#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
این کیست که آقای جوانان بهشت است؟
نامیست که بر کنگرۀ عرش نوشتهست
از نور محمّد تن این پاک سرشت است
عطر نفسش رایحۀ بال فرشتهست
امشب شب رویش، شب میلاد بهار است
از جذبۀ این جلوه، فلک آینهزار است
امشب نظر ساقی این میکده عام است
آیینه بیارید که این جلوه مدام است
نور است و نوید است و درود است و سلام است
ماه است و تمام است و امیر است و امام است
ای گمشدگان! جلوۀ خورشید هدایت!
ای سوختگان! چشمۀ جوشان ولایت!
بهر تن این طفل، ملک پیرهن آورد
چون فاطمه را خندۀ او در سخن آورد
پرسید چه نام از تو خدا نزد من آورد؟
جبریل ز عرش آمد و نام حسن آورد
تو حُسن خداوندی و نام تو حَسن شد
پس گفت پیمبر، حَسن آیینۀ من شد
نور از فلک و گل به زمین جوش گرفته
تا عرش، گل نام تو در گوش گرفته
زهرات به صد بوسه در آغوش گرفته
احمد به برت خوانده و بر دوش گرفته
کای نور دل و دیدهام ای جان و تن من!
جانم حسن من، حسن من، حسن من!
مردم! چو برآنید مرا دوست بدارید
در راه وفای حسنم کم مگذارید
نور دل من آمده، آیینه بیارید
گر اهل ولایید، به او دل بسپارید
عهد حسنم، نقش دل و جان شما باد
در روز شفاعت ز شفیعان شما باد
ای چشم بهشت از گل لبخند تو روشن
ای دیدۀ خورشید به پیوند تو روشن
خورشید فلک نیست به مانند تو روشن
عالم شده از صورت دلبند تو روشن
لبخند بزن غنچۀ تو تازهترین است
چون حُسن تو در عرش پر آوازهترین است
مولا که سر سفرۀ بانوی فدک بود
از ذکر حسین و حسنش نان و نمک بود
روشن ز حسین، آینۀ چشم فلک بود
دیدار حسن، روشنی چشم ملک بود
شادی پیمبر، همه جان و دل مولا
روشن ز دو آیینه شده خانۀ زهرا
این کیست که در عرش خدا، چشم و چراغ است
آری حسن است این که نخستین گل باغ است
ای آن که تو را مادرِ خورشید سراغ است
بازار دلافروزی عالم ز تو داغ است
تا باد جهان مست میِ جام حسن باد
تا باد، بهارِ دل ما نامِ حسن باد
#محمد_سعید_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
دلم درگیر ذکری شد سرورآور
شراببیغششیرینشورآور
همانخورشیدظلمتسوز نورآور
گلدشتودمنعشقاست
کریمذوالمننعشقاست
علیوفاطمه شادند
مولاناحسنعشقاست
عسلتر از عسل ذکر حسنجان است
قبولیعمل ذکر حسنجان است
دَم جنگ جمل ذکر حسنجان است
حسن هوهوی مستانه
حسن ساقی میخانه
حسن شمعوپیمبرها
به دورش همچو پروانه
علی خورشیدحقاستوقمرپرور
صدفزهرا، علی دُروگهرپرور
امیر بینظیر شیرنرپرور
حسنحیدر، حسنزهرا
حسنپیغمبر طاها
همه از خاک پایینتر
حسنبالا، حسن والا
شجاعت با حسن اینبار معنا داشت
حسن؛ بازوی مرحبکش چومولا داشت
فقط او از خدای خویش پروا داشت
حسنمکنت، حسن دولت
حسنعزت، حسنشوکت
حسن در فتنهها بوده
علیهیبت، قَدَرقدرت
حسن حق کریمی را ادا کردهست ایمردم
برای دشمنش هم سفره وا کردهست ایمردم
سه دفعه، نصفمالش را عطا کردهست ایمردم
بهشتاستاو، نعیماستاو
عطوفاستورحیم استاو
امام سفرهدار حق
کریماستاو، کریماستاو
حسن سجادهاش عرش خدا باشد
ز هرچه جز خداوندش جدا باشد
برای شیعه صبرش مقتدا باشد
حسنروحاستوپروازاست
حسنمفتاحهر رازاست
حسنصلحش به واللهِ
امام کربلاساز است
چه شد در وعدهی زر معرفت گم شد
حسادت با خیانت در تفاهم شد
حسن درگیر بدعهدی مردم شد
نهیارویاوریمانده
نه یکغمپروری مانده
نه در خانه برای او
وفای همسری مانده
که میداند چه اندازه حسن خونجگر خورده
دلش را ضربهی دستی درونکوچه آزرده
همان دستی که هوش از مادر مظلومهاش برده
خودم دیدمکه در لرزید
لگد خورد و پدر لرزید
صدا زد فضه را مادر
دلمن بیشتر لرزید
#امیر_عظیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
نازل شده به دفتر ما «حاوسینونون»
بارانِ وحی، آمده با حاوسینونون
درگیرِ لکنت است، زبانِ فرشتگان
شد «عین و را و شینِ» خدا حاوسینونون
گفتیم، اسم اعظمِ پروردگار چیست ؟!
درجا ندا رسید، که «یا حاوسینونون»
ما هر چه خواستیم، نوشتند، «مستجاب»
چون خواندهایم، قبلِ دعا حاوسینونون
حالا که گفتهاند، به عشقش نفس بزن
باید «حسین» دم شود و بازدم «حسن»
ما سائلانِ دست، به دامان گرفتهایم
کشکول، زیر نمنمِ باران گرفتهایم
از قطرههای آبِ وضویت؛ همیشه آب ...
از نانخورانِ خانهی تو نان گرفتهایم
ما از جُذامیان سرِ راهت از قدیم ...
دارو برای نسخهی درمان گرفتهایم
وقتِ سلوک، از لبِ دکّانِ اهلِ ذکر
ذکرِ «حسین جان» و «حسن جان» گرفتهایم
از لحظهای که در به درِ در زدن شدیم
موقوفهای برای حسین و حسن شدیم
وقتی بساط مستیمان جور میشود
نامت شراب میشود انگور میشود
«حا»ی حسن حلاوتِ حلوایی از بهشت
«سین»اش میان سفرهی ما سور میشود
ما بینوا و نان و نوا «نون» نام توست
با گفتن از تو روزیمان نور میشود
رحمی کن و نقاب بزن؛ دارد آفتاب
از شدت درخشش تو کور میشود
نام تو را ادامهی کوثر نوشتهاند
از روی «حا»ی حضرت حیدر نوشتهاند
موسی همین که گفت «حسن جان» کلیم شد
با لقمههای علمِ تو لقمان حکیم شد
عیسی شفا گرفت و مسیحا شد و سپس
در چارمین حریمِ شفایت مقیم شد
جبریل، با بهانهی وحی آمد و نشست
از عشقِ آب و دانهی تو یاکریم شد
حتی گدای خانهات از سفرهدارهاست
از همنشینیات رمضان هم کریم شد
روزی هزار شکر، در این خانه نوکریم
انتالکریم، ابنکریم و اخالکریم
ای واژهی سکوتِ پر از حرف؛ امام صبر !
ای آنکه ریختند، به کام تو جام صبر
ای پِی کنندهی شترِ فتنههای شوم
ای ذوالفقارِ خسته میان نیام صبر
وقتی نمازِ راهِ علی در قعود، بود
برپا نگاه داشتیاش با قیام صبر
یک داستان نوشتهام از زندگانیات
با نام گریهدارِ «امامی به نام صبر»
ای صبرِ تو تجلّی پیکارِ کربلا
باید تو را نوشت، جلودارِ کربلا
#رضا_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
مژده امشب ثمر حیدر و زهرا آمد
نيمهء مه، قمر حیدر و زهرا آمد
البشاره، پسر حیدر و زهرا آمد
نور چشم و جگر حیدر و زهرا آمد
بخت، در نيمه مهمانی حق يارم شد
رطب نام حسن سفره ی افطارم شد
دست ازهرچه بجزعشق حسن میشويم
اسم اعظم همه در نام حسن میجويم
از پی سير الیالله رهش میپويم
دل شب تاکه «الهی به حسن» میگویم
گويد ازشوق، مرافاطمه هر دم «جانم»
وز دل عرش، به لبيك، خدا هم «جانم»
جود در محضر او يكسره زانو بزند
نيست نوميد هرآنكس که به او روبزند
سائلش حاتم و همواره دم از او بزند
در حريم كرمش بانگ هوالهو بزند
برتنش رخت كَرم دوخته خالق زقديم
اوجواداست وسخی هست وکریم بن کریم
ماه زهرا به خدا ماهتر از ماه بود
يوسف از شوق رخش در بدر چاه بود
نقش، بر خاتم او «عزةلله» بود
صلح او كرببلا را سند راه بود
دمِ حق است حسن بازدمش هست حسين
جای پا ازحسن است وقدمش هست حسين
يكهتاز جمل اين شرزهترين شير علی
رزم او اصلترين نسخهء تصوير علی
رجزش نابترين جلوهء شمشير علی
شيرزهراست بكامش كه شده شیر علی
نيزه و تيغ به دستان حسن تا افتاد
جمل فتنه به يك حملهاش ازپا افتاد
ياعزيز اوف لناالكيل كه هنگام عطاست
گرزغيرازتو و غيرازتو بخواهيم خطاست
غربت تربت تو، بغض نهان دل ماست
گنبدو صحن تو رويای گدايان شماست
كاش اين جمع شبی زائر قبرت میبود
كاش نابود شود از قدمت، آلسعود
#سعید_نسیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
#ولادت
#بحرطویل
اگرجاریام جاری از چشمههای غدیرم
صدای غدیرم
برای علیام برای غدیرم
من از نسل زهرایم از بچههای غدیرم
من از امتداد بلندِ ندای غدیرم
اگر میپَرَم در هوای غدیرم
اگر واژهام در رسای غدیرم
ثنای غدیرم
که از مرتضایم و بعد از علی زنده از مجتبایم
که مدیون صلح قیام آفرینم
که مدیون تدبیر دیّان دینم
که مدیون مردی حق الیقینم
رسیدم مگر دامنش رابگیرم
اگر با غدیری اگر با غدیرم
بگو شُکرِ حق
شکر الطاف سبحان
بگو از کریمِ کریمان
بگو فاطمه شاد گردد از این روح و ریحان
بگو یا حسن جان
چه غم داری امشب اگر گیرِ گیری
اگر سر به زیری
اگر تشنهای
یا ترک خوردهای یا کویری
اگر خانه خانه پِیِ در گشایی
اگر کوچه کوچه پِیِ دست گیری
اگر در گرههای این زندگانی اسیری
اگر بی نصیبی میان جوانی
اگر میکشی دردها را به پیری
اگر نامُرادی اگر بی نوایی فقیری
چه غم داری امشب چه کم داری امشب
بگو از همینجا از این خاک ایران بگو از خزر از خلیج وخراسان بگو زیرِ ایوانطلا زیرِ باران
بگو یا حسن جان
دل من اسیر از قدیم و ندیم است
دلم یاکریم است
دلم باکریم است
نه دست دلم نیست تقصیر چشمی رحیم است
که تفسیر رمز الف لام و میم است
به هرجا دویدم فقط این شنیدم فقط این شنیدم
که آقا کریم است
که میآید و روی لبهای من تا قیامت فقط یاکریم است
شنیدم حدیثی حدیث نفیسی
که دیدند روزی
گدایی که حیران لطفِ حسین است
گدایی که میدید در زیر دِین است
گدایی می آمد از دل دعایش
که پرکردارباب ما دستهایش
گدایی که میگفت یکسر بیایَد
پس از این فقط پشت این در بیایَد مکرر بیایَد
به او گفت آقا
اگرچه دراینجا
کرم دیدی اما
کریم غریبِ خطا پوش ما را ندیدی
مرادیدی اماحسن را ندیدی
که وقتی به سائل دهد بارِ دیگر نیایَد
مکرر نیایَد چنان بینیازش کند که به این در پِیِ کیسهی زر نیاد
زِ دست کسی جز حسن این چنین بَر نیاید
وشایدحسین آید اما برایم شبیه حسن جان برادر نیاید
چهها میکند او به خیلِ گدایان
بگو یاحسن جان
جهان جان گرفت و معطر شد امشب
که تقدیر عالم مقدر شد امشب
زمین زَر شد امشب
که از کهکشانها نه از آسمانها فراتر شد امشب
لبِ بامِ اینجا
برای تماشا
برای تمنا
که جبریل آمد کبوتر شد امشب
خدا مست الله اکبرشد امشب
ظهورِطهورِکمال و جمال و جلال و خصالش به مظهر
پیمبر اسیر پیمبر و قنبر که مبهوت حیدر شد امشب
علی الغرض جان من شد پدر فاطمه وای مادر شد امشب
علی نام او گفت و گفت ای مرا جان
بگو ای حسن جان
سپاه علی را سپهداری آقا
تو سرداری آقا
جگرداری آقا
تو در پیش مولا علم داری آری
به میدان قدم داری آری
که تیغ دودَم داری آری
جلوداری آری
تو مثل شهابی
تو گرم شتابی
تو مانند تیری
جمل را امیری
شتربان آن ناقهی سرخ مو دیدت اری که مانند شیری
جمل نه زمین بینِ مُشتت
حسین است پشتت
امیری حسن گفت و نعم الامیری
بگو با دلیران بگو با حسین و بگو با ابالفضل با جمع شیران
بگو یا حسن جان
اگرسایبانی نداری
اگر زایری میهمانی نداری
اگر حوض و فواره شمع وچراغی و طاق و رواقی پراز آینه یااگرخادمانی نداری
اگر زائران تورا می زنندو
به جز غم نشانی نداری
بجانت قسم خواهم آمد
برای حرم خواهم آمد
که روزی به پشت امامم قدم درقدم خواهم آمد
حرم سازیت کارایرانیان است
وآن دم ضریح تو آماده دراصفهان است
ببین کارگرهای خودرا
ببین رفتگرهای خودرا
که جارو به مژگان کشیم وغبار توراروی چشمان گریان کشیم و وبا روضه هایت حسن جان کشیم و
دو دم می کشیم از دل وجان
پریشان فراوان
بگو یا حسن جان
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
امشب دوباره قصد استغفـار کـردم
یعنی به کوچک بودنم اقـرار کردم
می خواهم از حالا فقط مـال تـو باشم
شرمنده ام آقا که بـد رفتـار کردم
می دیدم اینکه خار چشمت هستم اما
بیهوده بر این کـارها اصـرار کردم
امشب به جـای گفتـن "العفو العفو"
هفتاد دفعـه "یاحسـن" تکرار کردم
هرشب کنار سفره در فکـر حسینـم
امشب به یاد مجتبی افطـار کردم
من نذر کردم که غلامت باشم آقا
تا آخـر عمـرم بنـامت باشم آقا
ای اولین فرزند زهرا یا حسن جـان
ای دلبر و دلبنـد زهرا یا حسن جان
تو آمدی زهرا و حیدر شـاد هستند
ای معنی لبخنـد زهرا یا حسن جان
مادر تو را هر لحظه در آغوش دارد
یعنی شدی در بند زهرا یا حسن جان
یارب به حق مجتبی همسایه ها را...
نامت شده سوگند زهرا یا حسن جان
تو آمدی تـا آبروی شهــر باشی
دروازه ی رحمت به سوی شهر باشی
مهر شمـا در سینـه از روز ازل بود
با صلح جنگیـدن نبردی بی بدل بود
ای مـرجع تقلیـد عظمـای مدینه
رفتارتـان "حی علی خیر العمل" بود
ای بهترین شاگرد دست آموز حیدر
دشمن اسیر ضرب شصتت در جمل بود
با بانگ تکبیرت زمین می لرزد آقا
انگـار پـای دشمنت روی گسـل بـود
خون تو در رگهای قاسم موج می زد
چون مرگ شیرینتر برایش از عسل بود
تـو روی نـام مـادرت حساس هستی
استاد رزم حضرت حضرت عباس هستی
من خوب می دانم که این آقا کریم است
جای کبوتر بین صحنش یاکریم است
اینجا کسـی با دست خالـی برنگشتـه
آقا شبیـه مـادرش زهـرا کریم است
هر کس به دریا رفت مروارید برداشت
اینها به این معناست که دریا کریم است
باران ببـارد خـوب و بـد فرقـی ندارد
باران بـرای کـل آدمهـا کریـم است
آقا بیا کــه پشت در سائل رسیده
طوفان زده انگار بر ساحـل رسیده
آقا برایت یک حـرم بایـد بسازیـم
یک پنجره فولاد هم بایـد بسازیـم
پایین پایت می شود یک باب قاسم
بالا سرت باب الکـرم باید بسازیـم
یک باب صادق، باب باقر، باب سجاد
یعنی سه صحن دیگرم باید بسازیـم
بایـد فراخـوان داد بیـن شاعـرانت
ترکیب بنـد محتشـم بایـد بسازیـم
در بین اشعارم شبی آقا به من گفت
صحنی بـرای مـادرم بایـد بسازیـم
ای ناخـدای کشتـی اولاد زهرا
کی می رود از خاطر تو یـاد زهرا
هرگز نشد روزی به فکـر در نیفتی
هر شب به یاد چـادر مادر نیفتـی
اینجا ملائک بال خود را پهن کردند
از روی سجاده شبی با سر نیفتـی
هر روز میفتـی زمین در راه خانـه
مـا آرزو داریـم تـا دیگـر نیفتـی
مـا آرزو داریـم مثـل مـادر خـود
آتش نگیری بیـن خاکستـر نیفتی
این اشک ها یعنی که ما طاقت نداریم
مـا هیچ جایی جز همین هیئت نداریم...
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
#مسدس_ترکیب
یک سرو، ولی سرو هزاران چمن است این
یک ماه، ولی ماه هزار انجمن است این
یک نور، ولی نور همه پنجتن است این
یک روح، ولی روح علی در بدن است این
زیبارخ و شورافکن و شیریندهن است این
ای ماه خدا چشم تو روشن حسن است این
-این خلق عظیم است عظیم است عظیم است
-فرزند کریم است کریم است کریم است
گلبوسۀ احمد، گل بستان جمالش
قرآن، ورقی از صُحُفِ خُلق و خصالش
پیغمبر و زهرا و علی، محو جمالش
شیری که به او فاطمه داده است، حلالش
بالاتر از اوهام همه، اوج کمالش
جاری ز کف او کرمِ احمد و آلش
-این محشر کبراست بیایید ببینید
-این یوسف زهراست بیایید ببینید
خورشید، دمیده به شب تار مدینه
گردیده چراغ دل بیدار مدینه
روییده گل وحی ز دیوار مدینه
خیل ملک آیند به دیدار مدینه
ارواح رسولان شده زوار مدینه
گردیده فلک غرق در انوار مدینه
-تابد به سرِ دست محمّد، قمر امشب
-تبریک بگویید!علی شد پدر امشب
ای صبح الهی!اثرت باد مبارک
ای بحر نبوت!گهرت باد مبارک
ای باغ ولایت!ثمرت باد مبارک
ای ماه خدایی!اثرت باد مبارک
ای شمسۀ عصمت!قمرت باد مبارک
میلاد گرامی پسرت باد مبارک
-ای حُسن فروشان!حسن آمد حسن آمد
-با آمدنش جان محمّد به تن آمد
این است که در پاسخ دشنام، دعا کرد
این است که از دشمن بیشرم، حیا کرد
این است که پیوسته جفا دید و وفا کرد
این است که از خلق، ستم دید و دعا کرد
در صبر، همان کار علی- شیرخدا- کرد
در صلح، همان معجزۀ کربوبلا کرد
-گر جنگ کند، صلح، حرام است حرام است
-ور صلح کند، حکم قیام است قیام است
از صلح حسن، دین خدا یافت سلامت
این صلح، قیامیست به معنای قیامت
با آنکه همانند علی داشت شهامت
هر ظلم که دید آن خلف پاک امامت
تا حفظ شود دین خدا کرد کرامت
چون کوه برافراشت به هر حادثه قامت
-با آنکه غریب وطن و غرق مِحن بود
-پیروزترین رهبر تاریخ، حسن بود
او مَحکمۀ مُحکمۀ صبر و رضا داشت
با صبر و رضا پرچم توحید بپا داشت
در صلح و قیامش به زبان حکم خدا داشت
پیوسته ولایت به همه ارض و سما داشت
ده سال، امامت به امام شهدا داشت
در حنجرۀ سوخته این طرفه ندا داشت:
-من کیستم؟ احیاگر قانون خدایم
-بنیادگر واقعۀ کربوبلایم
من وارث شمشیر علی، رهبر صبرم
من ذات خدا را به خدا مظهر صبرم
من روح شکیبایی در پیکر صبرم
من وارث صبر پدر و مادر صبرم
من صاحب فتح و ظفرِ لشکر صبرم
من حیدر شمشیر و پیامآور صبرم
-این صبر، همان صبر خدای ازلی بود
-تفسیر کلام الله و شمشیر علی بود
با آنکه بوَد بازوی من بازوی حیدر
با آنکه مرا دست خداییست به پیکر
این صبر بوَد سختتر از غزوۀ خیبر
این صبر بوَد یک اُحد و خندق دیگر
این صبر بوَد نهضتِ ثاراللهِ اکبر
سوگند به اسلام و به قرآن و پیمبر
-ما بیم ز بیداد معاویّه نداریم
-حاشا که ستمگر را راحت بگذاریم
ما نخل ولاییم و شهادت ثمر ماست
بر جان عدو هر نفس ما شرر ماست
چون تیر برآید جگر ما سپر ماست
در بحر بلا موج خطر همسفر ماست
پیکار جمل نیز گواهِ دگر ماست
هرگز نهراسیم، که حیدر پدر ماست
-بازوی علی حیدر خیبر شکنم من
-«میثم،»حسنم من حسنم من حسنم من
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
بریز زلف سر شانه شب به بار بیاید
بخند از گل رویت طرب به بار بیاید
عجیب نیست به چشمان ما که پا بگذاری
مدام زیر قدوم تو لب به بار بیاید
به شوق لحن حجازیت وقت خواندن قرآن
زبان قوم عجم هم عرب به بار بیاید
سپرده ام سر تعظیم خویش را به کریمی
که از سپردگی سر ادب به بار بیاید
اگر کریم تو باشی جناب شاه کریمان
برای خیل گدایان، طلب به بار بیاید
مدینه طعم "جمل" را چشیده است وگر نه
کجا به روی لطیفت، غضب به بار بیاید
لبان قاسمت "احلی من العسل" که بگوید
ز شهد روی لبانش رطب به بار بیاید
به یک کرشمه ی لیلی کش و نگاه ملیحت
چقدر شاعر مجنون نسب به بار بیاید
مسیحی از کرمت نیز بی جواب نمانده
همین سبب شده "ام وهب" به بار بیاید....
#مجتبی_فلاح_نیا
#محمدجواد_مهدوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
#رباعی
امشب که فرشتگان سخن می گویند
گویا سخن از زبان من می گویند
ذکر لبشان شنیدنی تر شده است
در ارض و سما حسن حسن می گویند
*
خاک قدمش شمیم جنت دارد
در هر نفسش عطر اجابت دارد
اعجاز محمدی ست در چشمانش
از بس که به جد خود شباهت دارد
*
ای زمزمه صبح و نسیم ادرکنی
آئینه رحمان و رحیم ادرکنی
ای در کرم و سخاوت و آقایی
بی خاتمه ، ایها الکریم ادرکنی
*
مانند علی لحن فصیحی داری
در چهره خود نور ملیحی داری
آقا حرم الله شده دلهامان
در هر دل بی تاب ضریحی داری
#یوسف_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
ای بنده ی رب رحیم آقا حسن جان
یا مَن یُسَمّیٰ بالکریم آقا حسن جان
تنها صراط مستقیم آقا حسن جان
ارباب مایی از قدیم آقا حسن جان
ای معنی یا نور و یا قدوسم آقا
تا زنده ام نعلینتان می بوسم آقا
دُر گران از بحر تا ساحل رسیده
استاد اخلاق ابوفاضل رسیده
پروانه ها... شمعی در این محفل رسیده
بی خود نبوده این همه سائل رسیده
امشب تمام حاجتم یک گوشه چشم است
چشمی که حتی می کند یک جلوه اش مست
ای جلوه ی نورانی آیات توحید
با خنده هایت فاطمه آرام خندید
جبریل بالش را به بازوی تو مالید
هرشب علی یک بوسه از کنج لبت چید
افطار زهرا و علی بوسیدن توست
آرامِ جان مصطفی خندیدن توست
از پا تماما فاطمی هستی تو تا سر
مستِ نگاهت عالم بالا سراسر
آزادگان، پیش تو افتادند با سر
در پیشگاهت بارها باید گدا سر_
را بهر سجده سوی پای تو کشانَد
در سجده تا زیر عبای تو بیاید
باید که شعر از پنجه و بازویتان گفت
از ذوالفقار گوشه ی ابرویتان گفت
در کودکی از نغمه ی هو هویتان گفت
از لاالهِ لابه لای مویتان گفت
حتی نخ پیراهنت حبل المتین است
مانند زهرا و امیرالمؤمنین است
ای معنی حَیِّ عَلیٰ خَیْرِ العَمل تو
آب دهانت برتر از جوی عسل تو
بر مشکلات بی شمارم راه حل تو
من لایق تو نیستم حداقل تو
لطفی کن و دستی بکش روی سر من
دستی بکش، بر هم بزن موی سر من
سفره بیانداز و گدا دعوت کن امشب
نان شبت را بازهم قسمت کن امشب
بنشین کمی با بی نوا صحبت کن امشب
ما را دعا کن...غرقِ در رحمت کن امشب
تو آبروداری ولی بی آبرو من
بنده نگاهش هست بر مولا لزوماً
پشت در میخانه ات عمری نشستم
خوردم نمک اما نمکدان را شکستم
با این همه روزی خور خوان تو هستم
از بوی نان سفره ات من مست مستم
از سفره ات یک تکه نان می خواهم امشب
آن نان که خود خوردی از آن می خواهم امشب
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
خرم از بوی گلی کوه و چمن است
هر کجا مینگرم رشک بهشت عدن است
بر لب بلبل و گل از لب زهرا سخن است
نیمۀ ماه خدای اخد ذوالمنن است
خبر از هلهله و شادی هر انجمن است
سخن از ماه رخ و جلوۀ حُسن حسن است
-دل شب، طلعت خورشید هدا پیدا شد
-نیمۀ ماه خدا ماه خدا پیدا شد
آمد آن ماه که خورشید کمین بندۀ اوست
نور حق جلوهگر از حسن فروزندۀ اوست
فیض صد باغ بهار از گل یک خندۀ اوست
عقل کل واله مهر رخ تابندۀ اوست
صبر و صلح و کرم و لطفو عطا زندۀ اوست
دوست مات کرم و دشمن، شرمندۀ اوست
-این گل سرسبد باغ پیمبر حسن است
-پای تا فرق حسن بلکه حسن در حسن است
روزهداران به رهش جان و دل ایثار کنید
امشب از جام تولّای وی افطار کنید
چشم، گردیده تماشای رخ یار کنید
سجده بر آینۀ طلعت دلدار کنید
گل رخسار حسن را همه دیدار کنید
ناز با آن گل و رو برگل و گلزار کنید
-باغبان خنده بزن یاسمنت را بنگر
-یا محمد گل روی حسنت را بنگر
این همان است که لبهایش پیمبر بوسید
نه پیمبر که علی ساقی کوثر بوسید
نه علی فاطمه صدیقۀ اطهر بوسید
روی او حضرت جبریل مکرّر بوسید
دست او را لب سلمان و ابوذر بوسید
قاسم و اکبر و عباس دلاور بوسید
-طوطی وحی خدا را سخن از این حسن است
-کنیۀ شیر خدا بوالحسن، از این حسن است
اینحسنکیستکه چون خصم دهد دشنامش
حلم پیش آرد و با خنده کند آرامش
برهاند ز کرامت ز غم و آلامش
بدهد برد یمانی و کند اطعامش
با دلی شاد فرستد سوی شهر شامش
ای فدای وی و آن مرحمت و اکرامش
-به خدائی که غفور است و حکیم است و رحیم
-این کریم است کریم است کریم است کریم
به رسول و به گل یاسمنش باد سلام
به علی و به مه انجمنش باد سلام
به بتول و به جمال حسنش باد سلام
به جمال حسن و جان و تنش باد سلام
به نسیمی که وزد از وطنش باد سلام
به چنین لالۀ باغ و چمنش باد سلام
-مهر او از همه طاعات بود حاصل ما
-حرم محترم اوست بقیع دل ما
خطّ او عزت دین است و بقای اسلام
صلح او رمز قیام است قیام است قیام
صبر او روح پیام است پیام است پیام
ردّ او نیر حرام است حرام است حرام
هر چه او گفت تمام است تمام است تمام
او امام است امام است امام است امام
-حکم او حکم علی حکم نبی حکم خداست
-هرکه سرپیچی از او کرد از این هر سه جداست
جبرئیل آینۀ دادگرش میخواند
آسمان مشعل شمس و قمرش میخواند
عقل کل نور و ضیاء بصرش میخواند
صاحب نخل ولایت ثمرش میخواند
فاطمه دخت محمد پسرش میخواند
صبر، سرمایه فتح و ظفرش میخواند
-اهل جنّت همه ریحان بهشتش گویند
-سیّد جمع جوانان بهشتش گویند
من کیام سائلم و سائل کوی حسنم
تشنهام تشنه ولی تشنۀ جوی حسنم
کشتهام کشته ولی کشتۀ روی حسنم
زندهام زنده ولی زندۀ بوی حسنم
عاشق و شیفتۀ روی نکوی حسنم
جان و دلباختۀ خصلت و خوی حسنم
-چه شود خادم ایوان رفیعش گردم
-گردبادی شده و گرد بقیعش گردم
ای سراپا همه نور و همه نور و همه نور
چشم بد از تو و از طلعت زیبای تو دور
بیشتر بین کریمان شده نامت مشهور
ناصر دینی و اسلام به صلحت منصور
همه اسرار جهان در دل پاکت مستور
به خدائی که کریم است و رحیم است و غفور
-صبر، در موج بلا خونجگر صبر تو بود
-نهضت کرببلا از اثر صبر تو بود
سائل کوی تو راناز به حاتم باید
زائر قبر تو را فخر به عالم باید
مهر تو همچو خدا بر دل عالم باید
مدح تو بر لب پیغمبر خاتم باید
جای خصم تو در اعماق جهنم باید
بی تو گلزار جنان خانه ماتم باید
-به خدایی که گِلم را بولای تو سرشت
-دوستّی تو بهشت است بهشت است بهشت
کاش مانند نسیمی به دیارت گردم
گذرم افتد و برگرد مزارت گردم
یا شوم شعله و شمع شب تارت گرم
یا شوم خاک و هم آغوش غبارت گردم
یا شوم اشک و زهر دیده نثارت گردم
حیف از تو که گلم باشی و خارت گردم
-(میثمم) لیک به اکرام تو (میثم) گشتم
-خار راه تو شدم تا گل عالم گشتم
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
جود خداوندیَاست در کف جودش
شعشعهی کبریاست ضوء وجودش
عرصهی لاهوت شمّهای ز حدودش
هست حدودش ثُغور حیّ ودودش
آنکه ودود از میان خلق ستودش
طبق تفاسیر نصّ سورهی رحمان
او و حسیناند شرح لؤلؤ و مرجان
خیمه و خرگاه اوست عالم امکان
روح صلات از ویست فرض به انسان
در دل این خیمه قائمست عمودش
شبّر آل علی، حسن شده نامش
او که کلام خداست ضبط به کامش
دشمن و یارند ریزهخوار طعامش
جن و ملک ماندهاند محو قیامش
خیل بنیآدماند مات سجودش
إن ذُکٍرَ الخَیرُ کانَ أوّلُ ذِکرًا
دفتر تقدیر را نموده مدوّن
او که نظامش نظام اقوم و احسن
اوست که تجرید کرده از همه روزن
او که معراج رفته گاهِ قعودش
رحمت و رحمست در سرائر اسمش
نور خدا جلوه کرده قسم به قسمش
ورد ثبوتیّه است حرز طلسمش
آنکه برافکنده تیر جور به جسمش
باد، خدنگ خدا به چشم حسودش
بقعه ندارد اگرچه فرش مزارش
بال ملک بودهاست آینهدارش
گشت عطا در سه دفعه دار و ندارش
پود زمان بودهاست بسته به تارش
تار زمین تاب خورده در دل پودش
هرکه ز مینای صبر قَلَّ و دَل خورد
قطرهشکیبی از او به روز ازل خورد
قاسم او از عموی خویش عسل خورد
قفل اگر بر جدال اهل جمل خورد
هان! حسن بن علیست آنکه گشودش
قوس صعودش نه تنزُّل دمد از آن
دست کشد جزء را و کُل دمد از آن
جلوه کند گر به خار گل دمد از آن
عین دعا هست و تبدُّل دمد از آن
در همه عالم ببین ظهور و نمودش
سفرهی او خاص و عام داشت نه واللّه
بیم خواص و عوام داشت نه واللّه
نهی ز اهل جذام داشت نه واللّه
زخم دلش التیام داشت نه واللّه
او که غریبست در میان جنودش
پیرزن تیرزنی رفت و نفهمید
این بدنی را که به تیرش شده تقیید
هست از آیات نور و سورهی توحید
میرود از این دنی به عالم تجرید
روح مجرد شدهست و نیست قیودش؟
#مجید_لشکری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem