#امام_هادی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
دارد امید که دردش به مُداوا نکشد
با چنین درد غمش کاش به فردا نکشد
زهر خورد و جگرش سوخت لبش را سوزاند
چه کند از دل اگر نالهی زهرا نکشد
بار اول که در این خانه نبوده اما...
کاش میشد به کنارِ پسرش پا نکشد
سینه وقتی که بسوزد نَفَست میگیرد
نیست امید که کارش به تَقَلا نکشد
پسرش چاک گریبان زده بر بالینش
چه کند دست اگر بر سرِ بابا نکشد
ظرفِ آبی به لبش دید فقط گفت حسین
نَفَسی نیست اگر وای حسینا نکشد
کربلا آب رسید و به زمین اما ریخت
خواست نامرد که یک آه هم آقا نکشد
دست خواهر به سرش ، داشت دعایی شاید
لحظهی آخرِ او کار به دعوا نکشد
ضربهها اینهمه بر صورت آقا نزنید
هیچ کس نیست که یک تیغ در اینجا نکشد
شعله اُفتاده به دامانِ یتیمی اما
میدَود تا که کسی گیسوی او را نشکد
بیشتر میشود آتش اگر اینقدر دَوَد
عمه ایکاش که این شعله به بالا نکشد
میبَرد هرچه دلش خواست حرامی باشد
کاش فریاد سرِ دختر نوپا نکشد
خوب شد بود عمو بر سر نیزه تا که
حالِ این خواهرِ تنها به تماشا نکشد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_هادی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
بالاتری ز مدح و ثنا أیها النقی
ابن الرضای دوم ما أیها النقی
با حبّ تو عبادت ما عین بندگیست
هادی آل فاطمه یا أیها النقی
دارم "ولی"شناسی خود را ز نور تو
مولای من ولیِ خدا أیها النقی
با آن نقاوت نقوی یک نگاه کن
پاکیزه کن وجود مرا أیها النقی
با صد امید همچو گدایان سامرا
پر میکشیم سوی شما أیها النقی
بخشندهتر ز حاتم طائی تویی تویی
مسکینترم ز هر چه گدا أیها النقی
من هر چه خواستم تو عنایت نمودهای
یک حاجتم نگشته روا أیها النقی
گردد جوانیام همه ترویج مکتبت
جانم شود فدای تو یا أیها النقی
باید برای غربت تو بیامان گریست
با نالههای حضرت صاحب زمان گریست
شرمنده از قدوم تو چشمان جاده بود
دشمن سواره آمد و پایت پیاده بود
آن ناخن شکسته و آن کاروانسرا
توهین به ساحت تو برایش چه ساده بود
بارانی است از غم تو چشم سامرا
با دیدن تو اشک ملک بیاراده بود
وقتی که آسمان ز غمت سینهچاک شد
دیدی که عرش سر روی زانو نهاده بود
زهر ستم چه با جگر پارهپاره کرد
دیگر نفس ... نفس ... به شماره فتاده بود
شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت
هر چند دل، شکسته از آن بزم باده بود
آقا بیا و با دل غرق به خون بخوان
از آن سهساله که پدر از دست داده بود
جانش رسید بر لبش از ضربههای چوب
وقتی کنار طشت طلا ایستاده بود
آرام قلب خسته اش از دست رفته بود
چشم به خون نشستهاش از دست رفته بود
#یوسف_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_هادی_علیه_السلام
#استوری
گمراه شد هر آنکه زِ این طایفه جداست
هادی شـدی کـه پیـروِ حیدر شویم مـا
#جواد_علیپور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_هادی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
سینه ات از کینۂ زهری کشنده شعله ور
از نفس افتادی و کم کم، کمانی شد کمر
سامرا آهی کشید و پیکرت را بوسه زد
مضطر و صاحب عزا شد «جامعه» از این خبر
ساحتِ پیشانی ات را تب احاطه کرده بود
چیره میشد بر تنت هر لحظه دردی بیشتر
بیهوا دردِ بدی پیچید در پهلوی تو
داغِ مادر زنده شد! ای وای از دیوار و در
کاش مثل مجتبی(ع)؛ خواهر کنارت داشتی
تا که میشد با نگاهش ناله هایت مختصر
زهر؛ ذره ذره دید ِ چشم هایت را گرفت
بر زمین انداختَت سرگیجه هایِ مستمر
حنجرت میسوخت! شد لب های خشکت ناتوان
«وا حسینم(ع)» گفتی و افتاد آتش در جگر
روضه خوانِ جدّ عطشانت شدی در احتضار
پاک کردی اشک را از گوشۂ چشمانِ تر!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_هادی_علیه_السلام
گمراهشد هر آنکه ز این طایفه جداست
هـادی شـدی کـه پیـروِ حیـدر شویم مـا
#جواد_علیپور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_هادی_علیه_السلام
شُکر کبوترِ هوایِ توایم
نفس نفس زیرِ لوای توایم
مدافعانِ حرمِ زینبیم
فدائیانِ سامرایِ توایم
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_هادی_علیه_السلام
تا چشم وا کرد این پسر، چشمانِ تر دید
خوب امتحان پس داد اگر داغِ پدر دید...
از بس که دل میبُرد از اطرافیانش
یک عمر از دستِ حسودان دردسر دید
این بار «سُرَّ مَن رَأی» مغلوب غم شد
وقتی که مهمان را به کویش دربهدر دید
در چشم ابراهیمیاش اما غمی نیست
باید که این ویرانه را از آن نظر دید
در کوچهها، پای برهنه، سَیّدِ شهر...
اینجا مگر شام است؟ ای مردم! چه کردید؟
قبری که پیشاپیش در این خانه کَندید
تنها به چشمش سجده و آهِ سحر دید
در شهر غربتخیزتان بهتر که تنهاست!
از همجواری با شما خیری مگر دید؟
مردی گریبانچاک افتاده به خاکش
میشد پدر را مو به مو در این پسر دید!
بر خاک، شیون زد کسی: «وای از دوشنبه!»
انگار آنجا مادری را پشت در دید...
#انسیه_سادات_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_هادی_علیه_السلام
#شهادت
#چارپاره
عزیز جواد الائمه سلام
گل فاطمه یا علی النقی
تویی که به من راه و میدی نشون
بخون جامعه تا کنم عاشقی
چه قد نا امید و تو دادی امید
چه قد بی نوا رو تو دادی نجات
تویی چاره ی درد بیچاره ها
میشه مرده زنده توی روضه هات
به یاری مردم نداری نیاز
به جای همه یار تو هست خدا
علی رو مگه میشه تبعید کرد
نجف رو آوردی توی سامرا
علی بودی و قوم بد کینه ها
گذاشتن برای تو سنگ تموم
دلت رفت مدینه تو این نیمه شب
به خونه ات همین که آوردن هجوم
تو رو بردنت دست بسته ولی
ندیدی توی شعله خانوم تو
تو رو بردنت دست بسته ولی
نکشته لگد ، طفل معصوم تو
تو رو پیر کردن تو بزم شراب
بمیرم بمیرم بمیرم برات
فقط گریه اینجا برات مرهمه
بریز اشک خون از غم عمه هات
سر غرق خون ، تشت زر ، هلهله
می لرزه تموم زمین و زمان
زدن خیزران ، باز ناراضیَن
بشم لال الهی ، کنیزم میخوان ...
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_هادی_علیه_السلام
جز در خانه ي تو محض طلب كردن رزق
هر كه جاي دگري رفت يقين گمراه است
#محسن_صرامی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_هادی_ع
#شهادت
#چارپاره
نیمۀ شب امام رابردند
خانه و خانواده مضطرب است
نگرانِ امامِ هادی شد
سامرا بی قرار و ملتهب است
من بمیرم که پیش چشمانش
سَبِّ جدِّ گرامی اش کردند
دل هفت آسمان به درد آمد
بس که بی احترامی اش کردند
می بَرَندش بدونِ عمامه
غربت از چشمهاش معلوم است
خوب که ، در رُخش نگاه کنی
مثل جدّش علیست مظلوم است
جان به قربان آن امامی که
دستهایش به غصه زنجیر است
علتِ بردنش به بزم شراب
به گمانم به قصد تحقیر است
متوکل مقابل حضار
اندکی آمد و توقف کرد
بی حیا از شرابِ در دستش
به امام دهم تعارف کرد
خواست تا که امام هادی را
نحوهء دیگری عذاب دهد
گفت با او که شعر میخوانی
منتظر ماند تا جواب دهد
حضرتش قصد شعر خواندن کرد
کرد آغاز معجزاتِ کلام
سخنش مثل تیغ حیدر بود
محشری شد به پا زِ شعر امام
بر سرِ دشمنش خراب ، آقا
گویی آن خانۀ مجلل کرد
شعرها در مَذَمّتِ دنیا
عیش او را به غم مبدل کرد
متوکل که منقلب گردید
در خود احساس روسیاهی کرد
لااقل در میان آن مجلس
از امام آمد عذرخواهی کرد
دشمنی هم سراغ دارم که
پرچم ظلمِ بی امان برداشت
در قبال سری که قرآن خواند
بی حیا چوب خیزران برداشت
پیش زنها و بچه ها ، ملعون
پستی اش را به خلق ثابت کرد
ضربه را بر لب و دهانش زد
صوت قرآن به چوب ساکت کرد
گریه کردیم بر حسین ، ولی
حال زینب کجا و ما ؟ هیهات
ما شنیدیم و خواهرش دیده
وای بر حال عمۀ سادات
#مهدی_مقیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_هادی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همۀ عمر ستم دیده هماره
سنگینی اندوه تو از کوه فزونتر
غمهای فراوان تو بیرون ز شماره
فوجی پی آزار دلت دست گشودند
قومی ز دفاع تو گرفتند کناره
سوزد جگرم بر تو که با پای پیاده
همراه عدو رفتی و او بود سواره
تو آیۀ تطهیری و دشمن به چه جرأت
با جام میِ خود به سویت کرده اشاره
از تیغ زبان زخم فراوان به دلت بود
از زهر ز پا تا به سرت سوخت دوباره
تا ماه جمالت به دل خاک نهان شد
بر چهره ز چشم حسنت ریخت ستاره
#غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@Shia_poem
#امام_هادی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
وقتی که دور از تربت پیغمبر افتاد
غمهای عالم بر دل او یکسر افتاد
گاهی به یاد روضه جدِّ غریبش
گه یاد مادر اشکش از چشم تر افتاد
آقای ما شد خانه اش خان الصّعالیک
دنیا زچشم دوستانش دیگر افتاد
در پیش چشمانش قبرش را که کندند
یک لحظه یاد نبش قبر اصغر افتاد
آن شب که از کاشانه می بردند او را
چشمش به در افتاد یاد مادر افتاد
گویا صدای مادرش را می شنید و
می دید گویا مادرش پشت در افتاد
او را میان کوچه ها وقتی کشیدند
یاد غریبی های جدش حیدر افتاد
بزم شراب و آیه تطهیر ، ای وای
راهش بمیرم من کجاها آخر افتاد
این روضه اما تازگی دارد؟ ندارد
حق داشت یاد زینب غمپرور افتاد
بزم یزید و عمه سادات ،ای وای
بعد از برادر چه غریب و مضطر افتاد
این کفیل زینب الحورا ،اباالفضل
بین حرامی خواهرت بی یاور افتاد
چشمان خود را بست از خجلت برادر
در طشت چشمش تا به چشم خواهر افتاد
چوب یزید بی حیا تا رفت بالا
دیدند در مجلس که از پا دختر افتاد
آنقدر زد با خیزرانش بی مروت
دندان بشکسته در آن طشت زر افتاد
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem