#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#ترکیب_بند
عشق ای آتش حیرانی ما
شانهای کش به پریشانی ما
ما در اندیشهی گیسوی توایم
داشت حق بی سرو سامانی ما
کفر نعمت نبوَد باده بریز
تا شود گرم غزلخوانی ما
هفت خطیم در این بزم شراب
خط بزن روی مسلمانی ما
ما نرفتیم و نخواهیم بهشت
در نجف _مقصد پایانی ما_
میزنیم از مِیِ انگورِ ضریح
که رسد نعره طوفانی ما
همهی عشق ظهور زهراست
نان ما نان تنور زهراست
آینه آینه پیداست علی
جلوه در جلوه هویداست علی
هرچه گفتند و نوشتند از او
بازهم پشتِ معماست علی
اگر این است که احلی است مرا
اگر این است که حلواست علی
در سه آئینه خدا را دیدیم
در سه آئینه چه اعلاست علی
هرکجا هست علی فاطمه هست
مصطفی فاطمه زهراست علی
تا سه دفعه به علی جلوه کند
رو به او غرق تماشاست علی
غرق در یاد خودش فاطمه است
قبل میلاد خودش فاطمه است
ای شفاخانهی سرمد دستت
روی دستان محمد دستت
همهی عشقِ پیمبر این است
خم شود تا که ببوسد دستت
دست تو روی سرِ آلالله
ای نوازشگر احمد دستت
دست تو پشت علی بود که بود
از خداوند موید دستت
دست تو دست علی بود به رزم
هرچه زد تیغ علی، زد دستت
نور اشراق جلی با زهراست
شرفالشمس علی یازهراست
رجزِ معرکهها فاطمه بود
نقش شمشیر خدا فاطمه بود
مرتضی بود به میدان، اما
کار با نعرهی یا فاطمه بود
چه خیالی چه ملالی از خصم
با علی در همهجا فاطمه بود
عبدُوَدها به زمین اُفتادند
پشت هر معرکه تا فاطمه بود
معنی نقطهی فاء مولا بود
مصدر نقطهی باء فاطمه بود
نفسش قوَّت بازوی علیست
فاطمه تیغِ دو پهلوی علیست
آمدی معنی مادر باشی
گرچه جا داشت پیمبر باشی
چارده بار تجلی کردی
خواست حق تا که مکرر باشی
ای تو "هُم فاطمهی اهل کساء"
مُهرِ حق است که مِحور باشی
حق فقط نام تورا گفت که از
هرچه گفتیم فراتر باشی
آمدی اُمِّ حسن اُمِّ حسین
با علی تاکه برابر باشی
مثل تو عشق کجا میبیند
کور هم نورِ تو را میبیند
مردِ این راه جگر میخواهد
سرِ ما هست اگر میخواهد
آن حرمها و حرامی؛ هیهات
عمهجان باز سپر میخواهد
همهجا فاتحِ میدان ماییم
شیوهی جنگ هنر میخواهد
آی سربازِ ولایت، امروز
این خلیل است تبر میخواهد
به نفسهای حسن نصرالله
راهِ ما جان دگر میخواهد
نقش سربندِ همه فاطمه است
رمز ما فاطمه یا فاطمه است
ای زمین صبح ظفر نزدیک است
تاکه زهراست سحر نزدیک است
شیعه پروردهی دست زهراست
شیعه برخیز خبر نزدیک است
آی ای آل معاویه بدان
ضربهی تیغ دوسَر نزدیک است
وعدهی صادق سوم صهیون!
وقت مرگت چقدر نزدیک است
یک قدم مانده که تاقدس رسیم
امر مولا به نظر نزدیک است
وقت لبیک سلیمانی هاست
فتح با پیر خراسانیِ ماست
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
مداحی آنلاین - مادر خونه رو گلستون میکنه - میرداماد.mp3
4.24M
مادر خونه رو گلستون میکنه
لبخندش سختی رو آسمون میکنه
دردای خودش رو پنهون میکنه
درد بچههارو درمون میکنه
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#قصیده
ای بهترین جواهر و ای دُر در صدف
ای رازق عوالم و ای ساکن نجف
می آید عطر شال تو هر دفعه از جنان
خورشید در مدار زند چنگ و ماه دَف
بگذار تا ملائکه حسرت به دل شوند
جامی بریز باز برایم بدون صف
جبریل تا به سوی تو سجاده را کشید
کَروبیانِ عرش معلی زدند کف
بگذار تا به رقص در آییم روی دار
مارا بِکِش چو میثم تمار در کَنف
عیسی مسیح شد چو دم یاعلی گرفت
موسی کلیم شد چو شنید از تو لا تخف
شأن خدایی تو که مارا به شک کشید
نشناختند لات و هبل های معترف
از قوم زور و زر به اباذر بسنده کن
خانه نشین مشو سر یک مشت بی طرف
شاهان بدون عشق تو محکوم ذلتند
خیل غلام های تو هستند با شرف
هم بازی یتیم شدی گرچه مصطفی
مبهوت جایگاه تو گردید آن طرف
انگور در ضریح تو کهنه شراب ماست
زیرا در آفتاب جمال تو دیده تف
شرمنده ایم ازین که نداریم تحفه ای
شرمنده ایم ازین که گرفتیم جان به کف
بر تار و پود وصله روی لباس تو
بستیم ما دخیل خود ای شاه لوکشف
دارم هوای صحن تو در مشهد الرضا
هستم کنار پنجره فولاد در نجف
«در بارگاه قدس که جای ملال نیست»
گاهی به گریه آمده ام گاه باشعف
مارا کشید عشق تو در کشتی حسین
برعکس نوح و قصه ی فرزند ناخلف
کردم بهشت بی تو تصور برای خود
دیدم جهنمی ست که دارد می و علف
ما با غمت انیس نماندیم بی دلیل
از راه تو عبور نکردیم بی هدف
یک لحظه دیدن تو دم مرگ ای عزیز
بی شک کُند تلافی عمری که شد تلف
در حسرت نگاه تو خوابم نمی رود
اَمْسَیتُ فی اَمانُکَ یا شَحْنه ی نَجَفْ
#علی_اصغر_یزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
#غزل
به هر که روزِ ازل نعمتی عطا کردند
مرا به روضه ی ارباب مبتلا کردند
دلم خوش است گره های زندگی مرا
به حُرمتِ قسمِ «یا رقیه»وا کردند
بهشت از نظرِ آسمانیان افتاد
همین که کرب و بلای تو را بنا کردند
کبوترِ دلِ من را درست روز ازل
حوالیِ حرمِ کربلا رها کردند
منِ خراب کجا و هوای روضه ی تو..
مرا به لطف «حسن»با تو آشنا کردند
برای زخم تنت گریه کردم و دیدم
علی و فاطمه عمری مرا دعا کردند
#
جماعتی که تو را می زدند در گودال
فقط به تو نه...به انسانیت جفا کردند
کسی نگفت چرا نعل تازه آوردند
کسی نگفت سرت را چرا جدا کردند
چه ها که زینب کبری ندید در گودال..
سنان و حرمله با پیکرت چه ها کردند
#احسان_نرگسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#مناجات
#پنجاره
بهانه است ولی خب برای من کافی است
همین که شعر مرا می بری به کنگره ها
همین که در دکور خانه ام دو تا تندیس
اضافه می شود و می روی به خاطره ها
یکی دو تا غزل خوب ،، می شوی گاهی
فقط بمان و نیا تا تو را اضافه کنم
به انتظار مدرنی که شعر خواهد شد
مهم ، حضور تو در روزنامه ی شهر است
چقدر سوژه برایم می آوری با خود
حوادث یمن و جنگ شام هم بد نیست...
فقط اجازه بده وضعمان همین باشد
زمین خسته سر از آسمان درآورده است
چه عیب دارد اگر این رعیت خوشبخت
کنار نام تو از جنگ ، نان درآورده است
چه ساده در عوض آب ، نفت نوشیدیم
فقط بمان و نیا ، قول می دهم این شهر
برای نیمه ی شعبان شلوغ تر بشود
ظهور را به علائم چه احتیاجی بود
نیا که شادی ما پر فروغ تر بشود
چقدر روی بَنرها شکیل و خوش اسمی!!!
خودت بگو ؛ تو اگر آمدی به خانه ی ما
چگونه حوصله ی شهر ، با تو سر نرود ؟!!
دلت چگونه می آید بیایی و مِن بعد
به جمکران تو این قوم رهگذر نرود
نیا ، سه شنبه برایت نماز خواهم خواند
چه فکر می کنی ای انتظار ناپایان
جدایی من و تو ماجرای یک شبه نیست
هزار سال پیاپی گذشت و دلخونی
هنوز کوچه ی ما آنچنان محجّبه نیست
گناه روسری ما به گردن باد است...
