#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#غزل
هستم اين لحظه پدر محضر تو اما حيف
جان به من داده دم خواهر تو اما حيف
گفته بودم سر زانوي تو سر بگذارم
آرزو داشت به دل دختر تو اما حيف
هر دوتا دست من افتاده پدر جان از كار
شده مهمان من امشب سر تو اما حيف
كاش ميشد دم آخر بغلم ميكردي
كاش سر بود روي پيكر تو اما حيف
كاش يكبار دگر راه كمي مي رفتم
دست در دست علي اكبر تو اما حيف
كاش يكبار دگر در همه جا مي پيچيد
صوت لبخند علي اصغر تو اما حيف
كاش اينها همه يك خواب فقط بود و همه
مي نشستيم به دور و بر تو اما حيف
لااقل كاش كه ديروز نمي ديدم من
خيزران بود و يزيد و سر تو اما حيف...
#محسن_صرامی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#چارپاره
نیزهدارت به من یتیمی را
داشت از روی نی نشان میداد
پیش چشمان کودکانت کاش
کمتر آن نیزه را تکان میداد
تو روی نیزه هم اگر باشی
سایهات همچنان روی سرِ ماست
ای سر روی نیزه! ای خورشید!
گرمیات جان به کاروان میداد
دیگر آسان نمیتوان رد شد
هرگز از پیش قتلگاه... آری
به دل روضهخوان تو -که منم-
کاش قدری خدا توان میداد:
سائلی آمد و تو در سجده
«انّمایی» دوباره نازل شد
چه کسی مثل تو نگینش را
اینچنین دست ساربان میداد؟
کمکم آرام میشوی آری
سر روی پای من که بگذاری
بیشتر با تو حرف میزدم آه
درد دوری اگر امان میداد
#رضا_یزدانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#غزل
بغض های کودکان را یک نفر برداشته
داغ ها را از مدینه در به در برداشته
طفل پای کوچکی دارد مراعاتش کنید
پنجه اش از تاول و آتش اثر برداشته
زجر میگوید میان سیل شلاق و کتک
چند باری چشم از چشم قمر برداشته
سر تکان دادی برایم یا که نی بی تاب شد
اشک های بی کسی را چشم تر برداشته
می برد با خود غنیمت گنج از ویرانه ها
بوسه هایی را که از راس پدر برداشته
از تسلی دادن دختر همین مقدار بس
آخر قصه میان طشت، سر برداشته
دست بر دیوار دارد، راه رفتن مشکل است
داغ ها را توی کوچه پشت در برداشته
غُصه هایی را که بابا از مدینه قصه کرد
در خرابه دخترت هم در به در برداشته
#مجید_شیر_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#اسماعیل_هنیه
پوچی و اُفولِ دیو، معلوم شدهست
سرمستیِ او گذشته، مغموم شدهست
این جمله، شده زمزمهیِ حقطلبان؛
هنگامهیِ خونخواهیِ مظلوم شدهست
#میلاد_الماسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شهید_اسماعیل_هنیّه
ای قلبِ تپندهی پُر از دردِ حماس
انداخته خونت به دل خصم، هراس
ما نیز چو جمکران برافراشتهایم
بر سینه ی خویش بیرق سرخِ تقاص
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شام
#غزل
سرم هرگز نشد پیش کسی خم
همیشه سربلندم زیر پرچم
ابالفضلی! پریشان حسینم
سلام آقا! خداحافظ محرم
گدای سفره ات پیغمبرانند
نداری دور این سفره گدا کم
شفای عاجل از تربت گرفتم
نشد بیمار تو محتاج مرهم
رفاقت با یکی آنهم تو ارباب!
در عالم تو فقط خوردی به دردم
بجز زهرا که دستم را گرفته
نمیخواهد کسی من را در عالم
جوانی میکنم با عشق اکبر
فدای اصغرت اولاد آدم
برای اشک ما زحمت کشیده
علی یک عمر، دور چاه زمزم
اهالی نجف مهمان نوازند
بساط اربعین را کن فراهم
خدا حفظت کند بر روی نیزه
ز شر سنگ تیز و نامنظم
سر ناموس خود معجر ندیدی
سرت با خون تازه شد معمم
دم دروازه ساعات، زینب
معطل بود و شد محتاج محرم
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شام
#اسارت
#مثنوی
چون قطار کوفه سوی شام شد
طرفه شوری ز ازدحام عام شد
شد ز شهر شام برگردون نفیر
چون ز احبار یهود اندر قطیر
دور گردون بسکه دشمن کام شد
ماتم اسلام عید عام شد
شد چو در شام اختران برج دین
آسمان گفتی فرو شد بر زمین
آل سفیان در قصور زر نگار
در نظاره سویشان از هر کنار
بسته ره حزب شیاطین از هجوم
بر سنان سرها درخشان چونر جوم
هر طرف نظارگان از مرد و زن
با دف و نی انجمن در انجمن
شامیان بر دست و پا رنگین خضاب
چهره خون آلود آل بوتراب
خواجۀ سجاد آن فخر کبار
همچو مصحف درکف کفار خوار
آل زهرا سر برهنه بر شتر
کرد آنسر چونقطار عقد در
زین حدیث انگشت بر دندان مگیر
کان حیدر سر برهنه شد اسیر
رویشان که آفتاب فش بود
خود حجاب دیدۀ خفاش بود
جای حیرانی است این دور نگون
شرم بادت ای سپهر واژگون
شهر شام و عترت پاک رسول
در اسار زادۀ هند جهول
گیرمت باک از جفا و کین نبود
در جفاکاری چنین آئین نبود
شامیان بردند در بزم یزید
دست بسته عترت شاه شهید
خواجۀ سجاد در ذل قیود
چون مسیحا در کلیسای یهود
شاه دین را سر بطشت زرنگار
بانوان از دیده مروارید بار
ره نشینان متکی بر تخت عیش
همچو در بتخانه اصنام قریش
پورسفیان سر خوش از جام غرور
قدسیان گریان از آن بزم سرور
بانوان کلّه شرم و حیا
پرده پوشان حریم کبریا
از هوان دهر در ذلّ قیاد
بسته صف در محفل آن بدنهاد
خواجۀ سجاد و سبط مستطاب
کرد با آندل سیه روی عتاب
گفت ویحک ایسیه بخت جهول
هین گمانت چیست در حق رسول
گر به بیند با چنین حال عجیب
بالله این مستورگان بی حجیب
گر بدانستی چه کردی از جفا
با سلیل دودمان مصطفی
میگرفتی راه دشت و کوه پیش
میگریستی روز و شب بر حال خویش
بیختی غم خاک عالم بر سرت
بود بالین تودۀ خاکسترت
باش تا در موقف یوم النشور
آیدت پیش آنچه کردی از غرور
گردوروزی سفله گان خوشه چین
بر سریر گامرانی شد مکین
بر نکاهد کبریا و جاه ما
وان سلیمانی و تاج و گاه ما
ما سلیل دوده پیغمبریم
با نبوت زاده یک مادریم
شیر یزدان باب ذوالاکرام ما
با امارت زاده مارامام ما
تا شده مادر زبابت بار گیر
بود بابم بر مسلمانان امیر
مصطفی را آن امیر محتشم
بود و در بدر واحد صاحب علم
باب تو در جیش کفار قریش
حامل رایات و پیش آهنگ جیش
پور هند از پاسخش بر تافت رو
که نبودش حجتی در خورد او
وه چه گویم من زبانم بسته باد
خامه خونبار من اشکسته باد
که چه رفت از ضربت چوب جفا
زان سپس بر بوسه گاه مصطفی
پس بخود بالید و گفت آنسفله قدر
کاش بودی در حضور اشباح بدر
تا بدیدندی که چون کردم قضا
ثار خویش از خاندان مرتضی
زان سپس دادند در ویرانه جا
پرده پوشان حریم مصطفی
شد خرابه گنج درهای یتیم
همچو اندر کهف اصحاب رقیم
نه بجز خاک سیه فرشی بزیر
نه بسرشان سایبانی از هجیر
سروریکه سر بپاسودیش عرش
شد سرش از خشت بالین خاک فرش
اشک خونین شربت بیماریش
شمع بالین آه شب بیداریش
#نیر_تبریزی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شام
#دودمه
دختر زهرا و حیدر، گوش بر فرمان کند
لشکرش طوفان کند
زینب آمد کوچه های شام را ویران کند
لشکرش طوفان کند
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_سجاد_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#غزل
چه بگویم من از سر بازار
از حراجی آخر بازار
دور زینب شلوغ شد شلوغ
این هم از لطف دیگر بازار
گریه کردیم و هلهله کردند
مردمان ستمگر بازار
حکم تکفیر خواهرت را داد
بی حیایی به منبر بازار
شام ، گودال قتلگاهم شد
به سرم ریخت لشگر بازار
سنگ خورد و خوراک مان شده بود
در رکود مکرر بازار
چشم بر چهارتا النگو داشت
کاسب تشنه ی زر بازار
گوش پاره گواه حرف من است
پر شده دخل زرگر بازار
چقدر روسری غنیمت برد
لااُبالی ابتر بازار
جگرم را کباب کرد امروز
نان و خرمای خیِّر بازار
قدر پنجاه سال پیرم کرد
روضه ی گریه آور بازار
کوچه کوچه شدم تماشایی
در هیاهوی محشر بازار
نفسم بند آمده دیگر
چه بگویم من از سر بازار
#علیرضا_خاکساری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شهادت
#دوبیتی
سرت را دخترت تا دید در طشت
نگاه زخمی ات لرزید در طشت
به جای دختر دلتنگ بابا
لبت را خیزران بوسید در طشت
هلال نیزه ها ماه منیرم
بخوان قاری من تا جان بگیرم
بخوان از آیه های سوره ی کهف
بخوان تا مزد قرآنت بمیرم
به نی حال و هوایت فرق کرده
سرِ در خون حنایت فرق کرده
بخوان هر چند زیر بارش سنگ
کمی لحن صدایت فرق کرده
چهل منزل سرت را نیزه می برد
رقیه دم به دم از غصه می مرد
به خنده حرمله منزل به منزل
کنار نیزه ات هی آب می خورد
#حسن_کردی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
عزیزان محبت کنید فاتحه ای نثار همه اموات خصوصا عزیز تازه سفرکرده حقیر قرائت بفرمایید.🙏🌹