eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
554 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق ای آتش حیرانی ما شانه‌ای کش به پریشانی ما ما در اندیشه‌ی گیسوی توایم داشت حق بی سرو سامانی ما کفر نعمت نبوَد باده بریز  تا شود گرم غزل‌خوانی ما هفت خطیم در این بزم شراب خط بزن روی مسلمانی ما ما نرفتیم و نخواهیم بهشت در نجف _مقصد پایانی ما_ می‌زنیم از مِیِ انگورِ ضریح که رسد نعره طوفانی ما همه‌ی عشق  ظهور زهراست  نان ما نان تنور زهراست آینه آینه پیداست علی جلوه در جلوه هویداست علی هرچه گفتند و نوشتند از او بازهم پشتِ معماست علی اگر این است که احلی است مرا اگر این است که حلواست علی در سه آئینه خدا را دیدیم در سه آئینه چه اعلاست علی هرکجا هست علی فاطمه هست مصطفی فاطمه زهراست علی تا سه دفعه به علی جلوه کند رو به او غرق تماشاست علی غرق در یاد خودش فاطمه است قبل میلاد خودش فاطمه است ای شفاخانه‌ی سرمد دستت روی دستان محمد دستت همه‌ی عشقِ پیمبر این است خم شود تا که ببوسد دستت دست تو روی سرِ آل‌الله ای نوازشگر احمد دستت دست تو پشت علی بود که بود از خداوند موید دستت دست تو دست علی بود به رزم هرچه زد تیغ علی، زد دستت نور اشراق جلی با زهراست شرف‌الشمس علی یازهراست رجزِ معرکه‌ها فاطمه بود نقش شمشیر خدا فاطمه بود مرتضی بود به میدان، اما کار با نعره‌ی یا فاطمه بود چه خیالی  چه ملالی از خصم با علی در همه‌جا فاطمه بود عبدُوَدها به زمین اُفتادند پشت هر معرکه تا فاطمه بود معنی نقطه‌ی فاء مولا بود مصدر نقطه‌ی باء فاطمه بود نفسش قوَّت بازوی علیست فاطمه  تیغِ دو پهلوی علیست آمدی معنی مادر باشی گرچه جا داشت پیمبر باشی چارده بار تجلی کردی خواست حق تا که مکرر باشی ای تو "هُم فاطمه‌ی اهل کساء" مُهرِ حق است که مِحور باشی حق فقط نام تورا گفت که از هرچه گفتیم فراتر باشی آمدی اُمِّ حسن اُمِّ حسین با علی تاکه  برابر باشی مثل تو عشق کجا می‌بیند کور هم نورِ تو را می‌بیند مردِ این راه جگر می‌خواهد سرِ ما هست اگر می‌خواهد آن حرم‌ها و حرامی؛ هیهات عمه‌جان باز سپر می‌خواهد همه‌جا فاتحِ میدان ماییم شیوه‌ی جنگ هنر می‌خواهد آی سربازِ ولایت، امروز این خلیل است تبر می‌خواهد به نفسهای حسن نصرالله راهِ ما جان دگر می‌خواهد نقش سربندِ همه فاطمه است رمز ما فاطمه یا فاطمه است ای زمین صبح ظفر نزدیک است تاکه زهراست سحر نزدیک است شیعه پرورده‌ی دست زهراست شیعه برخیز خبر نزدیک است آی ای آل معاویه بدان ضربه‌ی تیغ دوسَر نزدیک است وعده‌ی صادق سوم صهیون! وقت مرگت چقدر نزدیک است یک قدم مانده که تاقدس رسیم امر مولا به نظر نزدیک است وقت لبیک سلیمانی  هاست فتح با پیر خراسانیِ ماست @shia_poem
مداحی آنلاین - مادر خونه رو گلستون میکنه - میرداماد.mp3
4.24M
مادر خونه رو گلستون میکنه لبخندش سختی رو آسمون میکنه دردای خودش رو پنهون میکنه درد بچه‌هارو درمون میکنه
ای بهترین جواهر و ای دُر در صدف ای رازق عوالم و ای ساکن نجف می آید عطر شال تو هر دفعه از جنان خورشید در مدار زند چنگ و ماه دَف بگذار تا ملائکه حسرت به دل شوند جامی بریز باز برایم بدون صف جبریل تا به سوی تو سجاده را کشید کَروبیانِ عرش معلی  زدند کف بگذار تا به رقص در آییم روی دار مارا بِکِش چو میثم تمار در کَنف عیسی مسیح شد چو دم یاعلی گرفت موسی کلیم شد چو شنید از تو لا تخف شأن خدایی تو که مارا به شک کشید نشناختند لات و هبل های معترف از قوم زور و زر به اباذر بسنده کن خانه نشین مشو سر یک مشت بی طرف شاهان بدون عشق تو محکوم ذلتند خیل غلام های  تو هستند با شرف هم بازی یتیم شدی گرچه مصطفی مبهوت جایگاه تو گردید آن طرف انگور در ضریح تو کهنه شراب ماست زیرا در آفتاب جمال تو دیده  تف شرمنده ایم ازین که نداریم تحفه ای شرمنده ایم ازین که گرفتیم جان به کف بر تار و پود وصله روی لباس تو بستیم ما دخیل خود ای شاه لوکشف دارم هوای صحن تو در مشهد الرضا هستم کنار پنجره فولاد در نجف «در بارگاه قدس که جای ملال نیست» گاهی به گریه آمده ام گاه باشعف مارا کشید عشق تو در کشتی حسین برعکس نوح و قصه ی فرزند ناخلف کردم بهشت بی تو تصور برای خود دیدم جهنمی ست که دارد می و علف ما با غمت انیس نماندیم بی دلیل از راه تو عبور نکردیم بی هدف یک لحظه دیدن تو دم مرگ ای عزیز بی شک کُند تلافی عمری که شد تلف در حسرت نگاه تو  خوابم نمی رود اَمْسَیتُ فی اَمانُکَ یا شَحْنه ی نَجَفْ @shia_poem
به هر که روزِ ازل نعمتی عطا کردند مرا به روضه ی ارباب مبتلا کردند دلم خوش است گره های زندگی مرا به حُرمتِ قسمِ «یا رقیه»وا کردند بهشت از نظرِ آسمانیان افتاد همین که کرب و بلای تو را بنا کردند کبوترِ دلِ من را درست روز ازل حوالیِ حرمِ کربلا رها کردند منِ خراب کجا و هوای روضه ی تو.. مرا به لطف «حسن»با تو آشنا کردند برای زخم تنت گریه کردم و دیدم علی و فاطمه عمری مرا دعا کردند # جماعتی که تو را می زدند در گودال فقط به تو نه...به انسانیت جفا کردند کسی نگفت چرا نعل تازه آوردند کسی نگفت سرت را چرا جدا کردند چه ها که زینب کبری ندید در گودال.. سنان و حرمله با پیکرت چه ها کردند @shia_poem
بهانه است ولی خب برای من کافی است همین که شعر مرا می بری به کنگره ها همین که در دکور خانه ام دو تا تندیس اضافه می شود  و می روی به خاطره ها یکی دو تا غزل خوب ،، می شوی گاهی فقط بمان و نیا تا تو را اضافه کنم به انتظار مدرنی که شعر خواهد شد مهم ، حضور تو در روزنامه ی شهر است چقدر سوژه برایم می آوری با خود حوادث یمن و جنگ شام هم بد نیست... فقط اجازه بده وضعمان همین باشد زمین خسته سر از آسمان درآورده است چه عیب دارد اگر این رعیت خوشبخت کنار نام تو از جنگ ، نان درآورده است چه ساده در عوض آب ، نفت نوشیدیم فقط بمان و نیا ، قول می دهم این شهر برای نیمه ی شعبان شلوغ تر بشود ظهور را به علائم چه احتیاجی بود نیا که شادی ما پر فروغ تر بشود چقدر روی بَنرها شکیل و خوش اسمی!!! خودت بگو ؛ تو اگر آمدی به خانه ی ما چگونه حوصله ی شهر ، با تو سر نرود ؟!! دلت چگونه می آید بیایی و مِن بعد به جمکران تو این قوم رهگذر نرود نیا ، سه شنبه برایت نماز خواهم خواند چه فکر می کنی ای انتظار ناپایان جدایی من و تو ماجرای یک شبه نیست هزار سال پیاپی گذشت و دلخونی هنوز کوچه ی ما آنچنان محجّبه نیست گناه روسری ما به گردن باد است... برای آنکه بیایی نیاز مبرم بود که مرد و زن همه با هم کنار هم باشیم همین که نام خیابانمان ولیعصر است اجازه داد که در اختیار هم باشیم اذان رسید و به دجّال اقتدا کردیم نوشته اند که هر چیز جای خود خوب است مهم نبود که حتی به قهقرا بروم نوشته اند که از جمعه استفاده کنم کنار مهدیه گاهی به سینما بروم جهان به خنده ی (بَت مَن) علاقمندم کرد اراده کن که بیایی ولی تامل کن! که رودها همه پابست ماهیان تواند به غیر سیصدو چندین نفر که برگشتند تمام مردم دنیا سپاهیان تواند نیا که عطسه ی دنیا به صبر فرمان داد @shia_poem
سخت بر ثانیه ها می گذرد دیر شدن پای این قحطی  ظلمت کده  زنجیر  شدن سفره ای باز نمودی و نگفتی سخت است نانتان خوردن و یک عمر نمک گیر شدن چه کند دست خودش نیست گدای در تو از همین نان و نمک خوردن خود سیر شدن سیرگردیده ولی این دل آلوده غم از شما گفتن و یک عالمه تحقیر شدن قصد تعجیل نداری  برسی  مقصد خویش وای از این فرصت کوتاه من و پیر شدن پیرمان کرد شب جمعه و  یک حس سرور جمعه بی تو و هر ثانیه دلگیر شدن شنبه هم گر برسی چشم به راهت دارم عادتم چون شده تسلیم به تقدیر شدن من واین ثانیه های گذران دم عمر تو و آن ثانیه ی دست به شمشیر شدن @shia_poem
مردمکم داده تن به خاک‌نشینی بی تو ز بس دیده‌ام غبار گرفته @shia_poem
امشب برایت محتشم ها دم گرفتند با مرثیه ها مجلس ماتم گرفتند ای خواهریوسف ! برای سوی چشمم از خاک زیر پای تو مرهم گرفتند پلکی زدی حوا و هاجر آفریدند از آستین ات ساره و مریم گرفتند از معجر تو پرده ی کعبه در امد از چشم هایت چشمه ی زمزم گرفتند نور تو را ای بضعة الزهرا یقینا از سینه ی پیغمبر اکرم گرفتند محتاج تو هستند فردای قیامت لطف تو را آنها که دست کم گرفتند رویش سیاه آن کس که رویت را زمین زد پوشیه ها از غربت تو غم گرفتند در شام و کوفه این رباب و فضه بودند زیر بغل های تو را باهم گرفتند                              @shia_poem
در سنین کودکی بانو شما شاهد غم های حیدر بوده ای بعد از آن که میخ بر پهلو گرفت همدم شبهای مادر بوده ای گریه هایت بی امان بوده یقین روز و شب در خاطرت رنجیده ای بعد از آن که خانه را آتش زدند مادرت را بین بستر دیده ای در قنوت هر نماز فاطمه شک ندارم بیقراری کرده ای مثل زینب با غم و اندوه و آه بعد مادر خانه داری کرده ای تازه اینجا اول آوارگی است غصه و غم های تو پایان نداشت زندگی کردن برایت هیج وقت لحظه ای دور از حسین امکان نداشت کربلا با چشم هایت دیده ای غارت انگشتر و خلخال را نه نشد آخر فراموشش کنی ماجرای خنجر و گودال را روضه را بازش نمی خوانم ولی نانجیبان بی هوایش میزدند هرکسی هرآنچه داشت آورده بود پیرمردان با عصایش میزدند هر دم از غم های دشت کربلا اشک تو جاری شده بی اختیار هرگز از یادت نرفته لحظه ای هتک حرمت های مرد نیزه دار بعد سقا با رشادت های خود تو علمداری زینب کرده ای پابه پای کودکان در کوچه ها سنگ از بام منازل خورده ای یاد داری که سه ساله دختری در بیابان بر زمین افتاده بود تا رسیدی در خرابه بر سرش پیش چشمان پدر جان داده بود @shia_poem
می نویسم به اذن ثارالله از زنی با وقار همچون ماه راوی صادق بنی هاشم از علوم خفی حق آگاه مهد علم و مفسر قرآن کوه عصمت، مقرب درگاه چون حسین و حسن سخاوتمند مثل زینب صبور آل الله مثل زینب بلا چشیدن را ام کلثوم بوده خاطرخواه با صلابت مبارزه می کرد با سلاح دعا و اشک و آه خطبه مانند مرتضی می خواند خطبه هایی پر از غم جانکاه مدح او را بس است چون بوده دختر فاطمه، سخن کوتاه دختر دوم ولی خدا ام کلثومِ حضرت زهرا آن قدر داغ و دردسر دیده قد کمان و نحیف گردیده بعد داغ غم رسول الله یاس را در دل شرر دیده وسط کوچه ی بنی هاشم یک نفر به چهل نفر دیده خاک غم روی چادرش مانده چون شکاف سر پدر دیده جگرش پاره شد کنار حسن طشت لبریز از جگر دیده چادر خواهر بزرگش را وسط خیمه شعله ور دیده لب گودال بر زمین خورده غارت جسم محتضر دیده کوفه و شام پر بلا رفته بر سر نیزه ها قمر دیده نیزه ها را ببر از این جا شمر دور کن چشم بی حیا را شمر با دلی پر شراره و گریان لقمه ها را گرفت از طفلان خطبه اش شام و کوفه را لرزاند دشمنش شد از این بیان حیران داغ بازار شام را حس کرد وسط چشم های بی ایمان با دو چشم خودش تماشا کرد خیزران خورد بر لب و دندان رفت ویرانه ای که شامش بود سرد و روزش جهنمی سوزان گریه می کرد پا به پای رباب تا دهد بر دلش سر و سامان چه فراقی کشید این خواهر اربعین بود آخر هجران درد، این است قدر این بانو مانده حتی میان ما پنهان ما بدهکار ام کلثومیم عبد دربار ام کلثومیم  @shia_poem
ای خبره ی در روضه ! خیلی زود رفتی پر باز کردی لحظه ی موعود رفتی ای بانویی که شأن تو "برداًّ سلاما" ست با خاطرات آتش نمرود رفتی شش ماه بودی داغدار خیمه سوزان با خستگی و چشم اشک آلودرفتی بی عاطفه ها یوسفت را سر بریدند دنیای زیبایت که شد نابود رفتی با حالتی که جای سیلی رد شلاق بر گونه ات بر شانه هایت بود رفتی دلتنگ دیدار برادر زاده بودی باخاطری غمگین ولی خشنود رفتی "أشکوا الیک…" روی لب أُّختُّ المصائب! تا پیشگاه احمد محمود رفتی دریا برایت عاقبت آغوش وا کرد از غم خروشیدی شبیه رود رفتی ای بی پلاک کربلا و کوفه و شام با قد خم تا محضر معبود رفتی ای یادگار ماندگار کربلایی ای خبره ی در روضه خیلی زود رفتی @shia_poem
خروش گریه ی او شهر را تکان می داد و پای روضه ی او هر که بود جان می داد میان قوم عرب یک نسب شناس کجاست که لحن خطبه "علی" را فقط نشان می داد نگاه کرد به تسبیح خواهرش زینب که این حماسه به او قدرت بیان می داد کلام دختر نهج البلاغه نافذ بود و درس غیرت و مردی به کوفیان می داد خطاب کرد: شما تا ابد دو رو بودید اگر خدا به شما عمر جاودان می داد به پاس این همه مدت که دم تکان دادید خلیفه کاش همان قدر استخوان می داد در این معامله کوفی سفیه بود سفیه که دین خویش نفهمیده رایگان می داد نشسته اید سر سفره ی حرام آن قدر که نامه های شما نیز بوی نان می داد و رود های روان را بر آن کسی بستید که اذن ریزش باران به آسمان می داد به بی پناهی اهل خیام در صحرا فقط حرارت خورشید سایبان می داد شما به نام محمد چقدر می کشتید خدا اگر به علی همچنان جوان می داد» و کاش خطبه ی او تا همیشه جاری بود و کاش گریه کمی بیشتر امان می داد نوشته اند که شورش به راه می افتاد اگر زمانه کمی بیشتر زمان می داد... راوی خبر گوید: با خطابه ی ام کلثوم  مردم همگی صدا به گریه و ضجه و ناله بلند کردند... هیچ موقع دیده نشد که مردم همچون آنروز گریه کنند. 🔸لهوف، ابن طاووس، انتشارات نسیم حیات، -1389 صفحه ی 244 @shia_poem