برای آنکه بیایی نیاز مبرم بود
که مرد و زن همه با هم کنار هم باشیم
همین که نام خیابانمان ولیعصر است
اجازه داد که در اختیار هم باشیم
اذان رسید و به دجّال اقتدا کردیم
نوشته اند که هر چیز جای خود خوب است
مهم نبود که حتی به قهقرا بروم
نوشته اند که از جمعه استفاده کنم
کنار مهدیه گاهی به سینما بروم
جهان به خنده ی (بَت مَن) علاقمندم کرد
اراده کن که بیایی ولی تامل کن!
که رودها همه پابست ماهیان تواند
به غیر سیصدو چندین نفر که برگشتند
تمام مردم دنیا سپاهیان تواند
نیا که عطسه ی دنیا به صبر فرمان داد
#محسن_ناصحی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#غزل
سخت بر ثانیه ها می گذرد دیر شدن
پای این قحطی ظلمت کده زنجیر شدن
سفره ای باز نمودی و نگفتی سخت است
نانتان خوردن و یک عمر نمک گیر شدن
چه کند دست خودش نیست گدای در تو
از همین نان و نمک خوردن خود سیر شدن
سیرگردیده ولی این دل آلوده غم
از شما گفتن و یک عالمه تحقیر شدن
قصد تعجیل نداری برسی مقصد خویش
وای از این فرصت کوتاه من و پیر شدن
پیرمان کرد شب جمعه و یک حس سرور
جمعه بی تو و هر ثانیه دلگیر شدن
شنبه هم گر برسی چشم به راهت دارم
عادتم چون شده تسلیم به تقدیر شدن
من واین ثانیه های گذران دم عمر
تو و آن ثانیه ی دست به شمشیر شدن
#الیاس_شیرعلیزاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
مردمکم داده تن به خاکنشینی
بی تو ز بس دیدهام غبار گرفته
#طغرا_مشهدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
امشب برایت محتشم ها دم گرفتند
با مرثیه ها مجلس ماتم گرفتند
ای خواهریوسف ! برای سوی چشمم
از خاک زیر پای تو مرهم گرفتند
پلکی زدی حوا و هاجر آفریدند
از آستین ات ساره و مریم گرفتند
از معجر تو پرده ی کعبه در امد
از چشم هایت چشمه ی زمزم گرفتند
نور تو را ای بضعة الزهرا یقینا
از سینه ی پیغمبر اکرم گرفتند
محتاج تو هستند فردای قیامت
لطف تو را آنها که دست کم گرفتند
رویش سیاه آن کس که رویت را زمین زد
پوشیه ها از غربت تو غم گرفتند
در شام و کوفه این رباب و فضه بودند
زیر بغل های تو را باهم گرفتند
#علیرضا_خاکساری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#وفات
#چارپاره
در سنین کودکی بانو شما
شاهد غم های حیدر بوده ای
بعد از آن که میخ بر پهلو گرفت
همدم شبهای مادر بوده ای
گریه هایت بی امان بوده یقین
روز و شب در خاطرت رنجیده ای
بعد از آن که خانه را آتش زدند
مادرت را بین بستر دیده ای
در قنوت هر نماز فاطمه
شک ندارم بیقراری کرده ای
مثل زینب با غم و اندوه و آه
بعد مادر خانه داری کرده ای
تازه اینجا اول آوارگی است
غصه و غم های تو پایان نداشت
زندگی کردن برایت هیج وقت
لحظه ای دور از حسین امکان نداشت
کربلا با چشم هایت دیده ای
غارت انگشتر و خلخال را
نه نشد آخر فراموشش کنی
ماجرای خنجر و گودال را
روضه را بازش نمی خوانم ولی
نانجیبان بی هوایش میزدند
هرکسی هرآنچه داشت آورده بود
پیرمردان با عصایش میزدند
هر دم از غم های دشت کربلا
اشک تو جاری شده بی اختیار
هرگز از یادت نرفته لحظه ای
هتک حرمت های مرد نیزه دار
بعد سقا با رشادت های خود
تو علمداری زینب کرده ای
پابه پای کودکان در کوچه ها
سنگ از بام منازل خورده ای
یاد داری که سه ساله دختری
در بیابان بر زمین افتاده بود
تا رسیدی در خرابه بر سرش
پیش چشمان پدر جان داده بود
#علی_علی_بیگی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#وفات
#ترکیب_بند
می نویسم به اذن ثارالله
از زنی با وقار همچون ماه
راوی صادق بنی هاشم
از علوم خفی حق آگاه
مهد علم و مفسر قرآن
کوه عصمت، مقرب درگاه
چون حسین و حسن سخاوتمند
مثل زینب صبور آل الله
مثل زینب بلا چشیدن را
ام کلثوم بوده خاطرخواه
با صلابت مبارزه می کرد
با سلاح دعا و اشک و آه
خطبه مانند مرتضی می خواند
خطبه هایی پر از غم جانکاه
مدح او را بس است چون بوده
دختر فاطمه، سخن کوتاه
دختر دوم ولی خدا
ام کلثومِ حضرت زهرا
آن قدر داغ و دردسر دیده
قد کمان و نحیف گردیده
بعد داغ غم رسول الله
یاس را در دل شرر دیده
وسط کوچه ی بنی هاشم
یک نفر به چهل نفر دیده
خاک غم روی چادرش مانده
چون شکاف سر پدر دیده
جگرش پاره شد کنار حسن
طشت لبریز از جگر دیده
چادر خواهر بزرگش را
وسط خیمه شعله ور دیده
لب گودال بر زمین خورده
غارت جسم محتضر دیده
کوفه و شام پر بلا رفته
بر سر نیزه ها قمر دیده
نیزه ها را ببر از این جا شمر
دور کن چشم بی حیا را شمر
با دلی پر شراره و گریان
لقمه ها را گرفت از طفلان
خطبه اش شام و کوفه را لرزاند
دشمنش شد از این بیان حیران
داغ بازار شام را حس کرد
وسط چشم های بی ایمان
با دو چشم خودش تماشا کرد
خیزران خورد بر لب و دندان
رفت ویرانه ای که شامش بود
سرد و روزش جهنمی سوزان
گریه می کرد پا به پای رباب
تا دهد بر دلش سر و سامان
چه فراقی کشید این خواهر
اربعین بود آخر هجران
درد، این است قدر این بانو
مانده حتی میان ما پنهان
ما بدهکار ام کلثومیم
عبد دربار ام کلثومیم
#محمدجواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
ای خبره ی در روضه ! خیلی زود رفتی
پر باز کردی لحظه ی موعود رفتی
ای بانویی که شأن تو "برداًّ سلاما" ست
با خاطرات آتش نمرود رفتی
شش ماه بودی داغدار خیمه سوزان
با خستگی و چشم اشک آلودرفتی
بی عاطفه ها یوسفت را سر بریدند
دنیای زیبایت که شد نابود رفتی
با حالتی که جای سیلی رد شلاق
بر گونه ات بر شانه هایت بود رفتی
دلتنگ دیدار برادر زاده بودی
باخاطری غمگین ولی خشنود رفتی
"أشکوا الیک…" روی لب أُّختُّ المصائب!
تا پیشگاه احمد محمود رفتی
دریا برایت عاقبت آغوش وا کرد
از غم خروشیدی شبیه رود رفتی
ای بی پلاک کربلا و کوفه و شام
با قد خم تا محضر معبود رفتی
ای یادگار ماندگار کربلایی
ای خبره ی در روضه خیلی زود رفتی
#علیرضا_خاکساری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
خروش گریه ی او شهر را تکان می داد
و پای روضه ی او هر که بود جان می داد
میان قوم عرب یک نسب شناس کجاست
که لحن خطبه "علی" را فقط نشان می داد
نگاه کرد به تسبیح خواهرش زینب
که این حماسه به او قدرت بیان می داد
کلام دختر نهج البلاغه نافذ بود
و درس غیرت و مردی به کوفیان می داد
خطاب کرد: شما تا ابد دو رو بودید
اگر خدا به شما عمر جاودان می داد
به پاس این همه مدت که دم تکان دادید
خلیفه کاش همان قدر استخوان می داد
در این معامله کوفی سفیه بود سفیه
که دین خویش نفهمیده رایگان می داد
نشسته اید سر سفره ی حرام آن قدر
که نامه های شما نیز بوی نان می داد
و رود های روان را بر آن کسی بستید
که اذن ریزش باران به آسمان می داد
به بی پناهی اهل خیام در صحرا
فقط حرارت خورشید سایبان می داد
شما به نام محمد چقدر می کشتید
خدا اگر به علی همچنان جوان می داد»
و کاش خطبه ی او تا همیشه جاری بود
و کاش گریه کمی بیشتر امان می داد
نوشته اند که شورش به راه می افتاد
اگر زمانه کمی بیشتر زمان می داد...
#محمد_مهدی_خانمحمدی
راوی خبر گوید: با خطابه ی ام کلثوم مردم همگی صدا به گریه و ضجه و ناله بلند کردند...
هیچ موقع دیده نشد که مردم همچون آنروز گریه کنند.
🔸لهوف، ابن طاووس، انتشارات نسیم حیات، -1389 صفحه ی 244
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem