#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
آن قدَر آه کشیدم جگرم زخم شده
چِقَدَر گریه؟! دگر چشم ترم زخم شده
زخم لب های تو نگذاشت که بوسه بزنم
علّتش چیست؟ چرا ای پدرم زخم شده؟!
وجه تشبیه من و تو چه قدر بسیار است!
هر کجای بدنم می نگرم زخم شده
قصّه ی ناقه و آن نیمه ی شب یادت هست؟
به زمین خوردم و دیدی کمرم زخم شده
جان زهرا به موی سوخته ام دقّت کن
جای این چند موی مختصرم زخم شده
جز تو با هیچ کسی حرف خصوصی نزدم
سینه ای که شده هر جا سپرم زخم شده
زجر هم مثل مغیره چه قدَر بد می زد!!!
زیر شلّاق و لگد بال و پرم زخم شده
#محمد_فردوسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم
#اسارت
#شام
#غزل
پیچیده در حرم خبر گوشواره ات
دستی شده ست در به در گوشواره ات
می کاشت با ملاحظه دیروزها پدر
گل های بوسه دور و بر گوشواره ات
گوشت کبود گشت اگر که نسیم صبح
گاهی گذاشت سر به سر گوشواره ات
از داغ گوش های تو در آن غروب سرخ
دیدم که خم شده کمر گوشواره ات
دنبال گوش، زیور و خلخال هم پرید
خیلی زیاد شد ضرر گوشواره ات
گوشی کشید تیر و رخی هم کبود شد
افتاد هر کجا گذر گوشواره ات
از بس رباب خورده غم اصغر و تو را
گهواره گشته همسفر گوشواره ات
از بس به سرعت آمد و از بس شدید بود
در گوش رفته بیشتر گوشواره ات
یک دست بر دهان تو یک دست روی گوش
دعوا شده ست باز سر گوشواره ات
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم
#شام
#اسارت
#چارپاره
نبودی تا ببینی غصه هامو
دلم میگه شدم سرباره عمه
نمیشه گفت یه حرفایی رو بابا
فقط باید بگم بیچاره عمه
نبودی تا ببینی ریخته موهام
مثه موی سرت آتیش گرفته
دیگه چیزی ازم باقی نمونده
با این وضعی که دشمن پیش گرفته
نبودی تا ببینی گونه هامو
ورم کرده شبیه زیرِ چشمت
بابا اونو میبینی هی لگد زد
یه وقتایی اگه میبردم اسمت
نبودی تا ببینی این لبامو
مثه لبهای تو خونیه بابا
انگار رو صورتت رد یه مشته
همش تقصیر این خولیه بابا
ببین بابا ببین زخمی پاهام
نبودی روی خاکها میدویدم
یه بار افتادم از بالای ناقه
فقط آروم خودم رو میکشیدم
ببین بابا ببین دلشوره دارم
همش حس میکنم شمر رو برومه
بابایی معجرم خیلی قشنگ بود
دیگه از من نپرس کار کدومه
ببین بابا النگو هام قشنگه
یه وقتی فکر نکن جای طنابه
غریبی رباب ،گهواره خالی
نگاه حرمله خیلی عذابه
حالا که اومدی پیشم عزیزم
بذار پیشونیت و آروم ببوسم
باهام حرفی بزن دق کردم اخه
دیگه دارم تو این غربت میپوسم
لالالا گلم ای نازنیم
بذار دستاتو رو لبهای بابا
دیدم از روی نیزه غصه هاتو
فدای زخم تو زخمهای بابا
لالالا نفس های تو سینه ام
غرورم با نگاهِ تو ترک خورد
شدی خیلی مثه مادربزرگت
شبیه اون روزایی که کتک خورد
لالالا بخواب شیرین زبونم
بابا شرمندته سختی کشیدی
سه سال و این همه رنج و مصیبت
تو از این زندگی خیری ندیدی
#میلاد_فرید_نیا
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم
#اسارت
#شام
#غزل
دختری درد سرای بدنش را پر کرد
لاله ی خون همه ی پیرهنش را پر کرد
مصحفش از قلم کعب نی آزرده شده
خط کوفی همه ی لوح تنش را پر کرد
گل لبخند به باغ رخ او پژمرده است
ترک سرخ عقیق یمنش را پر کرد
آنقدر گفت پدر با سر بی تن آمد
نفحه ی سیب فضای چمنش را پر کرد
چون خدا خواست که گنجینه ی پنهان باشد
خاک روی بدن بی کفنش را پر کرد
#امیر_خورسند
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم
#شام
#غزل
وقتی که فراتر ز زمان است رقیه
از منظر من جان جهان است رقیه
مفهوم عزیزی و غریبی و شجاعت
در جزء نه در سطح کلان است رقیه
مانند علی اکبر و مانند اباالفضل
در کرببلا یک جریان است رقیه
زینب به حسینش همه ی عمر چگونه ست
نسبت به اباالفضل همان است رقیه
وقتی شده مهمان خرابه به قدم هاش
من معتقدم گنج نهان است رقیه
مانند حسین بن علی بر تن آدم
جسم است اگر سوریه جان است رقیه
آنجا که عمو آمده با مشک لب رود
عکس وسط آب روان است رقیه
من باورم این است که از خلقت عالم
مقصود حسین است و بهانه ست رقیه
رفته ست علی اکبر و تا لحظه ی آخر
ای وای که گوشش به اذان است رقیه
در مجلس تنهایی جسم علی اکبر
با روضه ی سر مرثیه خوان است رقیه
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم
#اسارت
#شام
#غزل_پیوسته
الا ای سرّ نی در نینوایت
سرت نازم، به سر دارم هوایت
گلاب گریهام در ساغر چشم
گرفته رنگ و بوی کربلایت
جدایی بین ما افتاد و هرگز
نیفتادم چو اشک از چشمهایت
در ایام جدایی در همه حال
به دادم میرسد دستِ دعایت
بلاگردان عالم! رو مگردان
از این عاشقترین درد آشنایت
به دامن ریختم یک بوستان گل
ز اشک دیده دارم رونمایت
بیا بنشین و بنشان آتش دل
دلم چون غنچه تنگ است از برایت
«عزیزم کاسۀ چشمم سرایت
میون هر دو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل پا نهی باز
نشیند خار مژگانم به پایت»
من ای گل! نکهت از بوی تو دارم
شمیم از گلشن روی تو دارم...
حضور قلب بر سجادۀ عشق
ز محراب دو ابروی تو دارم
من از بین تمام دیدنیها
هوای دیدن روی تو دارم
به خوابم آمدی ای بخت بیدار
که دیدم سر به زانوی تو دارم
گل آتش کجا بودی که حیرت
من از خاکستر موی تو دارم
بیابان گردم و چون مرغ یاحق
تمام شب هیاهوی تو دارم
«به سر، شوق سَرِ کوی تو دارم
به دل مهر مَهِ روی تو دارم
مه من، کعبۀ من قبلۀ من
تویی هر سو، نظر سوی تو دارم»
تو که از هر دو عالم دل ربودی
کجا بودی که پیش ما نبودی
تو در جمع شهیدان خدایی
یگانه شاهد بزم شهودی
به سودای وصالت زنده ماندیم
به اُمّیدِ سلامی و درودی
ببوسم روی ماهت را که امشب
ز پشت ابر غیبت رخ نمودی
تو با یک جلوه و با یک تبسّم
دَر جنّت به روی ما گشودی
مپرس از نوگل پژمردۀ خود
چرا نیلوفری رنگ و کبودی
به شکر دیدن صبح جمالت
بخوانم در دل شبها سرودی
«اگر دردم یکی بودی چه بودی
اگر غم اندکی بودی چه بودی
به بالینم طبیبی یا حبیبی
از این دو، گر یکی بودی چه بودی»
تو بودی چشم بیدار محبّت
که عالم شد خریدار محبّت
به سودای تماشای تو افتاد
به باغ گل سر و کار محبت
به امید بهار جلوۀ تو
پرستو شد پرستار محبّت
محبّت تا ابد خون گریه میکرد
نمیشد گر غمت یار محبّت
سرت نازم که از شوق شهادت
کشیده دوش تو بار محبّت
چه حالی داشتند آنان که دیدند
سرت را بر سر دار محبّت
از آن روزی که در قربانگه عشق
مرا بردی به دیدار محبّت
«دلی دارم خریدار محبّت
کز او گرم است بازار محبّت
لباسی بافتم بر قامت دل
ز پود محنت و تار محبّت»
به جز روی تو رؤیایی ندارم
به جز نام تو نجوایی ندارم
به جز گلگشت بستان خیالت
سر سیر و تماشایی ندارم
بسوز ای شمع و ما را هم بسوزان
که من از شعله پروایی ندارم
بیابان گردم و اندوهم این است
که پای راه پیمایی ندارم
مرا اعجاز عشقت روح بخشید
به غیر از تو مسیحایی ندارم
یک امشب تا سحر مهمان ما باش
که من امّید فردایی ندارم
«به سر غیر از تو سودایی ندارم
به دل جز تو تمنّایی ندارم
خدا داند که در بازار عشقت
به جز جان هیچ کالایی ندارم»
#محمدجواد_غفور_زاده_شفق
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
#قصیده
همه هستی به ثنای تو زبان است، حسین
باز وصف تو فراتر ز بیان است، حسین
همه اوصاف تو گفتند و شنیدند ولی
این عیان است که قدر تو نهان است، حسین
مرده آن نیست که بهر تو گذشت از تن و جان
مرده آن است که فکر تن و جان است، حسین
بی زبان کودک شش ماههء خکشیده لبت
بهر هر ملت مظلوم زبان است، حسین
خط سبزی که شد از خون علی اکبر، سرخ
خط آزادگی نسل جوان است، حسین
خون یاران تو از پیکر ما، در پیکار
پیش رگبار بلا در فوران است، حسین
می توان یافت خدای دو جهان را به دلی
که به تیر غم عشق تو نشان است، حسین
گر امان نامه دهد خلق جهان را نه عجب
آنکه را از تو به کف خطّ امان است، حسین
شادی هر دو جهان را به غمت نفروشیم
که در این بیع و شرا سخت زیان است، حسین
شود از یک نگهش آتش دوزخ خاموش
دیده ای کز غم تو اشک فشان است، حسین
تا ابد هست چراغ ره انسانیت
سر پاک تو که بالای سنان است، حسین
گلچینی از یک قصیده
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
#غزل
شکسته باد دهانی که ازتو دم نزند
بریده باد زبانی که حرف غم نزند
شب زیارتی ات زار می شود حالم
اگر دوباره هوای حرم سرم نزند
مسلم است به هم میخورد همه کارش
کسی که دیگ غذای تو را به هم نزند
چه لذتی و عجب عشقی از کفش رفته
کسیکه بوسه ای بر تیغه ی علم نزند
تمام حاجتم این بود در شب احیاء
خدا بدون تو سال مرا رقم نزند
طبیعی است اگر مرده جان تازه گرفت
بیار قلب کسی را که در حرم نزند ...
قرار ماست مسیر نجف به کرببلا
اگر خدای نکرده اجل به هم نزند
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#غزل
آن روز كه به داغ ِغمت مبتلا شديم
دل خون تر از شقايق دشتِ بلا شديم
ما يادمان كه نيست ولي راستي حسين
با درد غربت تو كجا آشنا شديم؟!
ممنون از اينكه آمدي آقاي ما شدي
ممنون از اينكه نوكر اين خانه ما شديم
شكر ِخدا كه فاطمه مارا خريده است
شكر خدا كه خرج بساط شما شديم
غربت سراي ماست عزاخانه ي شما
با گريه بر تو بود عزيز خدا شديم
مارا خدا به عشق تو ميبخشد عاقبت
ما عاقبت به خير تو در روضه ها شديم
#مصطفي_متولي
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#گزیده
آخر مرا برای خودش می خرد شبی
من می شوم مسافر کرب و بلا حسین
#محمد_جواد_پرچمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#غزل_مثنوی
سر و جان همهی خلق به قربان حسین
جان عالم به فدای لب عطشان حسین
رحمت خاص خدا شامل حالش شده است
هرکسی یک سر سوزن شده گریان حسین
دم عیسی صفت مرثیه خوانانش گرم
زندهایم از نفس پیرغلامان حسین
لشگر عمه سادات همیشه هستند...
وسط معرکه ها گوش به فرمان حسین
خوشبحال شهدایی که فدایش گشتند
دم آخر سرشان بود به دامان حسین
آه ای مرثیه خوان روضه جانسوز بخوان
تا بسوزیم برای غم سوزان حسین
خطبه میخواند که از منبر مرکب افتاد
گذر باد سوی چادر زینب افتاد
شمر بر سینه دردانه افلاک نشست
روی تل زینب کبری به روی خاک نشست
پیکرش را وسط معرکه غارت کردند
به زن و بچه ارباب جسارت کردند
پیکر شاه شهیدان وسط گودال است
وقت غارت شدن پیرهن و خلخال است
وسط معرکه انگشتنمایش کردند
جلوی عمه سادات رهایش کردند
تیر و شمشیر به روی پسر فاطمه بود
پنجه گرگ به روی جگر فاطمه بود
فاطمه از وسط آتش و دود آمده بود
هر چه تیر است به گودال فرود آمده بود
از سراشیبی گودال فقط خون میرفت
ساربان دست پر از معرکه بیرون میرفت
آه ای مرثیه خوان مرثیه را باز مکن
روضه دختر او را دگر آغاز مکن
کاش میشد که فدایش بشود نوکر او
تاکه آسیب نبیند حرم دختر او
#آرش_براری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
قدم من _ نفس من _ زمین تـو _ هوا تـو
به اینجا رسیده "مَـن"م با دو تا "تـو"
بیا شاید این بال هامان پریدند
خدا را چه دیدی، تو حالا بیا _ تـو...
...برای پر و بالِ این جا نشینم
كمی آسمان باش و منهم بـَرا _ تو
بیا اصلاً عمّه قضاوت كند، " این
كه من زودتر خواب دیدم وَ یا تـو"
من و عمّه باید به زحمت بیفتیم
برای تو و دیدن تـو، چرا تـو؟!
شكسته دل هر كه در این خرابه است
خدا، آسمان، جبرئیل، عمّه، ما، تـو
به معراج هفت آسمانم رسیدم
همین جا، همین كنج ویرانه با تـو
بیا تا كه گیسوی هم را ببافیم
یكی من ، یكی تـو _ دو تا من ، دو تا تـو
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem