#⃣ #روضه_دفتری
#⃣ #فیش_روضه_حضرت_رقیه
#⃣ #روضه_حضرت_رقیه
#⃣ #شب_سوم_محرم
#⃣ #ایام_محرم
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
" اللهم صل علی فاطمة و ابیها و امها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک"
السلام علیک یا أباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا سلام الله أبدا مابقیت وبقی اللیل والنهار ولاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی أولاد الحسین و علی أصحاب الحسین...
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلیّک...
دلگیرم از تمامی دنیا شتاب کن
مجنونم و بخاطر لیلا شتاب کن
در انتظار آمدنت روزها گذشت
ای وعده ی قدیمی دنیا شتاب کن
ای وارث عدالت و صبر و غم علی
با ذوالفقار حضرت مولا شتاب کن
وقتش رسیده صبح ظهورت فرا رسد
پایان بده بر این شب یلدا شتاب کن
جانم به لب رسیده از این روزگار پست
آقا به جان حضرت زهرا شتاب کن
بر آن تنی که زخمی و صد پاره گشته بود
بر آن سری که رفت به نِی ها شتاب کن
جان سه ساله دخترکی که گرفته بود
بر روی دامنش سرِ بابا شتاب کن
یا صاحب الزمان!...
*امشب شبِ رقیه است،اصلاً برا این دختر، خود به خود اشکا جاری میشه...قلب آدم میسوزه...تو روضه ی رقیه آدم پیر میشه... به خدا هر چی برات بگم از روضۀ سه ساله کم گفتم .. هر چی برات بگم ، تازه خیلی از روضه ها جا می مونه.. یه جوری صدا زد، نصف شب بابا رو کشوند خرابه، زینب کبری دید داره درِ خرابه وا میشه، گفت: عمه! همه رو بگو بلند شن، چی شده عزیز دلم؟ عمه! بابام داره میاد خرابه، همه بلند شدن، یهو دیدن چند نفر درِ خرابه رو وا کردن، زینب سریع بلند شد، اومد جلو، صدا زد: تو رو خدا کاری باهاش نداشته باشین، قول میدم ساکتش کنم، نانجیب اومد جلو، داد زد سر بچه، چیه این وقت شبی شهر رو به هم ریختی؟ چته هی داد میزنی؟ بچه یه ذره خودش رو جمع کرد، صدا زد: بابامو میخوام، گفت: باشه باباشو بهش بدین، یه جوری سر باباشو کنارش زمین زدن ...حسين! با این دستای کوچیک سر رو بلند کرد .. مراقب بود سر از رو دستاش نیفته .. سر رو به سینه چسبانید .. شروع کرد به درد و دل كردن با بابا...*
بابایی ..
به هم خورده وضعم پریشونمُ سوخته موهام
منو مسخره کردنم از بس که کهنه ست لباسام
واویلا …
منو میزدن بی بهونه بابایی ..
روی صورتم رد خونِ بابایی ..
تو این مدتی که نبودی می خوردم
به جایِ غذا تازیونه بابایی ..
بابایی ..
فضایِ خرابه برایِ رقیه ت عذابه
یه گوشه زمین گیرم و گریه هام بی جوابه
واویلا …
بابایی ..
تموم تنم زخمیِ زیر چشمام کبوده
اینا یادگاری از اون کوچه هایِ یهوده
واویلا …
شکستن تو بازار سرم رو بابایی
لگد می زدن پیکرم رو بابایی
همونی که گوشواره مو کندُ با خنده می گفت
کشید از سرم معجرم رو بابایی
*یه وقت همه دیدن رقيه رو زمین افتاد ... جلو اومدن دیدن سر یه طرف افتادِ رقيه جان داده...شبِ حضرت رقیه ، همۀ شهدایِ مدافعِ حرم و یاد کنیم ، الان جاشون خالیِ ... همه شون رو سهیم کنید ، صدات برسه به خرابه ...یا حسین ....*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ......
✓سیمای حرم↶
http://eitaa.com/simaye_haram
✓حرز حرم↶
https://eitaa.com/herze_haram
#⃣ #روضه_دفتری
#⃣ #فیش_روضه_طفلان_زینب
#⃣ #روضه_طفلان_حضرت_زینب
#⃣ #شب_چهارم_محرم
#⃣ #ایام_محرم
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و امها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
السلام علیک یا أباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا سلام الله أبدا مابقیت وبقی اللیل والنهار ولاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی أولاد الحسین و علی أصحاب الحسین...
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلیّک...
چرا آواره کوه و بیابانم، نمی دانم
چه می خواهد غم عشق تو از جانم، نمی دانم
به سمت آسمان رو می کنم هر روز می پرسم
کجایی ماهِ پشت ابر پنهانم؟ نمی دانم
*مولای من!*
تو که هر هفته امضا می کنی پرونده ی مارا
نمی مانم چرا بر عهد و پیمانم، نمی دانم
در این عصر غم و تردید آقا با ظهور تو
به جا می ماند آیا دین و ایمانم؟ نمی دانم
فدای قلب پر مهرت که این شب ها پر از درد است
مُحرَم مثل تو ناحیه می خوانم، نمی دانم
*من اگه هزار سالم گریه کنم مثل شما نمیشه،شنیدم شب و روز برا جدت گریه می کنی...*
چه می شد اینکه مانند شما خون گریه می کردم
خدا می کرد چون زینب پریشانم، نمی دانم
حضرت زینب سلام الله دوتا فرزندش رو آماده کرد. دوتاشون روخواست، عونومحمد! آبروی من رو نبرید من خیلی جلو داداشم آبرو دارما. تمیزشون کرد، سُرمه توچشماشون کشید، با دستای خودش موهاشون روشونه کرد. گفت خودتون دوتایی برید با دایی تون حرف بزنید.هرجوری هست راضیش کنید نبینم دست خالی برگردید. دوتایی بدو بدو اومدن تو خیمه ی حسین، دایی جان! ما رو مادر فرستاده. برا چی اومدید؟ دایی جان یه چیزی میگیم نه نیار، دایی ما که میبینیم دیگه یار نداری، تنها شدی ...ما اومدیم فداییت بشیم، ابي عبدالله دست رد به سينشون زد، اذن ميدان بهشون نداد...
يه وقت بي بي زينب ديد آقازاده هاش دارن با چشم گريون از خيمه ي دايي ميان، چي شده مادر؟ چرا داريد گريه مي كنيد؟ چرا برگشتيد؟ گفتن: مادر! هر كاري كرديم دايي قبول نكرد بريم، دایی ما رو نپذیرفت، ماروقبول نکرد. گفت شما باید کنار خواهراتون، کنار مادرتون وکنار این زن وبچه ها باشید. بی بی دست دوتا بچه هاش روگرفت..رفت خیمه ی حسین. داداش! قرار ما این نبود. چرا این دوتا بچه رو رد می کنی؟ حالا که نوبت به بچه های من رسید میگی باید بالاسر ما باشن، خوبه اینا ببینن دستای من رو میبندن. خوبه اینا باشن ببینن مادرشون بین نامحرماست، داداش! به حق مادرمون زهرا روم رو زمين نزن...
بعضي نقل ها نوشتن: ابي عبدالله كوهِ عاطفه است، تا اومدن دوتايي افتادن رو پاهاي حسين، دست و پاي دايي رو مي بوسن، هي ميگفتن: جانِ مادرت فاطمه بذار بريم؛ اجازه گرفتن، پَر پرواز گرفتن، اومدن شروع كردن با مادر وداع كردن، لباس جنگي به تنشون نمي رفت، كلاه خود نداشتن، زره نداشتن، سپر نداشتن
تمام مقاتل نوشتن اين دوتا برادر با هم رفتن ميدان، دو تا برادر ديگه اي هم با هم رفتن، اين يه معني داره، وقتي دو تا برادر خيلي به هم وابسته باشن، از هم جدا نميشن، محمد و عون هم با هم رفتن ميدان، گفت: تو با قرآن خوندنت اين لشكر رو نصيحت كن، من ميجنگم، پشت به پشتِ هم، دو تايي دارن با هم ميجنگن، اول قاريِ قرآن عون رويِ زمين افتاد، داشت نصيحت مي كرد، اينقدر با سنگ زدنش، بچه زخمي افتاد روي زمين، عون افتاد، محمد ايستاده، كارش سخت شد، دوتا كار داره، كارِ اولش اينه با دشمن بجنگه، كارِ دومش اينه مواظبِ بدنِ برادرش باشه، چرا مواظبِ بدن؟ مبادا بيان به بدنش جسارت كنن، مبادا بيان بدنِ برادرش رو غارت كنن، خدارو شكر محمد بود، تا زخمي شد و ايستاد، ابي عبدلله داره ميبينه، به سرعت خودش رو رسوند، اين دو تا آقازاده رو بغل كرد به سينه چسبوند، برگردوند به خيمه، يه جمله بگم ناله بزنيد؛ خدارو شكر يه برادر زنده بود از بدنِ برادر مراقبت كنه، اما كاش تو گودال قتلگاه يه نفر كنارِ بدنِ ابي عبدالله مي موند، حسين!
ابي عبدالله جنازه ي بچه هارو آوُرد سمت خيمه ها، اما مادرشون زينب از خيمه ها بيرون نيومد، همه منتظرن زينب هم بياد، آخه هر شهيدي رو ابي عبدالله آوُرد، زينب رفت به استقبال، اما اينجا ورق برگشت، ديدن اين مادرِ شهيد نيومد بيرون، هي بهش گفتن: پاشو، بچه هات رو آوُردن، اما نيومد بيرون، هيچ جايي هم ننوشتن چرا بيرون نيومد، اما دل ميگه: شايد حسين خجالت بكشه، اينجا زينب نيومد، سراغ بچه هاش رو نگرفت، اربعين كربلا اومد كنارِ قبر حسين، گفت: داداش! يادته، سراغ بچه هام رو نگرفتم، الان هم تو سراغِ دخترت رو نگير، سراغ رقيه رو از من نگير، بيار دستت رو بالا، به نيت فرج بگو: ياحسين!...*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ......
✓سیمای حرم↶
http://eitaa.com/simaye_haram
✓حرز حرم↶
https://eitaa.com/herze_haram
#⃣ #روضه_دفتری
#⃣ #فیش_روضه_حضرت_عبدالله
#⃣ #روضه_حضرت_عبدالله
#⃣ #عبدالله_بن_الحسن
#⃣ #شب_پنجم_محرم
#⃣ #ایام_محرم
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و امها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
السلام علیک یا أباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا سلام الله أبدا مابقیت وبقی اللیل والنهار ولاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی أولاد الحسین و علی أصحاب الحسین...
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلیّک...
هر کس از دل دعا دارد
امیدی بر شفا دارد
درد ما را تویی درمان
درد دوری دوا دارد
چشمم به در است بیا مهدی
وقت گذر است بیا مهدی
با چشمم راهت را جارو زده ام
من منتظرم من منتظرم
با دست خالی بر تو رو زده ام
من منتظرم من منتظرم
بیا آقای من...
*شب پنجم ماه محرم، شب امام حسنی هاست..شب عبدالله بن حسنه.. امشب باید امام حسنی گریه کنید میدونید یعنی چی؟ یعنی باید آروم گریه کنید. امامحسنی ها همیشه یه غمی تو دلشونه نمیتونن به کسی بگن...*
شب پنجم که می رسد از راه
روضه را غرق آه باید خواند
از یتیم حسن که میگوییم
روضهی قتلگاه باید خواند
* یکی از حرفهایی که امام مجتبی كنار بسترش به داداشش ابي عبدالله فرمود این بود: بعدِ من برا بچه هام پدری کن...*
روز آخر نیامده است اما
روضه رفته است داخل گودال
مثل مرغی که بال او کَنده است
حسنی زاده میزند پَر و بال
*لذا ابی عبدالله روز عاشورا با عبدالله اونجوری برخورد کرد به حضرت زينب سلام الله عليها فرمود :"إِحْبِسیهِ یا اُختي" یعنی محکم دستش رو بگیر رهاش کنی میاد وسط میدان...*
لحظهی آخر است و این میدان
گرچه مَرد نَبرد میخواهد
حسنی زاده! پیش عمه بمان
بعد از این، خیمه مرد میخواهد
حیف از آن دست حیف از آن بازو
دست خود را به تیغ نسپاری
پیش زینب بمان که بعد عمو
عَلَم و مشک را تو برداری
پیشِ زینب بمان که میترسم
روضهی پشت در شود تکرار
مادرم بازوی کبودی داشت
دست خود را به تیغها نسپار
*وقتی شب عاشورا فهمید همه كشته میشند،به هركی می رسید می گفت: منم فردا میرم. از اول صبح هی به عمو گفت:منم میرم. همه نگاهش می كردند،این بچه یك ساله بوده تو دامن عمو بزرگ شده،به حسین هم عمو می گفت هم بابا، حسین می رفت تو معركه بدنی رو بیآره اینم می رفت، بچه رو دیدی تو شلوغی ها عوض اینكه بره كنار بایسته زیر دست و پا نیآد، هی میآد جلو،اونم باید بگیری، علی اكبر رو می آورد حسین، دستش به عبای حسین بود، حسین دو تا دستاش بند بود، فقط علقمه با حسین نرفت، اگه می رفت، بر نمی گشت، چون رو عمو عباسشم خیلی حساس بود، دائماً هی ابی عبدالله به زینب می فرمود:این بچه رو مراقب باش...
چی دیده عبدالله؟چی شد دستش رو رها کرد رفت سمت میدان؟ دستش تودست عمه است. یعنی هرجا عمه رفته عبدالله هم رفته. یعنی هرچی عمه دیده عبدالله هم دیده...
دید عموش رو سنگ بارون کردن، دید تیر به قلب عمو خورد.دید عموش از بالای ذوالجناح افتاد، همه ی اینها رو دیده..هی میخواست دستش رو بکشه عمه نمیذاشت. دست عبدالله رو محکم گرفته بود..وای به دل زینب..یه نگاه کرد دید تا عمو افتاد، همه ریختن دور عمو، شمشیرها بالا میره ، نیزه ها بالا میره، دید گردوخاک شد هوا تیره وتار شد دیگه عمو رو نمیبینه. هی چشماش رو تیز کرد، هی رو پنجه ی پا بلندشد، هی دستش رو کشید، عمه نذاشت. گرد و خاک آروم آروم خوابید..تا گرد وخاک خوابید دید موهای عموش تودستای نامرده. الان که سر و جدا کنه. تا شمشیر بالا رفت، دست زینبم بالا رفت..دست عبدالله رها شد، الان وقت خوبیه دوید وسط میدان ،از لای اسبها هی خورد زمین ..*
عمه ببین عمو چه بی حال شده
عمه، عمو وارد گودال شده
عمه ببین جلوچش مادرش
به زیر دست وپا لگد مال شده
هر جوری که شد میرم تو قتلگاه
نمیذارم عموی من بمونه بیپناه
فکری واسه زخم پرِ عمو کنم
دستم رو باید سپرِ سر عمو کنم
*تا شمشیر رفت بالا، این بچه بازوش رو سپر کرد..استخون رو زد شکست. افتاد تو بغل عمو، اولین حرفی که زد گفت:وای مادرم ...داغ مادر برا حسین تازه شد..این بچه تو بغل حسین، جون داد...
کسی این بچه رو آورد عقب یا نه؟ اصلاً کسی مونده بود برش گردونه؟ هیشکی برش نگردوند تو بغل حسین بود وقتی شمر اومد..وقتی اسبا اومدن..شهدا با روح و جانشون فدای حسین شدن.. اما این بچه یه فرق دیگه هم داره. جدای از اون شهدای کربلا عبدالله با پوست وگوشت وخونش با حسین حل شد.... حسین..*
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج….خدایا نسل ما ذریه ی ما زیر سایه ی حسین، حسینی ثابت قدم قراربده..
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ......
✓سیمای حرم↶
http://eitaa.com/simaye_haram
✓حرز حرم↶
https://eitaa.com/herze_haram
#⃣ #روضه_دفتری
#⃣ #فیش_روضه_حضرت_قاسم
#⃣ #قاسم_بن_الحسن
#⃣ #روضه_حضرت_قاسم
#⃣ #شب_ششم_محرم
#⃣ #ایام_محرم
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و امها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
السلام علیک یا أباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک....
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلیّک...
عزای اشرف اولاد آدم است بیا
عزیز فاطمه ماه محرم است بیا
هلال ماه عزا میدهد ندا به فلک
که ماهِ گریه و اندوه و ماتم است بیا
لوای سرخ حسینی ندا دهند همه دَم
که غیر تو چه کسی صاحب دَم است بیا
*شبِ ششم ماهِ محرمِ، شبِ يتيم امام حسن ،قاسمِ... *
هم پریشانِ حسینم،هم پریشانِ حسن
ای به قربانِ حسین و ای به قربانِ حسن
هر شبی که فاطمه بر روضه هامان می رسد
هست گریانِ حسین و هست گریانِ حسن
هر کجا رفتم دیدم کار دستِ مجتباست
بشکند دستم نباشد گر به دامانِ حسن
قاسمش وقتی به میدان زد، حسین آهسته گفت
می رود جانِ حسین و می رود جانِ حسن
پیش زهرا آبرو داری کنیم و آوریم
هی گلاب و دسته گُل، یادِ یتیمانِ حسن
شب عاشورا هرکسی یک سوالی می پرسید، این آقا هم سوال کرد: عموجان! من هم فردا شهید می شم یا نه؟ تا عمو فرمود شهادت نزدِ تو چگونه ست؟! درنگ نکرد،صدا زد: احلی من العسل .. از عسل شیرینترِ عمو...
اینقدر روزِ عاشورا قاسم بن الحسن نگران بود، از صبح نگران بود، منتظرِ یه خبری بود، رویِ پایِ خودش بند نمیشد، یکی یکی شهدا که میرفتن به میدان، قاسم همش می گفت: نوبتِ من کی میشه؟ آخه عموم به من گفت: قاسمم تو هم شهید میشی، به بلایِ عظیمی هم دچار میشی..پس کو؟ چرا خبری نمیشه؟ مادرش اومد دید پشتِ خیمه ها زانوهاش رو بغل گرفته،عزیزِ دلم چی شده چرا ناراحتی؟ گفت: مادرجان! رفتم اذنِ میدان بگیرم عموم به من اجازه نمیده، چیکار کنم؟ گفت: من راهش رو بلدم، برا روزِ مبادا دست خطی از بابات حسن نگه داشتم،صندوقچه رو باز کرد،نامه یا بازوبندی داد گفت بردار ببر، رمز رفتنت همینه، با عجله اومد گرفت دوید سمتِ عمو، تا این نامه رو داد دستِ عمو، عمو نامه رو باز کرد، چشمش به خط برادر افتاد، رو چشمش گذاشت، هی نامه رو بو می کرد، می گفت: بویِ حسنم رو میده.. شروع کرد گریه کردن قاسم رو بغل کرد ..
سه بار ابی عبدالله قاسم رو بغل کرده تو کربلا .. بارِ اول تو خیمۀ دارالحرب کنارِ بدن علی اکبر .. قاسم دید عمو داره بلند بلند گریه میکنه .. اومد کنارِ عمو شروع کرد ناله زدن عمو من هستم نکنه تنها بری، حضرت بغلش کرد ..
بار دوم زمانی بود که اذن میدان میخواست بگیره، نامۀ پدر رو داد، اینجا نوشتن عمو و برادر زاده انقدر گریه کردن هر دو به حالتِ بیهوشی افتادن .. بعد اجازۀ میدان داد... اما چه میدان رفتنی .. یه جمله بگم کنایه فهما صدا نالهشون بلند شه، هرکاری کردن یه زره اندازۀ قاسم نشد .. یه لباس و سپر اندازه ش نشد، یه کلاه خود اندازهش نشد، لذا ابی عبدالله لباس سفید تنش کرد، یه روبند بست سوارِ اسبش شد .. یا الله اهلِ روضه جلوتر از من برن.. اينقدر این نوجوان بدنش نحیف بود نوشتن پاش به رکابِ اسب نرسید .. حالا نوۀ علی اومده وسط میدان، عباس داره نگاه میکنه، این بزرگ شده دستِ عباسِ .. شروع کرد رجز خواندن "إن تَنکرونی فأنا ابنُ الحَسَن" .. همه مات و متحیرن کیه این نوجوان اومده وسط میدان، ازرق شامی چهار تا از پسراشُ فرستاد اما این سمتِ میدان نوۀ علیِ .. پسرِ جنگ آورِ جملِ .. چشم بهم زدنی چهارتا پسرش رو به درک واصل کرد .. ازرق دید خیلی آبروریزی شد، خودش اومد میدان گفت داغتو به دلِ عموت میزارم ..اون ملعون رو هم قاسم به درك فرستاد
عباس داره میبینه زیرِ لب میگه الله اکبر .. دیدن حریفش نمیشن، امام زمان من معذرت میخوام .. الله اکبر .. بگم و داد بزنن مادرا .. یه نانجیبی گفت اینطور فایده نداره دورش حلقه بزنید سنگ بارانش کنید .. دورِ قاسم حلقه زدن سنگ باران کردن .. انقد سنگ زدن از بالای اسب .. یه مرتبه ابی عبدالله شنید یه صدای ضعیفی میگه "وا اماه" اینجا نوشتن ابی عبدالله خودش رو به سرعت رسوند بالا سرِ قاسم .. یه نگاه کرد به بدن:
دید پاهاشو داره رو زمین میکشه .. اولِ روضه گفتم سه بار عاشورا قاسم رو بغل کرد ..
یه بار بالاسرِ علی اکبر تو خیمه .. یه بار لحظۀ میدان رفتن .. بارِ سومم اینجا بود .. قاسمُ بغل کرد .. سینه رو سینه چسباند .. دوبارِ اول با بارِ سوم فرق داره .. یه فرقشُ بگم : هر دوبارِ اول سینۀ این نوجوانُ به سینه چسباند پاهاش از زمین کنده شد.. اما بارِ سوم سینه رو به سینه چسبوند پاهاش رو زمین کشیده میشد .. حسین …
حالا دستت رو بيار بالا به نيت فرج امام زمان سه مرتبه: يا حسين،ياحسين،ياحسين
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ......
✓سیمای حرم↶
http://eitaa.com/simaye_haram
✓حرز حرم↶
https://eitaa.com/herze_haram
#⃣ #روضه_دفتری
#⃣ #فیش_روضه_علی_اصغر
#⃣ #مراسم_شیرخوارگان
#⃣ #روضه_حضرت_علی_اصغر
#⃣ #شب_هفتم_محرم
#⃣ #ایام_محرم
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و امها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
السلام علیک یا أباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک...
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلیّک...
عمریست تشنه کام تو هستیم و آب نیست
*از امشب ديگه آب نیست! چه شبی ِ شب هفتم؟ یا صاحب الزمان!*
عمریست تشنه کام تو هستیم و آب نیست
عمریست بیقرار نشستیم و تاب نیست
سرشار از محبت و از مهربانی ِ است
در عالم ِ حضور ِ تو حرف ِ عذاب نیست
ما گوشمان نمی شنود پاسخ تو را
*ایراد از ماست،و اِلا همین كه ما رو صدا زدی یعنی شما مارو به روضه ی جدت دعوت كردی اما ما صداي شما رو نمي شنويم*
ما گوشمان نمی شنود پاسخ تو را
ورنه سلام های کسی بی جواب نیست
می جویمت به خواب و نفهمیده ام هنوز
در چشم های منتظران تو خواب نیست
بهتر بمیرد آنكه دلش بین روضه ها
ازداغ خشكی لب جدت كباب نیست
*شب هفتم ِ،شب عطش ِ،شب ناله است، به نوعی این دهه ی محرم،شب هفتم مقدمه ی شب عاشوراست. مهیای ناله هستی یا نه؟
حالا که حرف تشنگی آمد، مصبیتی
بالاتر از مصیبت طفل رباب نیست
*تا میگم رباب، مادرا ميخوان ضجه بزنن، مادرا ميخوان ناله بزنن، آخه مادرا ميفهمن رباب چي كشيده، امان از دل رباب، خدا نكنه بچه ات تشنه باشه، بال بال بزنه نتوني بهش يه قطره آب بدي
گریه نكن رباب
بالاخره یكی به التماسِ تو جواب میده
گریه نن رباب
بین داره اشكای تو مارو عذاب میده
گریه نكن رباب
آخر یكی پیدا میشه یه قطره آب میده
*چندتا خیمه است، یکی خیمه،خیمه زینبه،یک خیمه خیمه حسینه، یک خیمه خیمه نجمه و قاسم و عبدالله، یک خیمه خیمه ربابه،جلوتر از همه خیمه ها خیمه عباسه ...اما همه ي اینها تو یک خیمه جمع اند اونم خیمه ربابه،آخه هر کاری می کنندعلی خوابش نمیبره گاهی سکینه بغلش می گیره،گاهی رقیه بغلش می گیره گاهی زینب در آغوشش می گیره، امان از اون لحظه ای که بچه گریه بکنه مادر نتونه کاری براش انجام بده،جانم به این گریه ها..امشب من برا علی اصغر گریه نمی کنم، امشب من برا اون مادری گریه می کنم که هزار آرزو داشت برا بچه اش،همچین که خدا علی اصغر رو بهش داد می گفت ان شاءالله بزرگ می شی..ان شاءالله مثل علی اکبر می شی.
گفت اون روضه خون نیمه شب از روضه بر می گشت،همچین که رسید سر کوچه، ماه محرمه روضه خونده،خسته..گفت برم خونه.گفت ديد سر کوچه مردی نشسته بچه ای رو بغل گرفته،خیال کرد مستحقه سکه ای رو گذاشت رو قنداق بچه،پدرِ بچه سرشو بالا آورد گفت: آقا من می شناسمت روضه خون آقام حسینی من گدا نیستم،گفت پس نصف شبی با بچه ي شیر خوار سر کوچه چه می کنی؟ گفت: خدا بعد سالها به من یک بچه عنایت کرده، سر شب حالش بد شد به مادرش گفتم غصه نخور،می رسونمش بیمارستان خوبش می کنم بر می گردم، خانومم خیالش راحت شد بچه رو بردم بیمارستان تا بردم پزشکا گفتن بچه ات جون داده، خب برا چی اینجا نشستی؟گفت: آخه من به مادرش قول دادم..هی میرم جلو خونه هی بر می گردم هی میگم جوابشو چی بدم؟ آی حسینیا!خبر دارید اربابت به رباب گفت:من علی رو مي برم سیرابش می کنم؟ لشکر میگه یک جا دلمون برا حسین سوخت، اونجایی که حسین علیِ اصغر رو بالا گرفت. اون نانجيب یک نگاه کرد گفت حرمله چرا بیکار ایستادی؟ گفت امیر چه کنم؟ گفت پدر و بزنم یا پسر؟ گفت پسر بزن پدر خودش می میره. یک وقت حسین دید این بچه بال بال می زنه، حرمله یه تیر به گلوی علی زد،سر بچه رو شونه حسین افتاد..آقا هی می اومد سمت خیمه هی بر می گشت.خدا نیاره بابایی با دست خودش قبر بچشو بکنه.دیدن ابی عبدالله با دستش قبر کوچیکی رو می کنه،همچین که علی رو تو قبر گذاشت زینب صدا زد داداش چرا خاک نمی ریزی؟ صدا زد: خواهر مگه نمی بینی با چشماش داره نگام می کنه، حسین.
رو دستِ بابا، وقتی که رفتی
من دیگه واسه ی خودم فاتحه خوندم
دلشوره دارم برایِ اینکه
سپیدیِ زیرِ گلوتُ نپوشوندم
قناری نخورده آب، بخواب عزیزم
پشت سرت آبی ندارم که بریزم
برو برا یاریِ بابات همه چیزم
لالایی ای کبوترم
لالایی غنچه ی حرم
برو علیِ اصغرم
لای لای علی، لای لای علی
بمیرم ای وای، تیرِ سه شعبه
چه جوری تو گلویِ کوچیکِ تو جا شد
حرمله آخه، چیکار باهات کرد
یه جوری زد که سَرِت از بدن جدا شد
تن کوچیک و خونیِ تو دیگه سرده
ببین غمِ تو با دلِ بابا چه کرده
میاد به سمتِ خیمه ها و برمیگرده
عبا کشیده رویِ تو
به رنگِ خونِ مویِ تو
پاره شده گلویِ تو
لای لای علی، لای لای علی
فرج امام زمان رو بخواه، بدم المظلوم، دستات رو بيار بالا،اللهم عجل لوليك الفرج
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ......
✓سیمای حرم↶
http://eitaa.com/simaye_haram
✓حرز حرم↶
https://eitaa.com/herze_haram
#⃣ #روضه_دفتری
#⃣ #فیش_روضه_علی_اکبر
#⃣ #روضه_حضرت_علی_اکبر
#⃣ #شب_هشتم_محرم
#⃣ #ایام_محرم
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و امها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
السلام علیک یا أباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا سلام الله أبدا مابقیت وبقی اللیل والنهار ولاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی أولاد الحسین و علی أصحاب الحسین...
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلیّک...
زمان، زمان عجیبی است، امتحان سخت است
طی زمانه بی صاحب الزمان سخت است
ببخش عزیزِ خدا جان ندادم از هجرت
چقدر منتظرت، جان عزیز و جان سخت است
وَ لا تُری وَ أَرَی الْخَلْق، این چه تقدیریست
تو را ندیدن و دیدارِ این و آن سخت است
گریستم که مُشَرف شوم به پابوست
بدون گریه رسیدن به آسمان سخت است
رسیده است شبِ اکبر و زمانِ نماز
برای من چقدر لحظهی اذان سخت است
و روضه را پدر یک شهید میفهمد
چقدر غصهی دل کَندن از جوان سخت است
تو را قسم به غمِ "بَعدَكَ العَفا"یِ حسین
بیا و خودت روضه را بخوان، سخت است
مرا زیارت پائینِ پا نبر امشب
چرا که پیش پدر خواندن از جوان سخت است
*یه لحظه خودت رو بذار جایِ ابی عبدالله، مخصوصاً اونایی که جوان دارن، آخه از امام صادق سئوال کردن، آقاجان! بهترین لحظه برایِ یک بابا چه لحظه ای است؟ حضرت فرمود: یه جوانی رو بزرگ کنه، این جوان جلوش راه بره، به قد و قامت این جوان نگاه کنه، آقاجان! سخترین لحظه برایِ یک بابا کدوم لحظه است؟ فرمود: جلویِ چشمش این جوان بال و پر بزنه…
ابي عبدالله فرمود: علی جان! اگه میخوای بری، اول برو خیمه ی محارم تا بچه ها تو رو خوب ببینن، میگه:یه وقت نگاه کردم دیدم علی ایستاده، این زن و بچه دورش حلقه زدن، قربون صدقه اش میرن، یکصدا میگن: “اِرحَم غُربَتَنا” علی جان! به غربتِ ما رحم کن. ابی عبدالله فرمود: دست از علی اکبر بردارید، علی محوِ خداست، بذارید برود میدان…
راهی کرد علی اکبر رو، اما راوی میگه: از اون لحظه ای که علی اکبر رو راهی کرد میدان، حسین دیگه رو پاش بند نشد، هی می آمد داخلِ خیمه، هی می اومد بیرون، هی داره میدان رو نگاه میکنه، حضرت زینب سلام الله علیها میگه: یه وقت دیدم حسین هی میشینه زمین دوباره بلند میشه، رنگِ رخساره ی حسین عوض شد، گفتم: داداش چه خبر شده؟ گفت: علیم رو کشتن….اما از لحظه ای بگم که بالا سَرِ علی اومده…*
می ریخت بیرون از دهانش لخته ی خون
حالِ پسر، حالِ پدر را محتضر کرد
“اَولادُنا اَکبادُنا” یعنی پدر را
مِقراضِ اهلِ کوفه تقطیعِ جگر کرد
بالایِ جسمِ اکبرِ خود داد می زد
زینب که آمد کارِ او را سخت تر کرد
پیشِ جوانش داشت جان میداد اما
مَحضِ حجابِ خواهرش صَرفِ نظر کرد
*برو تو مقتلِ کربلا ببین، همه رو شهید کردن، ابی عبدالله هق هق نزد، یه جا بلند بلند گریه کرد، وقتی رسید بالا سرِ علی اکبرش، دشمن دید حسین داره هق هق گریه میکنه، امشب جَوُونا پاشید برید زیرِ بغل هایِ حسین رو بگیرید…*
اصغری مانده زتو، معنیِ اسمت رفته
هر که برداشته یک تِکه زجسمت رفته
بدنت کم دارد، هر چه که می چینم من
یک چهارم زتنت مانده، سه قسمت رفته
ای الهی تنِ خود را تو نبینی اکبر
کاغذِ خُرد شده رویِ زمینی اکبر
تیغ، نوکِ نیزه بریده همه جایِ تنِ تو
آب رفته، شده جسمت قَدِ شش ماه چرا
*دستش رو انداخت بدنِ علی اکبر رو بیاره بالا، یه طرف دیگه می افتاد، اول دهانش رو پاک کرد، گفت: یه بار دیگه بهم بگو :بابا…دید صدا نمیآد، حسین هی صدا می زد: “وَلَدی! وَلَدی!..” دید صدا از پشتِ سرش میآد، دید زینبِ، زد رویِ شانه های علی اکبرش، پاشو عمه ات داره میاد میگن: اگه زینب نیومده بود، حسین کنارِ بدنِ علی اکبرش جان داده بود…* ....تا دستش رو گذاشت رو شانه ی حسین،تا حضور زینب رو حس كرد،نوشتن سرش رو برداشت،یه نگاه به خواهر كرد،نمی دونم به دل زینب چی گذشت،زینب نگاه كرد دید حسینش پیر شده،. سادات منو ببخشن،تا دید زینب اومده بلند شد حسین،دید یه زن وسط نامحرما،شاید یاد مدینه افتاد،مادرش رو تو كوچه ها محاصره كردن،بلند بگو:حسین...
به عظمتِ علی اکبر،“اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج…” احدی رو امشب دستِ خالی برنگردون، خدایا به عشقِ علی اکبر،جوان های مملکت مون رو در پناهِ علی اکبرِ حسین حفظ بفرما،خدایا رهبرِ مارو حفظ کن… خدایا به حقِ علی اکبر، عاقبت همه ی مارو ختمِ به شهادت کن…خدایا! امام حسین رو از ما نگیر…
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ......
✓سیمای حرم↶
http://eitaa.com/simaye_haram
✓حرز حرم↶
https://eitaa.com/herze_haram
#⃣ #روضه_دفتری
#⃣ #فیش_روضه_حضرت_عباس
#⃣ #روضه_حضرت_عباس
#⃣ #روضه_حضرت_اباالفضل
#⃣ #شب_نهم_محرم
#⃣ #حضرت_عباس
#⃣ #تاسوعا
#⃣ #ایام_محرم
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و امها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
السلام علیک یا أباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک...
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلیّک...
شكرخدا كه دست تو،دستان ما گرفت
*شكرانه بجا بياريم،امشب آقا ما رو يادش نرفت،شب تاسوعا سر اين سفره اومديم...*
شكرخدا كه دست تو،دستان ما گرفت
گفتيم نام تو،دل ما هم بها گرفت
از بس كه در حسينه هايت به سر زديم
از فرط ناله ها به گلويت صدا گرفت
آقا به روضه هاي عمويت خوش آمدي
از اشكِ سُرختان دل ما چون شما گرفت
از سفره ي عزاي عمويت كجا رويم
اينجا مريض ارمنيان هم شفا گرفت
يادم نرفته مادر من پاي روضه ات
آنقدر گريه كرد شفاي مرا گرفت
*امشب اگه اين خواهش رو بكني امام زمان ان شاء الله حتماً اجابت ميكنه....*
يكشب مرا كنار خودت علقمه ببر
آقا دلم بهانه ي كرببلا گرفت
*اونایی كه دنبال امام زمانید، امشب آدرس معلوم ِ، ردِّ پای حضرت رو تو حرم عموش عباس پیدا می كنیم،مطمئنیم شب تاسوعا زائر حرم كربلاست،آخه دیدن سید بحرالعلوم روز تاسوعا عمامه برداشته، پای برهنه توی بین الحرمین هی به سر می زنه، گفتن:آقا شما سنی ازتون گذشته، مرجع تقلیدی،این همه شاگرد دورت ِ،مثل بقیه به سینه بزن، گفت: نه،شما ندید اون چیزی كه من دیدم، چی دیدی آقا؟ فرمود: خودم دیدم امام زمان عمامه از سرش برداشته هی به سر و سینه می زنه، هی میگه: * "علی العباس واویلا...."
خواستم آب به خیمه برسانم که نشد
چقدر غصه و غم خوردم از این غم که نشد
حیف شد چیز زیادی به حرم راه نبود
سعی کردم بدنم را بکِشانم که نشد
تا دو دستم به بدن بود عَلَم بر پا بود
خواستم حفظ شود بیرق و پرچم که نشد
سعی کردم که نیفتم ز روی اسب ولی
ضربه آنقدر شتابان زد و محکم که نشد
گفتم این لحظه ی آخر که در آغوشِ منی
لااَقل روی تو را سیر ببینم که نشد
هر دو دستم، سر و چشمم به فدای سر تو
هر چه آمد به سرم، نصفِ شما هم که نشد
بگو از من به سکینه که حلالم بکند
آمدم آب به خیمه برسانم که نشد
*همه ي اصحاب سيدالشهدا که شهید شدن، عباس اومد عرضه داشت داداش! سینه ام داره سنگینی میکنه، اجازه بده منم برم جونم رو قربونت کنم ... بعضی ها نوشتن تا اومد، سکینه خانم جلو آمد عرضه داشت عموجان! بچه ها دارن از تشنگی میمیرن .. گریه کنا خیلی به خدا سخته مشکِ خالی بگیری، مشکِ خالی برگردونی .. حالا اومده اجازه بگیره، آقاجان اجازه میدی من برم؟! ابي عبدالله فرمود: آخه تو صاحب لوایِ منی .. یه مقدار دیگه اصرار کرد، فرمود تو پشت و پناهِ منی، دید خیلی اصرار میکنه، فرمود: فقط برو برا بچه هام آب بیار...
اما يه زماني هم شد یه وقت ابي عبدالله دید صدایِ تکبیر داره میاد، با عجله خودش رو خواست برسونه سمتِ علقمه،روای میگه: دیدم حسین ایستاد، از ذوالجناح پایین اومد، یه چیزی از روی خاک ها برداشت هی می بوسه،هی به چشمش میکشه، گفتم: شاید پاره هایِ قرآنِ، خوب نگاه کردیم دیدیم دستایِ بریده ی اباالفضلِ…
با عجله اومد دید بدنِ عباس رویِ زمینِ، هی بازوهاش رو رویِ این خاک ها میزنه،میخواد جلو آقا بایسته، هر کی بخواد بلند شه دستش رو رویِ زمین میگذاره بلند بشه، اما عباس هی بازوش رو رویِ زمین میزد، تا حالا جایی نبوده حسین باشه و عباس دراز کشیده باشه،صورت متلاشی شده،تیر به چشمش زدن،خدا برا هیچ کسی نیاره، بیای بالا سر برادری اونم برادری مثلِ اباالفضل، دست گذاشت زیرِ کتف برادر،سرش رو بالا آوُرد،دید این لبهارو داره آروم آروم بهم میزنه، همچین که این لبهارو بهم زد،خوب گوش داد ببینه چی میگه، یه جمله ای گفت ناله ی حسین رو بلند کرد، گفت: داداش! ازم راضی هستی؟ آقاجان! اگه میشه مارو سمتِ خیمه ها نبر،آخه از سکینه خجالت میکشم…
توي روضه ي اباالفضل هرچه قدر هم بلند بلند گريه كني، نمي تونه كسي منعت كنه،چرا؟ آخه ميگي اربابم ابي عبدالله اينطوري ناله زده،"و فبكاء،بكاءً شديدا"هرچه قدر صداي ناله اش بيشتر ميشد،صداي هلهله ها بيشتر"لما قتل العباس"تا با خبر شد ابي عبدالله،هيچ كجا اين عبارت رو نياورده،حتي كنار بدن علي اكبر"لما قتل العباس، بان الانكسار فى وجه الحسين"يه مرتبه ديدن حسين پير شد،شكسته شد،همه ي لشكر دارن گوش ميدن،كنار اين بدن چي مي خواد بگه،اين همه دشمن داره شماتت ميكنه، تا ديدن حسين گفت: "الان انكسر ظهري" خيال همه راحت شد ديگه كمر حسين شكست،شروع كردن دست زدن… ناله بزن: حسين! اشكات رو كف دستت بگير ،شب ،شب دعاكردن برا فرج آقاست، اللهم عجل لوليك الفرج...
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ......
✓سیمای حرم↶
http://eitaa.com/simaye_haram
✓حرز حرم↶
https://eitaa.com/herze_haram
#⃣ #روضه_دفتری
#⃣ #فیش_روضه_امام_حسین
#⃣ #روضه_امام_حسین
#⃣ #شهادت_امام_حسین
#⃣ #شب_دهم_محرم
#⃣ #شب_عاشورا
#⃣ #ایام_محرم
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و امها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
السلام علیک یا أباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک...
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلیّک...
نظر به رویِ تو شد قبلگاهِ آمالم
تَرَحُمی بنما کن نظر به احوالم
ياصاحب الزمان!
من آن کبوترِ بامم که هرکجا رفتم
به سنگِ تُهمتِ مردم شکسته شد بالم
نه پایِ رفتنی هست و نه رویِ آمدنی
بگو چه چاره کنم من زدستِ اعمالم
*شیخ حسن سامرایی، میگه تویِ سامرا ، امامِ زمان رو دیدم، فرمود: شیخ حسن! به مردم بگو برا من دعا کنند. گفتم: آقا! همه شمارو دعا می کنن. فرمود: خدارو به عمه جانم قسم بدن…*
قسم به مویِ پریشان عمه جانِ شما
به گریه دلنگرانِ حسین و گودالم
صدازد از تَهِ گودال خواهرم برگرد
مگر نگفتم عزیزم نیا به دنبالم
برو به خیمه نبینی بریدنِ سر را
وگرنه پیر شَوی پایِ جسمِ پامالم
*یکی از روضه هایی که امام زمان در زیارت ناحیه مقدسه به آن اشاره میکند این روضه است
میفرماید: یا اباعبدالله! اگر تماممصائبت را فراموش کنم اون ساعتی که اسب بی صاحبت برگشت را فراموش نمی کنم.
تمام این زن و بچه چشم انتظارن حسین برگرده تا آقا رو دوباره ببینن... یه وقت شنیدن صدای شیهه ذوالجناح میاد همه خوشحال شدن، گفتن: خدایا شکرت بابامون برگشته، از خیمه بیرون آمدند دویدن سمت ذوالجناح، اطراف ذوالجناح رو گرفتن یکی می گفت: آی ذوالجناح! بابام کجاست؟ یکی می گفت: ذوالجناح! برادرم کجاست؟ دختر کوچولوی امام حسین جلو آمد، این دستا رو به گردن ذوالجناح انداخت، صدا زد آی اسبِ بابام! می دونم یتیم شدم، می دونم بابا ندارم، می دونم بابام رو کشتن
اما یه سؤال دارم. آی ذوالجناح! وقتی بابام میدان میرفت این لبهاش خشکیده بود، به من بگو بدانم آیا کسی به بابام آب داد، یا لب تشنه سر از بدن بابام جدا کردن؟
ميگن: این حیوان سرش رو به زیر انداخت به سمت گودال رفت، این زن و بچه هم به دنبالش، یعنی خودتون بیایید ببینین چه خبره. رسیدن بالای تل زینبیه، صحنه ای رو زینب دید نگاه کرد دید" الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِك. حسین....
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ناله کشیدم من
سر تورو بردن دیر رسیدم من
یه گوشه ي گودال مادر و دیدم من
که رفته بود از حال دیر رسیدممن
امشب همه ي عالم دارن میگن: حسین! اما یه نفر حسین حسین گفتنش با همه عالم فرق داره. یه مادر قد خمیده هم امشب میگه: حسین..*بُنَیَّ قَتَلوکَ وَ مِنَ المَاءِ مَنعوکَ.
يه وقت صداي هلهله بلند شد، يه عده دارن كف ميزنن، يه عده دارن تكبير ميگن، زمين كربلا داره ميلرزه، حضرت زينب سلام الله عليها اومد پيش امام سجاد، آقا داره توي تب ميسوزه، پرده ي خيمه رو كنار زدن، نگاه كردن سري به نيزه بلند است در برابر زينب.
اي كُشته ي گرسنه و تشنه
ابي عبدالله
حلقومتو سپردي به دشنه
ابي عبدالله
هر دفعه كه صدا زدي مادر
ابي عبدالله
سنگت زدن سياهيِ لشكر
ابي عبدالله
روز عاشورا امام حسین سه بار با گونه ی راست خورد رو زمین، تا افتاد، یه خانومی از بالایِ تَل، صدا زد: ” وا اَخاه، وا سَیّداه، وا اَهْلَ بَیْتاه، وا جَدّاه “ حسینم افتاد…
تا دید خواهر بیتاب شده، اومد با هر وضعی شده بلند بشه، کمک گرفت از نیزه، اومد بلند شه تا خواهر رو خوشحال کنه، تا یه ذره بلند شد یکی رسید، چنان نیزه ای به شونه ی آقا زد، استخوانهای شونه خُرد شد، دوباره با طرفِ راست صورت رویِ زمین افتاد، بگو:حسین
دوباره صدایِ خواهر رو شنید، میخواست دوباره بلند بشه، دفعه ی سوم: اینبار دیگه کسی نزد، از بس خسته بود، از بس خون رفته، ازبس داغ دیده، از بس بدن تیر خورده، دیگه نتونست تحمل کنه، دوباره با طرفِ راستِ صورت افتاد رو زمین.
چهار نفر روزِ عاشورا خیلی ابی عبدالله رو اذیت کردن، یکیش حرمله است، تا ابی عبدالله لباسِ عربی رو بالا زد تیر به قلبِ مقدسِ آقا زد
دومی سنانِ، یه پیرِ مرد محاسن سفیدکه تیر خورده،داغ دیده، استخون شکسته، بدن پُر از جراحت، این دیگه نیزه زدن نداره، اومد بالا سَرِ حسین، دیدن حسین داره شکر خدا میکنه، تا دهان باز شد…
سومی شمر بود، مقاتل میگن: دو کارِ زشت شمر کرد، اول پاش رو گذاشت رویِ سینه، دوم پنجه زد به موهایِ ابی عبدالله…اما اسمِ چهارمی نیومده که بشه لعنش کنیم، چهارمی رو فقط مردها متوجه میشن، دید یه خواهری به سر زنان داره میاد، رفت سراغِ این خواهر، میگه: اینقدر لگد به پهلوهایِ زینب زد…
خدايا فرجِ امامِ زمانِ برسان...
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ......
✓سیمای حرم↶
http://eitaa.com/simaye_haram
✓حرز حرم↶
https://eitaa.com/herze_haram
#⃣ #روضه_دفتری
#⃣ #فیش_روضه_شام_غریبان
#⃣ #روضه_شام_غریبان
#⃣ #شهادت_امام_حسین
#⃣ #شب_یازدهم_محرم
#⃣ #شام_غریبان
#⃣ #ایام_محرم
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و امها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
السلام علیک یا أباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک...
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلیّک...
مُلُك وجود گم شده در جستجوي تو
خالي مباد محفلي از گفتگوي تو
گر رو نما دهند هر دو جهان را چه قابل است
در پيش يك نگاه خيالي به روي تو
*آقا شب يازدهم شد،هر شب اومدم صدات زدم ايجا،آقاجان،امشبم توقعي ندارم كه جوابم رو بدي،چر اين حرف رو ميزنيم؟اگه كسي وارد مجلس عزايي بشه،نگاه ميكنه به صاحب عزا از يه راه ديگه اي ميره،ميگه اذيتش نكنم،گرفتاره،آقاجان كجايي الان ؟كنار گودالي؟ كنار خيمه هاي سوخته اي آقا؟...*
بي تو نظام عالم هستي خورد به هم
كُل وجود بسته به يك تار موي تو
گودال قتلگاه زچشمت فُرات اشك
صحراي كربلاست پُر از عطر و بوي تو
*شبِ شامِ غريبانِ،تو این شب ها که اومدیم جلسه،چقدر بعدِ جلسه منتظر بچه و خانواده ات بودی؟ بخدا من نشنیدم که کسی بچه اش گم شده باشه، بعضی شب ها روضه ها گریه داره، بعضی شب ها روضه ها داد داره، امشب روضه ای که میخوام بخونم اگه میتونی براش داد بزن…
الهی برات بمیرم بي بي جان زینب، امشب زینب تک و تنها تویِ بیابون میگرده، دونه دونه بچه هارو پیدا میکنه، یکی زخمی شده، یکی گوشواره اش رو کشیدن، یکی خلخال از پاش درآوُردن...
راوی نوشته است غروبی غریب بود
سرها به نیزه رفت، طلوعی عجیب بود
راوی نوشته است که آتش زبانه زد
در خیمه گاه گشت و، فقط تازیانه زد
زن ها و بچه ها که گناهی نداشتند
جز بوته های خار، پناهی نداشتند
مسافرت بری، هر اتفاقی هم برات بیوفته، ماشینت یه وقت خراب میشه یه چیزی میشه، یه آشنا پیدا میکنی میگی: زن و بچه ام رو برسون، اول خیالت از خانواده ات راحت بشه، ناموست سر پناهی داشته باشه، الهی قربونت برم حسین جان! که زن و بچه ات پناهی نداشتن…
همه رو بی بی زینب يه جوري آروم کرد، یکی میگفت ببین عمه تو روخدا گوشوارمو کندن گوشم پرخون شده..یکی میگفت عمه! دامنم آتیش گرفت بدنم سوخت، یکی میگفت عمه! معجرم رو بردن، هر کی یه جور گریه میکرد، همه رو بی بی هر طور بود آرام کرد.همه آروم شدن، اما یه وقت دیدن یه صدای ناله و ضجه اي بلند شده، بی بی زینب اومد پشت خیمه دید بی بی رباب کنار یه تل خاک نشسته.هی ميگه: مادر قربونت بره..بی بی دست گذاشت رو شونه رباب..رباب! اینجا امن نیست بیا بریم تو خیمه.. من به زور بچه ها رو آروم کردم..اگه میخوای گریه کنی بیا تو خیمه گریه کن..سرشو آروم گرفت بالا دید صورت رباب غرق اشکه..صدا زد زینب جان! الان وقت شیر خوردنشه امروز غروب اشتباه کردم آب خوردم الان شیر دارم شیرخواره ندارم...حسین*
باز چشمش به که افتاد رباب غش کرده
باز هم آمده این حرمله ي وا مانده
برسانید خبر را به علمدار حرم
چادر زینبِ تو زیر لگدها مانده
دور تا دور خیمه ها رو خندق کنده بودن، راه ورود به سمت خیمه ها محدود بود، این نامردا با اسباشون سمت خیمه ها می اومدن وقتی خیمه ها رو سوزوندن بچه هام باید از همین راه فرار میکردن..به خدا بعضی از این بچه ها زیر پای این اسبا جون دادن
همه فرار کرده بودن تو این بیابون عمر سعد دستور داد همه این بچه هایی که فرار کردن یه جا جمع کنید مقتل نوشته بیست وسه تا بچه رو جمع کردن یکی صدا زد عمر سعد اگه میخوای این بچه ها رو سالم به شام برسونی الان دارن از تشنگی هلاک میشن یه کم بهشون آب برسون..
یه مشک آبو انداخت وسط بچه ها آب ریختن تو ظرف دادن به اولی نگاه کرد و نخورد..داد به بغل دستیش اونم نخورد
اونم داد به بغل دستیش نخورد سر آخر ظرف آب رسید به رقیه.. دیدن آبو گرفت رفت سمت گودال قتلگاه..گفتن کجا داری میری؟ گفت یه مقدار به حلقوم بابام آب برسونم..مگه من تشنگی بابامو فراموش میکنم..اون موقعی که صورت من رو بوسید صورتم سوخت.
صحاب رحمت اين روضه رو آوُرده: ديدن رقيه ي سه ساله نيست، زينب عمه اش اومد، چقدر دنبال اين بچه گشت، نزديك گودال شد، ديد صداي اين بچه از گودال ميآد، هي ميگه: " اَبَتاه!..." بچه رو برداشت از رويِ بدنِ بابا، داره بر ميگرده، دَمِ گوشش گفت: عزيزِ دلم! رقيه جانم! اين بدن رو چطور شناختي؟ من متحير بودم امروز توي گودال بدن رو نشناختم، صدا زد: عمه! داشتم بابامو صدا مي زدم، ميگفتم:" اَبَتاه!..." بابا! ديدم صداش داره مياد: جونم! دخترم! از حلقومِ بريده صِدام ميزد... صداي ناله ات رو آزاد كن، هر چي كار داري با اربابت، ان شاءالله اربعين اسمت رو بنويسه، بلند بگو:حسين!..
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ......
✓سیمای حرم↶
http://eitaa.com/simaye_haram
✓حرز حرم↶
https://eitaa.com/herze_haram
#⃣ #تک
#⃣ #شب_اول_محرم
#⃣ #سبک_ویژه_ماه_محرم
#⃣ #طلیعه_محرم
#⃣ #شهادت_امام_حسین
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
✅ #بند_اول
عَجَّلُوا بِالحُسَینِ، عَجَّلُوا بالبُکاءِ
عَجَّلُوا بِالحَرَم، عَجَّلُوا بِکَربَلا
وقت نماز عشقه، جا نمونین عاشقا
با نغمهی یا حسین، شهر و کنید کربلا
برای برپایی روضهها، خود بیبی زهراست که بانیه
توو این شبها حتی ملائکه، میان میشینن توو حسینیه
بِسْمِ اللَّهِ با زهرا، عزا به پا کنیم برا ثارَ اللّٰه
بِسْمِ اللَّه، بِسْمِ اللَّه، خُدّام الحسین ماشاءاللّٰه
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ، لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»
✅ #بند_دوم
عَجَّلُوا بِالحُسَینِ، عَجَّلُوا بالبُکاءِ
عَجَّلُوا بِالحَرَم، عَجَّلُوا بِکَربَلا
گلدستههای حرم، دارن میگن یک صدا
بازه دَرای حرم، رو به همه این شبا
سوا نکرده میخره حسین، تموم ما رو با یه نیم نگاه
با اشک چشم و با یه اَلسَّلام، میره دلامون سمت کربلا
بِسْمِ اللَّهِ با زهرا، بریم زیارت اباعبداللّٰه
بِسْمِ اللَّه، بِسْمِ اللَّه، خُدّام الحسین ماشاءاللّٰه
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ، لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»
✍ #مرتضی_سراوانی
👈صوت این متن 👉
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ......
✓سیمای حرم↶
http://eitaa.com/simaye_haram
✓حرز حرم↶
https://eitaa.com/herze_haram
#⃣ #واحد
#⃣ #زمزمه
#⃣ #شب_اول_محرم
#⃣ #سبک_ویژه_ماه_محرم
#⃣ #سبک_مسلم_بن_عقیل
#⃣ #طلیعه_محرم
#⃣ #شهادت_امام_حسین
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
✅ #بند_اول
بازم میدم با اشکم؛سلام به تو محرم
الهی شکر نشستم؛تو بزم ماتم و غم
با اینکه رو سیاهم؛نکردی نا امیدم
با اذن مادر تو؛پیرهن سیاه پوشیدم
الهی شکر؛که امسالم؛محرمت رو دیدم
الهی شکر؛به شبهای،روضت آقا رسیدم
من نوکرم تو؛حضرت آقا؛حسین یا مولا
هستم کویرِ؛خشک و تو دریا؛حسین یا مولا
حسین یا مولا
✅ #بند_دوم
از دلم از کوچیکی؛دلبری کردی آقا
شدم گداتو واسم؛سروری کردی آقا
هر جا که اسمت اومد؛با سر دویدم آقا
هر جا که پرچمت رو؛دیدم بوسیدم آقا
تو خواستی تا؛منم واست؛باشم همیشه نوکر
تو خواستی تا؛زیر سایت؛باشم همیشه نوکر
من نوکرم تو؛حضرت ارباب؛حسین یا مولا
حقه رقیه ات؛نوکر و دریاب؛حسین یا مولا
حسین یا مولا
✅ #بند_سوم
کوفیا عهد شکستن؛نیا حسین زهرا
کوفیا خیلی پستن؛نیا حسین زهرا
علیه تو یه دستن؛نیا حسین زهرا
به فکر قتلت هستن؛نیا حسین زهرا
نیا که کوفیا مولا شرم و حیا ندارن
نیا که نیزه و شمشیر مقابلت میارن
نیا که میشه؛با خنجر آقا؛جدا سر تو
میزنن آقا؛کوفیا سیلی؛به دختر تو
برگرد حسین جان
✍ #کربلایی_امیرحسین_سلطانی
👈صوت این متن 👉
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ......
✓سیمای حرم↶
http://eitaa.com/simaye_haram
✓حرز حرم↶
https://eitaa.com/herze_haram