eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
568 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
لبریز از عشق و ماتم است این وادی ارثی شده این غربتِ مادرزادی آن زهر که از جام حسن(ع) جاری شد جوشید و رسید به امام هادی(ع)! @shia_poem
چه شب است يا رب امشب كه شكسته قلب ياران چه شبى كه فيض و رحمت، رسد از خدا چو باران چه شبى كه تا سحرگاه، ز فرشتگان «الله» بركات آسمانى، برسد به جان‌نثاران شب انس و آشنايى‌ست، شب عاشقان مهدى‌ست شب وصل هر جدايى‌ست، شب اشک رازداران شب تشنگان ديدار، شب ديدگان بيدار شب سينه‌هاى سوزان، شب سوز سوگواران شب قلب‌هاى لرزان، شب چشم‌هاى گريان شب بندگان خالص، شب راز رستگاران شب توبه و اجابت، شب صدق و معنويت شب گريه و مناجات، شب شور و شوق ياران شب نغمه‌هاى ياربّ، شب ذكر «توبه» بر لب شب گوش دل سپردن، به سرود جويباران چه بسا كه تا سحرگاه، سفر شبانه رفتيم كه مگر نسيم لطفى، بوَزَد در اين بهاران چه خوش است يا رب امشب، كه خطاى ما ببخشى ز كرم كنى نگاهى به جميع شرمساران تو خدايى و خطاپوش، تو بزرگ و اهل احسان گنه از غلام مسكين، كرم از بزرگواران تو انيس خلوت دل، تو پناه قلب خسته تو طبيب چاره‌سازى، تو كريم روزگاران دل دردمند ما را، تو شفايى و تو درمان به تو مبتلا و محتاج، نه منم، كه صد هزاران به خدایی‌ات خدايا، به مقام اوليايت به فرشتگان، رسولان، به خشوع خاكساران شب دلشكستگان را به سحر رسان، خدايا ز فروغ خود بتابان، به دل اميدواران @shia_poem
خاک پای یار بودن سهم خاکستر نبود سوختن در عاشقی در طالع این پر نبود کاسبِ گریه تمام سال سودش خالص است بد ضرر کردم،هر از گاهی که چشمم تر نبود من به هرکس رو زدم..،زد ظرف فقرم را شکست سرپناه این گدا جز سایه ی این در نبود سخت دلگیرم خدایا..،تو در آغوشم بگیر هیچ نفعی در جدایی از دَرَت آخر نبود بازی دنیا خرابم کرد..،خوبم می کنی؟! کاش نقشِ روسیاه این‌قَدر دردآور نبود هرچه بد کردیم..،زهرا دست ما را ول نکرد ما همه بی آبرو بودیم اگر مادر نبود یا مَن اَرجُوهُ لِکُلِّ خَیرِ من یعنی نجف هرکجا جز خانه ی حیدر به غیر شر نبود باطن هر یاالهی گفتن ما یا‌علی است آینه‌دار خدا وقتی به جز حیدر نبود این دل وامانده ی من آرزویش کربلاست کنج صحن شاه..،امشب..،جای این نوکر نبود؟! هرکسی پرسید آقا کیست؟!من گفتم:حسین... هیچ‌اربابی از ارباب خودم بهتر نبود ▪️ ▪️ شمر! این لب‌تشنه جز یک جرعه‌آب از تو چه خواست؟! آب هم گیرم ندادی..،پاسخش خنجر نبود هیچ داغی سخت‌تر از این مصیبت می شود؟!: قَدر زن های حرم در خیمه ها معجر نبود... #@shia_poem
آن که مرا حالا مُرید تو نوشته حتماً تو را هم می نویسد «یا مراد»ت   تو جان مایی، پس بگیر این حق خود را نفرین بر آن که جان گرفتی جان ندادت   تو هر کجا پا می نهی هر صبح خورشید عرض ارادت می کند بر بامدادت   بابای تو با دیدن تو گریه می کرد با گریه لطف دیگری دارد عبادت   آباء و اجدادت همه یک یک جوادند پس می نویسیمت جواد بن الجوادت بر روی پایت می گذارد کعبه سر هم جبریل حتی می گذارد بال و پر هم   به خاک پایت احتیاجی نیست اصلاً وقتی دوا می سازم از این خاک در هم   تو کعبه ای! آن کعبه ای که در طوافت بال و پر ما سوخته حتی جگر هم   با آبروی تو تهجّد آبرو یافت فیض از مناجات تو می گیرد سحر هم   با این جمالی که تو را دادند، باید... بین خریداران تو باشد پدر هم   نام مرا هم بین این عشاق بنویس بگذار تا جا خوش کند این یک نفر هم   ای جان به قربان تو و دورِ شلوغت یوسف شدن بازار دارد، دردسر هم   در کوچه جانِ ما نقابت را بیانداز! این گونه چشمت می زنند این ها، نظر هم   هستند یک یک شیرها دنبال دامت چشمان آهوی خراسانِ پدر هم   فهم من از لطف جوادی تو این است: که آن چه را گفتیم دادی، بیشتر هم   ما را ببر تا کاظمین این بار با هم ما را بخر در کاظمین این بار درهم جز عجز، سائل چاره ای دیگر ندارد وقتی کریمیِ‌ خدا آخر ندارد   ما را برای در زدن معطل نکردند اصلاً ‌بیوت این کریمان در ندارد   این خانواده کودکش ذاتاً بزرگ است نام علی که اصغر و اکبر ندارد   طفل رباب ست و ولیکن عادتش بود از شانهٔ عمه سرش را بر ندارد   بین مقامات رباب این شان کافی ست که هیچ کس جز او علی اصغر ندارد   وقتی که آمد لشگر کوفه به هم ریخت میدان علمداری ازین بهتر ندارد   وقتی که آمد لشگر از دور پدر رفت آخر گمان کردند که لشگر ندارد   طفل است و بابای بلاتکلیف مانده حیرانی است و کودکی که سر ندارد   گیرم که از فردا دوباره آب وا شد چه فایده، شش ماهه که دیگر ندارد   @shia_poem
دست کریم، روزی من را زیاد داد آبی طلب نکردم و دیدم مُراد داد از خالِ هاشمیِ لبش کعبه ساختم ما را حکایتِ سر زلفش به باد داد شکر خدا که فاطمه در راه بندگی کار مرا حواله به خیرالعباد داد با یا رضا به حلقه ی این در زدم ولی دیدم جواب سائل خود را جواد داد اینجا اگر تمام گداها نظر شدند احساس می کنند که محتاج تر شدند نزد کریم تحفهء بهتر می آورند کاسه گلاب ناب ز قمصر می آورند مهمان مان کنید بگوئیم یا جواد تا اشک را ز چشمه ی کوثر می آورند در کاظمین عریضه نوشتیم دست ِ جمع دیدیم یا رضا زحرم در می آورند آنانکه آشنای همین خانواده اند کی رو به سوی خانهء دیگر می آورند از سوی عرش آمده دردانهء رضا مست شمیم فاطمه شد خانهء رضا صحرا چقدر صورت لیلا کشیده است مجنون منم که دیده به دریا کشیده است توصیف آفتاب هم بکنم باز ناقص است مثل پدر درست به زهرا کشیده است شب تا سحر دعای جوادالائمه است ما را حساب کرده و بالا کشیده است میل رسیدن ِ دو سه بوسه به مرقدش مشتاق را به آن سر دنیا کشیده است هرکس شده هوایی و دلداده ء حسین پل میزند ز جاده مشهد به کاظمین یک بام دارد و دو هوا، غیر این که نیست صحن شماست صحن رضا، غیر این که نیست هر چند برده نوکر تو آبروی تو من منتسب شدم به شما، غیر این که نیست از من مگیر گوشه ی باب الجواد را حاجات دنیوی ِ گدا، غیر این که نیست امشب اگر کسی درِ این خانه را زده دارد هوای کرببلا غیر این که نیست پس باز هم بیا و جواب مرا بده پس باز هم بیا و بخر، کربلا بده جان می کنی به خاک ولی نیست خواهری جان می کنی ولی نبریده است حنجری جان می کنی و هلهله ها زجر می دهند دور و بر تو نیست ولی آه مادری جسم تو می برند کنیزان به پشت بام اما نمی برند به سر نیزه ها سری جان می کنی به خاک ولیکن نمی رسد انگشتر و ردا و عبایت به دیگری راحت به خاک حجره خود سر گذاشتی داغ سه ساله و غم معجر نداشتی @shia_poem
گاه‌گاهی نگاه، ما را بَس بوسه‌ای گاه‌گاه، ما را بَس گرچه از دستِ یار ممکن نیست جگری روبراه ما را بَس ما گره در گره شدیم اما... لطفِ زُلفی سیاه ما را بَس رو به چشمش نمازِ خود خواندیم و همین اشتباه ما را بَس تا به کویش نرفته‌ایم افسوس ولی این شوقِ راه، ما را بَس در بساطم نبود غیر از آه و همین نصفه آه، ما را بَس مرقدی با دو گنبد زردش خاکِ آن بارگاه، ما را بَس یک ضریح و دو قبله و دو امام یک حرم با دو شاه، ما را بَس به ضریحش نشد اگر برسیم کنجِ آن سرپناه، ما را بَس ما حسینی شدیم شُکرِ خدا کاظمینی شدیم شُکرِ خدا زلفِ ما را به بادها دادند لطف خود را به یاد‌ها دادند تا گره‌های کارِ من دیدند به لبم  یاجوادها دادند تا که بردیم نام او دیدیم رونقی بر کسادها دادند تا ازاین خانه ما جدا نشویم به لبم وَاِن‌یکاد‌ها دادند نان خود را دوباره بخشیدند ازسرِ ما زیادها دادند نامراد آمدیم اما باز قبل گفتن مُرادها دادند مثل باران شدند رحمت را بر تمام بلادها دادند خط کشیدند روی بدها و... باز هم امتدادها دادند حرف‌های نگفته آوردم تا به دستم مدادها دادند هی نوشتیم  نامه ادرکنی یاجواد الائمه ادرکنی از جمالش کمال می‌ریزد از کمالش جلال می‌ریزد از لبش دانه‌های سرخ انار از قدش اعتدال می‌ریزد به تماشاش ایستاده جهان که بهم نظم سال می‌ریزد روی دوشِ رضا از آن گیسو آبشاری زلال می‌ریزد نورِ او لَن‌تَرانیِ موسی است کوه هم بی مجال می‌ریزد چقدر چامه و چکامه براش از قلم‌های لال می‌ریزد همه تقصیرِ تیغ آن ابروست خونِ ما را حلال می‌ریزد آمد و از غبارِ جاده‌ی او معجزاتی محال می‌ریزد بعد از این از دلِ غریب رضا غم قال و مقال می‌ریزد به علی رفته نور سرمدِ ما آمده سومین محمدِ ما ای مبارکترین سلام رضا آفتاب علی الدوام رضا سبزی مسجد النبیِ علی کعبه‌ی مسجدالحرامِ رضا نهمین رکعت رسول خدا اولین اشهدُ، السلامِ رضا امتداد همیشه‌ی زهرا شرف‌الشمس مستدام رضا سجده‌ی شکر فاطمه این است برکت‌های خاص و عامِ رضا آمدی و به عشق تو خواندند بچه‌ها را همه غلام رضا دم باب‌الجواد هرکه رسید می‌شود جبرئیلِ بام رضا بازهم آمده است امام حسن بازهم آمده امام رضا پیش آغوش خیزران، زهرا بوسه می‌داد بر تمام رضا گوییا  جمع یاس و  یاسمن است بین آغوش فاطمه حسن است آخرین مرتضای راه حسین سومین جلوه از پگاهِ  حسین تو علی هستی و عجب هم نیست خیره باشد به تو نگاه حسین صبر باید کند خدا  برسی تا که کامل کنی سپاه حسین گفت در گوش تو  پدر اذان و خدا گفت حی علی الفلاحِ حسین با تو شیرین شده‌است عمرِ رباب با تو زیبا شده است ماه حسین مادرت در خیال خود می‌گفت بشَوی کاش تکیه‌گاه حسین تا که رفتی به کربلا گفتند شیر آمد به رزمگاه حسین آنقدر خشک شد لبت دیدند رو زدن‌های گاه‌گاهِ حسین حرمله کاشکی زمان می‌داد سیر بیند تو را نگاه حسین به گمانم سه‌شعبه آتش بود سوخت در بین سینه آهِ حسین پیش تو روی زانویش می‌زد مادری پشت خیمه‌گاه حسین بین گودال نه، زِ شرم رُباب پشت خیمه است قتلگاه حسین بعد گودال پیش او رفتند نیزه‌ها بر زمین فرو رفتند @shia_poem
گوش کن ای دل حدیث نور را.. لال‌کن صوت دف و تنبور را جور کن این وصله ی ناجور را نوش جان کن خوشه انگور را نوش جان! این خوشه تاکش منجلی ست باغبانش کیست؟مولانا علیست خیز و از کوثر وضویت را بساز کسب تکلیفی کن از شاه حجاز قبله گاهت را نجف کن در نماز.. بعد بر این سجده عالی بناز سجده عشاق جور دیگر است مقصد من از عبادت حیدر است هجر را بر وصل منتج کن برو سر به تیغ ابرویش کج کن برو با همه غیر علی لج کن برو در طوافش نیت حج کن برو.. سور و سات ما نجف را دیدن است حج ما دور علی گردیدن  است چشم او چشم خطاپوش خدا بوده از آغاز هم دوش خدا به لب او بسته شد گوش خدا باز شد بر رویش آغوش خدا روی پایش بوسه اول خاک زد کعبه از شوقش گریبان چاک زد.. وقت وضع حمل تا درمانده شد مریم از بیت الهی رانده شد مادر تو سوی کعبه خوانده شد برخلایق اینچنین فهمانده شد.. کعبه ای که قبله گاه عالم است ملک شخصی علی اعظم است بسته شد با تو قرارم بعد از این سکه شد پس کارو بارم بعد ازین لب به ساغر میگذارم بعد ازین سیزده را دوست دارم بعد ازین این هم از لطف جناب  حیدر است سیزده از هر عدد زیباتر است با خدا راز کهن دارد علی مثل او لحن سخن دارد علی ذات پاک ذوالمنن دارد علی جانشینی چون حسن دارد علی بوالحسن خوانم‌ اگر اورا رواست دست بوس او امام مجتبی ست مرد اگر مولاست مردان جمله هیچ اون نباشد دین و ایمان جمله هیچ بی علی صد ختم قرآن جمله هیچ بی علی صد سال عرفان جمله هیچ با علی کوه گناهم‌ شد ثواب یک علی گفتم هزاران شد حساب گرچه دورش تا قیامت دشمن است راه مولا مثل نامش روشن است سهمش از دنیا همین پیراهن است بخدا این مرد بابای من است گرچه اورا تاج سر میخوانمش موقع گریه پدر میخوانمش نان مارا داد و نان خود نخورد بار مارا شب به شب بر شانه برد جای زشتی خوبی مارا شمرد آمد و مارا به زهرایش سپرد بعد ازآن شد سرپناه ما همه سایه ی چادر نماز فاطمه هرکجا دیدی که حرف حیدر است روضه ی زهرا کلام آخر است حرف دیوار است صحبت از در است بانوی خانه چرا بی سنگر است آخر از این داغ می‌میرد علی کوثر و شلاق!می‌میرد علی.‌. @shia_poem
"اشک" از "دیده" سر درآورده چشم من شعر تر درآورده از مضامین پدر درآورده یا کریمی که پر درآورده می پرد تا حریم پاک نجف خُمّ ما و شراب تاک نجف چشم افتاد تا به قامت تو سجده کردیم ما به هیبت تو به خلایق برای طاعت تو تا که ابلاغ شد ولایت تو همه روز ازل بلی گفتند صد و ده مرتبه علی گفتند آفریده است زلف تو شب را ماه رویَت هزار کوکب را چشم مستت خُمِ لبالب را می گزیدند حوریان لب را_ _از رُخت تا خدا نقاب گرفت کهکشان رنگ آفتاب گرفت عکس تو در میان قاب افتاد با طلوعِ تو آفتاب افتاد تا که از چشم تو شراب افتاد دهن جنِّ و انس آب افتاد ای خداوند باده...، خلق شدی چِقَدَر فوق‌العاده خلق شدی تا خدا خیره شد به چشمانش گفت: هفت آسمان به قربانش دست حیدر سُپرد سُکّانش خِلقَت آغاز شد به فرمانش پس عوالم در اختیار علی ست خَلقِ باقیِ "خلق" کار علی ست ما همه سائل تو خلق شدیم ما برای دل تو خلق شدیم ضربدر حاصل تو خلق شدیم از اضافه گلِ تو خلق شدیم قطره ایم و شکوه دریایی بانی خلقت گداهایی نذر شمع تو پر تراشیدیم سوختیم و جگر تراشیدیم این چُنین ما اگر تراشیدیم بَهر طوف تو "سر" تراشیدیم کعبه را در طوافِ خوددیدی تا عبایی سیاه پوشیدی نَفَسَت روح داده ایمان را نور بخشیده نصِّ قرآن را کعبه تا دید فَخرِ انسان را پای تو چاک زد گریبان را ای مُقرب ترین نشانه ی حق سینه چاکِ شماست خانه ی حق تا در آفاق بحث هست تو شد جبرئیلی نخورده مست تو شد بال او منبر اَلَستِ تو شد دست پرودگار دست تو شد شب معراج مصطفی می دید دست هایی که سیب می بخشید تو درخشان‌شهابِ نیمه شبی آینه دار جلوه های رَبی به خداوند، تک یل عربی زرهِ لَیْلَةُ المَبیت نبی_ _مرگ در پیش پات می لرزَد اجل از هیبت تو می ترسد یالِ دُلدُل در اختیار علی‌ست جنگ ها عرصه ی شکار علی‌ست معرکه ها در انحصار علی‌ست سِیفُ الاِسلام ذوالفقار علی‌ست سِیل خشمش شکست سدها را بر زمین کوفت عَبدَوَدها را دست تو بذر عشق می کارد از نگاه تو فضل می بارد تن این منکرین که می خارد... چه کسی خطبه، بی الف دارد! شرزه شیرِ کلام رامِ علی آیه های خدا...، کلام علی دام بگذار، ما کبوترتان یک به یک می شویم پرپرتان درک آدم کجا و محضرتان "ردِّ شَمس" است کار قنبرتان این کرامات کسر شأن شماست بس که حدِّ مقامتان بالاست خنده ی سبز تو صنوبرساز بامِ پلک ترت کبوترساز نمک سفره ی تو قنبرساز خاک نعلِین تو ابوذر ساز بوسه زد عرش بر قدم هایت روی دوش نبی‌ست جاپایت کاش پائیز را بهار کند دل ما را به غم دچار کند تا از این دردها فرار کند صید آزُرده را شکار کند ماهی برکه رستگار شود تا به قُلّاب تو سوار شود ابرِ شب‌گریه ام که می بارم بَرده ی پاپتیِ بازارم میثمی از تبار تمّارم سالیانیست تشنه ی دارَم عطش وصلِ عشق را کم کن نخلِ دار مرا فراهم کن ای که از دیگران سری مولا با خداوند می پری مولا تو که ا‌ین‌قَدر دلبری مولا بار بُنجل نمی خری مولا؟! کاش من هم مقیم تان بودم کُنج حُجره گلیم تان بودم ذرّه ای با گدا تَساهُل کن چند سالی مرا تَحَمل کن خرج من را خودت تَقَبُّل کن در رکوع ات به من تَفضُّل کن من به جز نوکری نمی خواهم از تو انگشتری نمی خواهم سر که دادیم سر سپرده شدیم سرِ بازار کشته‌مُرده شدیم زیر پای نگار بُرده شدیم پا که خوردیم و سالخورده شدیم پیر عشقت شهید می گردد نوکری رو سفید می گردد دور آخر به ما جواب بده دست ما هم کمی شراب بده دلِ ما را نکن کباب...، بده مُهر ما را، ابوتراب، بده دائماً مَست، مِی به کف باشد مُهر اگر تربتش نجف باشد کاش ما را به حق شاه نجف بنویسند در پناه نجف شاهراهِ خداست راهِ نجف کعبه ی ماست بارِگاه نجف زائرانی که محوِ ایوانند سمت حیدر نماز می خوانند ذکر تسبیحِ اولیا حیدر ساحل امن انبیا حیدر به خدا می رسیم با حیدر یک علی راه مانده تا حیدر امتحان جز ولی‌شناسی نیست غیر "زهرا" علی شناسی نیست علّت خلق ماسوا زهرا بانی خنده ی خدا زهرا "بَضْعَةٌ مِنِّ" مصطفی زهرا روح ایمان مرتضی زهرا گوهر عاشقی تبلور کرد حیدر از فاطمه تشکر کرد جسد عشق جان گرفت امروز لال بود و زبان گرفت امروز زانوانش توان گرفت امروز خانه تا بوی نان گرفت امروز یا علی!خانه ی تو شکل گرفت تاج شاهانه ی تو شکل گرفت یاس تا روی آینه "ها" کرد عشق تصویر تازه پیدا کرد حیدر از فاطمه تقاضا کرد تا کمی بندگی تماشا کرد غرق در ذات اقدس رب بود او ز نور خدا لباب بود سنگ تا فرصت محک برداشت روحِ آئینه ای ترک برداشت زخم ناسور دل نمک برداشت غاصبی لقمه ی فدک برداشت کوچه ی تنگ تنگ تر شده بود و دلی سنگ سنگ تر شده بود دست سنگین که از سری رد شد درد سیلیِ سخت بی حد شد آهِ پروردگار مُمتَد شد پسرش دید صحنه را...، بد شد گوئیا پنج تن زمین خوردند پیش چشم حسن زمین خوردند... #@shia_poem
سرنوشت ما گره خورده به گیسوی علی از ازل چرخانده دل ها را خدا ، سوی علی او مع الحق گفت و از آن روز ما را می‌کُشند دار ما خرما فروشان حلقه ی موی علی مانده‌ ام احمد پیمبر بود یا عطار عشق بس که سلمان ها ، مسلمان کرد با بوی علی گر می‌ اندیشی نماز و روزه‌ ات را می‌ خرند ای برادر ! این تو و این هم ترازوی علی بیشتر از برق دَم‌ های دو سوی ذوالفقار دوستان را کشته خَم‌ های دو ابروی علی هر که دل خوش کرده در عالم به نام دیگری یا علی نشنیده است از سوی بانوی علی آری آداب خودش را دارد اینجا عاشقی ما و خاک کوی قنبر ، قنبر و روی علی @shia_poem
ای آنکه به شوقت جگر خلق کباب است گر نیم‌نظر لطف کنی، عین ثواب است در سجده بفرما که به پایت بدهم جان خَم کن سر این شیشه که هنگام شراب است ای دل، نظر شیر خدا حدِّوسط نیست یا موج مزن، یا که بجوش، این چه سراب است ذکر تو سوار است به سنگ یمن این‌جا یعنی علی از شوق علی پابه‌رکاب است اسباب تکامل همه نفی است در اینجا انگور که چسبد به ضریحِ تو شراب است تأثیر اگر کرد فغان، لطف تو باقی است یک تار سر زلف تو تکوین رباب است آن نامه که سربسته فرستند به کویت گر پاره کند خادم تو عین جواب است اندازه‌ی پلکی ز تو دنبال ندارم ای من به فدای قدمت، این چه شتاب است تیغی که تو بستی چو به گلزار ببندند یک غنچه دمیدن، همه جا عالم آب است شمشیر همان شمّه‌ی شیر است به میدان جز تو به میان تیغ اگر بست خطا بست معنی جگر صحبت باشیر ندارد جز اینکه بگوید به ره دوست تُراب است @shia_poem