#گام به گام با کاروان حسینی
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت اعضای محترم و عزیز گروه🌹🏴
آنچه گذشت...👇🏻
در مطالبی که روز گذشته ارسال شد خدمت شما عزیزان ملاحظه فرمودید؛ جمع اسیران دلداغدار کربلا را پس از ورود به مجلس عبیدالله إبن زیاد لعنت الله علیه در دارالعماره کوفه طبق دستور إبن زیاد به یک کاروانسرایی در نزدیکی مسجد جامع کوفه انتقال دادند و دو شبانه روز آنها را در آن کاروانسرا تحت الحفظ نزد خود نگهداری نمودند.
اما بعد...👇🏻
به گواهی تاریخ، فردای آن شبی که اسیران کربلا را به مجلس إبن زیاد وارد کردند در حوالی ظهر روز 14چهاردهم محرّم، عبیدالله إبن زیاد دستور داد تا در وقت نماز ظهر جارچیان دربار، اهالی کوفه را به مسجد جامع فرابخوانند و در آنجا پیرامون قتل حضرت حسین إبن علی علیه السلام برای مردم سخنرانی نماید.
پس بنابراین جارچیان دربار به سرعت در کوچه ها و معابر و بازار شهر دستور عبیدالله إبن زیاد را به مردم ابلاغ نمودند.
رفته رفته تا قبل از اذان ظهر صحن و سرای مسجد کوفه برای گوش دادن به سخنرانی عبیدالله إبن زیاد مملو از جماعت کوفی گردید.
به نقل تاریخ الکامل اثر عزّالدین إبن اُثیر، جلد چهارم و پنجم ، عبیدالله إبن زیاد به منبر مسجد کوفه رفت.
پس از حمد و ثنای خدا، به مردم گفت : حمد و سپاس خدا را که حق را آشکار کرد و باطل را نابود ساخت؛ آن خدایی که امیرالمؤمنین یزید إبن معاویه إبن ابوسفیان را خلیفه ی مسلمین قرار داد و سپاه او را بر آشوبگران اهل حجاز فاتح و پیروز گرداند.
ای مسلمین و مؤمنین؛ شما با چشمان خود دیدید چگونه گروهی فتنه گر بر علیه خلیفه عَلَم قیام برافراشتند و دیدید چگونه خداوند عالم آنان را به دست ما خوار و زبون ساخت؛ خدا را سپاسگذارم که کشت دروغگو پسر دروغگو را ، منظورم از دروغگو، حسین إبن علی و پدرش علی إبن ابیطالب است که مشاهده کردید به خاطر کفران و عصیان و سرکشی به چه عذابی گرفتار گردیدند. خداوند، خاندان علی را به روز سیاه نشاند تا درس عبرتی شود برای کسانی که سنگ این خانواده را به سینه خود میزنند.
پس بدانید چنانچه کسی برخلاف خواسته ها و اوامر خلیفه ی وقت جناب یزید إبن معاویه گامی بردارد که مورد خشم و غضب او قرار بگیرد به سرنوشت حسین إبن علی، آن کذّاب إبن کذّاب دچار خواهد شد.
به گواهی تاریخ، در آن میان که مسجد کوفه سرتاسر پر بود از خواص و عوام و همه ی آنها جسارت ها و ناسزا گویی های عبیدالله إبن زیاد را بر علیه حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام با گوش خود می شنیدند و با چشم خود می دیدند حتی یک نفر از آن گروه گمراه سخنی نگفت و هیچ اعتراضی نکرد؛ مگر پیرمرد نابینایی به نام (عبدالله إبن عفیف اُزدی)بپا خواست و در مقابل چشم همه ی مردم رشتهی سخنرانی عبیدالله إبن زیاد را پاره کرد و فریاد زد: ای پسر زن بدکاره ی زناکار؛ دروغگو تویی و پدر نانجیب حرام زاده ات که ناف او را با دروغ و حقّه بازی بریدند!
کذّاب إبن کذّاب تویی که خون بیگناهان را جای آب سر میکشی!
دروغگو تویی و آن ملعون زاده ایی که تو را به تخت ریاست این شهر منصوب کرده است! دروغگو تویی که اولاد رسول خدا را می کُشی و بر منبر رسول خدا در مسجد بالا میروی و به ریش مسلمین می خندی! دروغگو تویی که دختران نجیب زاده ی ایرانی تبار را در زمان حکومت ارباب ملعونت معاویه از سرزمین خراسان به بصره آوردی و پرده ی شرم و حیا را از آنان دریدی! دروغگو تو هستی که مادرت قبل از جاری شدن صیغه ی عقد از پدرت باردار شد و تو را زایید! دروغگو تویی که هنوز نمیدانی نام پدربزرگت چیست! زیرا پدر ستمکارت تا آخرین روز عمرش نمی دانست توسط کدام مرد هوس بازی از طریق مادرش سمیه به وجود آمده است!
دروغگو تویی که نسل اندر نسلت حرام زاده اید و آن را نمیتوانی بر کسی مخفی بداری! دروغگو تویی که دستت به خون جوانان رسول خدا صلی الله علیه واله تا روز قیامت آغشته است! دروغگو تویی که ناموس محمّد صلی الله علیه واله را سوار بر شترهای بی جحاز کرده ایی و برای نمایش آنان را در میادین و معابر این شهر هزار رنگ در مقابل چشمان صدها مرد و جوان چشم ناپاک هوس باز بدون هیچ روپوش و روبنده ایی عبور میدهی و اینک آنان را در کاروانسرای متروکه ایی که جای مسافران غریب است جای داده ایی!
وای بر تو باد که در حق اهلبیت رسول خدا چنین جنایاتی روا داشته ایی!
عبیدالله إبن زیاد که از سخنان عبدالله إبن عفیف اُزدی به نهایت خشم و غضب و عصبانیت رسیده بود از سر پرخاشگری فریاد زد: این پیرمرد گستاخ کیست تا زبان درازش را ببُرم و او را به آبا و اجدادش ملحق نمایم!؟
قبل از اینکه کسی جواب إبن زیاد را بدهد خودِ عبدالله إبن عفیف گفت: ای دشمن خدا؛ گوینده ی این سخنها منم ،عبدالله إبن عفیف ازدی؛
ای پسر مرجانه؛ شما دودمان پاک رسول خدا صلی الله علیه واله را که خداوند ایشان را از هر گناه و آلودگی پاک و پاکیزه آفریده است میکشید و ادعای مسلمانی هم م
یکنید!؟
ای فرزندان مهاجرین و انصار؛ به داد برسید و از این طاغوت کافر که پیغمبر خدا او را ملعون إبن ملعون خوانده است انتقام خون اهلبیتش را بگیرید.
اعضای محترم گروه توجه بفرمائید؛
به گواهی تاریخ، عبدالله إبن عفیف اُزدی از بزرگان شیعه و پیروان بااخلاص و ناب حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام و از زاهدان و عابدان پاک سرشت است که پیوسته در محافل و مجالس، ذکر اوصاف و مدح اهلبیت رسول خدا صلی الله علیه واله را مینمود.
به گواهی تاریخ، عبدالله إبن عفیف چشم چپش را در جنگ جمل و چشم راستش را در جنگ صفّین در راه یاری کردن و نصرت امام علی علیه السلام از دست داد و در محرّم سال61 هجری به علت نابینایی چشمان خود نتوانست در صحرای کربلا خدمت امام حسین علیه السلام حضور پیدا نماید، زیرا چندین سال قبل از فاجعه ی عاشورا کور نابینا و خانه نشین گردیده بود.
در روز چهاردهم 14 محرّم الحرام سال61 شصت و یک هجری، عبدالله إبن عفیف ازدی وقتی که از عبیدالله إبن زیاد ملعون در مسجد کوفه آن کلمات کفر آمیز را شنید نتوانست مانند دیگر مسلمانان بی غیرت و به ظاهر مؤمن و دیندار که تنها نماز خواندن و قرائت قران را از اسلام یاد گرفته اند سکوت کند تا زمامداران سلطه هر غلطی که خواستند بکنند و هر باری به روی دوش مردم نهادند تن در دهد، لذا بر سر إبن زیاد فریاد کشید و سخنرانی او را قطع کرد و صدای اعتراض خود را به گوش همه رساند و پیام خود را به تاریخ و نسل های بعد از خود نیز فرستاد که: هان ای مسلمانان؛ هنوز اسلام غریب است و علی و فرزندانش در میان شیعیانش مظلوم ، اگر شما یار مظلوم نباشید قطعا ظالم را یاری خواهید کرد،راه سومی وجود ندارد؛ زیرا سکوت در برابر ظلم کمک به ظالم میکند و در روز قیامت، نخست خداوند مظلومی را که اجازه داده به او ظلم کنند مورد مؤاخذه قرار خواهد داد.
پس در برابر عبیدالله إبن زیاد، این حاکم ظالم زورگوی خونخوار سکوت نکنید که اگر ساکت نشستید در گناهان او شریک جرم وی هستید.
عبیدالله إبن زیاد از شدت خشم و غضب مانند آتش شعله ور و برافروخته شد و رگهای گردنش متورّم گردید؛ در همان حال دستور داد تا به سرعت عبدالله إبن عفیف را دستگیر کنند و او را به نزدش ببرند.
مأموران چابک و زرنگ و آماده به خدمت إبن زیاد دویدند و عبدالله را دستگیر کردند.
عبدالله که خود را در چنگ مأموران إبن زیاد دید طایفه ی ( اُزد )را به کمک و یاری خود طلبید؛ گروه بسیاری بالغ بر حدود 700 هفتصد نفر از مردان و جوانان قبیله ی اُزد که در مسجد کوفه حضور داشتند عبدالله إبن عفیف اُزدی را از دست مأموران حکومتی نجات دادند و او را راهی خانه کردند.
عبیدالله إبن زیاد نیز چون در آن ازدحام و با آن شور و هیجان توان مبارزه با مردان و جوانان قبیله ی ازد را نداشت و مطمئن بود اگر دست از پا خطا کند او را در مسجد قطعه قطعه میکنند سراسیمه همراه با عده ای از همراهان خود به سمت قصر دارالعماره گریخت و مسجد کوفه را به سرعت ترک کرد.
به گواهی تاریخ، وقتی عبیدالله إبن زیاد وارد ارگ حکومتی گردید و از حمله ی احتمالی قبیله ی اُزد خود را در امان دید تا هنگام فرا رسیدن شب صبر و شکیبایی به خرج داد؛
آنگاه نام و نشانی و آدرس منازل مردان قبیله ی ازد را که در مسجد به حمایت از عبدالله إبن عفیف برخواسته بودند را از عَمرو إبن حُریث رئیس شهربانی و شرطه های کوفه و شمر إبن ذی الجوشن ضُبابی سؤال کرد و آنها هر کسی از آن جمع را میشناختند برای او معرفی کردند.
پس عبیدالله إبن زیاد تاریکی شب را مناسب یافت و دستور داد تعداد زیادی مأمور سراپا مسلح تحت فرماندهی عَمرو إبن حُریث و شمر ذی الجوشن جانب آنان حرکت کنند و اکثریت آن مردان و جوانان را در همان شب دستگیر کرده و به نزد او به قصر دارالعماره برند.
وقتی لشکر إبن زیاد آن مردان و جوانان را از خانه های خود خارج کرده و به نزد إبن زیاد احضار نمودند، عبیدالله إبن زیاد دستور داد تا همه ی آن مردان و جوانان را به زندان و سیاهچال های قصر افکندند و سردسته ی ایشان عبدالرحمان إبن مخنف اُزدی را در همان شب به وسیله ی شمشیر سر از تنش جدا کرده و جنازه اش را به درب خانه اش در ملأ خاص و عام آویزان نمایند.
عبدالرحمن إبن مخنف ازدی قبل از اعدام گفت: وای بر حال عبدالله إبن عفیف که هم خودش را بیچاره کرد و هم اقوامش را.
به هر صورت پس از آنکه حامیان عبدالله و به اصطلاح إبن زیاد، شورشیان را دستگیر و زندانی کردند عبیدالله إبن زیاد دستور داد دسته ایی از مأموران حکومت در همان شب به منزل عبدالله إبن عفیف ریخته و پس از دستگیری، وی را نزد او ببرند،از سوی دیگر خبر دستگیر کردن تعدادی از مردان قبیله ی اُزد و کشته گردیدن عبدالرحمن إبن مخنف به گوش دیگر افراد قبیله ی عبدالله رسید؛
آنان نیز قبل از رسیدن مأموران حکومتی خانه ی عبدالله إبن عفیف را احاطه کردند و کنار درب منزلش اجتماع نمودند.
ضمناً گروه دیگری از هم پیمانان قبی
له ی اُزد که یمنی بودند نیز به عنوان حمایت از عبدالله به جمع اُزدیان پیوستند و اطراف خانه ی عبدالله مشغول پاسبانی و نگهبانی گردیدند...
[۸/۳۰، ۲۲:۱۷] +98 938 609 5880: به گواهی تاریخ، جمعیت انبوهی گرد هم آمدند.
إبن زیاد که از این گردهمایی و اجتماع اُزدیان توسط مخبران و جاسوسان خود باخبر شد و فهمید که مأمورانش توان مقاومت ندارند گروهی از قبایل (مضر) را به فرماندهی محمد إبن اشعث إبن قیس کِندی اعزام کرد و دستور داد به هر نحوی که ممکن است عبدالله إبن عفیف را دستگیر کنند و به حضور وی ببرند.
پس به نقل از تواریخ متعدد و منابع معتبر، در آن شب برای دستگیر کردن عبدالله إبن عفیف جنگ و درگیری سختی بین طرفین واقع شد و از هر دو طرف گروه بسیاری کشته شدند تا سرانجام قبیله ی اُزد شکست خوردند و نیروهای محمد إبن اشعث به داخل خانه ی عبدالله إبن عفیف وارد شدند.
دختر عبدالله إبن عفیف که سربازان إبن زیاد را دید به وسط خانه آمده اند داد کشید و به پدرش گفت: پدرجان این لشکر به درون خانه رسیدند.
عبدالله به دخترش گفت :ناراحت نباش دخترم؛ فقط به سرعت برو و شمشیر مرا به دستم برسان.
دخترش رفت و شمشیر را به نزد عبدالله آورد؛
عبدالله شمشیر را گرفت و به دفاع از خود پرداخت و در همان حال رجزی بدین مضمون میخواند و شمشیر برّان خود را دور سرش میچرخاند.
خلاصه ی تمام اشعار عبدالله به ترجمه ی فارسی چنین است👇
اگر چشمم بینا بود و روی سیاه شما را میدیدم میدان را بر شما تنگ میکردم و داغ دلم را با ریختن خون شما تسکین و شفا میدادم؛ با این حال هم اگر تک تک شما به جنگ من آیید شما را نابود میکنم،وای به حال یزید و إبن زیاد در روزی که خداوند حاکم و پیغمبر و علی علیه السلام دشمن آنها باشند،اگر مرا نمیشناسید من پسر انسان با فضیلت و پاکدامن، پدرم که اسمش عفیف و زاده ی امّ عامر است هستم ،از گروه شما بسیاری از دلاوران و زره پوشان و بدون زره را در جنگ صفین و جمل به خاک مذلّت افکنده ام و اینک نوبت شما و اربابان و صاحبان ناپاک شما هست که با شمشیرم زمین خدا را از لوث وجود خبیث شما پاک و تطهیر نمایم ،اگر در کربلا در رکاب پسر پیامبر نبودم تا از اهلبیت رسول خدا دفاع کنم امشب خانه ی خود را قتلگاه کربلا میدانم و با زبان و خون و جانم از حسین إبن علی علیه السلام حمایت و پشتیبانی میکنم.
در این میان که عبدالله با چشم نابینا میجنگید و از خود دفاع میکرد دخترش به او میگفت و فریاد میزد که ای کاش من مرد بودم و پیش روی تو ای پدر با این ظالمان قاتل که دستشان به خون اهلبیت پیامبر آغشته است میجنگیدم و انتقام خون مولا و سید و سالارم حسین را از آنان میگرفتم.
لشکریان إبن زیاد دور عبدالله را گرفتند ،او همچنان با شمشیر دور میزد و از خود دفاع میکرد و در همان حال به دخترش میگفت: دخترم مانند دختران علی مرتضی علیه السلام تا زنده هستی مبلّغ و پیام آور عاشورا و کربلا باش و به نسل های آینده بگو پدرم با اینکه پیرمردی ضعیف و نابینا و خانه نشین بود در راه یاری اهلبیت پیامبر از هیچ چیزی دریغ نکرد تا اینکه جان خود را کف دستش گذاشت و آن را فدای سید و سالار شهیدان حضرت حسین إبن علی علیه السلام کرد.
کسی جرأت نمیکرد به عبدالله إبن عفیف نزدیک شود، زیرا از هر طرفی که سربازان إبن زیاد به او نزدیک میشدند دخترش به وی میگفت و او نیز از همان طرف شمشیر خود را میچرخاند و از خود دفاع میکرد؛
تا اینکه اطراف عبدالله را کاملاً محاصره کردند.
دخترش بانگ برآورد که (وا ذلّاه) کار بر پدرم سخت شد و او یاری کننده ایی ندارد تا از دست این قوم خون آشام نجاتش دهند!
پس از یک نبرد تقریباً طولانی، عبدالله إبن عفیف با اینکه نابینا بود پنجاه 50 مرد سوار و بیست و سه 23 پیاده نظام را از پای درآورد و آنان را کشت و عده ی دیگری را با خراش نوک شمشیرش مجروح و زخمی کرد،اما متأسفانه سرانجام او را زنده دستگیر کرده و به نزد إبن زیاد آوردند.
عبیدالله إبن زیاد وقتی او را زیر دستان خود اسیر دید به وی گفت: ای پیرمرد کور؛ خدا را شکر میکنم که تو را خوار و ذلیل کرد.
عبدالله در جواب گفت : ای دشمن خدا؛ چگونه خدا مرا ذلیل کرد در صورتی که به من توفیق داد تا عده ایی از قاتلان پسر پیامبر را به سزای اعمالشان رسانم و حاکم فاسقی مثل تو را در میان خاص و عام رسوا نمایم!؟
ذلیل و خوار تویی که در میان خلق هیچ شرف و آبرویی برایت نمانده است که صد البته از روز تولدت تاکنون بی آبرو از مادر ناپاکت مرجانه ی بدکاره زاییده ایی.
عبیدالله إبن زیاد برای اینکه بحث را عوض کند و میدانست که عبدالله إبن عفیف از شیعیان امام علی علیه السلام است لذا میخواست بهانه ایی برای کشتنش پیدا کند پرسید : عقیده ات در مورد عثمان إبن عفان خلیفه ی سوم مسلمین چیست؟
عبدالله إبن عفیف به او گفت : ای زنا زاده ی بی شرف؛ تو را به عثمان چکار!؟ او چه خوب بود و چه بد ،اصلاح کرد یا فساد به وجود آورد به او وخد
ایش مربوط است ، زیرا خداوند ولیّ خلق خویش است؛
خداوند میان مردم و عثمان به عدل و داد حکم خواهد کرد، بنابراین تو از خودت و پدرت از من سؤال کن تا بگویم که هستید یا از یزید و پدر یزید معاویه إبن ابوسفیان بپرس تا بگویم که بودند و که هستند که لعنت خدا بر همه ی شما باد،چکار به عثمان داری ای لعین!؟
مخاطبین عزیز توجه بفرمایید؛ منظور إبن زیاد این بود که عبدالله إبن عفیف از عثمان بدگویی و تند خویی نماید تا به بهانه ی توهین به عثمان، عبدالله إبن عفیف را به قتل رساند اما عبدالله با هوشیاری و زیرکی هیچ سخنی در مورد عثمان نگفت و بهانه ایی به دست إبن زیاد نداد.
عبیدالله إبن زیاد که نتوانست هیچ بهانه ایی به دست بیاورد تا جواب او را بدهد به او گفت : من دیگر به هیچ وجه از تو سؤالی ندارم، جز اینکه باید شربت تلخ مرگ را جرعه جرعه به تو بنوشانم.
عبدالله إبن عفیف گفت: قبل از اینکه تو از مادر ناپاکت متولد شوی من از خداوند درخواست کرده بودم که شهادت را نصیبم فرماید و از خداوند خواسته بودم که شهادتم را به دست ملعون ترین و دشمن ترین خلقش که سزاوار آتش دوزخ است قرار دهد.
وقتی که چشمانم در جنگهای صفّین و جمل نابینا شد از فیض شهادت مأیوس شدم ولی هم اکنون خدا را شکر میکنم که پس از ناامیدی و یأس، دعاهای قدیمم را به اجابت رسانده و شهادت را نصیبم فرموده است.
إبن زیاد که دیگر از گفتار تند و کوبنده ی عبدالله إبن عفیف خسته گردیده بود و چاره ایی جز کشتنش نداشت ،دستور داد تا گردنش را از بدن قطع کردند و زبانش را بریدند و جنازه ی پاک و مطهّر آن شهید نهضت حسینی را در مکانی به نام (سَبخه) به دار آویختند.
اعضای محترم و عزیز گروه توجه بفرمایید؛ به گواهی تاریخ، در لغت عرب، زمین شوره زار را سَبخه میگویند.
برخی به جای سَبخه، مسجد را ذکر کرده اند و برخی دیگر نقل کرده اند در لغت عربی آن زمان با توجه به گویش ها و لهجه های بومی عراق، سبخه منظور از توالت و دستشویی میباشد که متأسفانه در منابع تاریخی، محل به دار آویختن جنازه ی مطهر عبدالله إبن عفیف را به صورت واضح و آشکار ذکر نکرده اند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
إن شاءالله ادامه مطالب را فردا خدمت شما عزیزان ارسال خواهیم کرد.
با تشکر از همراهی شما
التماس دعا🌹🏴
هدایت شده از یوسف الزهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
اللهم صل علی علی بن موسی الرضاالمرتضی الامام التقی النقی وحجتک علی من فوق الارض ومن تحت الثری الصدیق الشهیدصلوة کثیرةتامةزاکیةمتواصلةمتواترة مترادفةکافضل ماصلیت علی احدمن اولیائک
هدایت شده از یوسف الزهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
اللهم صل علی علی بن موسی الرضاالمرتضی الامام التقی النقی وحجتک علی من فوق الارض ومن تحت الثری الصدیق الشهیدصلوة کثیرةتامةزاکیةمتواصلةمتواترة مترادفةکافضل ماصلیت علی احدمن اولیائک
*🌷کاری ساده ، ولی ضروری برای بعد از مرگ خودمان*🌷
متن سوال:
سلام ...
اگر حقوق کسانی را ضایع کرده باشیم ولی در حال حاضر فراموش کردیم و اصلا یادمان نباشد، یا جایی از کسی حقی ضایع کردیم و اصلا نفهمیدیم، چطور باید این حقوق رو ادا کنیم که در وادی حق الناس گرفتار نشویم..؟
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#پاسخ_سوال
سلام ...
خدا که فراموش نکرده، درسته.؟
در علم خدا ثبت و ضبط هست، درسته.؟
پس برای اینها حساب جاری باز کنید
چجوری.؟
هرازچندگاهی اعمال صالح انجام بدهید، و به خدا عرضه بدارید خدایا! اینکار به نیابت از کسانیکه که به گردن من حق دارند اما من نمیشناسمشون
یا یادم رفته ،
یا اصلا متوجه نشدم ،
ولی توی علم تو ثبت و ضبط شده و من بدهکار اونها هستم ..
مثلا:
یک صفحه قرآن بخوانید⚘
یک سلام به امام حسین علیه السلام بدهید⚘
دو رکعت نماز مستحبی بخوانید و هدیه به معصومین کنید⚘
یک فقیر اطعام کنید⚘
صدقه به فقرا بدهید⚘
چندتا صلوات بفرستید⚘
پیادهروی اربعین چند قدم به نیابت از اونها بروید⚘
زیارت امام رضا علیه السلام مشرف شدید، یک زیارتنامه به نیابت از اونها بخوانید⚘
وصیتنامه یک شهید منتشر کنید
و زیارت اهل قبور بروید⚘
به صورت پدر و مادر لبخند بزنید و ثوابش رو هدیه کنید
و ...
هزاران هزار کار دیگه که ثواب داره ...
روایت فرمود: کلُّ مَعروفٍ صَدَقه
تمام کارهای خوبی که مصداق معروف هست، صدقه هست
پس هر کاری که مصداق کار خوب هست و ثواب داره، میتونیم به دیگران اهدا کنیم⚘
البته واجبات خودمون رو نه ...
مثلا نمیشه نماز واجب رو به دیگری اهدا کرد ...
اما کارهای مستحب رو میتونیم هدیه کنیم به کسانی که به گردنِ ما حق الناسی دارن و ما فراموش کردیم ...
و...
*⚘پس این حساب جاری رو باز کنید، و هر از چند گاهی شارژ کنید*⚘
اگر روزانه باشه هم بهتره
مثلا با خودتون قرار بگذارید روزانه یک کار برای این حساب انجام بدهید
حالا نه لزوما برای کسانیکه نمیشناسید
برای تمام کسانیکه به گردن شما حق دارند، خصوصا اینهایی که نمیشناسید و دسترسی ندارید
مثلا روزی ۱۴ تا صلوات
یا روزی ۱ صفحه قرآن
یا روزی دو رکعت نماز
یا......
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بیایید با هم یک قرار بگذاریم
از امروز، یک کار ساده و سبک در حد توان خودمون انتخاب کنیم، و به این حساب واریز کنیم
من برای خودم این رو انتخاب کردم فعلا:
⚘روزی ۱۴ صلوات + ۳ بار دست به سینه رو به قبله با وضو: صلّی الله علیک یا ابا عبدالله
همه به نیابت از اونهایی که گردن ما حق دارند
و ما نمیشناسیم یا یادمون رفته یا دسترسی نداریم ...
وحشتناک ترين لحظه ى زندگى، لحظه ايست که انسان رادر سرازيرى قبرميگذارند⚘⚘
شخصى خدمت امام صادق(علیه السلام) رفت و گفت من از آن لحظه بسيار ميترسم، چه کنم .؟
امام صادق(علیه السلام)فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان . آن مرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم.؟
امام صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد *اللهم ارزقنى شفاعة الحسين يوم الورود*؟
یعنی خدايا شفاعت حسين(علیه السلام)را هنگام ورود به قبر نصیبِ من کن ...⚘
زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين(علیه السلام) در آن لحظه به فريادتون برسه ..⚘
...اگر خواستید قرائت زیارت عاشورا را ترویج کنید برای دیگران ارسال نمایید...
امروز23 محرّم
1 _ ویران نمودن حرم عسکریین علیهما السلام
در روز چهارشنبه 23 محرّم 1427 در ساعت 45 : 6 یا 7 صبح، به وقت محلّی شهر بغداد عدّه ای از دشمنان قسم خورده اهل بیت علیهم السلام حرم عسکریین را خراب کردند.
آنها با پوشیدن لباس پلیس عراق وارد حرم مطهّر شدند، اسلحه ی نگهبانان را گرفته همراه با خدّام مرقد شریف _ که حدود 7 تا 10 نفر گفته اند _ در یکی از غرفه های صحن مطهّر عسکریین علیهما السلام با دست و پای بسته زندانی نمودند و اطراف حرم شریف و روضه ی منوّره را با مواد منفجره _ که نزدیک به 200 کیلو گرم می شد _ منفجر نمودند.
در پی این حادثه در عراق و ایران یک هفته عزای عمومی اعلان شد و دروس حوزه های علمیه تعطیل شد و بازارها در اکثر شهر های بزرگ بسته شد و دسته جات عزا از حسینیه ها و مساجد در حالی که به سر و صورت و سینه می زدند و بعضی با پای برهنه و در پیشاپیش بعضی دسته جات مراجع به خیابان ها آمدند و به ساحت مقدس حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف عرض تسلیت نمودند.
عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام با جمع آوری نقدینه و هدیه طلا و جواهرات و ثبت نام عدّه ی زیادی از مهندسین و معماران و کارگران، آمادگی خود را برای تجدید بنای حرم عسکریین علیهما السلام اعلان نمودند.
مخفی نماند که حرم مطهّر فعلی سامراء منزل شخصی امام هادی علیه السلام است که هنگام ورود به این شهر خریداری نمودند.
این مکان شریف مدفن امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام و محل ولادت آقا و مولایمان حضرت صاحب الزمان علیهم السلام و مدفن جناب حکیمه خاتون دختر امام جواد علیه السلام و حضرت نرجس خاتون همسر حضرت عسکری علیه السلام و والده ی امام عصر علیه السلام و مدفن سیّد حسین پسر امام هادی علیهم السلام است.
این حرم شریف تا این زمان که به دست ناصبیان تخریب شد 13 بار تجدید بنا شده است، (1)
📚 منابع :
1. تاریخ سامرّا : جلد 2، ص 300 _ 289.
اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
آجرک_الله_یاصاحب_الزمان
🏴
هدایت شده از یوسف الزهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
اللهم صل علی علی بن موسی الرضاالمرتضی الامام التقی النقی وحجتک علی من فوق الارض ومن تحت الثری الصدیق الشهیدصلوة کثیرةتامةزاکیةمتواصلةمتواترة مترادفةکافضل ماصلیت علی احدمن اولیائک
هدایت شده از یوسف الزهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
اللهم صل علی علی بن موسی الرضاالمرتضی الامام التقی النقی وحجتک علی من فوق الارض ومن تحت الثری الصدیق الشهیدصلوة کثیرةتامةزاکیةمتواصلةمتواترة مترادفةکافضل ماصلیت علی احدمن اولیائک
#گام به گام با کاروان حسینی
ضمن عرض سلام و ادب و احترام خدمت اعضای محترم و عزیز گروه🌹🏴
آنچه گذشت...👇🏻
در مطالبی که روز گذشته ارسال شد خدمت شما عزیزان ملاحظه فرمودید؛ عبیدالله إبن زیاد حاکم کوفه بعد از آنکه جمع اسیران دل داغدار کربلا را به کاروانسرای کنار دارالعماره تحت حفاظت مأموران خود نگه داشت و از قتل عام قبیله ی اُزد و اعدام عبدالله إبن عَفیف رحمه الله علیه فارغ گردید تصمیم گرفت تا حاکم شهر مدینه، عَمرو إبن سعید إبن عاص که تشنه به خون خاندان علی علیه السلام بود را از قتل حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام باخبر نماید ،زیرا میخواست اولین کسی باشد که مژده ی مرگ حسین علیه السلام را به آن دژخیم پلید می دهد،لذا قلمی به دست ناپاک خود گرفت و ظفرنامه ایی با مضمون (البشارة) برای عَمرو إبن سعید نگارش کرد.
عبیدالله إبن زیاد در نامه ی خود برای عَمرو إبن سعید إبن عاص نوشت :
از عبیدالله إبن زیاد حاکم عراقین (بصره و کوفه )
به عمرو إبن سعید إبن عاص حاکم حرمین الشّریفین (مکه و مدینه)
اما بعد...
زین پس سجده ی شکر به جای آر؛ زیرا خدای بزرگ کمک کرد تا حسین إبن علی را در صحرای کربلا در چند فرسخی کوفه محاصره کرده و او را با تمام اصحاب و یاورانش به قتل رسانیدیم و اهلبیت و اطفال او را به اسارت گرفتیم ، پس شاد باش و به دیگران اطلاع دهید که چنین عیدی بر آل بنی امیه هرگز نخواهد آمد.
به گواهی تاریخ، پس از اینکه نامه ی مختصر و کوتاه إبن زیاد به پایان رسید نامه را به شخصی به نام عبدالملک إبن حارث سلمی داد تا آن را به سوی مدینه نزد عمرو إبن سعید إبن عاص ببرد؛ اما عبدالملک إبن حارث سلمی به بهانه ی اینکه مریض است قبول نکرد و گفت توان سفر جانب مدینه از من سلب گردیده است و نمیتوانم عازم سرزمین حجاز شوم ، اما چون عبیدالله إبن زیاد شخص بی رحم و درّنده خویی بود که به آتش خود گرم نمیشد امر کرد و گفت باید به اجبار جانب مدینه حرکت کنی و خبر قتل حسین إبن علی را به عمرو إبن سعید إبن عاص والی مدینه بشارت دهی و از او برای خودت مژدگانی بگیری و در هر کجا اسبت از حرکت ایستاد با مبلغی که به تو میدهم اسب دیگری خریداری نمایی و شتابان خود را قبل از اینکه کس دیگری این خبر را به اهل حجاز رساند به مدینه رسانی و نخستین کسی باشی که اخبار مرگ حسین إبن علی را به فرماندار مدینه میدهی.
پس بنابراین عبدالملک إبن حارث سلمی از عبیدالله إبن زیاد 50درهم دریافت کرد و نامه ی او را گرفت، با اینکه دوست نداشت پیام آور مرگ حسین إبن علی بر اهل حجاز باشد به ناچار سوار بر اسب خود نشست و از کوفه عازم مدینة النبی گردید تا اخبار شهادت حضرت حسین إبن علی علیه السلام را به اطلاع فرماندار جبّار و فاسق مدینه عمرو إبن سعید إبن عاص رساند.
اما بعد...👇🏻
عبدالملک إبن حارث گوید: من بر اسب خود سوار شدم و از دیار کوفه جانب مدینة النبی به سوی حجاز عزیمت نمودم و با سرعت هر چه تمام تر منازل را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتم تا به نزدیکی مدینة النبی در منزل ( قُبا ) رسیدم؛ در آنجا در سایه ی نخلی نشستم تا قدری بیآسایم، در آن وقت مردی از قبیله ی قریش که مرا از قبل تحت نظر گرفته بود به من برخورد کرد و گفت : ای بنده ی خدا؛ شتاب و سرعت غیر طبیعی ات مرا مجبور کرد تا تو را تحت تعقیب خود قرار دهم ! چنین شتاب زده از کجا می آیی و به کجا میروی!؟
در جوابش گفتم : خبری دارم که نزد امیر مدینه خواهم گفت و شما میتوانید آن خبر را از او بشنوید.
آنگاه سراسیمه برخواستم و سوار اسبم نشستم و به سرعت از منزل قُبا به سوی ارگ دارالحکومة مدینه نزد عمرو إبن سعید إبن عاص تاختم.
به گواهی تاریخ، عبدالملک إبن حارث به نزد عمرو إبن سعید إبن عاص معروف به ( اَشدق ) رسید و نامه ی عبیدالله إبن زیاد را در دست او گذاشت و قبل از اینکه نامه ی إبن زیاد را قرائت کند عبدالملک إبن حارث تمام ماجرا و حوادثی را که در چند روز اخیر نسبت به قتل حسین إبن علی و اسارت اهلبیتش در عراق روی داده بود را برای عمرو إبن سعید إبن عاص توضیح داد و او را از قتل پسر رسول خدا حضرت حسین إبن علی علیه السلام باخبر کرد.
عَمرو إبن سعید إبن عاص وقتی این اخبار تلخ و جانگداز را از فرستاده ی إبن زیاد شنید و نامه ی او را قرائت کرد از فرط خوشحالی برخواست و عبدالملک إبن حارث را با عیش و سرور در آغوش گرفت و فریاد زد: این بهترین اخباری بود که در تمام عمر خود شنیده ام.
به نقل از کتابهای مستند و معتبر تاریخی، عَمرو إبن سعید إبن عاص آنچنان از اخبار شهادت حسین إبن علی علیه السلام شاد و مسرور گردید که از شدت قهقهه و خنده های طولانی برخی از اطرافیان او که در کنارش نشسته بودند نزد خود پنداشتند آن مرد دیوانه و مجنون گردیده است!
پس از آنکه از شادی و عیش و نشاط کمی آرام تر گردید به عبدالملک إبن حارث گفت: اینک که از کوفه تا مدینه رنج سفر را تحمل کرده ایی و نامه ی إبن زیاد را سوی م
ن آورده ایی زحمت ابلاغ این پیام را به دوش خود گذار و در معابر و کوچه های مدینه با صدای بلند اهالی شهر را از قتل حسین إبن علی و اسارت اهلبیتش باخبر کن تا همه ی خلق بدانند دهان خاندان علی را به خاک سیاه مالیده ایم.
طبق دستور عمرو إبن سعید إبن عاص، قاصد إبن زیاد، عبدالملک إبن حارث در کوچه پس کوچه های مدینه عبور کرد و در هر کوچه و محله ایی که میرسید بانگ میزد و میگفت: یا اهل یثرب تعلمونی و تسمعونی قد قتل الحسین إبن علی فی بادیة الکربلا من حوالی الکوفه
یعنی: ای اهل یثرب؛ بدانید و بشنوید، حسین إبن علی را در بیابان کربلا در حوالی شهر کوفه به قتل رساندند.
به گواهی تاریخ، عبدالملک إبن حارث نقطه به نقطه ی مدینة النبی را از شهادت حضرت حسین إبن علی علیه السلام باخبر کرد و به مردم مدینه گفت: حسین را کشته اند و اهلبیت او را مأموران خلیفه به اسارت گرفته اند و سرنوشت هیچ کدامشان معلوم نیست.
به گواهی تاریخ، با انتشار این اخبار تلخ و جانگداز در سطح شهر یثرب صدای ناله و شیون و غوغای زنان و مردان بنی هاشم به آسمان هفتم رسید 😭🏴. شهر یکپارچه غرق عزاداری و ضجّه و نوحه سرایی گردید، بازماندگان زنان بنی هاشم با ضجّه و ناله و شیون و زاری در خانه های خود به سوگ آقای جوانان اهل بهشت نشستند😭🏴
آنچنان آن روز مدینه در ماتم و شیون غرق بود که تا آن روز مانند نداشت،صدای ناله و شیون زنان بنی هاشم که در سوگ پسر رسول خدا به سر و صورت و سینه های خود لطمه میزدند به گوش فرماندار کینه توز مدینه عمرو إبن سعید إبن عاص رسید؛
آن ملعون پلید در برابر آن همه گریه و عزا با قهقهه های بلند خندید و گفت: (واعیه بواعیه عثمان) این ناله ها و شیون ها که از خانه های بنی هاشم به گوش میرسد در عوض ناله هایست که در قتل عثمان از خانه های بنی عثمان بلند شد ! امروز به تلافی آن روز!
آنگاه با انگشت دستان ناپاکش اشاره به قبر پیامبر صلی الله علیه واله کرد و با کمال گستاخی گفت : یوم بِیَوم بدر یا رسول الله ، یعنی امروز انتقام روز بدر را گرفتیم ! کشتن حسین و خاندانش در عوض کشتاری ست که در روز جنگ بدر بنی هاشم از بنی امیه کردند.
به گواهی تاریخ، چون این سخنان کفرآمیز را بگفت عده ایی از انصار که جزء صحابی رسول خدا بودند و در آنجا حضور داشتند به او اعتراض کردند اما آن دژخیم پلید به سخنان آنان اعتنایی نکرد و علی و خاندان علی علیه السلام را از فرط شادی ناسزا گفت و بی نهایت به ایشان فحش و دشنام داد.
مروان إبن حکم ملعون نیز لباسهای فاخر و زیبای خود را پوشید و با عطریات هندی جامه های خود را معطر و خوشبو کرد و به عنوان عرض تبریک و شادباش به نزد فرماندار مدینه رفت و بخاطر قتل حسین علیه السلام به او چشم روشنی زد.
آنگاه فرماندار مدینه دستور داد تا آن روز را به عنوان روز عید جشن بگیرند و کام مردم را با جام های شربت عسل شیرین نمایند.
به گواهی تاریخ، وقتی اکثریت مردم مدینه را برای شرکت در جشن پیروزی بنی امیه به مسجد النّبی کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه واله نزد خود فرا خواندند عَمرو إبن سعید إبن عاص لعنت الله علیه به بالای منبر مسجد رفت و گفت : ای مردم مدینه؛ بی تردید همه ی شما از قتل پسر علی إبن ابیطالب خبردار گردیده اید که چندی پیش او را در نزدیکی های شهر کوفه در بیابانی به نام کربلا کشتند و اهلبیت او را اسیر کرده اند.
امروز بخندید و شادی کنید، زیرا خداوند امروز خون خلیفه ی مظلوم عثمان إبن عفان را از خاندان علی قصاص کرد و آنچه را که در حق عثمان کرده بودند از آنان انتقام گرفت.
امروز ما به دادگاه عدل الهی و عدالت خداوند متعال پی بردیم و در یافتیم خداوند عالم هر امری را برای روزی مقرّر کرده است؛ امروز خدا خاندان علی را به خاک مصیبت نشاند و شرّ بنی هاشم را با آن همه غرور و تکبّری که داشتند از سر مسلمین کوتاه و قطع و نابود کرد، پس بنابراین خونی به جای خونی،لطمه ایی در برابر لطمه ایی و ضربتی در برابر ضربتی؛ چه سخن ها که گفته نشد و چه موعظه ها که بیان نشد، این همه حکمت های بالغه خدا وجود داشت که کوچکترین اثری در حسین نگذاشت،حسین ما را ناسزا میگفت ولی ما او را مدح و ثنا میگفتیم،او رفت و آمدش را از روی ما قطع کرد ولی ما صله ی رحم بجای می آوردیم،او با ما در یک صف به نماز نمی ایستاد ولی ما می ایستادیم،او ما را به عنوان مسلمان قبول نداشت ولی ما او را نوه ی دختری محمّد میخواندیم،اصلا عادت او و ما این بود که درست برعکس یکدیگر عمل کنیم،ولی در مقابل کسی که شمشیر بروی ما بکشد و قصد قیام و اعتراض بر علیه ما را داشته باشد چه باید کرد؟ آیا غیر از این است که به عنوان حفظ نَفْس باید او را از خود دفع کنیم و به قتلش رسانیم!؟
حسین إبن علی نیز با ما خاندان امیّه و عاص چنین کرد، راهی نبود جز ریختن خون او که به یاری خدا این کار صورت پذیرفت و برای همیشه شرّ این خانواده ی شرور از سر مسلمین و مؤمنین کوتاه گردید و علاوه
بر قصاص خون عثمان، حقانیّت یزید إبن معاویه بر اهل عالم ثابت گردید؛ پس بدینوسیله اینجانب دستور میدهم از سال آینده سالروز قتل حسین و خاندان حسین را در روز دهم 10 محرم تبرّک بجویید و آن روز میمون و فرخنده را از نماز صبح تا غروب آفتاب به فریضه ی روزه ی مستحبی بپردازید و مانند روز عید سعید فطر به یکدیگر تبریک و تهنیت بگویید،زیرا در این روز خداوند عالم بنی امیه را بر خاندان علی پیروز گرداند و ایشان را به خاک مصیبت انداخت.
والسلام.
خوانندگان محترم و عزیز توجه بفرمایید؛ عمرو إبن سعید إبن عاص لعنت الله علیه با این سخنرانی دروغین و کذب خود که آثار کفر و شرک در سطر سطر آن به وضوح به چشم میخورد به هر نحوی که بود میخواست صریحاً و یا تلویحاً مسأله ی خون عثمان را به مردم یادآوری کند و به مردم بفهماند که کشتن حسین علیه السلام بی جهت و بی دلیل نبوده، بلکه به خاطر کشتن عثمان إبن عفان خلیفه ی سوم مسلمین که 25بیست و پنج سال قبل او را به قتل رسانده اند میباشد! در صورتی که اگر عزیزان تاریخ قتل عثمان را از کتاب های خودِ اهل سنت با دقت مطالعه بفرمایید به خوبی خواهید دید که در زمان قتل عثمان إبن عفان، امام علی علیه السلام و فرزندان آن حضرت در قتل عثمان هیچ نقش و دخالتی که نداشته اند هیچ بلکه به گواهی همه ی مورخین تاریخ، امام علی علیه السلام فرزندان ارشد خود حضرت امام حسن مجتبی و حسین علیه السلام را به عنوان محافظان و مدافعان خانه ی عثمان پشت درب خانه ی او نگه داشت تا مانع حمله ی شورشیان به بیت عثمان گردند و اجازه ندهند هیچ احدی به خانه ی خلیفه تعدّی یا تعرّضی نماید و از سوی دیگر، هنگامی که خانه ی عثمان إبن عفان توسط مسلمانان معترض و انقلابی تحت محاصره و کنترل شدید امنیتی قرار گرفت و دسترسی به آب شرب برای اهلبیت عثمان در آن برهه ی زمانی مقدور نبود امام علی علیه السلام و فرزندان آن حضرت صفوف جمعیت را شکافته و با بی باکی و شجاعت تمام مشک هایی پر از آب را به داخل خانه ی عثمان برند تا مانع تشنه کامی و عطش او و اهل خانه اش گردند،اما پس از اینکه خلیفه به دست شورشیان و معترضین که تعدادشان 20 بیست هزار تن میرسید و هر کدام از یک سرزمینی به مدینه برای اعتراض پشت درب خانه ی عثمان آمده بودند و سرانجام خون او را ریختند، کودتا چیان جنگ جمل از جمله طلحه إبن عبدالله و زبیر ابن عوام و عایشه دختر ابوبکر همسر پیامبر به دروغ و افترا خون عثمان را به گردن علی علیه السلام و فرزندان آن حضرت انداختند تا بدین وسیله بنی امیه که در رأس آنان معاویه حاکم شام بود را به بهانه ی قصاص خون عثمان ترغیب و تحریک به جنگ با امیر المؤمنین امام علی علیه السلام نمایند. پس به گواهی تاریخ، این شایعه و دروغ آشکار رفته رفته در میان جامعه ی مسلمین گسترش یافت و عده ایی از ساده لوحان و جاهلان مسلمان نمای خشک مغز به خیال خام و پوچ خود که علی علیه السلام عثمان را کشته است با خاندان رسالت سر کینه و عداوت و دشمنی برداشتند که مسبّب این شایعه پراکنی ها نخست طلحه و زبیر و عایشه بودند که مسلمین را به بهانه ی قصاص خون عثمان از مکه و مدینه به سوی عراق بردند و در جنوب شهر بصره آنها را به جنگ با علی علیه السلام وادار نمودند و سپس معاویه إبن ابوسفیان و دیگر عمّال و کارگزاران او افرادی مانند عمرو إبن سعید إبن عاص یا مروان إبن حَکَم و دیگر فاسقان و فاجران دستگاه بنی امیه اصل و اساس ظلم و جور را بر ضد اهلبیت رسول خدا بنیانگذاری و پی ریزی نمودند...
ادامه ی ماجرا در مسجد مدینه👇🏻
به گواهی تاریخ، پس از آنکه سخنرانی تند و کینه توزانه ی عَمرو إبن سعید إبن عاص در مسجد مدینه پایان پذیرفت شخصی به نام (عبدالله إبن سائب) برخواست و رو به عمرو إبن سعید ملعون کرد و گفت: ای پسر سعید إبن عاص؛ به خدا سوگند اگر امروز فاطمه سلام الله علیه دختر رسول خدا در قید حیات بود و اخبار مرگ فرزندش حسین را می شنید چشمانش گریان و جگرش بریان و قلبش از جنایت بنی امیه داغ میشد! شما قاتلان و کشندگان پسر پیامبرید!
عمرو إبن سعید با خشم و غضب گفت : خاموش باش ای جاهل بی خرد! محمد فرزندش کجا بود که ما او را کشته باشیم!؟ رسول خدا پسری به نام ابراهیم داشت که در سن کودکی دار فانی را وداع گفت.
عبدالله إبن سائب گفت: خدا لعنتت کند! منظورم از پسر پیامبر، حسین فرزند زهراست که امروز مردم مدینه را به خاطر قتل او دور خود جمع کرده ایی و از فرط شادی و سرور شربت عسل مینوشی و دستور میدهی مردم در عزای اهلبیت پیامبر مانند ایام عید شادی کنند و سال آینده را روزه بگیرند!
منظورم از پسر پیامبر حسین است، حسین! 😲😲
عمرو إبن سعید إبن عاص به او گفت: همه میدانند که حسین پسر دختر پیامبر است و نوه ی دختری رسول خدا محسوب میشود و او را شما چگونه منسوب به پسر پیامبر میدانید در صورتی که فرزند علی إبن ابیطالب است !؟
عبدالله إبن سائب گفت: بخدا سوگند از رسول خدا صلی ا
لله علیه واله شنیدم که فرمودند: کل بنی ام ینتمون الی عصبتهم الا ولد فاطمه سلام الله علیه فانی انا ابوهم و عصبتهم ، یعنی میفرمایند: فرزندان هر مادری منسوب به قبیله ی پدران خود هستند، جز فرزندان فاطمه سلام الله علیه، زیرا پدرشان منم و منسوب به من هستند.
عمرو إبن سعید إبن عاص گفت: ما احادیث شما را قبول نداریم، زیرا هیچ مدرکی برای اثبات حرف خود ندارید.
عبدالله إبن سائب گفت: مدرک و منبعی بهتر و بالاتر از کلام خدا قرآن کریم !؟
عمرو إبن سعید گفت: قران چه گفته است!؟
عبدالله إبن سائب گفت: مگر سوره ی مبارکه ی انعام آیات 84 و 85هشتاد وچهار و هشتاد وپنج را نخوانده ایی که قرآن کریم می فرماید : وهبنا له اسحق و یعقوب کلا هدینا و نوحا هدینا من قبل و من ذرّیته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون و کذالک نجزی المحسنین و زکریا و یحیی و عیسی و إلیاس کلّ مِن الصّالحین...
یعنی: اسحاق و یعقوب را به ابراهیم بخشیدیم و نوح را پیش از او هدایت کردیم و همچنین از فرزندان ابراهیم داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را هدایت نمودیم و به نیکوکاران جزای نیک خواهیم داد و همچنین زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را از فرزندان ابراهیم و در ردیف صالحان قرار دادیم.
سخن که به اسم عیسی در آیه قرآن رسید عبدالله آبن سائب گفت: ای عمرو إبن سعید إبن عاص؛ همانا حضرت عیسی روح الله است که از عذرا بتول متولد شد و او را پدری در عالم هستی نبود،اما در قرآن کریم طبق این آیه خداوند تبارک و تعالی او را منسوب به ابراهیم خلیل میداند و او را از فرزندان حضرت ابراهیم نبی میشمارد.
پس چرا فرزندان فاطمه سلام الله علیه، حسن و حسین که سیّدان اهل بهشتند فرزندان رسول خدا محمد صلی الله علیه واله نباشند در صورتی که مادرشان دختر پیامبر و پدرشان پسرعمو و داماد و وصیّ و جانشین پیامبر است!
سپس عبدالله إبن سائب گفت: از ولادت ابراهیم خلیل تا ولادت عیسی روح الله دو هزار و دویست و شصت و دو سال 2262 میگذرد که قرآن کریم عیسی را فرزند ابراهیم به مردم معرفی کرده است اما از وفات رسول خدا تا امروز که فرزندش حسین را به قتل رسانده اید 51پنجاه و یک سال بیشتر نگذشته است!
آیا سزاوار است براساس استدلال به این آیه ی شریفه حسین را فرزند رسول خدا ندانید!؟
عمرو إبن سعید إبن عاص با کمال وقاحت و بی شرمی در پاسخ به حرف عبدالله إبن سائب گفت: ما به فاطمه دختر پیامبر خیلی نزدیک تریم تا شما ،پدرش عموی ما بود و شوهرش برادر ما است،و مادرش خواهر ما بود؛
اگر فاطمه زنده بود و چنین روزی را میدید حتماً به او میگفتیم که فرزندش حسین نخستین بار خودش برخواست و با ما کوتاه نیامد تا اینکه او را به سزای اعمالش رساندیم.
درضمن، آیاتی که از قرآن برای ما استدلال و تفسیر کردی تا روزی قرب و قیمت و عزّت و احترام داشت که محمّد هنوز زنده بود! بنی هاشم به پشتیبانی او دلگرم و مسرور میزیستند اما امروز که دیگر محمّد از دار دنیا رفته است آیات و کتاب و احادیثش با او در خاک دفن شدند، زیرا امروز روز قدرت و ثروت است، کسی که قدرت و ثروت داشته باشد سالار و سرور قبایل دیگر است! پس به خانه ات برو و آهسته تر سخن بگوی که اگر بار دیگر سخن بگویی تو را مانند گوسفند قربانی در مسلخ گاه ذبح میکنم.
به گواهی تاریخ، عمرو إبن سعید إبن عاص فرزند برادر عمرو إبن عاص است که عمویش عمرو إبن عاص همان مشاور زیرک و حیله باز دربار معاویه بود که به خاطر نیرنگ و دغل کاری او ،در سال 38 هجری جنگ صفّین به نفع معاویه تمام شد.
عمرو إبن سعید نیز فرزند برادر همان شیطان روباه صفت هست که یک آدم بسیار خشن و تندخو و سنگدلی بود که از شدت کینه به خاندان امام علی علیه السلام و اهلبیت پیامبر از هیچ جنایتی واهمه و دریغ نداشت ،او همان کسی است که در مطالب چند وقت گذشته ملاحظه فرمودید از طرف یزید إبن معاویه مأموریت یافت تا در ذی الحجه سال 60 هجری چند هفته ایی قبل از حلول ماه محرم سال 61هجری در روز عید قربان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام را در حال طواف دور خانه ی کعبه در بیت الله الحرام به قتل رساند و فضای مکه را برای آن حضرت و اهلبیت گرامی اش ناامن و خفقان زا نماید که در نتیجه امام علیه السلام مجبور و ناگزیر شد تا برای پیشگیری از هتک حرمت حرم امن الهی و خونریزی در ماه حرام در روز هشتم ذی الحجه مکه را به قصد عراق ترک نماید.
اینک عمرو إبن سعید إبن عاص که خود نتوانسته بود نقشه ی ترور امام حسین علیه السلام را طبق مأموریتش با موفقیت و به نحو احسن انجام دهد با شنیدن خبر قتل آن حضرت سر از پای نشناخته و از فرط شادی و خوشحالی خود را به آب و آتش میزد تا بر همگان ثابت کند که نام علی و خاندان او از صفحه ی روزگار محو گردیده است و امروز دُور دست آل امیه است؛ پس به همین دلیل قبل از اینکه از مسجد النّبی خارج شود به رئیس شرطه های حکومتی مدینه، عَمرو إبن زُبیر إبن عَوام دستور داد تا تم
ام خانه های بنی هاشم را که بیشتر آنها خالی از سکنه بود و صاحبانشان در کاروان امام علیه السلام در کربلا به شهادت رسیده بودند را ویران کنند و آن خانه های خالی از سکنه یا با سکنه را بسوزانند و یکی از آنها را باقی نگذارند.
مأموران حکومتی در آن روز تا آنجا که مقدورشان بود مردم مدینه را مورد ضرب و شتم بسیار قرار دادند و خانه های بسیار زیادی را در محله ی بنی هاشم ویران کردند و در آتش کینه توزی های خود سوزاندند؛ جنایات و جفای آنان به جایی رسید که عده ایی از زنان و مردان بنی هاشم که در مدینه مانده بودند و در کربلا با امام علیه السلام و یاران آن حضرت حضور نداشتند از شدت ترس و بیم و اضطراب از مدینة النبی پا به فرار گذاشتند و در مکه ی معظّمه در جوار کعبه پناهنده گردیدند...
[۹/۱، ۲۱:۲۸] +98 938 609 5880: به سوگ نشستن دختران عقیل در عزای حضرت سید الشّهدا علیه السلام 🏴🏴🏴🏴👇
به گواهی تاریخ، پس از آنکه صدای منادی در مدینه بلند شد و خبر شهادت امام علیه السلام را در میان مردم پخش کرد، دختر عقیل إبن ابوطالب با عده ایی از زنان قبیله ی قریش از خانه های خود بیرون آمدند و خود را به قبر رسول خدا صلی الله علیه واله رساندند؛ با ناله و شیون و صدای بلند به سوگ حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام نشستند 😭🏴 .
دختر عقیل إبن ابوطالب نامش (اُمّ لقمان) بود که وقتی اخبار شهادت امام را شنید با خواهران خود امّ هانی و اسماء و رَمَله و زینب با سر و پای برهنه از منزل بیرون دویدند و در حالی که سیلی به سر و صورت و سینه های خود میزدند و با ناخن روی خود را میخراشیدند و موهای سر خود را گرفته و میکندند همراه با (امّ سلمه) همسر پیامبر که در آن سال 83 هشتاد و سه سال داشت و ماه های آخر عمر خود را سپری میکرد ضجّه زنان و شیون کنان به طرف قبر رسول خدا صلی الله علیه واله دویدند و بر سر تربت مطهّر آن حضرت در مسجد مدینه به عزادرای و شیون و زاری پرداختند...
😭🏴
در آن روز از گریه ها و ناله های دختران عقیل که برادران و عموزاده گان و همه ی جوانان خاندان خود را از دست داده بودند تمام مردان و زنان به گریه درآمدند.
به گواهی تاریخ، گریه ایی پرجوش و خروش تر و شیونی و ناله ایی گرم تر از آن روز در تاریخ مدینه کسی ندیده و به خاطر نداشت.😭🏴
باخبر شدن عبدالله إبن جعفر از شهادت فرزندانش در کربلا👇
به گواهی تاریخ، وقتی که سخنگوی فرماندار مدینه در شهر پخش کرد: قَد قُتِل الحسین؛ یعنی حسین را کشتند؛ و مردم از جریان امر آگاه شدند، عده ایی برای عرض تسلیت به نزد عبدالله إبن جعفر طیّار که همسر حضرت زینب کبری سلام الله علیه و داماد امیر المؤمنین علی علیه السلام بود می آمدند و او را به خاطر کشته شدن حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و دو فرزندان جوان و رشیدش ( عُون و محمد ) که فرزندان حضرت زینب کبری سلام الله علیه نیز بودند تسلیت و تعزیت میگفتند و او را تسلّی خاطر میدادند، عبدالله إبن جعفر غلامی داشت معروف به (ابو لِلسَلاس) آن غلام هنگامی که خبر شهادت فرزندان عبدالله إبن جعفر را شنید گفت : هذا لقینا من الحسین إبن علی! یعنی این آتش ها را حسین برای ما روشن کرد!
عبدالله إبن جعفر که سخنان آن غلام جاهل را شنید خشمگین شد و نعلین(کفش) خود را به سوی او پرتاب کرد و با عصبانیت به او گفت: ای پسر کنیزک گندیده بو؛ آیا درباره ی حسین چنین سخن میگویی!؟ به خدا قسم دوست داشتم با او بودم و از وی جدا نمیشدم تا اینکه در رکابش به فیض شهادت نائل شوم.
به خدا قسم آنچه این مصیبت دشوار را بر من آسان میکند شهادت دو فرزندان جوانم عُون و محمد است که به من اخبار رسیده آنان قبل از حسین پیشمرگ او گشته اند و در رکاب عمو و دایی عزیزشان به شهادت رسیده اند.
عبدالله إبن جعفر پس از بیان سخنان فوق، اهل مجلس را که برای عرض تسلیت گرد او را گرفته بودند مخاطبه قرار داد و به آنان گفت : مصیبت حسین علیه السلام بر من بسیار سخت و گران است، ولی خدا را شکر میکنم که اگر خودم به دلیل درد چشم موفق نگردیدم تا در رکاب برادرم و پسر عمویم حسین در راه خدا جهاد کنم ولی فرزندان عزیزم محمد و عون روی مرا نزد رسول خدا و فاطمه و علی مرتضی تا روز حشر سفید کردند و در رکاب جگرگوشه ی رسول خدا حسین با عزّت نفس و سربلندی از اسلام و قرآن دفاع کردند تا به شهادت رسیدند.
بزرگواران توجه بفرمایید؛ از قدیم الایّام تاکنون به دلایل مختلفی از جمله عدم و کمبود اطلاعات و سواد تاریخی یا هرگونه دلیل موجّه یا غیر موجّه ایی، اکثریت روضه خوانان و مدایح سرایان یا وعّاظ و سخنرانان در مجالس و محافل روضه خوانی در ایام محرّم و صفر فرزندان حضرت زینب کبری سلام الله علیه را به نام دوطفلان حضرت زینب کبری وانمود مینمایند! به عنوان دو طفل یا کودک خردسال آنان را به مخاطبین خود معرفی می نمایند! در صورتی که برخلاف این جمله ی نادرست و دروغ، به گواهی تمام تواریخ معتبر و مستند، ف
رزندان حضرت زینب کبری سلام الله علیه که پدرشان عبدالله إبن جعفر إبن ابوطالب بوده است، دو جوان رشید و زیباروی و بسیار با شهامت و شجاع بوده اند که به گواهی تاریخ، یک یا دو سال قبل از واقعه ی عاشورا آن دو جوان برومند با دختران دایی خود حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام ازدواج کرده بودند و هیچ آثاری از طفولیت و خردسالی آنان در هیچ کتاب معتبر و مستندی یافت نمیشود و کلمه ی دوطفلان زینب دروغ و شایعه ایی نسبت به ساحت مقدس آن دو بزرگوار بیش نیست.
إنشاءالله ادامه مطالب را فردا خدمت شما عزیزان ارسال خواهیم کرد.
با تشکر از همراهی شما
التماس دعا 🌹🏴
▪شهــادت
🖤امام کاروان اسرای کربلا
▪️نگین آرامش قلب اهل حرم
🖤یعقوب دشت کربلا
▪️پسرحضرت ارباب
🖤بزرگ مرد مناجات و دعا
امام سجاد در سال 38هجري در شهر كوفه متولد شد. بعضي محلّ تولد او را شهر مدينه در روز پنج شنبه , پنجم شعبان سال 38هجري نوشته اند.
روز شهادت حضرت را 12 يا 25محرم سال 95هجري و مدت عمر شريف حضرت را 57سال ذكر كرده اند. علت شهادت حضرت بُغض و كينه اي بود كه هشام بن عبدالملك نسبت به امام سجاد داشت. هنگامي كه هشام در حال حج بود, ديد مردم براي علي بن الحسين راه باز مي كنند و او با عزّت و احترام بسيار دور خانه خدا طواف مي كند, ولي وقتي خودش خواست طواف كند, كسي به او توجّهي نكرد. از اين جا بغض و كينه حضرت در دلش بود تا بالاخره او را به شهادت رساند. مدفن شريف حضرت بقيع است .
1.شيخ عباس قمي، منتهي الآمال , ج 2 ص 40 با تلخيص .
شهادت سید الساجدین علی ابن الحسین علیه السلام
▪️حضرت امام سجاد(ع)
🖤بر امام زمان(عج)و
همه عاشقانش تسلیت باد🏴
سیدعلی ⚫️:
#بسم #الله #رحمان #الرحیم
#امام #سجاد
#علیهالسلام
#علی بن #حسین بن #علی بن #ابیطالب، مشهور به امام #سجاد و #زین العابدین (۳۸- ۹۵ق)، چهارمین امام #شیعیان. مدت #امامت وی ۳۴ سال بود. امام #سجاد(ع) در #واقعه_#کربلا حضور داشت؛ ولی به علت #بیماری، در جنگ شرکت نکرد. #لشکر #عمر بن #سعد پس از #شهادت امام #حسین(ع) او را همراه اسیران #کربلا به #کوفه و #شام بردند. خطبه #امام_#سجاد در #شام باعث آگاهی مردم از جایگاه اهل #بیت شد.
قبرستان👈 #بقیع
نقش👈 امام چهارم #شیعیان
نام👈 #علی بن #حسین
کنیه👈 #ابوالحسن، #ابوالحسین، #ابومحمد، #ابوعبداللّه
زادروز👈 ۵ #شعبان یا ۱۵ جمادی الثانی،👈 ۳۸ق.
زادگاه👈 #مدینه
مدت👈 #امامت ۳۴ سال (۶۱ تا ۹۵ق)
#شهادت👈 ۱۲ محرم، ۹۵ق
مدفن قبرستان👈 #بقیع،
محل زندگی مدینه
لقب(ها) 👈 #سجاد، زین العابدین، #سیدالساجدین، #ذوالثفنات،
پدر امام #حسین(ع)
مادر👈 #شهربانو
همسر(ان)👈 #ام عبدالله..
فرزند(ان)👈 #محمد، #عبدالله، #حسن، #حسین #اکبر، #زید، #عمر، #حسین اصغر، #عبدالرحمن، #سلیمان، #علی، #خدیجه، #محمد اصغر، #فاطمه، علّیه، #ام کلثوم
طول عمر 👈 ۵۷ سال
واقعه #حره، نهضت #توابین و قیام #مختار در زمان امام #سجاد(ع) روی داد. مجموعه #ادعیه و #مناجات امام #سجاد(ع) در کتاب صحیفه #سجادیه گرد آمده است. #رسالة الحقوق، شامل ۵۰ حقّ از حقوق #خدا و بندگان، مردم و #حاکمان، والدین و فرزندان، #همسایگان و ... از آثار اوست
بنابر روایات #شیعه، امام #سجاد(ع) به دستور #ولید بن عبد #الملک با سمّ به #شهادت رسید.😔😔 #مدفن وی در قبرستان #بقیع کنار قبر امام #حسن مجتبی(ع)، امام #محمد باقر(ع) و امام #جعفر صادق(ع) است.
امام #سجاد(ع) دارای فضائل بسیاری بود. برای نمونه از #عبادت و کمک به #فقرای او موارد متعددی گزارش شده است. امام نزد اهل #سنت نیز جایگاه والایی داشته و آنها #علم و عبادت و #ورع او را ستودهاند
#زندگینامه
#علی بن #حسین بن #علی بن #ابیطالب، مشهور به امام #سجاد(ع) و امام #زینالعابدین(ع)، چهارمین امام #شیعیان و فرزند امام #حسین(ع) است و بنا بر قول مشهور، در سال ۳۸ق #متولد شده است. اما بنابر اقوال دیگر، سال تولد امام #چهارم، حدود ۳۶ یا ۳۷ قمری یا سال ۴۸ق دانسته شده است
وی بخشی از #حیات امام #علی(ع) و نیز دوران امامت امام #حسن مجتبی(ع) و امام #حسین(ع) را درک کرده است. در روز #تولد امام #سجاد(ع) اختلاف وجود دارد. برخی تولد او را در روز پنجشنبه #پانزدهم جمادی الثانی ذکر کردهاند. اربلی روز تولد را پنجم #شعبان دانسته است. نهم #شعبان نیز گفته شده است
نام و #نسب مادر #علی بن #الحسین، از مسائل اختلافی است؛ #شیخ مفید نام مادر وی را #شهربانو یا #شاهزنان، دختر #یزدگرد، پسر #شهریار بن #کِسری و #شیخ صدوق، او را دختر #یزدگرد، پسر #شهریار پادشاه #ایران میداند که هنگام وضع حمل او از #دنیا رفته است😔😔
#کنیهها و #القاب
نوشتار اصلی: فهرست #کنیهها و لقبهای امام #سجاد(ع)
کنیه امام #سجاد(ع)، #ابوالحسن، #ابوالحسین، #ابومحمّد،ابوالقاسم و #ابوعبداللّه گزارش شده و القاب وی، #زین العابدین، #سیدالساجدین، #سجاد، #ذو الثفنات، #هاشمی، #علوی، #مدنی، #قرشی، #علیاکبر است.امام #سجاد(ع) در زمان خویش به نامهای «علیالخیر»، «علیالاصغر» و «علیالعابد» شهرت داشته است.
همسران و فرزندان
در منابع تاریخی تعداد فرزندان امام #سجاد(ع) پانزده نفر ذکر شده که یازده نفر آنها پسر و چهار نفر #دختر بودهاند. نام فرزندان و همسران #امام طبق نوشته #شیخ مفید و #طبرسی چنین است
همسر #نسب فرزندان
#ام عبدالله دختر امام #حسن (ع) امام #محمد باقر(ع)
--- کنیز #عبدالله، #حسن و #حسین اکبر
#جیدا کنیز #زید و #عمر
--- #کنیز حسین #اصغر، #عبدالرحمن و #سلیمان
--- کنیز #علی و #خدیجه
--- کنیز #محمد #اصغر
#شهادت
تاریخ دقیق شهادت امام #سجاد(ع) روشن نیست؛ برخی آن را سال ۹۵ق و برخی دیگر ۹۴ق دانستهاند. درباره روز #درگذشت امام #سجاد(ع) هم اختلافاتی وجود دارد؛ از جمله شنبه ۱۲ محرم، و ۲۵ محرم. گزارشهای دیگری نیز از جمله ۱۸، ۱۹، و ۲۲ #محرم در منابع دیده میشود.
#شهادت امام #سجاد(ع)، به دستور #ولید بن #عبد الملک و با #سمّ گزارش شده است. مزار او در قبرستان #بقیع کنار قبر امام #حسن مجتبی(ع)، امام #محمد باقر(ع) و امام #جعفر صادق(ع) است. سن امام هنگام #شهادت ۵۷ سال گفته شده است😔😔
امامت امام #سجاد(ع) با شهادت امام #حسین(ع) در #عاشورای سال ۶۱ قمری آغاز شد و تا زمان #شهادتش،😭😭 یعنی سال ۹۴ قمری یا سال ۹۵ قمری ادامه داشت. مدت #امامت او را ۳۴ سال گفتهاند
بنابر روایاتی صریح در منابع #شیعی، امام #سجاد(ع) جانشین و #وصی حسین بن #علی(ع) است. در احادیث نقل شده از #پیامبر(ص) درباره اسامی امامان #شیعه هم نام امام #سجاد(ع) در میان #امامان آمده است. #متکلمان شیعه مانند #شیخ مفید، برت