#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل
ای زخم انگاری تو هم آزار داری
در هر نفس به گریه ات اصرار داری
از من گذشت ای میخ اول مطمئن شو
پشت در خانه نباشد بارداری
ای کاش امشب پر بگیرم چون که سخت است
در سن و سال زینبم بیمارداری
تشخیص فرزند از صدا عین عذاب است
ای وای از وقتی که دیدِ تار داری
تا زنده ام خوب استراحت کن علی جان
خیلی زمان کَفْن و دفنم کار داری
من حاضرم که باز به جانم بگیرم
دردی که وقت شستن مسمار داری
بیخود مرا منصوره ی عرشم نگفتند
غصه نخور مانند زهرا یار داری
با گریه پرسیدی چرا در بین بستر
از کنج حجره فاصله بسیار داری؟!...
....بین در و دیوار گیر افتاده باشی
تا عمر داری ترس از دیوار داری
زینب کنارت هست پس جای غمی نیست
یعنی که بعد از رفتنم غمخوار داری
امروز گفتم به حسینم کاش بودم
بالاسرت روزی که نیزه دار داری
پیراهن و عمامه و انگشتر و خوود
در سفره ات خیراتیِ بسیار داری
#گروه_شعری_یا_مظلوم
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#فاطمیه
نیمه جان علی ، جوان علی
گل نیلوفر کمان علی
فاطمه جان بمان بجان علی
سخنی حرفی همزبان علی
رو نگیر از من اینقدر زهرا
پشت من تکیه گاه نیست بمان
همدمی غیر چاه نیست بمان
دور حیدر سپاه نیست بمان
خانه ام روبراه نیست بمان
یا بمان یا مرا ببر زهرا
….
با من خسته خوب تا کردی
سر شب مرگ را دعا کردی
پای تابوت را که وا کردی
کفنت را چرا سوا کردی
به دلم میزنی شرر زهرا
……
صبح را تو چطور شب کردی
دخترت سوخت بسکه تب کردی
لعن حماله الحطب کردی
همسرت را که جان به لب کردی
آنقدر گفتی از سفر زهرا
……
غم گرفتی و حرف غم نزدی
تا سحر سوختی و دم نزدی
شانه بر موی دخترم نزدی
حرفی از زخم سینه هم نزدی
باتو بد کرد میخ در زهرا
……
با مدینه تو بی حساب شدی
خانه به خانه اش عذاب شدی
چقدر رو زدی جواب شدی
سر من از خجالت آب شدی
جلوی مردم گذر زهرا
…..
من که یادم نرفته چین خوردی
جلوی دخترت زمین خوردی
هم کشیده از آن لعین خوردی
هم به دیوار با جبین خوردی
که علی را شوی سپر زهرا
….
با چه وضعیتی رسیدی تو
وسط کوچه می دویدی تو
شال من را که می کشیدی تو
حرفهای بدی شنیدی تو
وسط آن چهل نفر زهرا
……
بعد کوچه پرت ز کار افتاد
به روی بازویت شیار افتاد
تا ز گوش تو گوشوار افتاد
لرزه بر جان ذوالفقار افتاد
…دست من باز بود اگر … زهرا
…..
کاش دست دعا بلند کنی
طلب دوری از گزند کنی
خانه را گرم و دلپسند کنی
باز با من بگو بخند کنی
با من زار خونجگر زهرا
…..
تو بمان گریه حسن بامن
کفن طفل بی کفن با من
گفتی از هر دری سخن بامن
حرف تابوت را نزن بامن
طاقتم کم شده دگر زهرا
……
صحبت حنجر حسینت شد
حرف انگشتر حسینت شد
هرچه که شد سر حسینت شد
نوبت خواهر حسینت شد
…تشنه میمیرد این پسر زهرا
#محمد_جواد_پرچمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
فاطمه جلوه ی باقی ازل تا ابد است
آی مردم! بخدای احد! او هم احد است
قامت سرو خودش را به علی داد و خمید..
راز زیبایی دریا به همین جزر و مد است
از غذای حسنینش زد و بخشید به ما
مادر ما به خدا مادری اش را بلد است
جامه نو به تن فضه و اسما میکرد
بانویی که به تنش پیرهنی از نمد است
به فدک کار ندارد هدفش نام علیست
نکند فکر کنی در طلب یک سند است
گر علی پیکر یک عبدود انداخت به خاک
پشت در فاطمه درگیر چهل عبدود است
لال باد آنکه ازو شاهد حرفش را خواست
آنچه صادر بشود از لب او مستند است
نبی از خانه او دست به سینه میرفت
تو ببین خانه ی زهرا شرفش تا چه حد است
شانی از تربت ارباب فراتر دارد
خاک آن چادر خاکی که به زیر لگد است
بین دیوار و در خانه چه آمد به سرش..
مدد از فضه گرفت آنکه به عالم مدد است..
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
"کَرَم" ، فقیرِ سرِ سفرههای احسانت
و "ابر" ، تشنهی در جستجوی بارانت
"قیام" حاصل "قَد قامَتِ الصَلوة" تو بود
نشسته "دین خدا" در مسیر ایمانت
اطاعت از تو همان طاعت خداوند است
"بهشت" شاخه گلِ کوچکی ز گلدانت
قنوت نیمه شبت کهکشان حاجت هاست
به آسمان برود نوری از شبستانت
به چادر تو ملائک دخیل میبندند
عجیب نیست یهودی شود مسلمانت
همیشه "چرخِ فلک" در طواف دستاس ات
همیشه "حور و ملک" در طواف دستانت
همه فقیر و یتیم و اسیر آمدهایم
نشستهایم به امید لقمهی نانت
اگر حسین و حسن میوهی دلت هستند
نبی چو روح تو میگردد و علی، جانت
اگرچه چادر گلدار تو در آتش سوخت
دوباره لاله دمیده به دشت دامانت
همین شکوفهی پیراهن تو شاهد ماست
چنان خلیلی و آتش، شده گلستانت
بهار خانهی حیدر خزان نمی گردی
قسم به برف سر گیسوی زمستانت
به شانههای تو قوّت نبود و شانه زدی
که زینبت نشود بیش از این پریشانت
به پهلوی تو و بازو و سینهات سوگند
خودت شکستی و نشکستهاست پیمانت
ز بیهوا زدنت، طعنه میزند به علی
که باخبر شود از روضههای پنهانت...
علی برای تو نهج البلاغه میخواند
مگر بلند شود از تو صوت قرآنت
علیست آینهی روی تو، "بَکَتْ وَ بَکَی"
تو گریه کردی و حیدر شدهست گریانت
دوباره پیرهنی را به دجله اندازش
مگر خدای دهد باز در بیابانت
.
.
.
حسین پیرهنی داشت، پس چرا گفتی؟
فدای پیکر غرق به خون و عریانت...
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل
هر شب دعا کردم دعا عَجِّل وَفاتی
یارَبَّنا یارَبَّنا عَجِّل وَفاتی
خسته شدم از درد پهلوی شکسته
اما نمیخواهم شفا عَجِّل وَفاتی
دیگر نمیخواهم بمانم در مدینه
این شهر بی مهر و وفا عجِّل وَفاتی
اینجا که حق گریه کردن هم ندارم
باید بسوزم بی صدا عجِّل وَفاتی
دیگر کسی بر دیدن زهرا نیاید
دلگیرم از همسایه ها عجِّل وَفاتی
اینجا کسی فکر غریبی علی نیست
مظلومیش کشته مرا عجِّل وَفاتی
من پشت در باید که می مُردم نه محسن
شرمنده ام از مرتضی عجِّل وَفاتی
در خواب دیدم محسنم را میدهم شیر
تعبیر کن خواب مرا عجِّل وَفاتی
تا میروم در وا کنم بر روی حیدر
صد بار می افتم زپا عجِّل وَفاتی
یک بار زینب را بغل کردم به سختی
از درد مُردم ای خدا عجِّل وَفاتی
تا با رسول الله درد دل بگویم
یارب به حقّ مصطفی عجِّل وَفاتی
تا با پدر گویم که قنفذ با غلافش
با من چها کرده چه ها عجِّل وَفاتی
تا که نشان او دهم این جای سیلی
که خورده بودم بی هوا عجِّل وَفاتی
.
.
آماده شد پیراهن نور دوعینم
جان غریب کربلا عَجِّل وَفاتی
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
از دیده به جای اشک، خون میگریم
یلداست... انار دانه کردن خوب است
#مسعود_یوسفپور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#چارپاره
آسمان نگاه تو تیره
اشک چشمان من شده جاری
قطره قطره چو شمع میسوزی
و به پای غریب می باری
خوب میدانم ای حبیبه من
رنگ رخسار تو چرا نیلی است...
پای چشمت چرا سیاه شده...
این کبودی کبودی سیلی است
آن زمانی که بر زمین خوردی
بر زمین گوئیا فلک می خورد
همچنان استخوان پهلویت
شیشهء قلب من ترک می خورد
حرفهایت این دم آخر
یک غزل یک قصیده ناب است
ای گل طاهر و مطهره ام
بسترت از چه غرق خوناب است
در هوائی گرفته و دلگیر
شور و حال تگرگ داری و بس
بعد هجده بهار پائیزی
فاطمه شوق مرگ داری و بس
یک اذان یک اقامه دیگر
تا نماز وصال تو راه است
همدم و همکلامِ رفتنی ام!
بعد تو محرمم دل چاه است
حسن از تو چه دیده است مگر
که سرشکش ز چشم می آید
تا که نام مغیره می آید
می خروشد به خشم می آید
بین دریای اشکهای علی
دختری غمزده مشوش بود
در غمستان غربتت میسوخت
خانه ای که حصار آتش بود
یاد داری تو ای صبورعلی
بین خون استخاره میکردی
درحمایت ز من گریبان را
گوش تا گوش پاره میکردی
یاد داری که کوچه ها پُربود
از تماشاگران بی احساس
روز بود و کسوف را میدید
چشم بی غیرت عوام الناس
چهره ات چون بهشت زیبا بود
گرچه وصفش به ماه میکردم
مانده ام مات چهره آن چهره است
یا که من اشتباه میکردم
برتن دخترت چه می آید
چادری که نماز می خواندی
کاش میشد به خاطر زینب
پیش ما در مدینه می ماندی
قلهء افتخار من بنگر
ریزش کوه تاب و صبرم را
خانه بی تو میشود قبرم
گوشه گوشه ببین تو قبرم را
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مسمط_مخمس
ای وای از آن حدیث به دفتر نیامده
ای وای از آن شروع به آخر نیامده
ای وای از آن یقین به باور نیامده
ای وای از آن مزار کبوتر نیامده
ای وای از آنکه رفته و دیگر نیامده
ای دل حدیث دختر طاها شنیدهای؟
یَرضی شنیدهای لِرضاها شنیدهای؟
هنگامۀ نماز دعاها شنیدهای؟
حتی تَوَرَّمَت قَدَماها شنیدهای؟
أمّن یُجیب این همه مضطر نیامده
یاللعجب، فصلّ لربّک ولادتش
واحیرتا لِیُذهِبَ عنکم شرافتش
طوبی لهُم وَ حُسن مَآب است مدحتش
جبریل با تمام بزرگی و رتبتش
از عهدۀ ستایش او برنیامده
اما چه سود حرمت قرآن شکسته شد
یکباره قلب سورۀ انسان شکسته شد
در را زدند و حرمت مهمان شکسته شد
نان ریخت، سفره سوخت، نمکدان شکسته شد
فصل غریبی تو چرا سر نیامده؟
زهرا هنوز گریۀ بیگاه میکند
مولا هنوز سر به دل چاه میکند
پاییز ادعای أنا الله میکند
صبح بهار از آمدن اکراه میکند
آیا هنوز وقت مقرّر نیامده؟
#مهدی_جهاندار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مصیبت_درودیوار
#فاطمیه
دخت پیغمبر اگر بیمار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
پیشمرگ حیدر کرار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
از کنیز خویش می گیرد مدد
تا از این پهلو به آن پهلو شود
چاره ساز خلق کارش زار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
دیگر از آیینه اش رو میگرفت
شب که می شد پهلوی او میگرفت
بارها از درد آن بیدار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
وقت دفنش بوالحسن خون گریه کرد
بر جراحاتش کفن خون گریه کرد
نیمه شب کار علی دشوار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
در هجوم دشمن و وقت خطر
کی شنیده زن بیاید پشت در
در دفاع از مرتضی ناچار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
من نمی گویم ، ز میخ در بپرس
از گل نشکفته پرپر بپرس
سینه زهرا چرا خونبار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
یاس ما را جوهر نیلی زدند
آنچنان بر صورتش سیلی زدند
هر دو چشم مادر ما تار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
داغ شد میخ در و بیراهه رفت
بعد از مادر سوی شش ماهه رفت
راه شش ماهه کُشی هموار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
.
.
گر نمیشد کشته محسن پشت در
بین خون اصغر نمیزد بال و پر
تیر کین همدست با مسمار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
از مدینه تیر آمد بی هوا
خورد بر قلب غریب کربلا
ناله زد هرچه به ما آزار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
تیغ قنفذ از غلاف آمد برون
گودی گودال شد دریای خون
قطعه قطعه سیدالاحرار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
آتش این خانه وقتی گُر گرفت
کربلا بر دامن و چادر گرفت
عمه سادات کارش زار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
با همان دستی که مادر را زدند
کربلا تا شام دختر را زدند
فاطمیه باز هم تکرار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
ریسمان گردن حبلالمتین
شد غل و زنجیر زینالعابدین
ظلمها بر عترت اطهار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
پشت در که مادر سادات رفت
روضه تا دروازه ساعات رفت
بین کوچه صحبت از بازار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
ثبت کن تاریخ با خون جگر
تا بماند تا قیامت این خبر
ظلم بر آل نبی بسیار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_درودیوار
#غزل
ناجوانمردانه زهرای جوان را می زدند
روز روشن مادر صاحب زمان را می زدند
خانه ای که بی وضو جبریل آن را در نزد
دسته ای با پا درِ این آستان را می زدند
صورت و دستی که می بوسید پیغمبر چه شد ؟ ...
پیش قبر او هماین را و همآن را می زدند
بعد از آن ضرب لگد زهرا دگر جانی نداشت
با همه نیروی خود آن ناتوان را میزدند
زن زدن حتی زمان جاهلیت عار بود
این مسلمان ها چرا شاه زنان را می زدند
این زدن ها از مدینه باب شد ،.... در کربلا
بی حیاها هم زنان هم دختران را می زدند
زینیب آمد روضه ای برپا کند در قتلگاه
روضه را بر هم زدند و روضه خون را می زدند
نیست از آغوش بابا هیچ جایی امنتر
در همینجا دختر شیرین زبان را می زدند
دختری گم شد به جایش کاروان را می زدند
بیشتر بین اسیران عمه جان را می زدند
#عبدالحسن_رضایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#فاطمیه
#مصیبت_کوچه
#غزل
بادِ سردی آمد و برگ و برش را جمع کرد
پُر شد از پاییز تا کوچه ، پرش را جمع کرد
ابرِ تاریکی رسید و کوچه را تاریک کرد
غم وزید و شادمانی دفترش را جمع کرد
شادیِ یک کودکِ زیبا چرا کوتاه بود؟
غم زد آتش بر دلش خاکسترش را جمع کرد
تکیهگاهِ مرتضی را دید از مسجد که رفت
نانجیبی لب گزید و لشکرش را جمع کرد
گِرد او اوباش بودند و برایش بس نبود
از حرامی اولش تا آخرش را جمع کرد
وای ناموسِ علی را پیشِ راهش تا که دید
در دلِ خود کینههای همسرش را جمع کرد
کاش میشد که حسن هم قَدِ مادر بود کاش
رویِ پا برخاست چشمان تَرش را جمع کرد
یک صدا آمد... صدای سیلی و دیوار بود
چشم وا کرد... از زمین نیلوفرش را جمع کرد
تا که او را زد علی درخانهاش بر خاک خورد
تا که نامحرم نبید مادرش را جمع کرد
آه بر خاکِ زمین یک گوشواره پخش شد
وای از زیر قدمها چادرش را جمع کرد
* * *
یک پسر در کربلا هم پیشِ بابایش نشست
عاقبت روی حصیری پیکرش را جمع کرد
پیکرش اینجا و سر بازیچهی سرنیزهها
بارها عمه کتک خورد و سرش را جمع کرد
آنقدر سرنیزه خورده بود و خنجرهای کُند
دخترش تا دیدش اول حنجرش را جمع کرد...
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#امام_زمان_عج
#فاطمیه
#غزل
تصویرِ هجرِ تو که به ذهنم خطور کرد
آهِ فراق،آینه ام را نَمور کرد
جز "اشک" چیست چاره ی یوسفندیده ها!
یعقوبِ چشم هایِ مرا گریه کور کرد
بین من و تو پرده ی عصیان حجاب شد
ما را گناهکاریِ مان از تو دور کرد
یک بار هم گناه مرا رویِ من بیار
آخر خدا چِقَدر شما را صبور کرد
در راه دوست هرچه هزینه دَهی..،کم است
اصلاً به پای یار نباید قصور کرد
تمرین "سوختن" به تماشا نمی شود
باید میان شعله همین را مرور کرد
مست از شرابِ عشق به آغوش شمع تاخت
پروانه سوخت..،مِیکده را غرق نور کرد
گاهی صلاح طفل به تنبیهِ والد است
باید به سر به راه شدن گاه زور کرد
دست از "تَعَلُّقات" بِکش..،"وصل" را بگیر
رودی به "بحر" ریخت که از "شِن" عبور کرد
شرط ورود وادی حق..،پابرهنگی است
باید کلیموار عزیمت به طور کرد
هجران بس است ای پسر فاطمه..،بیا
شاید که مرگ جسم مرا سهم گور کرد!
ما را به حق روضه ی "زهرا"..،درست کن
حوریّه ای که در دل آتش ظهور کرد
▪️
▪️
آئینه ی زلال نبی پشت در شکست
این شیشه را چگونه علی جمع و جور کرد!؟
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc