#امام_رضا_علیه_السلام
#زیارت_مخصوصه
قطره بودیم و هم مسیر شدیم
با ولای علی کثیر شدیم
دست ما نه... نگاه زهرا بود
پای این عشق اگر اسیر شدیم
یا علی گفت و هو کشیدیم و
راوی خطبه ی غدیر شدیم
ذره بودیم و بی نوا بودیم
دم باب الجواد امیر شدیم
سائل وادی خراسانیم
رعیت زیر دِین سلطانیم
شکر، گاهی به سینه آهی هست
ذوق خشکیده از گناهی هست
آخر کار عشق بازی ما
راه باز است و بارگاهی هست
صوت نقاره خانه می گوید:
بی پناهی؟ بیا پناهی هست
سر این سفره ی کرم حتی
جام کوثر اگر بخواهی هست
از سرم شوق و بیم افتاده
گذرم بر کریم افتاده
با نگاهش دوباره خواند مرا
سوی دارالشفاء کشاند مرا
دید تنها و بی کس افتادم
در رواق حرم نشاند مرا
هر کجا گیرِ دام افتادم
ضامنم شد خودش، رهاند مرا
بیشتر از قدیم ها امسال
حرم کربلا رساند مرا
همه جا در پناه او بودم
نائب روی ماه او بودم
ازدحام صفوف یعنی این
بار عام عطوف یعنی این
بین باب الجواد و گنبد شاه...
....ماندن ما، خسوف یعنی این
بیشتر از خودم به فکرم هست
"یا امامَ الرئوف" یعنی این
دم گرفتم هزار و یک دفعه
عاشقیِ حروف یعنی این
می روم پشت پنجره فولاد
بعد از آن هر چه باد، بادا باد
با رضای دل امام رضا
می رسم محفل امام رضا
موج دل را کشید سوی خودش
جذبه ی ساحل امام رضا
بین آب و گل تمامی ما
ریختند از گل امام رضا
چه مقامی رفیع تر از این؟
شده ام سائل امام رضا
بی بهانه، بهانه می گیرم
روضه ای عاشقانه می گیرم
رنگ، از روی باغ افتاده
گیر دام نفاق افتاده
ترسم از خدعه های مأمون بود
گوییا اتفاق افتاده
از عبایش بخوان که چندین بار
در مسیر رواق افتاده
دست و پا می کشد به روی زمین
گوشه ای از اتاق افتاده
لخته های جگر سرازیر است
اشک های پسر سرازیر است
کربلا عطر جان فزا پیچید
خبری بین خیمه ها پیچید
چقدر یاس خوش بوی لیلا
به خودش زیر دست و پا پیچید
پدرش قطعه های اکبر را
وسط سطح یک عبا پیچید
گریه ها کرد و نسخه ی خود را
با دم "...بَعْدَکَ الْعَفٰا" پیچید
آهِ زینب فقط حیاتش داد
قسم خواهرش نجاتش داد
#محمدجواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#زیارت_مخصوصه
#غزل
می نشینم که مرا خانهء مادر ببری
تشنه ای را به لبِ چشمهء کوثر ببری
با گناهی ز بهشتِ همه بیرون زده ام
آمدم تا که مرا جنّتِ بهتر ببری
دام را پهن کنی جلد حریمت شده ام
مستحب است که در خانه کبوتر ببری
نوکر تو شده ام که به خودت رو بزنم
تو هم آقا شده ای که دل نوکر ببری
منت خادم تو می کشم ای شاه که گفت
ظرفی از خاک به دستم بده تا زر ببری
در شلوغی حرم، هول جزا را زده ام
در زدم تا که از آتش همه را در ببری
"هر دری بسته بود جز در پر فیض جواد"
پشت این در بنشین فیض مکرّر ببری
آنقدر دور ضریحت گله کردم به حسین
تا مرا نیز به شش گوشه اش آخر ببری
تو غریب الغربایی شده حتی یک بار...
غم خود را طرف مرقد خواهر ببری!؟
گفت زینب چقدر داد کشیدی سر من
آمدی شمر به گودال مگر سر بِبَری
مضطرب بود حسین، گفت به ناموس خودش
برو لازم نشود دست به معجر ببری
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#زیارت_مخصوصه
#غزل
باغ عاشق خزان نمیفهمد
خشکیِّ آسمان نمیفهمد
عاشق اصلاً کنار معشوقه
“دیر” و “زود” و “زمان” نمیفهمد
وقت پروازهای روحانی
بال ، “بُعدِ مکان” نمیفهمد
کاهل این را که: از کجا آمد؟!
روزیِّ آب و نان نمیفهمد
این کریمی که ما شناخته ایم
ازدحام دُکان نمیفهمد
بعد از اینکه غذا گرفتی هم
داخل صف بمان نمیفهمد
شیطنت های بچه را از عمد
پدر مهربان نمیفهمد
اختیاراً تقلب ما را
موقع امتحان نمیفهمد
پرده ای بر دلش نشسته اگر
روضه را روضه خوان نمیفهمد
گفت زینب: حسین برگردیم
شأن ما را سنان نمیفهمد
ای برادر بس است خطبه نخوان
حرمله که زبان نمیفهمد
برق انگشترت مرا ترساند
باز دارم گمان نمیفهمد…
دست خود را نیاوری بالا
به خدا ساربان نمیفهمد
بعد تو صورت رباب دگر
معنی سایبان نمیفهمد
آیه های لب تورا که کسی
غیر از این خیزران نمیفهمد
چوب خوردی ولی ظفر با توست
اربعین مقصد سفر تا توست
#رضا_قربانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#شهادت
#مثنوی
از تب زهرِ نفسگیر، تنت می لرزد
همچنان مار گزیده، بدنت می لرزد
چه کنم ناله ز دل، وقت تردد نکشی؟!
چه کنم تا که عبا را به سر خود نکشی؟!
رنگ در چهره نداری و رخت زرد شده
مهربان، دست رئوفت چقدر سرد شده
شمس نورانی افلاک، زمین افتادی
باز هم پا شدی از خاک، زمین افتادی
بر زمین پیکر خود را مکش اینقدر بس است
تا به حجره، پر خود را مکش اینقدر بس است
به در حجره رسیدی، به غمت چیره شدی
یاد مادر، به در حجره ی خود خیره شدی
میخ در، ناله ی جانسوز چرا سر داده؟!
جای در، شعله به جان جگرت افتاده
عمر پر برکت و پر مرحمتت شد طی، وای
رو به قبله شده ای، قبله ی عالم، ای وای
خاطرت باز سوی کرب و بلا جمع شده
فرش های کف این حجره چرا جمع شده؟!
نه رد سرمه به چشم است، نه رد اخم است
کار گریه به حسین است، دو پلکت زخم است
خواهرت نیست کنارت، به عیادت برسد
اندکی صبر کن آقا که جوادت برسد
غم مخور تا که جوادت به دلت تاب دهد
تشنه ای؟ زود به دستت قدحی آب دهد
بین این حجره کسی سنگ به سویت نزند
پنجه ی شمر لعین شانه به مویت نزند
حرمله نیست، سنان نیست، خیالت راحت
خواهرت دل نگران نیست، خیالت راحت
دم آخر احدی دست به خنجر نَبَرد
بین این حجره کسی پیرهنت را ندرد
داغدار غم جدت شده ای؟ نیست عجیب
بازهم روضه بخوان، ناله بزن یابن شبیب...
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#زیارت_مخصوصه
#مثنوی
( با حال معنوی مناسب ، مطالعه بفرمایید )
جگرم یاد حسین ریخت بهم یا بن شبیب
زخم شد ؛از غم او پلکِ ترم یا بن شبیب
تهِ گودال که جای پسرِ زهرا نیست
جای قرآن که به زیر سم ِ مرکب ها نیست
پیرُهن از تن ِ بیسر شده در آوردند
بی کفن در وسط دشت رهایش کردند
حرمت مهریه مادر ِ سادات شکست
آب می خواست ولی نیزه دهانش را بست
جد مظلوم مرا با لب عطشان کشتند
مادرش دید و به گیسوی پریشان کشتند
ناله زد مادر ما دست به مویش نزنید
با تَهِ خنجر خود ضربه به رویش نزنید
خبر از حرمت بوسیدن مادر دارید؟؟
پای خود را زلبان پسرم بر دارید
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#زیارت_مخصوصه
#ترکیب_بند
جایی که میگیرند دست ناتوان را
پیر زمین افتاده دارد آسمان را
تطهیر شد هرکس که وا شد پایش اینجا
دیدند مردم حکمت آب روان را
سگ های اطراف حرم را میپذیرند
تحویل میگیرند وقتی آهوان را
یکبار می آیم سه دفعه او میاید
یعنی که تضمین میدهد سود کلان را
من از رفاقت با کریمان سود بردم
هر موقعی رفتم خراسان سود بردم
صدشکر برگ دعوتم داده همیشه
پیش همه حیثیتم داده همیشه
حج فقیران آمدم دارا شدم من
محتاج بودم ثروتم داده همیشه
مستانه گشتم صحن هارا فیض بردم
جنت به جنت نعمتم داده همیشه
طعم غذای حضرتی مانده به کامم
آقا دراین صف نوبتم داده همیشه
من پای این سفره غذارا دوست دارم
ته مانده لطف رضارا دوست دارم
سلمانی شهرش سلیمان شد در آخر
از یمن او قبرش گلستان شد در آخر
خیلی فلج آمد به اینجا راه افتاد
خیلی مریض آمد که درمان شد درآخر
یکبار آمد درحرم یکبار رو زد
بی خانمان طوس سلطان شد در آخر
وقتی که در پای ضریحش گریه کردیم
جان دادن ما نیز آسان شد در آخر
داریم کل خیرها را در کنارت
دیدیم ما عرش خدارا در کنارت
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
روبگردانی ز ما دنیا جهنم می شود
روزی ما روز و شب اندوه و ماتم می شود
پلکهایت باز کن درهای رحمت را نبند
بی نگاه تو دل ما خانه غم می شود
#قاسم_نعمتى
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#زیارت_مخصوصه
#غزل
خاک بودم سالها از شوق گلدان شما
در دل من بار خواهد داد احسان شما
هرچه را آموختم از کودکی..،نام تو بود
یا رضا گفته فقط طفل دبستان شما
جای درسومشقخواندن..،گنبدت را می کِشم
دفتر من پُر شد از عکسِ شبستان شما
اعتکاف مشهد ما از شروط بندگی است
من تمام عُمر را هستم مسلمان شما
آمدم ای شاه...،یادش خوش! روانش شاد باد!
هر که بوده از ازل روزی غزلخوان شما
مهربانی؛خصلت خدمتگزار کوی توست
ای به قربان لب خندان دربان شما
دردهای ایل خود را جمع کردم..،آمدم
دربهدر افتاده ام دنبال درمان شما
هفتپُشت من نمکپروده ی این سفره اند
آنقَدَر نان خوردم از دستِ پدرجان شما!
یک طرف معصومهخانم،یکطرف سلطانطوس...
در حقیقت نامِ این خاک است:ایران شما!
نوکر بی دست و پا آیا به دردت می خورد؟!
آمدم تا بسپرم خود را به دستان شما
آی سلطان!دوستت دارم..،مرا باور بکن
دوستت دارم..،قسم هم می خورم..،جان شما!
روز محشر،خنده اش را فاطمه تضمین کُند
هرکسی که چشمهایش گشته گریان شما
بین صحن تو..،خودم را در نجف حس می کنم
هو کشیدم "یا علی" را رو به ایوان شما
هرچه دارم را بگیر و کربلایم را بده
یا علیموسَیالرِّضا! دستم به دامان شما
.
.
حرمله،خولی،سنان،اَخنَس..،عقبتر می روند...
شمر تنها می شود با جد عطشان شما
عمهجانت همسفر شد با سنانِ پستِ مست...
وای از اهل حرم وای از عزیزان شما
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#زیارت_مخصوصه
#غزل
گله ای نیست اگر غصه ی بی حد داریم
خلوتی هست که در گوشه ی مشهد داریم
ما نرفتیم هنوز از حرمش دلتنگیم
چشم امّید به دیدارِ مجدد داریم
گفته سر میزند آنگونه که از سلمانی
این قراریست که با صاحب مرقد داریم
ما گنهکارترین ها وسط صحن رضا
آنچه در خلد برین خلق ندارد داریم
روضه میخوانم از آن شاه که در اندوهش
دیده ای در طلب اشک مقید داریم
ای اباصلت! عبا را نکشد کاش به سر
از عبا ما چه قدر خاطره ی بد داریم
شاه بر شانه ی خم، پیکر خود را میبرد
با عبا داشت علی اکبر خود را میبرد
#مسعود_یوسف_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#زیارت_مخصوصه
#قصیده
السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّئوفِ
الَّذِی هَیجَ أَحْزَانَ یوْمِ الطُّفُوفِ
احساس می کنم که همینجاست جنتم
هر وقت در حریم تو گرم زیارتم
هرگز به جز تو از تو نمی خواهم ای رئوف
این است آرزوی من این است حاجتم
آهو شدم فقط که نوازش کنی مرا
من صید مبتلاشده ی این ضمانتم
یک سال می شود که به مشهد نیامدم
یک سال می شود که فقط آهِ حسرتم
خلوتگُزین صحنِ گوهرشاد تو..،منم
یک شب سری بزن به من و کنجعزلتم
در شهر شُهرتم شده دیوانه ی رضا
در ماجرای عاشقیات درس عبرتم
گندمبهدست..،گوشه ای از بارگاه تو
با جبرئیل های حرم گرم صحبتم
گاهی هوای مشهد و گاهی هوای قم...
شکر خدا کبوتر بام کرامتم
وقتی که شاه مملکت ماست شاه طوس
پس خوشبهحال من که در این مُلک،رعیتم
جاروکش حریم تواَم..،نوکر تواَم
گرد و غبار صحن تو شد تاج عزتم
خورشید عالمِین،همین گنبدِ طلاست
بر بام تو دمیده شود صبح دولتم
من در جوار غیرِ تو جا خوش نمی کنم
من سالیان سال کنار تو راحتم
کُلِّ عشیره..،نانخور موسی بن جعفریم
قربان این گداشدنِ بااصالتم
ای مهربانتر از پدرم! دوستدارمت...
از کودکی همیشه تو کردی حمایتم
مُهر تو مُهر نیست..،مسحیایِ طوس ماست
صد مُرده زنده می شود از عطر تربتم
صد جرعه از شراب بهشتی اگر دهند
با چای حضرتیست فقط اوج لذتم
محشر، شفیعِ گریهکنانِ تو فاطمه است
زهرا به یُمن اشکِ تو کرده شفاعتم
کاملترین عبادت من نام حیدر است
ذکر علی علی شده کُلِّ دیانتم
سرباز حیدریم،نجف پادگان ماست...
در لشگر امیرِ عرب گرمِ خدمتم
صحن رضاست آینه ی صحن مرتضی...
من محو در تجلیِ این بی نهایتم
سلمانِ سرسپرده ی سَلمانیِ تواَم
لطفاً بیا به دیدن من وقت رحلتم
بابُ الجواد؛ بابِ مُرادِ دل من است
عمریست داده ای به همین راه عادتم
نُطقم کنار پنجرهفولاد باز شد
با ذکر یا رقیه بهم ریخت لُکنتم
ای عُهدهدار مجلس عطشان کربلا!
من آن حسینگویِ دمِ دربِ هیئتم
تو روضهخوان آن لب سرنیزهخورده ای
من سینهچاکِ لطمهی ذکر مصیبتم
یَابْنَالشَّبیبگُفتنِ تو می کُشد مرا...
گفتی:که زخم خوردهی آن هتک حرمتم
▪️
یابن الشبیب جد مرا بی هوا زدند
یابن الشبیب جد مرا با عصا زدند
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#چلهیمحرم
#مربع_ترکیب
مسیر نور در اوج رهایی
رسیده تا افق های جدایی
شنیده شد صدای آشنایی
ز اطراف حریم کبریایی...
ندا آمد:الا یا اهل العالم
چهل شب مانده تا ماه محرم
شراب سرخ با پیمانه ای گفت
کبوتر وقت ترک لانه ای گفت
جنون عشق در دیوانه ای گفت
شنیدم شمع با پروانه ای گفت
بسوزی پابهپای من در این غم
چهل شب مانده تا ماه محرم
سرِ بازار با قدی خمیده
عصای پیری بابا رسیده
خودش با شانه ای بیرقکشیده
برایم پیرهن مشکی خریده
عجب رختی شود این رخت ماتم
چهل شب مانده تا ماه محرم
از این دنیای پوچِ هیچمقدار
ز دست روزگار مردم آزار
گرفتارم گرفتارم گرفتار
اجل دست از سرم بردار..،بردار
به من مهلت بده ای مرگ..،این دم
چهل شب مانده تا ماه محرم
شبیه بادها باشیم ای کاش
رهاتر از رها باشیم ای کاش
شکوهِ ربنا باشیم ای کاش
مُحرم کربلا باشیم ای کاش
همین امشب بده اذن مرا هم
چهل شب مانده تا ماه محرم
هبوط ماه،چشمِ روشن تو
چه بد بودهاست طرز کشتن تو
به دست کیست آن پیراهن تو
دگر وقتی نمانده تا تن تو
شود در زیر سم اسب درهم
چهل شب مانده تا ماه محرم
نوشته چکمه رویِ بال بُردند
تنت را تا تهِ گودال بردند
تو را با نیزه ای از حال بردند
سرت را بین آن جنجال..،بردند
بِگِرید عالمی پای "مُقَرَّم"
چهل شب مانده تا ماه محرم
چه می شد دور تو بلوا نمی شد
برای غارتت دعوا نمی شد
رقیّه خانمت تنها نمی شد
سنان پایش به خیمه وا نمی شد
کنارِ زینب تو نیست مَحرَم
چهل شب مانده تا ماه محرم
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem