eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
559 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
دختری درد سرای بدنش را پر کرد لاله ی خون همه ی پیرهنش را پر کرد مصحفش از قلم کعب نی آزرده شده خط کوفی همه ی لوح تنش را پر کرد گل لبخند به باغ رخ او پژمرده است ترک سرخ عقیق یمنش را پر کرد آنقدر گفت پدر با سر بی تن آمد نفحه ی سیب فضای چمنش را پر کرد چون خدا خواست که گنجینه ی پنهان باشد خاک روی بدن بی کفنش را پر کرد @shia_poem
وقتی که فراتر ز زمان است رقیه از منظر من جان جهان است رقیه مفهوم عزیزی و غریبی و شجاعت در جزء نه در سطح کلان است رقیه مانند علی اکبر و مانند اباالفضل در کرببلا یک جریان است رقیه زینب به حسینش همه ی عمر چگونه ست نسبت به اباالفضل همان است رقیه وقتی شده مهمان خرابه به قدم هاش من معتقدم گنج نهان است رقیه مانند حسین بن علی بر تن آدم جسم است اگر سوریه جان است رقیه آنجا که عمو آمده با مشک لب رود عکس وسط آب روان است رقیه من باورم این است که از خلقت عالم مقصود حسین است و بهانه ست رقیه رفته ست علی اکبر و تا لحظه ی آخر ای وای که گوشش به اذان است رقیه در مجلس تنهایی جسم علی اکبر با روضه ی سر مرثیه خوان است رقیه @shia_poem
الا ای سرّ نی در نینوایت سرت نازم، به سر دارم هوایت گلاب گریه‌ام در ساغر چشم گرفته رنگ و بوی کربلایت جدایی بین ما افتاد و هرگز نیفتادم چو اشک از چشم‌هایت در ایام جدایی در همه حال به دادم می‌رسد دستِ دعایت بلاگردان عالم! رو مگردان از این عاشق‌ترین درد آشنایت به دامن ریختم یک بوستان گل ز اشک دیده دارم رونمایت بیا بنشین و بنشان آتش دل دلم چون غنچه تنگ است از برایت «عزیزم کاسۀ چشمم سرایت میون هر دو چشمم جای پایت از آن ترسم که غافل پا نهی باز نشیند خار مژگانم به پایت» من ای گل! نکهت از بوی تو دارم شمیم از گلشن روی تو دارم... حضور قلب بر سجادۀ عشق ز محراب دو ابروی تو دارم من از بین تمام دیدنی‌ها هوای دیدن روی تو دارم به خوابم آمدی ای بخت بیدار که دیدم سر به زانوی تو دارم گل آتش کجا بودی که حیرت من از خاکستر موی تو دارم بیابان گردم و چون مرغ یاحق تمام شب هیاهوی تو دارم «به سر، شوق سَرِ کوی تو دارم به دل مهر مَهِ روی تو دارم مه من، کعبۀ من قبلۀ من تویی هر سو، نظر سوی تو دارم» تو که از هر دو عالم دل ربودی کجا بودی که پیش ما نبودی تو در جمع شهیدان خدایی یگانه شاهد بزم شهودی به سودای وصالت زنده ماندیم به اُمّیدِ سلامی و درودی ببوسم روی ماهت را که امشب ز پشت ابر غیبت رخ نمودی تو با یک جلوه و با یک تبسّم دَر جنّت به روی ما گشودی مپرس از نوگل پژمردۀ خود چرا نیلوفری رنگ و کبودی به شکر دیدن صبح جمالت بخوانم در دل شب‌ها سرودی «اگر دردم یکی بودی چه بودی اگر غم اندکی بودی چه بودی به بالینم طبیبی یا حبیبی از این دو، گر یکی بودی چه بودی» تو بودی چشم بیدار محبّت که عالم شد خریدار محبّت به سودای تماشای تو افتاد به باغ گل سر و کار محبت به امید بهار جلوۀ تو پرستو شد پرستار محبّت محبّت تا ابد خون گریه می‌کرد نمی‌شد گر غمت یار محبّت سرت نازم که از شوق شهادت کشیده دوش تو بار محبّت چه حالی داشتند آنان که دیدند سرت را بر سر دار محبّت از آن روزی که در قربانگه عشق مرا بردی به دیدار محبّت «دلی دارم خریدار محبّت کز او گرم است بازار محبّت لباسی بافتم بر قامت دل ز پود محنت و تار محبّت» به جز روی تو رؤیایی ندارم به جز نام تو نجوایی ندارم به جز گلگشت بستان خیالت سر سیر و تماشایی ندارم بسوز ای شمع و ما را هم بسوزان که من از شعله پروایی ندارم بیابان گردم و اندوهم این است که پای راه پیمایی ندارم مرا اعجاز عشقت روح بخشید به غیر از تو مسیحایی ندارم یک امشب تا سحر مهمان ما باش که من امّید فردایی ندارم «به سر غیر از تو سودایی ندارم به دل جز تو تمنّایی ندارم خدا داند که در بازار عشقت به جز جان هیچ کالایی ندارم» @shia_poem
همه هستی به ثنای تو زبان است، حسین باز وصف تو فراتر ز بیان است، حسین همه اوصاف تو گفتند و شنیدند ولی این عیان است که قدر تو نهان است، حسین مرده آن نیست که بهر تو گذشت از تن و جان مرده آن است که فکر تن و جان است، حسین بی زبان کودک شش ماههء خکشیده لبت بهر هر ملت مظلوم زبان است، حسین خط سبزی که شد از خون علی اکبر، سرخ خط آزادگی نسل جوان است، حسین خون یاران تو از پیکر ما، در پیکار پیش رگبار بلا در فوران است، حسین می توان یافت خدای دو جهان را به دلی که به تیر غم عشق تو نشان است، حسین گر امان نامه دهد خلق جهان را نه عجب آنکه را از تو به کف خطّ امان است، حسین شادی هر دو جهان را به غمت نفروشیم که در این بیع و شرا سخت زیان است، حسین شود از یک نگهش آتش دوزخ خاموش دیده ای کز غم تو اشک فشان است، حسین تا ابد هست چراغ ره انسانیت سر پاک تو که بالای سنان است، حسین گلچینی از یک قصیده @shia_poem
شکسته باد دهانی که ازتو دم نزند بریده باد زبانی که حرف غم نزند شب زیارتی ات زار می شود حالم اگر دوباره هوای حرم سرم نزند مسلم است به هم میخورد همه کارش کسی که دیگ غذای تو را به هم نزند چه لذتی و عجب عشقی از کفش رفته کسیکه بوسه ای بر تیغه ی علم نزند تمام حاجتم این بود در شب احیاء خدا بدون تو سال مرا رقم نزند طبیعی است اگر مرده جان تازه گرفت بیار قلب کسی را که در حرم نزند ... قرار ماست مسیر نجف به کرببلا اگر خدای نکرده اجل به هم نزند @shia_poem
آن روز كه به داغ ِغمت مبتلا شديم دل خون تر از شقايق دشتِ بلا شديم ما يادمان كه نيست ولي راستي حسين با درد غربت تو كجا آشنا شديم؟! ممنون از اينكه آمدي آقاي ما شدي ممنون از اينكه نوكر اين خانه ما شديم شكر ِخدا كه فاطمه مارا خريده است شكر خدا كه خرج بساط شما شديم غربت سراي ماست عزاخانه ي شما با گريه بر تو بود عزيز خدا شديم مارا خدا به عشق تو ميبخشد عاقبت ما عاقبت به خير تو در روضه ها شديم @shia_poem
آخر مرا برای خودش می خرد شبی من می شوم مسافر کرب و بلا حسین @shia_poem
سر و جان همه‌ی خلق به قربان حسین جان عالم به فدای لب عطشان حسین رحمت خاص خدا شامل حالش شده است هرکسی یک سر سوزن شده گریان حسین دم عیسی صفت مرثیه خوانانش گرم زنده‌ایم از نفس پیرغلامان حسین لشگر عمه سادات همیشه هستند... وسط معرکه ها گوش به فرمان حسین خوشبحال شهدایی که فدایش گشتند دم آخر سرشان بود به دامان حسین آه ای مرثیه خوان روضه جانسوز بخوان تا بسوزیم برای غم سوزان حسین خطبه میخواند که از منبر مرکب افتاد گذر باد سوی چادر زینب افتاد شمر بر سینه دردانه افلاک نشست روی تل زینب کبری به روی خاک نشست پیکرش را وسط معرکه غارت کردند به زن و بچه ارباب جسارت کردند پیکر شاه شهیدان وسط گودال است وقت غارت شدن پیرهن و خلخال است وسط معرکه انگشتنمایش کردند جلوی عمه سادات رهایش کردند تیر و شمشیر به روی پسر فاطمه بود پنجه گرگ به روی جگر فاطمه بود فاطمه از وسط آتش و دود آمده بود هر چه تیر است به گودال فرود آمده بود از سراشیبی گودال فقط خون می‌رفت ساربان دست پر از معرکه بیرون می‌رفت آه ای مرثیه خوان مرثیه را باز مکن روضه دختر او را دگر آغاز مکن کاش میشد که فدایش بشود نوکر او تاکه آسیب نبیند حرم دختر او @shia_poem
قدم من _ نفس من _ زمین تـو _ هوا تـو به اینجا رسیده "مَـن"م با دو تا "تـو" بیا شاید این بال هامان پریدند خدا را چه دیدی، تو حالا بیا _ تـو... ...برای پر و بالِ این جا نشینم كمی آسمان باش و منهم بـَرا _ تو بیا اصلاً عمّه قضاوت كند، " این كه من زودتر خواب دیدم وَ یا تـو" من و عمّه باید به زحمت بیفتیم برای تو و دیدن تـو، چرا تـو؟! شكسته دل هر كه در این خرابه است خدا، آسمان، جبرئیل، عمّه، ما، تـو به معراج هفت آسمانم رسیدم همین جا، همین كنج ویرانه با تـو بیا تا كه گیسوی هم را ببافیم یكی من ، یكی تـو _ دو تا من ، دو تا تـو @shia_poem
هر چند دل شكسته و هر چند بی پر است اما هنوز مثل همیشه كبوتر است گر پای نیزه از حركت ایستاده بود از شدت علاقه بابا به دختر است زهراتر از همیشه به سجاده آمده اندازه قدش، چقدر گریه آور است این زخم های روی سرش روی پیكرش با زخم های شهر مدینه برابر است او بیشتر بهانهی بابا گرفته است پس عمرش از تمامی این قوم كمتر است این لالهای كه بر سر مویش گره زدند سوغات كوفه است به جای گل سر است فردا نماز صبح – بدون رقیه است فردا كه بام مأذنه ها بی كبوتر است @shia_poem
مثل گذشته بال و پر دارم ؟... ندارم حالِ بپر، بالِ بپر، دارم؟... ندارم بی اطلاعم این که این مردم چه کردند... ...با معجرم، اما خبر دارم ندارم گفتند: می آید پدر،... یعنی می آید؟ اصلاً مجالی تا سحر دارم؟ ندارم؟!! عمه کمک کن آن توانی را که با آن این پرده را از طشت بردارم ندارم سر را گرفت و با خودش هی فکر می کرد یعنی دوباره من پدر دارم؟... ندارم هر چند زخمی ام ولی از زخم هایت زخمی بگویی بیشتر دارم ندارم با دیدن تو دردها از یاد من رفت پس بعد از این دردی اگر دارم ندارم @shia_poem
ای گیسوی هماره پریشان کربلا ای چشمه ی همیشه خروشان کربلا با ما بگوچه ديده اي اي خون گريسته! در سرخي عقيق سليمان كربلا هر یک فراز ناحیه صد مقتل آتش است از اعظم مراثی دیوان کربلا گفتی لاندبنک یا جدی الغریب! گفتی که جان فدای تو اي جان کربلا! آب خوش از گلوی تو پایین نمي رود با یاد خشکی لب عطشان کربلا آه از دمي كه لشكر اعدا نكرد شرم كردند رو به خيمه ي سلطان كربلا صفین اگر که مصحف قرآن به نیزه دید بر نیزه رفت قاری قرآن کربلا @shia_poem