...
#محمد_حبیب_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
# @shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_حسین_عليه_السلام
#شب_زیارتی
خرابِ یک نظر از چشمِ نیمخواب توییم
به حال ما نظری کن ، که ما خراب توییم
سوال ما به تو از حد گذشت، لب بگشا
که سالهاست که در حسرت جواب توییم
عتاب تو، کُشد و ناز تو هلاک کند
هلاک ناز تو و کشته ی عتاب توییم…
#هلالی_جغتایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_علیه_السلام
#غزل
می تپد هر لحظه قلبم در هوایِ شهرری
زائرم! عمریست هستم آشنایِ شهرری
حاجتم را بی برو برگرد میگیرم سریع
از دو دست حضرت مشکل گشایِ شهرری
دست-خالی رد نخواهد کرد مانند حسن(ع)
سائلم بر آستانِ مجتبایِ شهرری
خواندمش عبدالعظیم(ع) و پیش او تعظیم کرد
پا به پایم، رو به صحنش جای جایِ شهرری
أشهدُ أنّ حسن(ع) را دوست دارم بشنوم
در اذانِ صبح از گلدسته هایِ شهرری
پرچم مشکی به روی گنبدش گریان شده
نیمۂ شوّال شد روز عزایِ شهرری
داغدارش شد امام هادی(ع) و با حال زار
اشک جاری میشود از سامرایِ شهرری
خوانده ام از قبرهای غرقِ در خاکِ بقیع
نیمه شب ها گوشۂ صحن و سرایِ شهرری
سال های سال؛ گریان! روضه خوان ها خوانده اند
از شهید تشنه لب در کربلای شهرری!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
# @shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#استوری
غبار قبر او با آستین برگیر تا آن بُت
کِشد بر آستانش در جزا از آستین ما را
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#شهادت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#چارپاره
فصل غم آمده زمان عزاست
کنج سینه شراره ها دارم
رخت ماتم به تن نمودم و باز
بین چشمم ستاره ها دارم
آسمان نگاه غمبارم
رنگ و بوی مدینه را دارد
هر چقدر آه هم اگر بکشم
از تب سینه باز جا دارد
آنکه یک عمر پای مکتب خود
روضه میخواند و عاشقانه گریست
گریه هایش شبیه باران بود
آن امامی که صادقانه گریست
ظلم تاریخ باز جلوه نمود
وقت تکرار قصه شومی ست
با تبانی آتش و هیزم
جاری از چشم، اشک مظلومی ست
آتش دشمنان به پا شده در
خانه ای در میان یک کوچه
میرود بی عمامه مردی در
غربت بی امان یک کوچه
داغیِ سینه میکند باور
بانفس هاش آه سردی را
خاک این کوچه ها نمیفهمند
غربت اشک پیر مردی را
پیر مردی که سوز آتش را
ساکت و بی کلام حس میکرد
پیرمردی که درد غربت را
مثل جدّش مدام حس میکرد
پیرمردی که تا زمین میخورد
نفسش در شماره می افتاد
دست خود میکشید بر روی خاک
یاد آن گوشواره می افتاد
یاد یک گوشواره خونین
یاد اشک نگاه طفلی بود
یاد آن مادری که زود گرفت
دست خود را به روی چشم کبود
نیمه شب تا که دشمن آقا را
میکشید او به ناله می افتاد
یاد یک کاروان و یک کودک
یاد اشک سه ساله می افتاد
یاد آن کودکی که حس میکرد
زخمِ زنجیرِ داغِ قافله را
شوری اشک او چه میسوزاند
زخم صورت ...و جای آبله را
#مسعود_اصلانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#غزل
دینِ خدا را عده ای در دام می بردند
تحریفِ خود را در دِلِ اسلام می بردند
با دیدنِ ریشِ سفیدش دشمنان ای کاش
حداقل او را کمی آرام می بردند
امامه ی صدق خدا روی تنش باز است
شاید شهید عشق را احرام می بردند
وقتی رأئیس مذهب شیعه ست یعنی که
پخته ترین را جاهلانی خام می بردند
داغی که افتاده به قلب شیعیان این ست
تطهیر را با گفتن دشنام می بردند
وقتی که فکر حاکمان شهر مسموم ست
یعنی که مذهب را سوی اعدام می بردند
با حبّه ای انگور زهر آلود عالم را
آنان به سمت غربت فرجام می بردند
#علی_اصغر_یزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شهادت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#غزل
ای بقیعت ملجأ و مأوای أهل اشک و آه
می کشد در ماتم تو از درونش آه ...ماه
نه چراغی نه کسی نه خادمی نه گریه کن
نه مزاری ،نه ضریحی،نه حریم و بارگاه
شصت و أندی سال از عمر شریفت میگذشت
تا که بردند عاقبت روزی تو را در قتله گاه
پا برهنه ،دست بسته ،نه عبا بر دوش ،آه
من فدای غربتت ای بی پناه ِ بی گناه
زهر انگوری که منصور از جفا آماده کرد
باعث آن شد که رفت از شانه های دین پناه
گاه از سوز عطش میگفت در دل یا حسین
هیزم آوردند .. یاد مادرش میکرد گاه
ای مدینه باز هم در کوچه های خسته ات
مردی از ایل و تبار پاک ها گم کرد راه
آنچه از فعل و رضا در اشک های خالق است
گریه های حضرت شیرین فضائل صادق است
#محمد_جواد_حاجی_بنده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#مثنوی
آسمان است و زمين دور سرش مي گردد
آفتاب است و قمر خاك درش مي گردد
اين قد و قامت افتاده درخت طوبي است
اين محاسن بخدا آبروي دين خداست
اين حرمخانه ي زهراست مسوزانيدش
اين حسينيه ي دنياست مسوزانيدش
شعله پشت حرم فاطمه زاده نبريد
پسر فاطمه را پاي پياده نبريد
آي مردم بگذاريد عبا بردارد
پيرمرد است و خميده است عصا بردارد
ببريدش، ببريد از وسط مردم نه
هر چه خواهيد بياريد ولي هيزم نه
بگذاريد لبش ياد پيمبر بكند
وسط شعله كمي مادر مادر بكند
از مسيري ببريدش كه تماشا نشود
چشمي از اين در و همسايه به او وانشود
اصلا اين مرد مگر پاي دويدن دارد؟
پيرمردي كه خميده است كشيدن دارد؟
شعله ي تازه به چشمان غمينش نزنيد
آسمان است و در اين كوچه زمينش نزنيد
شايد اين كوچه همان كوچه ي زهرا باشد
شايد آن كوچه ي باريك همين جا باشد
شايد اين كوچه همان جاست كه زهرا افتاد
گر چه هم دست به ديوار شد اما افتاد
اين قبيله همگي بوي پيمبر دارند
در حسينيه ي خود روضه ي مادر دارند
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem