eitaa logo
شهدای ملایر
367 دنبال‌کننده
5هزار عکس
462 ویدیو
49 فایل
عکس، زندگینامه، خاطرات و وصیت نامه شهدای ملایر🍃🌷🍃 ارتباط با ما و ارسال عکس و خاطرات و وصیت نامه و ......به کانال شهدای ملایر 🍃🌷🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
شهدای ملایر
سلام علیکم طاعات و عباداتتون قبول باشه ان شاءالله استفاده و نشر تصاویر قابل تقدیر و تشکر وآرزوی ماس
✨🕯✨🕯✨🕯✨🕯✨🕯✨ 🕯✨🕯✨ ✨🕯✨ 🕯✨ ✨ 🌸 ....🌸 🕊به نام خدا.... 🌸 آمده بود. فصل رویش شقایق های سرخ و یاس های کبود فصل بوییدن عطر گل های محمدی و تو آمدی همراه با عطربندگی باگونه های به سرخی شقایق های صحرای زندگی... ❤️ در یک روز بهاری به دنیا آمد گریه هایش هم صداشد باشبنم عاشقی برگونه های سرخ لاله ها. 🌸بهارفصل روییدنش شد درسبزی خانواده ای مذهبی وتلاشگر در سی ونهمین سال از هزاروسیصدمین سال خورشیدی. 🍃فصل لالایی مادر با قصه های شبانگاهی پدرش روزگار رویایی اش شد زمانی که رهبرکبیرمان مژده داده بود سربازان من در گهواره اند. بی تاب بزرگ شدن بود تا کودکی اش راپشت سر گذاشت و راهی دبستان شد . روزگار برایش کمی سخت شد زمانی که هم درس میخواند و هم با برادرش تا پاسی ازشب در نانوایی پدر کارمیکرد. 🍃دبیرستان را تمام کرده بود و حالا "سربازان گهواره " ، خواب همه جوانهایی شده بود مثل مصطفی.... 🍃 ازهمان موقع اقتدا کرد به فرمانده اش و مخلصانه سربازیش را انجام داد تاانقلاب شد و سرزمینش مفتخر به نام .🌸🇮🇷🌸 ✨با آمدن نفسی تازه به کالبد وجودشان دمیده شد . مدتی بود که در منافقین و کُمله ها تحرکات ضد انقلابی خود را شروع کرده بودند آنها که خود را به بهای اندکی فروخته بودند از هیچ ظلمی به مردم مظلوم آنجا دریغ نمی کردند. هم بایست میرفت باید میرفت و مبارزه میکرد . مدتی بعد که مصطفی آمد این بار برای سرزمینش نقشه ای دیگر کشیده بودند ، جنگ شروع شد ، یک طرف ایران بود وطرف دیگر خدا میداند چند کشور....💔 دیگر بی تاب شد و بی قرارتر...❣ 🍃هم قدم شد با رفیق دیرینه اش حاج . عقد اخوتشان را انگار در آسمانها خوانده بودند هر دو راهشان یکی بود و صدایشان هم صدا . همه ۸ سال جنگ را ماند و مبارزه کرد هربار که می آمد سوغاتش تنی پر زخم بود انگار همه دیگر به این سوغاتی ها عادت کرده بودند. 🌹 سخت بود برایش ، همه جای جبهه که می رفت بوی عطر خاطرات او را برایش داشت. ۵ بود که هر دو با جسمی پر از درد به منطقه رفتن هنوز خوشحالی رزمنده ها را از دیدن آنها درمقابل نظرش بود.🕯 🌷جنگ که تمام شد آنچه برایش مانده بود تنی پر زخم بود و دلی بسیار تنگ از یاد یارانی که حالا خاطراتش مسکن دل بیقرار و دردهای استخوان سوزش میشد. ❤️فرزندانش باتصور اینکه جنگ تمام شود پدر می ماند وسهم همه این سالها نبودن را درکنارشان خواهد ماند .دلشان میخواست وقتی دستهای پدر رامیگیرند گرمی اش را مانند گرمی دلش احساس کنند . آخر سهم فرزندان ایران شاید بیشتر از آنها ازپدرشان شده بود. هرچند دلتنگ میشدند اما در دلشان به پدرشان افتخارمیکردند. 🌹مردی ازتبار رمضان وخیبر، بیت المقدس ،رزمنده ۴ و والفجر ، فرمانده بی ادعایی که حتی دشمن به تصور اشتباه از شوق به گرفتنش او را مزدور خوانده بود. ❤️راستی حاجی! چه سری است بین تو و بهار.... سلام بر آن روز که به دنیا آمدی در یک روز بهاری🌸 سلام بر آن روز که به آرزویت رسیدی دریک روز بهاری🕊 و سلام بر آن روز که میدانم باز هم بهاریست و می آیی این بار با آخرین رزمنده از تبار حیدر.✨ ✨ مظلوم شهرم فرمانده قلبهای آزاده ، جانبازی که جز زخم های تنت کسی حالت را نفهمید امشب میلاد توست 🌺🌸میلادت مبارک🌸🌺 🌸..... @Karbala_1365
🌹🕊 🕊 ... 🍂🌴 🌴از ارتفاع ساندویچی خط اصلی عراق بسته شده بود که باید تا آنجا را شناسایی می کردیم. به تجربه شناسایی های قبل، برای کوتاه کردن مسیر در روز ، تا زیر ارتفاع ساندویچی می‌رفتیم. نماز مغرب و عشا را می‌خواندیم و شناسایی را ادامه می‌دادیم. اما هر بار به گشتی‌های دشمن بر می خوریم که فعال تر از ما بودند، دور از چشم دشمن برمی‌گشتیم؛ زیرا کارمان رزم و درگیری نبود. تیم (شهید) هم شرایط مشابه من داشت. می رفتند و بر می گشتند. تا اینکه (جانبازشهید)و مسیر را تا پشت ساندویچی پا زدند. آنها در حین عبور از میدان مین به تله انفجاری خورده بودند و عراقی‌ها آمده بودند بالای سرشان و به محمد علی محمدی و محمد قربانی داده بودند.🕊🌹 آن شب علی خوش لفظ در حالی که هم‌تیمی‌هایش را در میدان مین جا گذاشته بود، عقب آمد. آن آدم همیشه سر خوش و خندان و خونسرد ، کوه غم شده بود. محمد علی محمدی یارغار و رفیق خلوتش بود و ناله های غریبانه او را داخل شنیده بود و با درد و آه از لحظه‌ای که عراقی‌ها به هر کدام از آن دو نفر ۶ تیر زده بودند، می گفت.💔 🍂هنوز زیر آوار غم این حادثه بودیم که حادثه مشابهی اتفاق افتاد. این بار فرمانده گردان مسلم بن عقیل، حاج رضا مستجیری و دوبلدی واحد و به کمین دشمن خوردند. مستجیری از دستشان فرار کرده بود، اما به محمد عرب و حسین جعفریان و حاج حسن تاجوک تیرخلاص زده بودند🕊🌹 علی آقا که از واحد رفته بود برگشت و همه ما را بسیج کرد که هر کدام از سمتی برویم تا شاید حاج رضا مستجیری را_ که از سرنوشتش بی خبر بودیم_ پیدا کنیم. بعد از دو روز پیکر بی جان محمد عرب و حسین جعفریان را یافتیم آن طرف تر، افتاده بود. عراقی ها آخرین تیر را به سرش زده بودند اما جان داشت و هنوز نفس می کشید...✨ او را به عقب انتقال دادیم اما از حاج رضا مستجیری اثری نبود و باز هم ناکام و به مقر واحد در مسیر به برگشتیم... 🍂………… بعد از درمان به بازگشت و عَلَم جهاد را تا جایگاه تیپ به دوش کشید و سرانجام در آخرین ماه های جنگ در یکم تیرماه سال ۱۳۶۷ در جبهه به رسید.🕊🌹 آزاده سرافراز حاج رضا مستجیری هم بعد از تحمل هفت سال در سال ۱۳۶۸ به آغوش وطن بازگشت.🕊 🌺راوی: فرمانده جعفرطیار(ع)همدان 📚منبع: …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌸 ..🌸 🌹سردارشهید 🌹 🌷 در به دنیاآمد. کودکی اش در محیطی آکنده ازمعنویت سپری شد.در سال 1346 جهت جهت تحصیل قدم به دبستان نهاد واین مرحله را از آغاز تا پایان باهوش و ذکاوتی که داشت به خوبی پشت سرگذاشت. حسن از همان ابتدا علاقه ای وافر نسبت به به سالارشهیدان حضرت حسین(ع) در دل داشت و در جلسات عزاداری مولایش با شور و شوق شرکت می کرد. در سال 54 وارد دبیرستان شد ودر این هنگام بود ذهن فعال او اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه را به خوبی درک می کرد. در جریانات فعالانه شرکت داشت به نحوی که چندین مورد به دست عوامل شاه مورد ضرب و شتم قرارگرفـت.وقتی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید ، با عشقی عجیب به دیدار محبوب خود در شتافت که درآنجا بخاطر شوق به این دیدار به زیر ماشین رفت اما با کمال تعجب صدمه ای به او نرسید. در آتشی که مزدوران ضد انقلاب در کردستان به پا کرده بودند جانانه حضوریافت وتا اوایل شروع جنگ تحمیلی در آنجا مشغول مبارزه با آنها شد. با زبانه کشیدن شعله جنگ به جبهه نبرد علیه کفار بعثی شتافت واینگونه صفحه ای دیگر از دفترمبارزات خود را ورق زد. در فروردین ماه سال 60 جهت به شهر آمد اماسریع پس ازاین امربه جبهه برگشت وماهها در آنجا ماند. در سال 61 به اتفاق تعدادی از فرماندهان جهت شناسایی منطقه جدید در رفته بودند که با برخورد به کمین دشمن و درگیری ، برادران : و به می رسند برادر حاج رضا مستجیری به درمی آید و به شدت می شود و عراقی ها به خیال اینکه او شهید شده رهایش می کنند وبعد از یکی دو روز توسط نیروهای خودی به عقب منتقل می شود. رشید حاج حسن تاجوک در حالی که جراحات بسیاری را در بدن داشت ، زخم ماندن در این تاب از کفش برده بود تا اینکه سرانجام پس از سالهای متمادی حضورش در جبهه ها و ایثار و فداکاریهای بی شمار در تاریخ اول ۶۷ نماز عشق را در محراب خون سلام گفت و به دیار معبود شتافت.❣ 🌸روحش شادو راهش پررهرو🌸 🌸.... @Karbala_1365
🔹️کتاب شهید الکرخ مستند روایی زندگی آزاده ی شهید احمدروستایی ✍️نویسنده :لیلاگودرزیان فر 🔸️مصاحبه :محمدروستایی 📖 این کتاب بابیانی ساده وروان به شرح زندگی می پردازد . نوجوانی که بعداز اولین حضورش در در عملیات شرکت می کند و به اسارت دشمن در می آید .در این کتاب که از فصل مختلفی تشکیل شده است سعی شده به زوایای مختلف به یک خانواده ی شهید بپردازد به خصوص شهدایی که در به شهادت رسیده اند و ابتدا بانام شهدای گمنام یا مفقودالاثر ثبت شده اند . کتاب شهید الکرخ فقط از جبهه و جنگیدن و دفاع کردن سخن نمی گوید از سختی های اسارت وچشم انتظاری خانواده ها برای رسیدن کوچکترین خبر از فرزندانشان ،از شوق وصال بعد از سال ها و دیدار با پیکر عزیزانشان به خوبی سخن گفته است که این از ویژگی های بارز و یکی از عوامل موفقیت این کتاب بوده است.کتابی که به شش زبان (عربی ،انگلیسی ،اردو ،اسپانیایی ،فرانسه وکردی سورانی )ترجمه شده است وتاکنون به رسیده است. @entesharat_sarir
🔹️کتاب شهید الکرخ مستند روایی زندگی آزاده ی شهید احمدروستایی ✍️نویسنده :لیلاگودرزیان فر 🔸️مصاحبه :محمدروستایی 📖 این کتاب بابیانی ساده وروان به شرح زندگی می پردازد . نوجوانی که بعداز اولین حضورش در در عملیات شرکت می کند و به اسارت دشمن در می آید .در این کتاب که از فصل مختلفی تشکیل شده است سعی شده به زوایای مختلف به یک خانواده ی شهید بپردازد به خصوص شهدایی که در به شهادت رسیده اند و ابتدا بانام شهدای گمنام یا مفقودالاثر ثبت شده اند . کتاب شهید الکرخ فقط از جبهه و جنگیدن و دفاع کردن سخن نمی گوید از سختی های اسارت وچشم انتظاری خانواده ها برای رسیدن کوچکترین خبر از فرزندانشان ،از شوق وصال بعد از سال ها و دیدار با پیکر عزیزانشان به خوبی سخن گفته است که این از ویژگی های بارز و یکی از عوامل موفقیت این کتاب بوده است.کتابی که به شش زبان (عربی ،انگلیسی ،اردو ،اسپانیایی ،فرانسه وکردی سورانی )ترجمه شده است وتاکنون به رسیده است. @shop_sarir