eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
529 عکس
200 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
سحر است و دمیده دولت عشق نوبتی باشد است نوبت عشق کوه می لرزد از اُبُهَت عشق می نویسم به نام "حضرت عشق" ما همه عاشقیم و شیداییم همه مجنون عشق لیلاییم عرش خوشبو شده است با کرمت می چکد عطر مریم از قدمت قُدسیان مات ذات محترمت عرشیانند خادم و حشمت آمده سوره ی وفا،"زینب" السلام ای عقیله یا زینب بال جبریل بالِش سر توست کوچه باغ بهشت معبر توست ظلمت شب نخی ز معجر توست شاه کرببلا برادر توست ما همه نوکر حسین تواییم تا قیامت به زیر دِین تواییم نوکری تو کار نوکرها ای همه اعتبار نوکرها مایه ی افتخار نوکرها حرمِ تو قرارِ نوکرها شرزه شیرانِ دشت ایرانیم دشمنت را ز شام می رانیم ما همه ریزخوار خوانِ حرم لاله ی سرخ بوستان حرم تنمان فرشِ آستان حرم لقبِ ما:"مدافعان حرم" از عدوی تو کشته می سازیم و از این کشته پُشته می سازیم مقتدای نماز من زینب خواهر شاه بی کفن زینب "فاطمه،حیدر و حسن..،زینب یک تنه کلِّ پنج تن زینب" تو صدای رسای قرآنی تو تجلّی روحِ ایمانی ای کران تا کرانه ی کوثر آیه ی دخترانه ی کوثر غزل عاشقانه ی کوثر روشنی بخش خانه ی کوثر پای مادر چقدر غم خوردی مثل یاس مدینه پژمردی نقشه ای شوم،روزگار،کشید ناگهان ابر تیره گون بارید باد پائیزی مدینه وزید دست ظلمت ستاره ای را چید کاش می شد همیشه مدح سرود ختم شعرم شروع روضه نبود رُخ آئینه تا مُکَدَّر شد روزگارِ خوش علی سر شد حرف مسمار و آتش و در شد پیش چشم تو یاس پرپر شد کهکشان سوخت تا دمِ خانه آتش افتاد روی پروانه تا در افتاد پیکرش افتاد وسط خانه حیدرش افتاد رد مسمار بر پرش افتاد صدف افتاد،گوهرش افتاد آه!اهل سقیفه بد کردند چادرش را چرا لگد کردند https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
بهترین خواهر دنیا زینب زهره حضرت زهرا زینب همه پست اند و معلا زینب همه خاکند و مطلا زینب قبله قبله نماها زینب! زده امشب به سرم شور نجف پای من واشده در طور نجف منم و مستی انگور نجف مات کرده همه را نور نجف نور بخشیده نجف را زینب شب یلدای علی گشت سحر کوثر آورده به دنیا کوثر حق مبارک بکند پیغمبر! رحمت خانه که باشد؟دختر! رحمت خانه مولا زینب.. عشق تا روز ابد حیرانش عقل آشفته و سرگردانش صبر زانو زده بر عنوانش کشتی کرببلا سکانش... نیست دست کسی الا زینب! مردتر از همه در وقت جدال کعبه حلم و حیا،نفس کمال پی توصیف مقامش همه لال زینبی کیست؟!خدای متعال! جبل الصبر خدا یا زینب! مانده در حسرت رویش خورشید سخنش آیه ی قرآن مجید پدری زینت اینگونه ندید آنکه زد بر دهن شوم یزید... مانده ام بود علی یا زینب! از حسین پر ز بقیه خالیست حکمت عالم زر دانی‌ چیست؟! غیر این قصه نبودست وَ نیست تا خدا گفت خدای همه کیست؟! همه گفتند خدایا! زینب... دامنی قرص قمر پرور داشت از رقیه چه کسی بهتر داشت؟! این سه ساله شرفی دیگر داشت! پرچم آل علی را برداشت! پس رقیه شده حالا زینب گرچه او صابره عالم بود... تکیه محکم آقا هم بود.. قدش از داغ برادر خم بود محرم شاه چه بی محرم بود بی برادر شد و تنها زینب.. روز و شب یاد بیابان میکرد گریه بر آن تن عریان میکرد گله از خار مغیلان میکرد یاد ویرانه فراوان میکرد ای فلک! قهر شدی با زینب... ای فلک داغ برادر دیدم شمر را دست به خنجر دیدم کوچه بازار مکرر دیدم من ازینها غم بدتر دیدم شد تماشا به گذرها زینب.. https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
به نام زینت مولا، به نام سیده زینب شهنشاهان به قربان ِ غلام سیده زینب به نام شیربانوی ِ مجاهدهای هر دوران خدا زد استقامت را به نام سیده زینب نیاورده به ابرو خم ، در آن دریای طوفان ها که ترس از ظالمان باشد ، حرام سیده زینب فراوان دیده این عالم ، قیامت آفرین اما قیامت کرده در عالم ، قیام سیده زینب ندیده غیر زیبایی ، به رغم میل دنیایی که یک لحظه نچرخیده ، به کام سیده زینب نه حَوا هست و آسیه ، نه مریم هست و نه هاجر بُوَد بالاتر از این ها ، مقام سیده زینب پس از زهرا به زن های دو عالم برتری دارد کسی که گردن سبطین ، حق مادری دارد به نام این همه ایمان ، به نام غیرت زینب غلامم من ، غلامم‌ من ، غلام همت زینب به نام نافله خوان ِ سحرهای پر از ظلمت به نام این همه تقوا ، به نام عصمت زینب نزاید مادری دیگر ، خدیجه تر از این بانو شده خرج خدا یک عمر ، کل ثروت زینب امیر المومنین در دین ما تنها بُوَد مردی که دارد یادگاری در  ، جهان چون حضرت زینب چو عباس است در عالم، همیشه پرچمش بالا بگیرد هر که بر شانه ، لوای نصرت زینب هزار و چار صد سال است در دنیا حرامی ها نمی خواهند باشد الگوی زن عفت زینب الا ای دشمن دین ، جنگ با حق درد سر دارد بدان با چادر زینب ، در افتادن خطر دارد حماسه آفرینی های زینب آفرین دارد چو زهرا مادرش حق گردن دنیا و دین دارد الا ای مردم عالم ، علی تنها نمی ماند اگر زهرای اطهر مثل زینب جانشین دارد تمام شیر زن های جهان قربان آن زن که کفیلی چون یل شیر افکن ِ ام البنین دارد چه باید گفت از آن بی معلم عالمه وقتی که مداحی گرامی مثل زین العابدین دارد زبانش لال هر که دست بسته خوانده آن را که چو بابایش علی دست خدا در آستین دارد به فردوس برین فردای محشر می بَرَد ما را همین بانو که در سوریه فردوس برین دارد اگر هستی حسینی یاد فردا غم نخور دیگر به محشر حضرت زهرای سوریه کُنَد محشر سلام ای حضرت ریحانه ی ریحانه ی طه سلام ای قدر بسیارت ، فراتر از معماها سلام ای مَحرم ِ درد دل عباس و قاسم ها ز مادر با محبت تر ، برای پور لیلا ها که پای قول خود مانده است مثل تو در این عالم؟ که پای اعتقاد خود ، چنین زد دل به دریاها تو با فرعون شامی کرده ای کاری که تا محشر بُوَد بالاتر از درک ِ همه هارون و موسی ها سلام ای آخر آزادگی ، دریای آزادی ذلیل عزم تو بانو ، اگر ها گشت و اماها به تو رو میزنم هر وقت ، دلتنگ نجف هستم که دختر جور دیگر قرب دارد پیش ِ باباها دو عالم بر علی نازد ، علی نازد بر این دختر ندیدم زینبی تر از ، امیرالمومنین حیدر علی با چادر زهرا ، چه غوغایی ، چه تصویری حسین بن علی دارد ، عجب همشیره ی شیری من از آن خطبه هایی که ، عقیله خواند فهمیدم حریف حرف حق هرگز ، نخواهد گشت شمشیری زنی با دست بسته کرد مشت حیله‌ ها را رو زنی مردانه شد کابوس هر زوری و تزویری به هر جمله که می گوید ، به روی منبر محمل ز سرهای بریده می رسد آوای تکبیری زنان کوفه این بانو ، که قرآن یادتان داده نباشد حق الطافش ، به قرآن سنگ تکفیری بریز ای چوب محمل اشک خون با آسمانی ها نشد خواهر کُنَد بهر برادر گریه ی سیری حسینش رفت در عالم ، چه آمد بر سرش یا رب نمی شد باور ام حبیبه ، این بُوَد زینب https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
دختر مرد دوعالم آنکه گاهِ خشم خویش رَعشه بر این چارمام و هفت باب انداخته این همان بانوست که از نطق و بیان همچون علی انقلاب از کوفه تا شام خراب انداخته @shia_poem
فرازی از یک ای ز دیدارِ رُخَت جان پیمبر روشن دیدۀ حق‌نگر ساقی کوثر روشن در سراپردۀ عصمت که ملک راه نداشت از جمالت دل صدّیقۀ اطهر روشن یثرب اَر فخر فروشد به فلک نیست عجب که شد از نور تواَش مطلع و منظر روشن تیرگی نیست در آن سینه که مهر تو در اوست که ز مهر تو شده سینۀ حیدر روشن غنچۀ جان شبیر از گل روی تو شکفت وز تماشای تو شد خاطر شبّر روشن آیت لطف خدایی و به هر دل تابی گر بُوَد سنگ، شود چون دل گوهر روشن نه همین روی زمین از رخ تو روشن شد که ز میلاد تو شد اَنجم و اختر روشن «زیب اب» نام گرفتی و مرا فخر این بس که شد از نام دلارای تو دفتر روشن در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی ادب آموختۀ مکتب طاهایی تو تربیت‌ یافتۀ دامن زهرایی تو زینت قامت دین، زیور رخسار شرف مظهر کاملۀ عفّت و تقوایی تو گل گلزار نبی، میوۀ بستان علی خانۀ فاطمه را شمع دلارایی تو... عبرت‌آموز زنانی به حجاب و به وقار برتر از آسیه و هاجر و سارایی تو حوریان راست به خاک قدمت بوسه از آنک غنچۀ گلبن انسیۀ حورایی تو عجبی نیست اگر زینِ اَبَت نام دهند که گرامی ثمر اُمّ ابیهایی تو در صف حشر که هنگام شفاعت باشد مادرت فاطمه را همره و همپایی تو در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
به پرواز پرستوهای «سُبحانَ الَّذی اَسری» به آواز قناری‌های سرخ مسجدالاقصی.. به بغض گریۀ گهوارۀ بی‌طفل و بی‌مادر به آن طفلی که مدفون است روی سینۀ بابا به بسم الله پروانه، کنار شعلۀ آخر به پرپرهای شمع سوخته در آخرین نجوا به گل‌های کفن‌پوش بنفشه در ردیف هم به لالایی بمب فسفری خواب اقاقی‌ها به متن برگ برگ آیۀ وَالتّین والزیتون به نَص سورۀ والطور و نور سینۀ سینا که قطره قطره خون بی‌گناهان نیل خواهد شد و فرعون زمانه غرق خواهد شد در این دریا @shia_poem
آن‌که بر خوان معانی همه شب مهمان بود میزبان دل بیدار سحرخیزان بود سینه‌ای داشت ز باران معارف سرشار چشمۀ فیض سرانگشتش اگر جوشان بود قلمی از پر سیمرغ به کف داشت کز آن شوق پرواز در این قافله صدچندان بود شرح تسبیح شهود است سرود قلمش که صدای سخنش نیز همه قرآن بود شد شفابخش دل و دیدۀ صاحب‌نظران آن اشارات لطیفی که در المیزان بود نور اشراق ز سر تا قدمش می‌بارید گرچه خود صاحب پاینده‌ترین برهان بود گل خوش‌بوی دلش رنگ رخ دلبر داشت باغ جانش خوش و سبز از نفس جانان بود دلبر از پیش خود آموختش اسرار سلوک که بر او مشکل دیرینۀ عشق آسان بود.. سحر آن‌سان که به آفاق شد این خاک‌نشین دل افلاک‌نشینان هم از او حیران بود @shia_poem
گیسوی تو ای دوست کمند است و طناب است زلفی برسان دور گلویم که ثواب است من ظرفیت دیدن خورشید ندارم خوب است که بر چهره ی زیبات نقاب است بیمار توام حضرت سلطان خراسان باید گره بر پنجره فولاد شما بست ناخواسته مشغول سلوک است و تقرب هر زائر دلخسته که در صحن تو خواب است در چار طرف خنجر و انگشتر و شمشیر بالای سرت روضه ی گودال به قاب است فریاد همه آبخوری های حریمت ای وای علی اصغر و ای وای رباب است فهمیده ام از مرثیه ی یابن شبیب ات زخمی شدن پلک تو از بزم شراب است شعر از گروه @shia_poem
به نبي ثمر به علي پسر زده رو بشر به گداي تو بدهم ضرر نروم اگر سر هرگذر به هواي تو دل و دلبري سر و سروري ز همه نظر خود مادري نه فقط بشر كه ملائكه شده گرم مدح و ثناي تو تو حسيني و حسني دگر نرسد به حسن تو صد قمر چه ملاحتي چه نجابتي همه محو و مات لقاي تو شده هر كسي به تو مبتلا سر و جان كند به رهت فدا كه تو باقري و تو صادقي شده حق رضا به رضاي تو توئي هادي و تو هدايتي توئي حسن كل به روايتي پدرت به دور تو گشته و پدرم گداي عطاي تو نظري به اين دل مضطرم غم خود بگو به كجا برم به که رو زند به که رو کند سگ بینوای سرای تو متحيرم چه بخوانمت،نه توئي خدا نه از او جدا به فداي تو سر و جان من سر و جان من به فداي تو منم آن كه دل به تو داده ام نگران آن همه باده ام بده باده تا ز محبتت نشوم جدا به دعاي تو... @shia_poem
ستم، آشوب، نامردی زیاد است غم و اندوه و بی‌دردی زیاد است دل من خوب می‌داند پس از این امید این‌که برگردی زیاد است @shia_poem
با چه توان می‌توان وصف تو گفتن آی که ناممکن است گفتن از این زن عاجز و گُنگ‌اند و لال و اَبکَم و الکن موقع وصفت همیشه دوست و دشمن مدح کجا و دَم از جلالت زینب شاه نجف محو تو دیارِ علی هم پیش تو خم گشته ذوالفقار علی هم زینت زهرایی و اقتدارِ علی هم فخر خدایی و افتخارِ علی هم صحبت کروبیان کرامت زینب کیستی ای چادر تو کعبه‌ی سیّار کیستی ای معنیِ علی دلِ پیکار کیستی ای معدنِ تحمل اسرار هیچ نگفتیم و در مقابل بسیار ما همه هیچیم پیش شوکت زینب ای متوسل به تو تمام ملائک ای متوجه به تو سلام ملائک ای مترنّم به تو امام ملائک ای متبرک به تو کلام ملائک درکِ فرشته کجا و قدمت زینب قله‌ی صعب‌العبورِ آل علی تو داد شهادت فلَک مثالِ علی تو وارث قدوسی جلال علی تو بعدِ حسین از خدا سوالِ علی تو آلِ علی زنده از صلابت زینب نورِ جلالی و جلوه‌های جلیله مُتَّصَفی بر همه اسماء جمیله مصطفوی فاطمی علیمه عقیله قبله‌ی آلِ حسین  و قلبِ قبیله ای قسم قدسیان قداست زینب چشم خدا گرم این شکوه و یقین است فاطمه آن است و یاکه فاطمه این است زن اگر این است و خواهری به همین است مردی اگر هست  طفلِ خاک‌نشین است عقل نبرده است پِی به ساحت زینب ای همه‌ی تو حسین و ای همه‌اش تو اول این راه او و خاتمه‌اش تو فاضله‌ی فاهمه‌اش فاطمه‌اش تو زمزمه‌ی تو حسن و زمزمه‌اش تو هست حسن پرده‌دار عزت زینب محوِ تو عمری همه حواس حسین است هر نظر مرتضی شناس حسین است فیض دعای تو التماس حسین است پشت سپاه غمت سپاس حسین است هست نگاهش به استجابت زینب نامِ تو را کرببلا روی نگین زد اذن ، حماسه گرفت و نقش جبین زد نی که فقط خطبه‌ات به کوفه کمین زد زلزله‌اش کاخ شام را به زمین زد هیمنه‌ها شد غبارِ همت زینب با تو ستون حرم به جای خودش ماند با تو حرم باز روی پای خودش ماند بیرق شیعه در اعتلای خودش ماند شامِ جهالت در انزوای خودش ماند کرببلا مانده از امامت زینب امر به صبرت نمود حکم برادر تا که نبیند جهان تلاطم حیدر امر به صبرت نمود ورنه مُسَخر پیش شکوه تو بود آنهمه لشکر چشم علمدار بر شهامت زینب ماندی و خورشید از غبار برآمد از نفست تیغ آبدار برآمد قلب فشردی و لاله‌زار برآمد بر سر نخل حسین بار برآمد تازه شروع می‌شود قیامتِ  زینب کوفه‌ی بیچاره تا نهیب تو را دید شام در آتش شد و لهیب تو را دید بیرق طوفانی‌ات شکیب تو را دید کرببلا فتحِ عنقریب تو را دید حضرت نهج‌البلاغه حضرت زینب آه که سرنیزه‌ای غریبِ تورا برد داد که سنگی لبِ حبیبِ تورا برد پیرهنی پاره شد نصیبِ تورا برد ضربه‌ای آوای یامُجیبِ تو را برد کرببلا گریه کن به غربت زینب غزّه بمان روی پا که می‌رسد از راه لحظه پیروزی‌ات که نصرُمن‌الله غزه بمان اندکی که آتش این آه می‌زند آتش به ظلم و ظالم و گمراه غزّه توسل نما به نصرتِ زینب @shia_poem
در علم، زنی عالمه، عالی‌منصب در ذکر و تهجد اهل یارب یارب در عین عفاف، در مصاف و میدان ای گمشدۀ زن معاصر، زینب! @shia_poem
خورشید حِلم،شمع شبستان زینب است دریای صبر،بنده ی طوفان زینب است اسلام؛زیر سایه‌ی ایمان زینب است با این حساب،شیعه مسلمان زینب است او رتبه‌دار مبحث علم از قدیم شد مابینِ طورِ اهل تفکر کلیم شد در درس دادنِ به ملائک سهیم شد جبریل نیز طفلِ دبستان زینب است بی ذکر او به وادی عترت نمی رسیم بی اذن او به گریه ی هیئت نمی رسیم بی حُبِّ او به سردرِ جنّت نمی رسیم دَخل بهشت در پیِ دُکّان زینب است در کوچه ی کرامت او کاسه ها پُر است از طبخ روزمَرّه ی او ظرف ما پُر است این سفره ای که دور و بر آن گدا پُر است تولیَّتَش به دست حسن‌جانِ زینب است این شور در محیط دلم انقلاب کرد زهرا گرفت دست گدا را..،ثواب کرد ما را برای نوکری‌اش انتخاب کرد این شیعه‌خانه‌‌؛کشورِ ایرانِ زینب است با بالِ اشک هیچ نمانده است تا دمشق آن‌قَدر اهل گریه کشانده است تا دمشق! ما را خودِ سه‌ساله رسانده است تا دمشق یعنی رقیّه تعزیه‌گردان زینب است ای زائر حسین!به او احترام کن پای برهنه حجِّ خودت را تمام کن بین نجف به سیّده زینب سلام کن ایوان‌طلا نمایش ایوان زینب است در وقت رزم..،واژه ی او مثل خنجر است از هرچه تیر و نیزه و شمشیر بهتر است زِیْنِ اَبی که زینبِ کرارِ حیدر است! نام علی مدال محبان زینب است هنگام خطبه خوانی او،آفتاب شد دنیا به ترک‌کردن ظلمت مُجاب شد کاخ یزید روی سر او خراب شد شام سیاه،‌عرصه‌ی جولان زینب است در کوچه‌های کوفه دل مضطرش شکست در زیر دست و پای اراذل پرش شکست نزدیک خانه ی پدر او ،سرش شکست تا روز حشر،شیعه پریشان زینب است بزم شراب بود و دل قرص ماه ریخت خاکستری که روی سری بیگناه ریخت با چوب خیزران زد و دندان شاه ریخت این‌ چو‌ب‌خورده..،قاری قرآن زینب است @shia_poem
همیشه عرشِ خدا گرمِ اختلاطش بود فرشته تشنه ی یک جرعه ارتباطش بود به جز نگاهِ حسینش پی چه بود؟ بهشت؟! بهشت باغچه ی کوچکِ حیاطش بود همیشه "حمد" به لب داشت، مَدّ نام حسین در امتداد دو تا واژه ی صراطش بود اگر کنار برادر تبسّمی هم داشت هزار بغضِ زبان بسته در نشاطش بود نخواست جان بدهد تا علم به دوشش هست اگر شکست سرش، حکمِ احتیاطش بود کریمه بود ولی از شما چه پنهان که پس از حسین فقط آه در بساطش بود... @shia_poem
یاران وفادار پیمبر بودند ای کاش که در کنار حیدر بودند دستان علی بسته نمی‌شد آن‌روز در کوچه اگر حمزه و جعفر بودند آرامش مطلق صدای تو کجاست؟ لبخند همیشه آشنای تو کجاست؟ ای آن‌که تو را «ابوالمساکین» خواندند مسکینم و مُستَکین، سرای تو کجاست؟ در معرکه قهرمان پیکار شدند در قامت یک حماسه تکرار شدند در موته و علقمه، دو سردار رشید بی‌دست، میان خون علمدار شدند باقی‌ست همیشه قصۀ کوتاهش این مرد که انتها ندارد راهش در عرصۀ کربلا حضورش پیداست در قامت دو جوان عبداللّهش @shia_poem
مولف کتاب می سبو و ساغر آمده ملیکه ی ملائکه به صبح محشر آمده خدایگان دلبری به عشق دلبر آمده عجیب اینکه زینت جمال حیدر آمده هی العلی هی العلا هی العلی مرتضا زمان زمان دلبری امامت شراب را ببین به چشم خویشتن قیامت شراب را ببین به اشک عاشقی روایت شراب را همینکه زینب آمده زعامت شراب را نماز عاشقی بخوان نما به زینب اقتدا دو چشم بسته اش ببین  به سمت باده باز شد گشوده بر ملائکه بسیط بسط راز شد به نام نامی اش غزل نسیم سرفراز شد که چشمهای بسته اش چه سان زمینه ساز شد که زینب است بانوی اشاره های کربلا تجلی جلای حق به نام زینب است و هو شرب مدام نشئه از کلام زینب است و هو وصف صفات مرتضا مرام زینب است و هو لطف و عطای کبریا ز جام زینب است و هو از این جهت عیان شده از او علی و کبریا عطش کجاست تا شود تشنه ی تشنه کام او عطش کجاست تا زند لب به شراب جام او عطش کجاست تا شود بنده لطف عام او عطش کجاست تا شود خادمه ی مرام او که اوست از دم ازل عدیل وصف هل اتی پس از غروب مادر او غرور اهل خانه شد عصای دست مرتضا ز کینه ی زمانه شد به جرعه های آب او جواب هر بهانه شد برای بحر غصه ها به خانه او خزانه شد نموده سینه را سپر به سوی نشتر جفا فزت و رب تهدمت سوخت ز غصه ی پدر فرق سر شکسته را سوخت ز ناله ی جگر همان زمان اشاره شد همانکه دید پشت در که سوز سینه میزند به جان او همی شرر زینب و داغ مرتضا زمینه ساز نینوا چه خواهری ست مادر کریم زاده ی کرم چه خواهری ست خواهر رحیم زاده ی حرم چه خواهری ست خواهر غریب زاده ی نعم چه خواهری ست خواهر حسن میان بحر غم شنید او کیومک ز کام خشک مجتبی نوح سفینه ی بلا یونس عرش آبرو ساحل عرش منزلت ندیده دیده همچو او که در مسیر شام از خون جگر کند وضو به نیزه دید اسم حق اسیر عشق حق و هو خطابه خوان رایت ما رایت ما زینت مرتضا ست او عصمت زهره الشرف زینب فاطمه است او عزت شحنه النجف زینب مجتبا ست او رحمت عشق در صدف زینب شاه کربلا به بزم عشق شد هدف که کنت کنزا را کند به شهر شام برملا ندیده مردآفرین خالق خلقت اینچنین ندیده عشق همچو او به پاکبازی از یقین ندیده تیغ همچو او صراط عاشق آفرین ندیده اشک دیده ای که اوست دُر خوشه چین به طوف طره اش ملک سپرده دست التجا @shia_poem
سال ها هر لحظه بیش از پیش غربت داشتن علتش این است با حیدر اخوت داشتن تو نخستین مرد این قومی که فخرت باشد این : خَلقا و خُلقا به پیغمبر شباهت داشتن ای به قربانت که حتی نوح هم دارد نیاز از تو در روز جزا برگ شفاعت داشتن بر نماز جعفر طیار تکیه می کنیم در شب دلواپسی ها ، وقت حاجت داشتن ای نجاشی ها مسلمانان کوه همتت ای چراغ شاهراه استقامت داشتن آن زمان السابقون السابقون گشتی که بود شرک فخر ِ مدعی های خلافت داشتن کیستی بابای این امت برادر خوانده ات؟ شد نصیب چند تن این حد سعادت داشتن خوش قدم بودی و خیبر پیش پایت فتح شد این خودش یعنی که خیر بی نهایت داشتن شادمان از فتح خیبر یا که دیدارت شود حضرت عین الیقین مانده است و حیرت داشتن گرچه دادی دست اما پرچم از دستت نرفت این چنین باید به این مکتب ارادت داشتن از تو می گیرد ابوفاضل مدد در علقمه می دهد بر کل عالم درس غیرت داشتن پرچمت دست فراری ها نمی افتاد کاش نیست کار هر کسی مثل تو جرات داشتن روز های حیدر کرار بی تو پر شد از دم به دم از جای خالی ات شکایت داشتن خانه ات شد ماجرایش چون فدک بعد از نبی آه آه از روزگار ،آه از حسادت داشتن تشنه جان دادی ولی اسما بدون تو نداشت در دلش یک ذره ترس ِ هتک حرمت داشتن ..... ای امیر موته این حق عروس تو نبود در چهل منزل به تن رخت اسارت داشتن @shia_poem
با طلوعت عرش را غَرق تَحَیُّر می کنی ماه‌بانو!نان ظلمت را تو آجر می کنی "عقلِ"بی احساس را با"عشق"دمخور می کنی دامن سجّاده را با یاس ها پُر می کنی آسمان دلداده ی راز و نیازت می شود بال جبریل امین چادرنمازت می شود تو درآغوش خدیجه مثل حور افتاده ای مادر پیغمبری گرچه پیمبرزاده ای قبل خلقِ کهکشان ها امتحان پس داده ای از همان اوّل برای آخِرت آماده ای روز محشر تک تک ما را صدا خواهی نمود دانه دانه شیعیانت را جدا خواهی نمود ای که با لطفت بیابان غرق باران می شود خاک خشک یثرب از عطرت گلستان می شود پای تسبیحات تو سلمان،مسلمان می شود کوثر تو آبروی کُلِ قرآن می شود روح ایمانی تجلی خدایی مادرم لَيْلَةِ الْقَدْرِ تمام انبیایی مادرم مادر آئینه‌ها ای مادر اهل کسا بانی آرامشِ پیغمبر اهل کسا آفتابِ روی بام حیدر اهل کسا چادرت پهن است بر روی سر اهل کسا آینه دار امیر المومنینِ پنج تن ریشه های چادرت حبل المتین پنج تن یا کریم بام احمد جلد بام فاطمه است بَضْعَةُ مِنِّ محمد در مقام فاطمه است ذکر پیغمبر شب معراج "نام" فاطمه است آیه های روشن قرآن کلام فاطمه است آیه ی تطهیر هم با او مطهر می شود کائنات از نور ایمانش منور می شود ای که افلاک است خانُم،مُستجیر نانِ تو می شود آزاد،هرکس شد اسیر نان تو کاش بنویسی مرا جیره بگیرِ نانِ تو بی نیاز از هر دو دنیا شد فقیر نان تو چون که دستت را به وقت پخت نان بوسیده است دست"دستاس" تو را هفت آسمان بوسیده است تو گُل نیلوفر هِجده بهار حیدری تو چراغ روشن شب‌های تار حیدری تو قرار چشم های بی قرار حیدری در دل تلخی و شیرینی کنار حیدری حرز مولا در میان کارزارش نام توست ذکر حکاکی شده بر ذوالفقارش نام توست آفتاب عشق را تا بی کران تابانده ای در دل غم ها علی را باز هم خندانده ای کهکشان را با حجابی اطلسی پوشانده ای "پیش نابینا،میان حِصنِ چادر مانده ای" آه!گفتم چادرت...،داغ دل ما تازه شد بارش غم در هوای سینه بی اندازه شد راه را تا بست..،یاسی رنگ نیلوفر گرفت چشم‌زخم دشمنِ آل عبا آخر گرفت دست سنگینی به زیر گونه ی مادر گرفت خاک کوچه رنگ سُرخ لاله ای پرپر گرفت خاک عالم بر سر من..،معجرش خاکی شده پیش چشمان حسن بال و پرش خاکی شده آه!آئینه چرا سنگی محک می زد تو را؟ بشکند دستی که در کوچه کتک می زد تو را نا نجیب از حرص حیدر داشت چک می زد تو را دومی با نیّت باغ فدک می زد تو را چشم تو تار است..،راه خانه را گم کرده ای گوشوارَت را میان کوچه ها گم کرده ای https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
کسی که بی تو سَرِ صحبتِ جهانش نیست تحمّل غم هجر تو، در توانش نیست کسی که سوخته از انتظار، می‌داند دل از فراق تو جسمی بود، که جانش نیست کسی که روی تو را دید یک نظر، چون خضر چگونه آرزوی عمر جاودانش نیست؟! کسی که درک کند دولت حضور تو را نیاز گوشۀ چشمی به دیگرانش نیست نه التفات به طوبی کند، نه میل بهشت که بی حضور تو، حاجت به این و آنش نیست به خاک پای تو سوگند، ای همیشه بهار! گلی که بوی تو دارد، غمِ خزانش نیست بهار زندگی‌ام در خزان نشست بیا «بهار نیست به باغی که باغبانش نیست» کنارِ تربتِ زهرا تو گریه کن! که کسی به جز تو با خبر از قبر بی‌نشانش نیست بیا و پرده ز راز شهادتش، بردار پسر که بی‌خبر از مادرِ جوانش نیست... https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
نمی خواهد مرا آن‌ یار که دنیاست خواهانش همان که کشته ما را ماجرای وصل و هجرانش از آن روزی که فهمیدیم..،صحرا خیمه‌گاهِ توست همیشه غبطه میخوردیم بر ریگ بیابانش دل مجنون شکست و قصه ی لیلی زبانزد شد همیشه رسم عشق این بوده..؛عاشق داده تاوانش قفس یا قصر؟! فرقش چیست وقتی یار آنجا نیست زلیخا هرکجا یوسف نبوده..، بوده زندانش همین آشفته‌حالی‌ ها نیازِ وصل معشوق است پشیمان می شود هرکس نمی گردد پریشانش برای رزق گریه..،چشم‌پوشی کن ز مالِ غِیر که ابری این چنین پایان نخواهد یافت بارانش حضور تو میان شهرِ ما حاشا نمی گردد کدامین سنگ‌فرشِ کوچه خواهد کرد کتمانش؟! کمال عقل یعنی فقر..،یعنی سائلت‌بودن که ما هر کس گدایت نیست میخوانیم نادانَش غریبِ بی محلّی‌ها! تو هم مثل حسن هستی همان مردِ کریم کوچه ها..،جانم به قربانش امیدِ آخر هر بچّه‌شیعه،چادر زهراست برای اینکه برگردی گره خوردم به دامانش تو را جان همان پهلو‌شکسته..،زودتر برگرد همان خانم که میخِ داغِ در افتاد بر جانش ▪️ ▪️ فقط ای کاش آتش صورت او را نمی سوزاند... میان آن ‌همه شعله گمانم نیست امکانش https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
📲 #عکس_استوری (سری 1) 🏴 #ایام_فاطمیه 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.