eitaa logo
شهداءومهدویت
7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
﷽❣ ❣﷽ [اَلسَّلاَمُ‌عَلَيْكَ حِينَ‌تُصَلِّي‌وَتَقْنُتُ اَلسَّلاَمُ‌عَلَيْكَ حِينَ‌تَرْكَعُ‌وَتَسْجُدُ..] برتوهنگامےکہ نمازمےخوانےوقنوت‌بجامےآورۍ، برتوزمانےڪہ ركوع‌وسجودمےنمایۍ... ...💔 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
﷽ .همه آماده حرکت به سمت فکه بودند از دور ابراهیــم را دیدم. با دیدن چهره ابراهیــم دلم لرزید. جمال زیبای او !ملکوتی شده بود صورتش ســفیدتر از همیشــه بود. چفیه ای عربی انداخته و اورکت زیبائی پوشــیده بود. به ســمت ما آمد و با همه بچه ها دســت داد. کشیدمش کنار و !گفتم: داش ابرام خیلی نورانی شدی نفس عمیقی کشــید و با حســرت گفت: روزی که بهشتی شهید شد خیلی ناراحت بودم. اما باخودم گفتم: خوش به حالش که با شــهادت رفت، حیف .بود با مرگ طبیعی از دنیا بره ،اصغر وصالی، علی قربانی، قاســم تشــکری و خیلی از رفقای ما هم رفتند .طوری شده که توی بهشت زهرا بیشتر از تهران رفیق داریم مکثی کرد و ادامه داد: خرمشهر هم که آزاد شد، من می ترسم جنگ تمام .بشه و شهادت را از دست بدهم، هرچند توکل ما به خداست ،بعــد نفس عمیقی کشــید وگفت: خیلی دوســت دارم شــهید بشــم. اما !خوشگل ترین شهادت رو می خوام بــا تعجب نگاهش کــردم. منتظر ادامه صحبت بودم که قطرات اشــک از .گوشه چشمش جاری شد ابراهیم ادامه داد: اگه جائی بمانی که دســت احدی به تو نرســه، کسی هم تو رو نشناســه، خودت باشی وآقا، مولا هم بیاد سرت رو به دامن بگیره، این .خوشگل ترین شهادته گفتم: داش ابرام تو رو خدا این طوری حرف نزن. بعد بحث را عوض کردم و گفتم: بیا با گروه فرماندهی بریم جلو، این طوری خیلی بهتره. هر جا هم که .احتیاج شد کمک می کنی .گفت: نه، من می خوام با بسیجی ها باشم .بعد با هم حرکت کردیم و آمدیم سمت گردان های خط شکن ۲۰۲ آن ها مشغول آخرین آرایش نظامی بودند.گفتم: داش ابرام، مهمات برات چی بگیرم؟ گفت: فقط دو تا نارنجک، اسلحه هم اگه احتیاج شد از عراقی ها !می گیریم حاج حسین الله کرم از دور خیره شده بود به ابراهیم! رفتیم به طرفش. حاجی .محو چهره ابراهیم بود .بی اختیار ابراهیــم را در آغوش گرفت. چند لحظه ای در این حالت بودند .گویی می دانستند که این آخرین دیدار است بعد ابراهیم ســاعت مچی اش را باز کرد و گفت: حســین، این هم یادگار !برای شما چشــمان حاج حسین پر از اشک شــد، گفت: نه ابرام جون، پیش خودت .باشه، احتیاجت می شه .ابراهیم با آرامش خاصی گفت: نه من بهش احتیاج ندارم حاجی هم که خیلی منقلب شــده بود، بحــث را عوض کرد و گفت: ابرام جــون، برا عملیــات دو تا راهکار عبوری داریم، بچه هــا از راهکار اول عبور .می کنند .من با یک ســری از فرمانده ها و بچه های اطاعات از راهکار دوم می ریم .تو هم با ما بیا ابراهیــم گفت: من از راهکار اول با بچه های بســیجی می رم. مشــکلی که نداره!؟ .حاجی هم گفت: نه، هر طور راحتی ابراهیــم از آخریــن تعلقات مادی جدا شــد. بعد هم رفــت پیش بچه های .گردان هایی که خط شکن عملیات بودند و کنارشان نشست 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
15.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«بزنش... بزنش» پخش تصاویری از جنایت رخ داده در کرج برای اولین بار و همزمان با برگزاری اولین جلسه دادگاه بررسی شهادت شهید عجمیان 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
‌🌷مهدی شناسی ۴۳۰🌷 🌹ﻟَﺎﺋِﺬٌ ﻋَﺎﺋِﺬٌ ﺑِﻘُﺒُﻮﺭِﻛُﻢ🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 🔶ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﻩ ﻣﻲ‌ﺷﻮﻡ: ۱-ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﮔﻲ ﺑﻪ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﻋﺼﻤﺖ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﺳﻴﺐ‌ﻫﺎﻱ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻣﺼﻮﻥ ﻣﻲ‌ﻣﺎﻧﻴﻢ. ۲-ﺷﻤﺎ ﭘﻨﺎﻫﮕﺎﻩ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﻭ ﺩﺭ ﮔﺬﺭ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﻴﺴﺘﻢ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺟﺎﻱ ﺍﻣﻨﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻧﻤﻲ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮﺩ. 🔶" ﻟَﺎﺋِﺬٌ "یعنی ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﻴﻠﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺴﺘﻮﺭ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻢ ﺗﺎ ﺷﻴﺎﻃﻴﻦ ﭼﺸﻤﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﻴﻔﺘﺪ. 🔶»ﺑِﻘُﺒُﻮﺭِﻛُﻢ«: ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﺎ ﻫﺮ ﻛﺠﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﻘﺪﺱ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻛﻨﻴﻢ ﺍﻣّﺎ ﻣﻨﺎﻓﺎﺗﻲ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﻭﻳﻢ ، ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺩﺍﺋﻢ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﻌﻘﻴﺐ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﻪ ﻗﺒﻮﺭ ﺍﻳﻦ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺍﻥ ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﻩ ﻣﻲ‌ﺷﻮﻡ ﺗﺎ ﻣﺪﺗﻬﺎ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ. 🔶ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻋﺒﺎﺭﺗﻬﺎ ﺷﻮﻕ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻣﻲ‌ﺷﻮﺩ ، ﻣﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺷﺘﻴﺎﻕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻴﻢ.ﺑﺎ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺑﻲ‌ﻋﺮﺿﮕﻲ ﻣﺎ ﻛﻨﺎﺭ ﻣﻲ‌ﺭﻭﺩ ﻭ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻣﻮﺩﺗﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﺩﺭ ﻣﻲ‌ﺁﻳﺪ. 🔶" ﺇِﻟَﻬِﻲ ﻫَﺐْ ﻟِﻲ ﻛَﻤَﺎﻝَ ﺍﻟِﺎﻧْﻘِﻄَﺎﻉِ ﺇِﻟَﻴْﻚ" ﺧﺪﺍﻳﺎ!ﻛﺎﺭﻱ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻮﺟﻬﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺷﻮﺩ. ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺍﻧﻘﻄﺎﻉ ﻣﻲ‌ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ زیارت شونده ﻛﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﻓﻴﺾ ﺍﺳﺖ ، ﺗﻮﺟﻪ ﺧﺎﺹ ﺩﺍﺭﻳﻢ. 🔶ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﺻﻮﺭﻱ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺻﺪﻕ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﻭ ﺻﺪﻕ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﻣﻲ‌ﮔﺬﺍﺭﺩ. ﺻﺪﺍﻗﺖ ﺯﺍﺋﺮﻱ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺎ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﻲ‌ﺷﻮﺩ. ﺑﺎﻳﺪ ﻫﻤﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻋﺎﺷﻘﻲ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ. 🔶ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻋﺘﺼﺎﻡ ﻭ ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﮔﻲ ﺣﻘﻴﻘﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺣﺎﺻﻞ ﻣﻲ‌ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ که اولا ﺍیشان ﻭﻟﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺛﺎﻧﻴﺎً ﻣﺤﺒﺘﻲ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺛﺎﻟﺜﺎً ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻭ ﺷﻜﺎﻳﺖ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻜﻨﻢ. ﺭﺍﺑﻌﺎً ﻣﺘﺎﺑﻌﺖ ﻛﺎﻣﻞ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ. ﺧﺎﻣﺴﺎً ﻣﻌﺮﻓﺘﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﻓﺰﺍﻳﺶ ‌ﻳﺎﺑﺪ. 🌹مُستَشفِعٌ ﺇِﻟَﻰ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻋَﺰَّ ﻭَ ﺟَﻞَّ ﺑِﻜُﻢ🌹 🍃ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺍﺯ ﻃﻠﺐ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻢ ﺑﺴﻮﻱ ﺧﺪﺍﻱ ﺳﺒﺤﺎﻥ ﺑﻮﺳﻴﻠﻪ ﺷﻤﺎ.ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﻓﻲ ﺍﻟﻮﺍﻗﻊ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﻮﻡ. 🍃۱-ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﺩﺍﺭ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲ‌ﺩﻫﻢ ﻭ ﺑﻮﺳﻴﻠﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﺟﻪ ﺩﺍﺭﻡ. ﻳﻌﻨﻲ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺍﺋﻢ ﻋﺒﺪ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻛﺴﻲ ﺗﻮﺟﻪ ﻣﻲ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﻋﺒﻮﺩﻳﺖ ﺗﺎﻡ ﺩﺍﺭﺩ. 🍃۲-ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﻲ‌ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﺩﻋﺎﻱ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ ﻭ ﻋﻤﻞ ﻣﻘﺒﻮﻝ ﻭ  ﺍﺭﺗﻘﺎﺀ ﻣﻘﺎﻡ ﺩﺭ ﺑﻨﺪﮔﻲ ﻭ ﻣﻌﻴﺖ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ. 🍃امام ﻭﺟﻪ ﺍﻟﻠﻪ است ﺑﺮﺍﻱ ﻧﺰﺩﻳﻜﻲ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ،ﻧﻪ ﭘﻮﻝ، ﻧﻪ ﺁﺑﺮﻭ ﻭ ﻧﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ.ﻫﻴﭻ‌ ﻛﺪﺍﻡ ﻧﻤﻲ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﻭﺳﺎﻃﺖ ﻛﻨﻨﺪ.ﻓﻘﻂ ﺍﻣﺎﻡ زمان ﻣﻲ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﻭﺻﺎﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺷﻮﺩ. 🍃ﺍﮔﺮ ﻣﺎ ﭼﺴﺒﻴﺪﻩ ﺑﻪ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﻫﺮ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﻫﻢ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﻢ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﻲ‌ﺩﻫﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﺎﺩﻱ ﺑﺎﻻ‌ ﻣﻲ‌ﺑﺮﺩ ﻭ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﻫﻢ ﺣﻖ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻧﺪﺍﺭﺩ. 🍃ﺧﺪﺍﻳﺎ !‌ ﻣﻲ‌ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻏﺖ ﺑﻴﺎﻳﻢ ﻭ ﺍﺯ امام زمانم ﻣﻮﺟﻪ‌ﺗﺮ ﺳﺮﺍﻍ ﻧﺪﺍﺭﻡ.ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻳشان ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻣﻲ ﻛﻨﻢ ﺗﺎ ﻗﺒﻮﻟﻢ کنند ﻭ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺎﻳﻲ ﻭ ﺟﺎﻱ ﺧﻮﺑﻲ ﻛﻨﺎﺭ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﺑﺪﻫﻨﺪ. eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
💙 :) 🌱 اسمے ڪہ هرگز نشنیده ایم ؟! یہ خونہ قدیمے ... دو طبقہ اما تمیز و نوسازی شده ... مادرش هنوز گریہ مےڪرد ... بہ زحمت مےتونست حرف بزنہ ... برام عجیب بود ... از زمانے ڪہ خبر مرگ پسرشون رو شنیده بودن، چند ساعت مےگذشت ... و یہ بچہ شرور، چیزے نبود ڪہ این همہ بہ خاطرش گریہ ڪنن ... پدرش برای بانڪ ڪار مےڪرد ... و مادرش خیاط لباس هاے مجلسے و پرام ... هر دوشون بہ سختے ڪار مےڪردن تا بتونن پسرشون رو بہ یہ ڪالج و دانشگاه خوب بفرستن ... تا بتونہ آینده خوبے داشتہ باشہ ... چیزے ڪہ ڪریس هم، توے سال آخر عمرش بہ دنبالش بود ... دیدن تلاش خانواده باعث شده بود مسیرش رو عوض ڪنہ؟... یا بعد از عوض شدن مسیرش، تلاش خانواده چند برابر شده بود؟ ... هر چند، مادرش بیشتر از سہ سال بود ڪہ براے ڪمڪ بہ مخارج خانواده وارد عرصہ شده بود ... چیزے مبهم و گنگ توے ذهنم موج مےزد ... چیزے ڪہ هیچ سوالے آرامش نمےڪرد و نمےتونستم پیداش ڪنم ... چیزے ڪہ توے حرف هاے پدر و مادرش هم بهش اشاره اے نمےشد ... تنها اشاره ارزشمند ... اسم ساندرز بود ... اونها حتے بہ اینڪہ پسرشون سابقا عضو یہ گروه گنگ بوده، اشاره اے نڪردن ... - لالا ... دخترے رو بہ این اسم مےشناسید؟ ... با شنیدن این اسم ... هر دوشون جا خوردن ... چشم هاے مادرش پرید و نگاهے ڪہ توش نگرانے با قدرے ترس قاطے شده بود رو، چرخوند سمت همسرش ... ذهن خودش نمےتونست جوابے براش پیدا ڪنہ ... آقاے تادئو ڪمے خودش رو روے مبل جا بہ جا ڪرد ... نسبت بہ همسرش، ڪنترل بیشترے روے چهره اش داشت ... اما اون هم ... - خیر ڪارگاه ... ما هرگز چنین اسمے رو نشنیدیم ... با هیچ جملہ‌اے بہ این اندازه نمےتونستم مطمئنم بشم ڪہ اونها دارن خیلے چیزها رو مخفے مےڪنن ... اما چرا؟ ... چرا باید بہ افرادے ڪہ دنبال پیدا ڪردن قاتل پسرشون هستن دروغ بگن؟ ... اوبران هنوز مےخواست با اونها صحبت ڪنہ ... اما صحبت باهاشون دیگہ فایده اے نداشت ... نمےشد بہ هیچ حرف شون اعتماد ڪرد ... نہ تا وقتے ڪہ بہ جواب این چرا ... پے مےبردم ... از جا بلند شدم ... - خانم تادئو ... مےتونید اتاق ڪریس رو بهم نشون بدید؟ ... نگاهے بہ همسرش ڪرد و از جا بلند شد ... انگار منتظر اجازه و تایید اون بود ... نسبت بہ همسرش ڪنترل ڪم ترے روے خودش داشت ... باید از همدیگہ جداشون مےڪردم ... اینطورے دیگہ نمےتونست در پاسخ سوال ها بہ شوهرش تڪیہ ڪنہ ... و اوضاع آشفتہ درونش این فرصت رو در اختیارم مےگذاشت ڪہ جواب اون چرا رو پیدا ڪنم ... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
یکی میگفت: شب فرارسیده دیگری گفت: صبح درراه است... ⭐️نگرش مثبت نیمی از موفقیت است✨ شبتون در آرامش 🍃🌺 ✨⭐️🌟🌙 @hedye110
﷽❣ ❣﷽ ‌یازﺩﻩ ﭘﻠﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﻓﺖ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﻠﮑﻮﺕ ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺯﻣﯿﻦ ﺷﻮﻕ ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺩﺍﺭﺩ 🥀ﻫﯿﭻ ﺳﻨﮕﯽ ﻧﺸﻮﺩ ﺳﻨﮓ ﺻﺒﻮﺭﺕ،ﺗﻨﻬﺎ 🕋ﺗﮑﯿﻪ ﺑﺮ ﮐﻌﺒﻪ ﺑﺰﻥ، ﮐﻌﺒﻪ ﺗﺤﻤﻞ ﺩﺍﺭﺩ... 🌺سلام بر موعود مهربان... @shohada_vamahdawiat
﷽ گردان کمیل، خط شــکن محور جنوبی و ســمت پاســگاه بــود. یکی از :فرماندهان لشکر آمد و برای بچه های گردان شروع به صحبت کرد ،برادرها، امشب برای عملیات والفجر به سمت منطقه فکه حرکت می کنیم دشمن سه کانال بزرگ به موازات خط مرزی، جلوی راه شما زده تا مانع عبور .شــود. همچنین موانع مختلف را برای جلوگیری از پیشروی شما ایجاد کرده .اما انشاءالله با عبور شما از این موانع و کانال ها، عملیات شروع خواهد شد با استقرار شما در اطراف پاسگاه های مرزی طاووسیه و رُشیدیه، مرحله اول .کار انجام خواهد شد بعد بچه های تازه نفس لشکر سیدالشهدا و بقیه رزمندگان از کنار شما عبور خواهند کرد و برای ادامه عملیات به سمت شهر العماره عراق می روند و .انشاءالله در این عملیات موفق خواهید شد :ایشان در مورد نحوه کار و موانع و راه های عبور صحبتش را ادامه داد و گفت مسیر شما یک راه باریک در میان میادین مین خواهد بود. انشاءالله همه شما که .خط شکن محور جنوبی فکه هستید به اهداف از پیش تعیین شده خواهید رسید صحبت هایش تمام شــد. بلافاصله ابراهیم شروع به مداحی کرد، اما نه مثل .همیشه! خیلی غریبانه روضه می خواند و خودش اشک می ریخت .روضه حضرت زینب را شروع کرد :بعد هم شروع به سینه زنی کرد، اولین بار بود که این بیت زیبا را شنیدم امان از دل زینب چه خون شد دل زینب بچه ها با ســینه زنی جواب دادند. بعد هم از اســارت حضرت زینب و .شهدای کربلا روضه خواند در پایان هم گفت: بچه ها، امشــب یا به دیدار یار می رسید یا باید مانند عمه .سادات، اسارت را تحمل کنید و قهرمانانه مقاومت کنید بعد از مداحی عجیب ابراهیم، بچه ها در حالی که صورت هایشان خیس از اشک بود بلند شدند. نماز مغرب وعشاء را خواندیم. از وقتی ابراهیم برگشته .سایه به سایه دنبال او هستم! یک لحظه هم از او جدا نمی شوم مــن به همراه ابراهیم، یکی از پل های ســنگین و متحرک را روی دســت .گرفتیم و به همراه نیروها حرکت کردیم حرکت روی خاک رملی فکه بســیار زجــرآور بود. آن هم با تجهیزاتی به وزن بیش از بیســت کیلو برای هر نفر! ما هم که جدای از وســایل، یک پل !سنگین را مثل تابوت روی دست گرفته بودیم همه به یک ستون و پشت سر هم از معبری که در میان میدان های مین آماده .شده بود حرکت کردیم حدود دوازده کیلومتر پیاده روی کردیم. رسیدیم به اولین کانال در جنوب .فکه. بچه ها دیگر رمقی برای حرکت نداشتند ساعت نه ونیم شب یکشنبه هفدهم بهمن ماه بود. با گذاشتن پل های متحرک .و نردبان، از عرض کانال عبور کردیم. ســکوت عجیبی در منطقه حاکم بود !عراقی ها حتی گلوله ای شلیک نمی کردند یک ربع بعد به کانال دوم رسیدیم. از آن هم گذشتیم. با بیسیم به فرماندهی .اطاع داده شد .چند دقیقه ای نگذشته بود که به کانال سوم رسیدیم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat