eitaa logo
✨شکوهِ شعر✨
230 دنبال‌کننده
437 عکس
51 ویدیو
3 فایل
اینجا شعر را زندگی می‌کنیم🪴 @shokoohsher✨ . ارتباط با ما @poem14 برایم ناشناس بنویس:👇 https://harfeto.timefriend.net/17359128070831
مشاهده در ایتا
دانلود
✨شکوهِ شعر✨
نیاز دارم که نامت را بر زبان بیاورم نیاز دارم که آتش کوچکی برافروزم به لباس نیاز دارم به پالتو و به
امروز نیاز دارم که نامت را بر زبان بیاورم و مشتاق تک‌تک حروفِ نام تو هستم مثل کودکی که مشتاق یک تکه‌ شیرینی‌ست مدت‌هاست که نامت را بالای نامه‌هایم ننوشته‌ام و آن را همچون خورشیدی بالای برگه نکاشته‌ام و از آن گرم نمی‌شوم اما امروز که پاییز به من تاخته و پنجره‌هایم را گرفته، نیاز دارم که نامت را بر زبان بیاورم نیاز دارم که آتش کوچکی برافروزم به لباس نیاز دارم به پالتو و به تو ای ردای بافته‌شده از شکوفه‌ی پرتقال و گل‌های شب‌بو! ☘️ @shokoohsher
مگو چرا به وصالش امید می‌بندی؟ کجا نوشته گناه است آرزومندی؟! 🌱 @shokoohsher
✨شکوهِ شعر✨
مگو چرا به وصالش امید می‌بندی؟ کجا نوشته گناه است آرزومندی؟! #محمدمهدی_سیار🌱 @shokoohsher✨
مگو چرا به وصالش امید می‌بندی؟ کجا نوشته گناه است آرزومندی؟! اگر نسیم نوازش‌گری کرشمه کند بهار می‌دمد از شاخه‌های پیوندی به اشک شورشی‌ام کاش بنگری ای عشق! چه می‌شد از دل دیوانه دل نمی‌کندی؟ کویر خشکم و گل می‌شکفت از گلم آه... به من به خواری اگر هم نظر می‌افکندی کجا بیابمت ای کیمیای خاک شدن! که بوتراب قبولم کند به فرزندی به حکم عشق سپردیم دل به یک نگهش به حکم عقل سپاریم جان به لبخندی 🌱 @shokoohsher
❤️🕊️ هــــــم دعـــا کـن گره از کار تو بگشايد عشق هــــــم دعـــا کــــن گره تـازه نيــــفزايـد عشق... 🍃 @shokoohsher
جغرافیایِ کوچک من بازوان توست ای‌کاش تنگ‌تر شود این سرزمین به من... @shokoohsher🌱
محتاج قصه نیست گرت قصدِ خون ماست چون رخت از آن توست، به یغما چه حاجت است؟! ☘️ @shokoohsher
دموکراسی؟ آری... حتماً اما با زنی دیوانه چون من چه می کنی، که پیاپی به دیکتاتوریِ عشقِ تو رأی می دهد؟! 🌱 @shokoohsher
زندگی عشق را به کشتن داد، دوست دارم به یار برگردم... ☘️ @shokoohsher
✨شکوهِ شعر✨
زندگی عشق را به کشتن داد، دوست دارم به یار برگردم... #سیده_تکتم_حسینی☘️ @shokoohsher✨
زندگی عشق را به کشتن داد، دوست دارم به یار برگردم دوست دارم که مثل روز ازل، به خداوندگار برگردم دوست دارم رها و بی‌افسار، همچنان اسب‌های وحشی دشت رم کند در رگم جنونی سرخ، به منِ بی سوار برگردم بدوم مثل رود با لبخند، بروم شاد و خرم و خرسند برسم بر فراز کوه بلند، به لب آبشار برگردم چه غم و اشک و آه یکریزی، چه پریشانی غم انگیزی کاشکی مثل باد پاییزی، به کنار انار برگردم می رود مات و گیج و سرگردان، تن من، این جنازه ی لنگان راه افتاده ام از این مردن، به خودم از مزار برگردم دوست دارم برویم از تابوت، از دل خاک تیره مثل گیاه هر زمستان به خواب خوش بروم، مثل گل هر بهار برگردم دوست دارم که مثل عصر حجر، بشوم همنشین سنگ و سرخس دوست دارم عقب عقب بروم، بروم تا به غار برگردم... ☘️ @shokoohsher
خود را چو یافتی، همه عالم از آن توست چشم از جهان بپوش، طلبکار خویش باش! 🍃 @shokoohsher
باخنده ی گیلاس ها همراه خواهد بود راهی که چون دیدار ما کوتاه خواهد بود... ☘️ @shokoohsher✨  
✨شکوهِ شعر✨
باخنده ی گیلاس ها همراه خواهد بود راهی که چون دیدار ما کوتاه خواهد بود... #اعظم_سعادتمند ☘️ @shokoo
باخنده ی گیلاس‌ها همراه خواهد بود راهی که چون دیدار ما کوتاه خواهد بود بالای درها روی کاشی های سبز آبی با خط نستعلیق، بسم الله خواهد بود حتماً کنار حوض، سقاخانه می سازند آن روزها عهد کدامین شاه خواهد بود؟ صدها غزل از من به رسم یادگاری بر- قلب صنوبرهای خاطرخواه خواهد بود اینجا همیشه جای گرمی نذر گنجشکان حتی میانِ برفِ بهمن ماه خواهد بود! در بین آدم های دنیا، ما گل سرخیم از رازمان تنها خدا آگاه خواهد بود روزی برای عاشقان خسته از دنیا جای قرار ما، زیارتگاه خواهد بود! ☘️ @shokoohsher
لا تَسْتَطیع أنْ تُحِبُّها بِأسلوبٍ طبیعي، تِلكَ الّتي تَفْهَمُ الشِعْر... «نمی‌توانی به شیوهٔ معمولی دوستش بداری، زنی را که "شعر" می‌فهمد.» 🌱 ترجمه‌ 🍃 @shokoohsher
💚 نشسته جنگ و یَلی فاتح از غبار می‌آید علی می‌آید و همراه ذوالفقار می‌آید دو روز می‌‌گذرد از نبرد بَدر و کماکان جنازه پشت هم از سمت کارزار می‌آید در آن مقام که تیغش برهنه تاخته بیرون مرا سری است که در محضرش به کار می‌آید علی می‌آید و دل‌ها میان بقچه‌ی سبزش علی می‌آید و می‌دانم از شکار می‌آید به یک تکان عبایش هوا به عطسه می‌افتد کلنگ را به زمین می‌زند، بهار می‌آید نه مثل شمس فقط روز و چون قمر که فقط شب مرا بُتی است که فی‌ اللیل و النهار می‌آید خبر رسیده و قلبم ترک‌ترک شده از شوق که شهریار من امروز با انار می‌آید اگر پیاده می‌آید دو دیده تخت حصیرش دو گونه فرش مسیرش اگر سوار می‌آید میانه‌ی دو جهان لحظه‌ای است، طالبِ آنم چرا که گفته به هنگام احتضار می‌آید خدا کند که فقط بی‌ولای دوست نمیرم وگرنه با غم دنیا دلم کنار می‌آید چو دیگ بر سر آتش نشانده‌ سینه‌ی ما را که بعد مرگ هم از قبر ما بخار می‌آید 🍃 @shokoohsher
💚 خدا می خواست تا تقدیر عالم اینچنین باشد کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد خدا در ساق عرش خویش جایی را برایش ساخت که حتی ماورای دیده ی روح الامین باشد خدا می خواست از رخساره ی خود پرده بردارد خدا می خواست تا دست خودش در آستین باشد علیٌّ حُبّهُ جُنّه ، قسیمُ النّار والجَنّه خدا می خواست آن باشد، خدا می خواست این باشد علی را قبل از آدم آفرید و در شب معراج به پیغمبر نشانش داد تا حقّ الیقین باشد به جز نام علی در پهنه ی تاریخ نامی نیست که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین باشد به جز او نیست دستاویز محکم در دل طوفان به جز او نیست وقتی صحبت از حبل المتین باشد مرا تا خطبه های بی الف راهی کن و بگذار که بعد از خطبه ی بی نقطه ی تو نقطه چین باشد مرا در بیت بیت شعرهایم دستگیری کن غزل های تو بی اندازه باید دلنشین باشد غزل لطف خداوند است، شاعرها خبر دارند غزل خوب است در وصف امیرالمومنین باشد ☘️ @shokoohsher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جهان نگاه کودکی‌ست بی‌قرار، یا علی که غرق شد میان موج انفجار، یا علی جهان یتیم‌خانه‌ای‌ست تشنۀ نوازشی پدر ندیده است چون تو روزگار، یا علی جهان صدای مادری‌ست شیرزن که مانده است به رغم داغ، مثل کوه استوار، یا علی تو التیام شو برای آن پدر که می‌رسد کنار نعش دخترش امیدوار، یا علی نه لای‌لای مادران، که گوش شیرخواره‌ها به خون نشسته از صدای مرگبار، یا علی جهان چه بی‌وجود شد، به خواب رفت و دود شد جهان بی‌تو را نمانده اعتبار، یا علی جهان بی تو آه نه، تو هستی و کشانده‌ای حماسۀ حماس را به کارزار، یاعلی به بازوان مرحب‌افکنت مدد رسانده‌ای به جان این دلاوران داغدار، یا علی به وارثان خیبر از خروش حیدری بگو حواله‌شان بده به تیغ ذوالفقار، یا علی ✍🏻 🌱 @shokoohsher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ دلی كه خانۀ مولا شود حرم گردد كز احترام علی كعبه محترم گردد من از شكستن دیوار كعبه دانستم كه هر كجا كه علی پا نهد حرم گردد... 📝 استاد 🎨 استاد @shokoohsher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نشسته برف پیری روی مویت دلم می‌خواست تا باران بگیرد تنت از خستگی خُرد و خمیر است بیا تا خانه بوی نان بگیرد... ☘️ شعرخوانی در محضر @shokoohsher
از وقت و روز و فصل، عصر و جمعه و پاییز دلتنگند و بی تو من مانند عصر جمعه‌ی پاییز دلتنگم... 🌱 @shokoohsher
چشم به راه توام در چنان هنگامی بیا که گذشتن از تو ممکن نباشد... 🍃 @shokoohsher
✨شکوهِ شعر✨
چشم به راه توام در چنان هنگامی بیا که گذشتن از تو ممکن نباشد... #اورهان_ولی🍃 @shokoohsher✨
در چنان هنگامی بیا که گذشتن از تو ممکن نباشد که هیچ کس نتواند سکوتم را به هق هق گریه بدل کند دستانم در دستان هیچکس ذوب نشود لبهایم وقتی نام تو را می‌گویند از آتشش بسوزند هر بدنی که سعی دارد جایگزینت شود مثل شن‌های روان سرازیر شود در چنان هنگامی بیا که می‌پندارم فراموشت کردم می‌پندارم که تسلیم شدم می‌پندارم که دیگر دوستت ندارم در چنان هنگامی بیا که هر ذره خونی که در رگانم جاریست در مقابل جاذبه‌ی زمین تاب آورد آه…. آه…. در چنان هنگامی بیا که گذشتن از تو ممکن نباشد! 🍃 برگردان: 🌱 @shokoohsher
سلام الهه‌ی گیسو به باد داده‌ی من! چراغ روشن چشمت امام‌زاده‌ی من! تو شرح حال خودت را بگو! مرا ول کن غم است و شعر و شب، اعضای خانواده‌ی من دعای هر شبه‌ام عاقبت‌ به‌ خیرم کرد که سمت خانه‌ات افتاده راهِ جاده‌ی من لبالب از توام آغوش مهربانت کو؟ که بی‌گدار نریزد زمین زیاده‌ی من مگر تو کاشته‌ای تاک این حوالی را؟ به آفتاب شبیه است رنگ باده‌ی من و چند صفحه‌ی دیگر شروع قصه‌ی نو:  زنی شبیه تو دل برده از نواده‌ی من ☘️ @shokoohsher
دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود هوا گرفته‌ی عشق، از پس هوس نرود... 🌱 @shokoohsher
از بیم رقیب، جست‌ و جویت نکنم وز طعنِ حسود، گفت‌ و‌ گویت نکنم لب بستم و از پای نشستم امّا این را نتوان که آرزویت نکنم 🍃 @shokoohsher
گفتی: « دوستت دارم » و من به خیابان رفتم فضای اتاق برای پرواز کافی نبود ...! 🌱 @shokoohsher
 به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت  خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد... @shokoohsher☘️
دیدی که چه بی‌رنگ و ریا بود زمستان مظلوم‌ترین فصل خدا بود زمستان دیدیم فقط سردی او را و ندیدیم از هرچه دو رنگی است رها بود زمستان... 🌱 @shokoohsher
✨شکوهِ شعر✨
دیدی که چه بی‌رنگ و ریا بود زمستان مظلوم‌ترین فصل خدا بود زمستان دیدیم فقط سردی او را و ندیدیم از ه
دیدی که چه بی‌رنگ و ریا بود زمستان مظلوم‌ترین فصل خدا بود زمستان دیدیم فقط سردی او را و ندیدیم از هرچه دو رنگی است رها بود زمستان بود هرچه فقط بود سپیدی و سپیدی اسمی که به او بود سزا بود زمستان گرمای هر آغوش, تب عشق، دم گرم یکبار نگفتند چرا بود زمستان بی‌معرفتی بود که هربار ز ما دید با این همه باز اهل وفا بود زمستان غرق گل و بلبل شد اگر فصل بهاران بوی گل یخ هم به هوا بود زمستان با برف بپوشاند تن لخت درختان لبریز و پر از شرم و حیا بود زمستان در فصل خودش، شهر خودش، بود غریبه مظلوم‌ترین فصل خدا بود زمستان 🌱 @shokoohsher