eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
562 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌نویسم رویِ هر دیوار واویلا حسین می‌نویسم با لبی خونبار واویلا حسین هرقدم تکرار در تکرار واویلا حسین می‌نویسم زیرِ این آوار واویلا حسین بِینِ کوفه بِینِ این  آزار  واویلا حسین من که دنیایم تویی ؛ معنایِ دنیایم علیست من که غمهایم تویی آشوبِ شبهایم علیست دردِ امروزم تویی اندوهِ فردایم علیست آمدم در کوفه و گفتم که آقایم علیست بارها گفتم علی ، اینبار : واویلا حسین از علی گفتم ولیکن قلبِ طفلانم شکست از علی گفتم ولی یک سنگ دندانم شکست از علی گفتم ولی پهلوم میدانم شکست آنقدر خوردم که این بازویِ بی جانم شکست میزنم با دستِ بسته  زار  واویلا حسین دستگیرم کرده‌اند از بام میبینم تو را با تَنی پُر خون همین احرام میبینم تو را می‌رسی با دختری آرام میبینم تو را بِینِ کوفه در میانِ شام میبینم تو را آه آه از زینب و انظار  واویلا حسین کوفه و در سینه‌ها بُغضِ غدیرش را ببین وایِ من زنجیرهای سخت‌گیرش را ببین کوچه‌ها را بامهایش را اسیرش را ببین بوریایش را ببین تکه حصیرش را ببین دارم اینجا قبلِ تو یک کار : واویلا حسین جز غمت اینجا کسی دیشب پناهم داد  نه غیر طوعه هیچ کس در خانه راهم داد  نه پاسخی بر التماسم بر نگاهم داد  نه نه به من ، جا بر دو طفل بی گناهم داد  نه دخترم را بر حرم بسپار واویلا حسین هرکه اینجا بود_ حتی اندکی_ میزد مرا آن یکی می‌بُرد من را  این یکی میزد مرا پیرمردی میکشید و کودکی میزد مرا کاشکی جایِ یتیمت  کاشکی میزد مرا دخترت هست شب است و خار واویلا حسین یک نفر آمد نوک نیزه به پهلویم کشید یک نفر با چکمه‌اش بدجور بر رویم کشید خنجرش را کافری آمد به اَبرویم کشید حلقه‌ی زنجیر آورد و به بازویم کشید ناله‌ام شد با تَنی خونبار واویلا حسین مَردم اما گریه‌ام تقصیرِ تیرِ حرمله است جانِ تو ذهنم فقط درگیرِ تیر حرمله است بین کوفه صحبتِ تاثیرِ تیر حرمله است گرچه عُمری تیر دیدم ، تیر ، تیر حرمله است دیدم و گفتم ولی دشوار واویلا حسین جان من حتی برای آب اینجا رو مزن یا برای کودکی بی تاب اینجا رو مزن شرمگین از مادری بی خواب اینجا رو مزن پیش این لبخندها ارباب اینجا رو مزن رو مزن ، آبی ولی بردار واویلا حسین آب نه از صبح تا حالا فقط غم خورده‌ام آتش و سنگ و عصا و نیزه درهَم خورده‌ام هرچه خوردم کم نیاوردم ولی کم خورده‌ام با دو دستِ بسته سیلی‌های محکم خورده‌ام وای من از کوچه و بازار واویلا حسین @shia_poem
پیش مرگت میشوم شُکرِ خدا در کوفه من ای شهیدِ بی کفن۲ اولین تَن میشوم از بِینِ هفتاد و دو تَن ای شهید بی کفن۲ @shia_poem
ای گریه بر تو مایه ی آرامشم حسین نازتو را به جان ودلم می کشم حسین با اشک روضه صبح من آغاز می شود خیس است هرشب ازغم تو بالشم حسین ای کاش مستجاب نگردد دعای من غیر از زیارت است اگر خواهشم حسین من ابربغض های فروخورده ام, که شد نام تو بهترین سبب بارشم حسین در این محیط فتنه و جنجال ها فقط در زیر پرچم تو در آسایشم حسین اندازه ی لیاقت هرکس به دست توست خاکم که بی تو لایق فرسایشم حسین در اوج بی سوادی ام استاد می شوم وقتی که می شود همه ی دانشم حسین دل بسته ام به لطف تو در امتحان عشق آماده ی ورود به هر آتِشم حسین @shia_poem
ای گریه بر تو مایه ی آرامشم حسین نازتو را به جان ودلم می کشم حسین با اشک روضه صبح من آغاز می شود خیس است هرشب ازغم تو بالشم حسین ای کاش مستجاب نگردد دعای من غیر از زیارت است اگر خواهشم حسین من ابربغض های فروخورده ام, که شد نام تو بهترین سبب بارشم حسین در این محیط فتنه و جنجال ها فقط در زیر پرچم تو در آسایشم حسین اندازه ی لیاقت هرکس به دست توست خاکم که بی تو لایق فرسایشم حسین در اوج بی سوادی ام استاد می شوم وقتی که می شود همه ی دانشم حسین دل بسته ام به لطف تو در امتحان عشق آماده ی ورود به هر آتِشم حسین @shia_poem
نان گرمِ روضه را از شور می گیریم ما از تنور سرد دوزخ، نور می گیریم ما سردرِ هر بیت، پرچم می زنیم از اشک خویش آخرِ شیرین زبانی، شور می گیریم ما * از «شب اول»، چو مسلم، کوچه گردِ کوفه ایم تو بگو آئینه، پیش کور می گیریم ما فصلِ ماهیگیری ار رودِ گل آلودِ وفاست پیش پای چشم مردم، تور می گیریم ما در «شب دوم» صدای کاروان را بشنوید! حالِ موسی را خبر از طور می گیریم ما شد «شب سوم» بساط گریه هامان جور شد... پس سراغِ سیلی ناجور میگیریم ما شاعریم و تورمان کرده است خاتون حسین! روضه ی فاش از رخِ مستور می گیریم ما یک «شب سوم» برای درک این روضه، کم است جسم زهرا را مثال از حور می گیریم ما شاعریم و با رقیه ، اهل مضمون می شویم پیش نور چهره اش منشور می گیریم ما در «شبِ چارم» فقط: «دایی حسن»... «دایی حسین» هردو خواهر زاده را منظور می گیریم ما * در حنابندانِ قاسم، از حسن جانِ حسین حاجتِ خود، چشمِ دشمن، کور...! می گیریم ما ما عوامیم و شبِ قاسم، اگر کِل می کشیم روضه ای گمگشته را مشهور می گیریم ما تا شب هشتم اگر عمرِ خماری راه داد شیشه شیشه در بغل، انگور می گیریم ما ای به قربانِ شبِ هشتم، در آغوش عبا، آنچه باقی مانده از ساطور می گیریم ما دست تاسوعا، به ذوق تشنگی پا می دهد از لب مافوق خود، دستور می گیریم ما ردّ دست ماه، روی چوب پرچم مانده است مرز و بوم روضه را هاشور می گیریم ما شد شبِ آخر! مناجات از عسل شیرین تر است خیمه ها را کندوی زنبور می گیریم ما *** صبح عاشوراست! دسته دسته مطرب می شویم طبل و نی... سنج و دقل... شیپور می گیریم ما صبح عاشورا... چه نزدیک است راه خیمه ها! راه گودال است آنکه دور می گیریم ما! صبح عاشورا... علی اصغر کفن پوشیده است! از دل گهواره راه گور می گیریم ما @shia_poem
آمد دوباره موسِمِ ماهِ عزایتان سرداده ایم ناله و ماتم برایتان از کودکی به لطف خدا قسمتم شده با افتخار، خادمیِ روضه هایتان خاکِ قدومتان به طلا هم نمی دهم اربابِ من، چَشمِ من و خاکِ پایتان ای کاش من فدایی راه شما شوم این جانِ بی ارزشِ نوکر فدایتان در بین شورِ سینه زنی ها و گریه ها بدجور می کند دل تنگم هوایتان آقا بیا و با کَرمت روزیم نما توفیقِ دیدنِ حرمِ کربلایتان @shia_poem
بعد مدتها پدر دیدار دختر آمدی خواب دیدم خواهی آمد شد مقدّر آمدی من به شوق دیدنت بابا ز پا افتاده‌ام تو به شوق دیدنم با پا نه با سر آمدی من در این ویرانه مهمانی گرفتم نیمه‌شب در شب تاریکم ای ماه منوّر آمدی دعوتم را رد نکردی آمدی اما چرا ای پدر بی قاسمِ داماد و اکبر آمدی؟ کو عمویم تا گذارد روی دوش خود مرا؟  از چه بابا بی اباالفضل دلاور آمدی؟ بی قراری میکند بیش از همه اینجا رباب پس چرا بابا تو بی شش‌ماهه اصغر آمدی؟ حسرت آغوش پر مهرت به دل دارم ولی خواهی از من گیرمت با مهر در بر، آمدی دارد از زهرا نشان این پهلوی بشکسته‌ام تا کنی با دیدنم یادی ز مادر آمدی با سرِ خونین به دامان منِ ویران نشین تا بگیرم بوسه از رگهای حنجر آمدی @shia_poem
عمه جون سینم خسته ی درده قصه ی کربلام آه! چه سرده بگم از صحنه ی تلخِ اسیری عدو تو راهِ شام باهام چه کرده؟ عمه جونم ببین دلم کبابه قصه ی این سفر برام سرابه سرا پا وجودم تو اضطرابه حال و روزم ببین چقد خرابه وقتی خنجرش رو عدو میگیره رقیت ترسِ او میخواد بمیره با دو دساش داره گیسوم میگیره با دو پاش پهلومو نشونه میره بس ز داغِ پدر آزرده بودم ناقه می رفت و من افتاده بودم اون شب از قافله جا مونده بودم اینو تو گوشت آروم خونده بودم امشب این جاده ها چه بی گریزه تیغِ این کوره راه ببین چه تیزه عمه جون کفِ پام داره میسوزه ببین از تاولاش چه خون میریزه هر چه خاره امشب جلوی پامه هر چه آهه امشب توی نگامه هر چه بغضه امشب توی صدامه هر چه اشکه امشب توی چشامه بغضِ این سینه که آروم نمیشه عمه جون راش چرا تموم نمیشه؟ بگو عمه منو سرِ بابام کو؟ چرا از روی نی معلوم نمیشه؟ تیغِ این جاده ها ز خیزرونه پای کوچک من که ناتوونه چقد این ساربون نا مهربونه بگید این ناقه رو آروم برونه @shia_poem
كم آمده است مرغ دلم آب و دانه اش خال لبت كجاست كه گيرم نشانه اش دستت نرفت در كمرم آنقدر كه شمر پيچيد دور گردن من تازيانه اش آتش بگيرد اي پدر اي كاش سر به سر بازار شام و روسري بچه گانه اش سنگ عقيق تو به دكانِ كوفه بود بر سنگ بسته باد دكان و دهانه اش نيمي به شعله سوخت و نيمي به باد رفت زلفي كه بود دست ابالفضل شانه اش دختر پدر پرست بُوَد منع من نكن دختر دلش خوش است به بوس شبانه اش يادم نرفته است درختي كه بين راه رخساره ي تو بود چراغ شبانه اش يادم نرفته است كه راهب مسيح شد زآن كُنج لب به كُنج كليسا و خانه اش از راهب و درخت چه كم داشت دخترت آويز اين دلي و بهاي بهانه اش روز جزا كه هر كه بيارد عبادتي معني دلش خوش است به شعر و ترانه اش @shia_poem
بادست خالی آمدم آقا ببخشی حُر نگون بخت پشیمان را ببخشی تاریکمو ظلمتکده محتاج نورم بر پای عفوم میشود امضا ببخشی حالا که من برگشته ام با روسیاهی ای کاش میشد که مرا درجا ببخشی اصلا تو حق داری تو صاحب اختیاری من را از آقایی نبخشی یا ببخشی اما تو را جان رقیه نه نیاور هرچه بگویی روی چشمم تا ببخشی روی نگه کردن به چشمت را ندارم ای کاش جان حضرت زهرا ببخشی @shia_poem
خدایا قطره بودم متصل کردی به دریایم  بـرون آورد دست رحمتت از دام دنیایم من آن آواره‌ای بودم که کوی یار را جستم  و یا گمگشته‌ای بودم که مولا کرد پیدایم  اگر دامـان مهـرش را نگیـرم، اوفتـد دستم گر از کویش گذارم پای، بیرون، بشکند پایم بـرای مـن شد از امـروز نـام حرّ برازنده  همانـا افتخارم بس کـه دیگر حرّ زهرایم  سراپا غـرق اشک خجلتم یـارب نمی‌دانم  که چشم خود چگونه بر روی عباس بگشایم  اگر عباس گوید دست و سر، سازم به قربانش وگـر اکبــر پسنـدد، کشتـۀ آن قد و بالایم به خود گفتم که شاید از کرم بخشد گناهم را  نـدانستم کـه در نـزد حبیبش می‌دهد جایم  ز چشمم اشک خجلت گشت جاری، بخت را نازم که هم بخشید، هـم اذن شهادت داد مولایم... چه بی‌رحمید اهل کوفه! من با چشم خود دیدم ترک خورده است از هرم عطش لب‌های آقایم صـدای آب آب کودکان تشنه، آبـم کرد لـب خشکیدۀ عبـاس، آتـش زد بـه اعضایم بسوزانید و خاکستـر کنیـد از پـای تـا فرقم من آن پروانه‌ای هستم کزآتش نیست پروایم گلچین دو غزل @shia_poem
كار را يكسره كرد و پا شد دور شد از همگان، تنها شد مقتل انگار پر از غوغا شد سر پيراهن او دعوا شد روح از حنجر او زد بيرون شمر از قتلگه آمد بيرون تا جدا شد سر شاه از بدنش شمر ماند و دل غرق محنش يادش آمد بدن بى كفنش لرزه افتاد بر اعضاى تنش بيشتر شد غم و دردش، هردم با خودش گفت چه كارى كردم سنگ با پيكر مولا ضد بود نيزه در كار خودش وارد بود سر او دست دو تا فاسد بود خواهرش هم روى تل شاهد بود كفن مادرى اش را بردند آه، انگشترى اش را بردند شمر هرچند كه نادم شده بود تازه آغاز مراسم شده بود خيمه خالى ز محارم شده بود وقت تقسيم غنائم شده بود حرمله سهم خودش را برداشت خیمه هم بوی علی اصغر داشت بين شان چهرۀ نامى بسيار عالم فقه و كلامى بسيار زن يكى بود و حرامى بسيار پيش رو مردم شامى بسيار كمر واژه از اين غم خم شد صحبت از زينب و نامحرم شد @shia_poem