خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود.
نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی)
مترجم: وحید خضاب
#قسمت_بیست_و_هشتم
#افغانستان_تا_لندنستان
یک روز، ژیل یک سری عکس روی میز ریخت و از من خواست آنها را نگاه کنم. تا نگاه کردم چشمم به عکس نبیل افتاد. عکس را برداشتم و گرفتم جلوی او و گفتم: «این چه گهبازیایه؟ شما که خودتون خوب میدونید این کیه. برادرم نبیله. هیچ دخلی هم به این قضایا نداره.»
ژیل شانههایش را بالا انداخت و عذرخواهی کرد. اما چند هفته بعد، دوباره همان عکس روی میز بود! این بار دیگر از کوره در رفتم. فریاد کشیدم: «این عکسو بردار. صد بار که گفتم. نبیل هیچ دخلی به این کارا نداره. دیگه نمیخوام این عکسو ببینم.» از شدت عصبانیت داشتم میلرزیدم.
ژیل دیگر آن عکس را جلویم نگذاشت. اما من هم هیچ وقت آن قضیه را فراموش نکردم. من رفته بودم سراغ دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه، چون میدانستم رحم و مروت ندارند. پس این را هم میدانستم که ژیل هم رحم و مروت ندارد. مهم نبود چقدر روابطمان با هم خوب شده، یقین داشتم به محض اینکه کارش با من تمام شود و همۀ چیزهایی که از من میخواهد را به دست بیاورد، آن وقت هم من و هم برادرم و هم مادرم را جلوی گرگها خواهد انداخت.
روز 24 دسامبر 1994 همه چیز برای من تغییر کرد، همان روزی که 4 نفر از اعضای جماعت اسلامی مسلح، یک هواپیمای مسافربری خطوط هوایی فرانسه (ایرفرانس) را در همان فرودگاه شهر الجزیره [پایتخت الجزایر] ربودند.
در طول یک سال گذشته، دریایی از مطالب دربارۀ بالاگرفتن جنگ داخلی در الجزایر خوانده بودم. جماعت اسلامی مسلح توانسته بود بر بخشهای وسیعی از مناطق حومۀ شهرها مسلط شود. اعضای این گروه، همه را بدون تفاوت قائل شدن میکشتند، زنان را، بچهها را. حتی گلههای گاو و گوسفند هم از کشتار آنها در امان نبودند. آنها به مدارس غیردینی حمله میکردند و معلم ها و مدیران زن و حتی گاهی دانشآموزان را میکشتند.
من از اکثر این چیزها به خاطر مطالعۀ انصار خبر داشتم. انصار فقط خبر این حملات را نقل نمیکرد، بلکه آنها را از منظر شرعی و دینی هم توجیه میکرد. انصار مدعی بود که این حملات به غیرنظامیها مشروع است چرا که این مردم از رژیم دشمن حمایت میکنند (و البته حمایت از نظام دشمن، در اصل معنایش فقط این بود که حامی جماعت اسلامی نیستند). و طبیعتا همۀ این کارها از نظر امین و یاسین و بقیه، خیلی عالی به نظر میرسید و حس خوبی به آنها میداد. اما از نظر من اشتباه در اشتباه بود.
هرچه زمان بیشتری میگذشت، جماعت اسلامی تلاش بیشتری میکرد تا پای فرانسه را به صورت مستقیم به جنگ بکشد. به صورت مشخص به شهروندان فرانسوی حمله میکردند [تا دولت فرانسه واکنش جنگی نشان دهد]. مثلا مدتی قبل در پاییز، 5 نفر از کارمندان سفارت فرانسه را کشته بودند [و حالا هم که ربایش یک هواپیمای فرانسوی.]
اکثر مسافران این هواپیما مسلمان بودند. کسانی که از پاریس به سمت الجزیره و برعکس پرواز میکردند، غالبا مهاجرینی بودند که برای دیدار با خانوادههایشان به الجزایر میرفتند و برمیگشتند. اما اینها برای جماعت اسلامی اهمیت نداشت، فقط میخواست به جهانیان نشان دهد که دارد به فرانسه حمله میکند. ماجرا از نظر این جماعت، فقط یک چیز نمادین بود.
ربایش هواپیما با آدمکشی شروع شده بود. هواپیمارباها موفق شده بودند چند قبضه کلاشینکوف را مخفیانه به داخل هواپیما ببرند. چند ساعت بعد، جسد یکی از مسافرها را روی باند فرودگاه انداختند. مقتول، افسر پلیس الجزایر بود، مستقیم به سرش شلیک کرده بودند. آدمرباها تهدید کردند که اگر به آنها اجازۀ پرواز داده نشود، تعداد بیشتری از مسافران را خواهند کشت. اما مقامات الجزایری حاضر نشدند بپذیرند. هواپیمارباها مدت کوتاهی بعد، یک مسافر دیگر را هم کشته و جسد او را هم به بیرون انداختند. همۀ اینها در همان چند ساعت اول رخ داد.
ما در خانه تلویزیون نداشتیم. طبیعتا تلویزیون «طاغوت» بود. اما [در آن ماهها] حوادث آنقدر سرعت گرفته بود که نمیتوانستم با خواندن مطبوعات در فُنَک، آنها را دنبال کنم. به همین خاطر یک تلویزیون کوچک برای خودم خریدم و بدون اینکه کسی ببیند، آن را به اتاق خوابم بردم. موقعی که ماجرای مصیببار هواپیماربایی اتفاق افتاده بود، در کل آن ساعات، چسبیده بودم به تلویزیون و تکان نمیخوردم...
#قسمت_بیست_و_هشتم
خرید آنلاین کتاب ازافغانستان تا لندنستان👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/98583?ref=830y
خرید از طریق ایتا👇
@milad_m25
............................
«روایتی از درون شبکههای تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب روایت رهبری (محرمانه های انتخاب رهبری)
«روایت رهبری؛ مناسبات جمهوریت و اسلامیت در انتخاب ولی فقیه»
🔹 این کتاب حاوی نکاتی جدید و منتشر نشده از نحوه انتخاب حضرت آیتالله خامنهای به عنوان رهبر انقلاب اسلامی در سال ۱۳۶۸ است.
🔹همچنین بخشهایی منتشرنشده و دست اول از خاطرات سیاسی رهبر انقلاب از جمله ویژگی های این کتاب است.
🔹 در این کتاب برای اولین بار از مذاکرات شورای انقلاب و متن مذاکرات اجلاسیه خبرگان در سال ۶۴ و اجلاسیه خبرگان در سال ۶۸ استفاده شده است.
۶۴۰ صفحه|54000 تومان
قیمت با 10 درصد تخفیف: 48600 تومان
خرید آنلاین از طریق سایت👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/124308?ref=830y
۱۵ هزار تومان تخفیف بیشتر برای خرید اولی هایی که از سایت خرید میکنند (این تخفیف فقط در صورت خرید از سایت لحاظ میشود)👆👆👆
خرید از طریق ایتا👇
@milad_m25
👥 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇
http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
💎 #رونمایی
💠 همایش بزرگ رونمایی از کتب دهگانه مکتب انقلاب اسلامی
🔰 باحضور:
🔸دکتر منصور غلامی وزیر محترم علوم، تحقیقات و فناوری
🔸حجت الاسلام و المسلمین رستمی رئیس محترم نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها
🔸حجت الاسلام والمسلمین ثقفی مسئول محترم بنیاد فرهنگ و اندیشه انقلاب اسلامی
🏢سالن همایش شهید بهشتی،دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی (ره) #تهران
📆دوشنبه ، ساعت ۱۲:۳۰ الی ۱۴
۱۳۹۸/۰۹/۲۵
#مکتب_انقلاب_اسلامی
#نوزدهمین_سالگرد_سخنرانی_تاریخی
👈با افق انقلاب اسلامی همراه باشید👇
🆔 @ofogh_es
کتاب خوب راهگشاست👇
@sn_shop
.
🔸نام کتاب: #حمایت_از_کالای_ایرانی_چرایی_چیستی_چگونگی
🔸تعداد صفحات: 144 صفحه
🔸قیمت پشت جلد: ۱۵۰۰۰تومان
.
📚درباره کتاب
جمهوریاسلامیایران و مردم ایران از همان ابتدای پیروزی انقلاباسلامی در معرض تحریمهای اقتصادی بیشماری قرار داشته و دارند.
این تحریمها در دهه اخیر شدت بیشتری گرفته است و آن را تبدیل به یک جنگ تمام عیار اقتصادی نموده است. دشمنان ما برای پیروزی در این جنگ اقتصادی، معیشت عمود مردم را مورد تهدید و حمله قرار دادهاند.
تحریمهای اقتصادی، تضعیف بنیه داخلی تولید داخلی را نشانه گرفتهاند. مشخص است که وقتی توان درونی اقتصاد داخلی تضعیف شد، تولیدکنندگان داخلی ورشکست شده و اقتصاد کشور به کالاهای خارجی وابسته می شود.
ضعف اقتصادی، زمینه ضعف سیاسی و از دست رفتن استقلال کشور را فراهم خواهد آورد در کارزار جنگ تمامعیار اقتصادی پیشرو، حمایت از کالای ایرانی به اولویتی اساسی در اقتصاد کشور تبدیل شدهاست.
به یقین درک ابعاد مختلف مقوله
#حمایت_از_کالای_ایرانی و آثار اقتصادی آن در زندگی مردم و نیز راههای تحقق آن از امور ضروری برای شکلگیری نهضت همگانی حمایت از کالای ایرانی است. در این راستا، ارائه درک صحیحی از چیستی و چرائی حمایت از کالای ایرانی زمینه را برای تبیین راهبردها و راهکارهای آن فراهم خواهدآورد.
.
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻
.
🛍لینک خرید 👇👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/171465?ref=830y
📲 خرید از طریق ایتا👇👇
@milad_m25
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻
.
🆔 @sn_shop
📖 کتاب مرضیه حدیدچی
🔺 خاطرات مرضیه حدیدچی دباغ معروف به طاهره دباغ از زنان مبارز ایران و از چهره های شناخته شده انقلاب اسلامی
🔸 ماجرای قیام 15 خرداد 1342، تحصیل در محضر آیت الله سعیدی و شروع مبارزات، دستگیری و شکنجه توسط عوامل شاه در سال 1352، هجرت به انگلستان، فعالیت های سیاسی در انگلیس، سوریه و لبنان، عزیمت به نوفل لوشاتو، فرماندهی سپاه همدان و عزیمت به مسکو برای ابلاغ پیام حضرت امام خمینی (ره) به میخائیل گورباچف از جمله محورهای موضوعی خاطرات مرضیه حدیدچی هستند.
342 صفحه| 15000 تومان
( قیمت چاپ جدید ۲۳۰۰۰ تومان شده)
خرید آنلاین از طریق سایت باسلام👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/192404?ref=830y
خرید از طریق ایتا👇
@milad_m25
مرجع تهیه کتاب های خوب👇
http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب مرگ تاجرانه
" شهید و شهادت در کلام رهبر معظم انقلاب اسلامی"
🔹 این کتاب مشتمل بر بیانات رهبر معظّم انقلاب اسلامی در موضوع شهید و شهادت و همچنین رهنمودهای ایشان به مسئولان، خانوادههای معظّم شهدا و اقشار مختلف در این زمینه است.
216 صفحه|19000 تومان
خرید آنلاین از طریق سایت باسلام👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/45452?ref=830y
خرید از طریق ایتا👇
@milad_m25
مرجع تهیه کتاب های خوب 👇
http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب به من گفتند تنها بیا (پشت خط داعش)
❓راستی چه چیز جوانان مسلمانی را که در اروپا زندگی می کنند جذب گروه های تروریستی می کند؟
💯 خانم سعاد مخنت برای یافتن جواب این سؤال ماجراجویی خطرناکی را آغاز کرد. او، که خود به عنوان روزنامه نگاری مسلمان در آلمان کار می کرد، بارها آن بیگانگی و خشمی که همتایانش را به جهاد می کشاند چشیده بود اما تصمیم گرفت، به جای پیوستن به آن ها، با سفر به قلب درگیری های جهادی و ترتیب دادن مصاحبه هایی خطرناک نشان دهد در ذهن آن ها چه می گذرد.
338 صفحه| 39000 تومان
قیمت با تخفیف: 35000 تومان
خرید آنلاین👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/174098?ref=830y
خرید از طریق ایتا👇
@Milad_m25
مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇
http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود.
نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی)
مترجم: وحید خضاب
#قسمت_بیست_و_نهم
#افغانستان_تا_لندنستان
با گذشت یک روز کامل از آغاز ربایش، هنوز هواپیما روی باند فرودگاه الجزیره بود. ارتش همچنان حاضر نبود به هواپیمارباها اجازۀ پرواز بدهد. در آخرین ساعات شب 25 دسامبر، هواپیمارباها سومین مسافر را هم با شلیک مستقیم به سرش کشته و جسدش را روی باند انداختند، درست همان کاری که با دو نفر قبلی کرده بودند.
واقعا عجیب بود که آدم همۀ اینها را مستقیما از تلویزیون دنبال کند. ماهها بود که من داستانهای وحشتناکی را در انصار و احیانا در نشریات فرانسوی میخواندم. داستانهایی از بریدن سر، کشتارهای دستهجمعی و ماشینهای بمبگذاری شده. اما دیدن اینها در صفحۀ تلویزیون، چیز دیگری بود.
دیدن جسدهایی که روی باند افتاده بودند و تصور اینکه در داخل هواپیما چه خبر است، باعث شده بود از نظر فیزیکی احساس کنم ناخوش و فلج شدهام، هیچ وقت با خواندن مطالب در فُنَک چنین حالتی به من دست نداده بود.
فکرم مدام پیش مسافران هواپیما بود. حتما خیلی وحشت کرده بودند. آنها هیچ گناهی مرتکب نشده بودند، فقط قصد دیدار خانوادهشان را داشتند و حالا ناگهان خود را وسط این کابوس وحشتناک میدیدند.
وقتی اخبار قضیه را دنبال میکردم شدیدا عصبی بودم و حالت متشنجی داشتم. اکثر وقت را در اتاقم به صفحۀ تلویزیون چشم دوخته و دعا میکردم افراد بیشتری را نکشند. فقط یک بار رفتم طبقۀ پایین تا غذایم را بردارم [و به اتاقم برگردم]. دیدم امین و یاسین و حکیم و طارق در اتاق نشیمن نشستهاند. داشتند دربارۀ این هواپیماربایی حرف میزدند و خیلی هم هیجانزده و خوشحال بودند. آرزو میکردند یک کشتار راه بیفتد تا نظر همۀ دنیا را جلب کند. حالم از قبل هم خرابتر شد.
سه روز بعد از شروع ماجرا، هواپیماربایی به آخر رسید. بالاخره به هواپیما اجازه داده شد که پرواز کند. خلبانها هواپیمارباها را فریب دادند و هواپیما را در مارسی [در جنوب فرانسه] فرود آوردند. در آنجا فرانسویها به هواپیما حمله کردند. یک جنگ واقعی و شدید شروع شد. پلیس فرانسه و هواپیمارباها داخل هواپیما به هم تیراندازی میکردند درحالیکه مسافرها هنوز در جای خودشان بودند. هواپیمارباها از چند نارنجک استفاده کردند و تعداد زیادی از مسافرها ترکش خوردند. یکی از خلبانها به قدری برای خلاص شدن عجله داشت که از پنجرۀ کابین روی باند پرید.
در آخر ماجرا، همۀ هواپیمارباها کشته شده بودند و تعداد زیادی از مسافران هم زخمی.
بعدها خبردارشدم هواپیمارباها مقدار زیادی هم دینامیت با خودشان داخل هواپیما برده بودند. برنامۀ آنها این بوده که هواپیما را در آسمان پاریس منفجر کنند: یک بمب آتشین بزرگ که همۀ دنیا میتوانست آن را ببیند. شاید اگر خودشان خلبانی بلد بودند شخصا هواپیما را به پاریس میبردند. اما چون خودشان خلبانی نمیدانستند، مجبور شدند به خلبانهای ایرفرانس تکیه کنند [و آنها هم فریبشان دادند]. سالها بعد فهمیدم که القاعده از همین اشتباه آنها درس گرفته و تعداد زیادی از نیروهای القاعده ورود به مدارس خلبانی را آغاز کردند.
#قسمت_بیست_و_نهم
خرید آنلاین کتاب ازافغانستان تا لندنستان👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/98583?ref=830y
خرید از طریق ایتا👇
@milad_m25
............................
«روایتی از درون شبکههای تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود.
نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی)
مترجم: وحید خضاب
#قسمت_سی_ام
#افغانستان_تا_لندنستان
یک روز بعد از پایان عملیات هواپیماربایی نشسته بودیم وشام میخوردیم. بقیه همه خوشحال بودند. دعا میکردند بتوانند پا جای پای این «مجاهدین» شجاع بگذارند: «خدایا، به ما همان قدرتی را ببخش که آن برادران داشتند، خدایا به ما هم مثل آنها شهادت را ارزانی کن.»
بعد حرفی زدند که برایم خارقالعاده بود. گفتند هواپیمارباها نمردهاند، زندهاند، در بهشت، در آغوش حوریهایی که به عنوان پاداش شهادت به آنها داده شدهاند. تا آن موقع چنین حرفی نشنیده بودن، و نمیتوانستم باور کنم. آن موقع چیز زیادی از قرآن نمیدانستم. فقط چیزهایی را از قرآن بلد بودم که در کودکی در مدرسه یادگرفته بودم و چیزهایی که برادرم حکیم در مغرب یادم داده بودم. اما به نظرم بیمعنی بود که خدا به کسانی که آدمهای بیگناه را کشتهاند چنین پاداشی بدهد.
فردای آن روز، همه چیز از آن هم بدتر شد. امین و یاسین یک کاست صوتی آوردند. همه کنار هم در اتاق نشیمن به آن گوش دادیم. کاست در داخل هواپیما ضبط شده بود، بیش از دو ساعت ادامه داشت. میتوانستیم همه چیز را بشنویم. صدای مذاکرهکنندهها را میشنیدیم که از هواپیمارباها میخواستند هواپیما را به سمت دروازه [باند] ببرند. هواپیمارباها هم زیر بار نمیرفتند و تهدید میکردند تعداد بیشتری از مسافرها را خواهند کشت.
شنیدیم که هواپیمارباها دربارۀ سوخت هواپیما صحبت میکنند. مدتی بعد، صدای جیغ و فریاد وحشتزدۀ مسافرها بلند شد. هواپیمارباها هم با صدای بلند دربارۀ مجاهدین صحبت میکردند و میگفتند به طاغوت فرانسه تصویری از نبرد مجاهدین در جبهۀ الجزایر را نشان خواهند داد. «الله اکبر، الله اکبر.» و بعد، تات، تات، تاتِ شلیک.
وحشتناک بود. همۀ چیزهایی که در کاست ضبط شده بود وحشتناک بودند. فقط آن حالت وحشتزدهای که قاعدتا مسافرها در آن مدت تحمل کرده بودند را تصور میکردم. حتما فکر میکردند که داخل این هواپیما کشته خواهند شد.
اما از نظر من، وحشتناکتر این بود که ما این کاست را داشتیم! هیچ کس دیگری این کاست را نداشت. این کاست در هیچ کدام از شبکههای تلویزیونی یا رادیویی یا جای دیگری پخش نشده بود. معلوم بود یکی از اعضای جماعت اسلامی، این کاست را در جایی در فرودگاه الجزایر یا شاید هم در فرودگاه مارسی با دستگاه بیسیم ضبط کرده است، یک نفر که با هواپیمارباها همکاری داشته، کسی که امین و یاسین را میشناخته.
آن روز، اولین بار بود که حس کردم تا چه حد به همۀ این جریان وحشتناک نزدیکم. میدانم که پیشتر هم میتوانستم همین برآورد را داشته باشم، ولی ترجیح داده بودم تا این کار را نکنم. برای یاسین مسلسل میخریدم چون هیجانانگیز بود و پول هم لازم داشتم. غالبا سعی میکردم خیال کنم که این سلاحها به بوسنی یا چچن میرود، و از آنها در جنگهای مشروع علیه دشمنان اسلام استفاده خواهد شد.
اما طبیعتا و در حقیقت میدانستم که اکثر این سلاحها و مهمات به الجزایر ارسال میشود. اما این هم در ابتدا اذیتم نمیکرد. اما هرچه بیشتر مطالعه میکردم و هرچه جماعت اسلامی بدرفتارتر [و خشنتر و آدمکشتر] میشد، احساسات من هم تغییر میکرد.
الان دیگر همه چیز [در نگاه من] تغییر کرده بود. از دید من مسافرهای هواپیما، «واقعی» بودند، یک سری مهاجر عرب که در اروپا زندگی میکردند، عاشق خانوادهشان و کشورشان بودند و تصمیم گرفته بودند تعطیلات را در کشور خودشان بگذرانند. اما جماعت اسلامی تلاش کرده بود همۀ آنها را بکشد.
این مسئله از نظر من خیلی هولناک بود. و وقتی به آن نوار کاست گوش دادم فهمیدم من هم با تمامی آنچه اتفاق افتاده مرتبط بودهام. درست است که من ماشه را فشار نداده بودم، ولی ممکن است آن تفنگها و فشنگها همانهای بوده باشد که من خریدهام. پس من هم قاتل بودم، درست مثل آنها.
تا الان به نوعی داشتم هم از توبره میخوردم هم از آخور، از طرفی از ژیل پول میگرفتم و از طرفی هم سهم خودم را از معاملههایی که با لوران میکردم برمیداشتم. اما از آن لحظه تصمیم گرفتم با تمام توانم با جماعت اسلامی مسلح بجنگم. این آدمکشیها اشتباه بود. این را به عنوان یک انسان، و یک مسلمان، درک میکردم. من، فارغ از اینکه به مسجد میرفتم یا نه، فارغ از اینکه 5 بار در روز نماز میخواندم یا نه، مسلمان بودم و به خدا ایمان داشتم. این وحشیگریها، این کشتار فجیع بیگناهها، اینها هیچ ارتباطی به اسلامی که من میشناختم نداشت. دیگر نمیتوانستم خودم را به نفهمیدن بزنم و بیخیال شوم. حالا دیگر همه چیز تغییر کرده بود.
#قسمت_سی_ام
...................
«روایتی از درون شبکههای تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd5
هدایت شده از فروشگاه کتابجان/کودک و نوجوان
کتاب منشور تربیت کودک و نوجوان
هر کس یه نظری درباره تربیت بچهها داره. اگر نظرات مختلف رو شنیدید و نمیدونید به کدومش اعتماد کنید، پیشنهاد میکنم نظرات رهبری رو هم بخونید.
دکتر امیرحسین بانکیپورفرد کتاب «منشور تربیتی کودک و نوجوان» رو از منظر مقام معظم رهبری نوشته و اون رو در قالب یک کتاب کاربردی تدوین کرده.
۱۶۸ صفحه|18000 تومان
خرید آنلاین از طریق سایت باسلام👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/70115
خرید از طریق ایتا👇
@milad_m25
محصولات فرهنگی کودک و نوجوان👇
@koodak_shop
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کتاب سه دقیقه در قیامت
از دوربین صدا و سیما
"تجربه ای نزدیک به مرگ"
96 صفحه| 9500 تومان
خرید آنلاین👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/182459
خرید از طریق ایتا👇
@milad_m25
مرجع تهیه کتابهای خوب👇
http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب آن سوی مرگ
🔹 کتاب حاضر دربردارنده ی سه خاطره درباره ی تجربه ی مرگ و حاصل مصاحبه رو در رو با افرادی است که حیات پس از مرگ را تجربه کرده، به برزخ رفته و برگشته اند.
👈مجموعه ای بسیار جالب و حیرت انگیز که ممکن است بخش هایی از آن برای بیماران قلبی و روان های آسیب پذیر، نامناسب باشد.
372صفحه| 35000 تومان
قیمت با تخفیف: 32500 تومان
خرید آنلاین👇👇👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/171056?ref=830y
خرید از طریق ایتا👇
@milad_m25
مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇
http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
هدایت شده از فروشگاه کتاب جان
کتاب پس از ۴۰ سال
🔺 نگاهی نو به زمینه های صلح امام حسن (ع) در چهل سالگی حکومت اسلامی
🔺تا به حال به این دقت کرده بودید که صلح امام حسن (ع) در چهل سالگی حکومت اسلامی پیامبر (ص) رخ داده است؟!
🔺زمینه هایی که با طراحی بنی امیه چیده شد تا مردم جامعه، امام خویش را وادار کنند که بدون جنگ، و تنها در قالب صلح ، حکومت را به طاغوتی چون معاویه واگذار کند!
🔺 زمینه هایی که نباید بگذاریم دوباره تکرار شود. کتاب حاضر این روایت تاریخی را بیان می کند.
۱۱۶صفحه|۱۷۰۰۰ تومان
لینک خرید:
https://basalam.com/sahifehnoor/product/127795?ref=830y
خرید از ایتا👇
@milad_m25
مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇
http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
هدایت شده از فروشگاه کتاب جان
کتاب مهدی(عجلاللهتعالیفرجه) از تولد تا بعد از ظهور
نویسنده: سید محمد کاظم قزوینی
مترجم: لطیف راشدی ؛ سعید راشدی
ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران
این کتاب به نقل روایات اهلبیت(علیهم السلام) حول محور مهدویت پرداخته است.
در ابتدای کتاب به طور مختصری به معرفی امام زمان (عجلاللهتعالیفرجه) پرداخته شده و پس از آن بشارت های قرآن، پیامبر و امامان (علیهمالسلام) در مورد آن حضرت آورده شده است.
سپس از میلاد امام زمان (عجلاللهتعالیفرجه) تا بعد از ظهور ایشان به بررسی مسائل گوناگون پرداخته است.
مسائلی از قبیل : مادر حضرت، نحوه تولد ایشان، کسانی که حضرت را دیده اند، شهادت پدر و جانشینی حضرت، مسئله جعفر عموی حضرت، نمایندگان خاص ایشان در دوران غیبت صغری، مدعیان دروغین، کسانی که در غیبت صغری و در غیبت کبری به زیارت حضرت نائل شده اند، علائم ظهور و مطالب مربوط به دوران ظهور و حکومت حضرت. در پایان نیز بخش مختصری مربوط به رجعت و آیات و روایات دال بر این مسئله آورده شده است.
این کتاب در هر موضوع به طور اجمالی برخی از روایات مربوطه را نقل کرده است و به شرح این روایات پرداخته است.
496 صفحه| جلد سخت
قیمت پشت جلد: 70,000 تومان
قیمت با ۱۵درصد تخفیف:60,000 تومان
خرید آنلاین👇👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/173088?ref=830y
خرید از طریق ایتا👇👇
@milad_m25
مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
هدایت شده از فروشگاه کتاب جان
.
🔸عنوان: #عروس_قریش
🔸پدیدآورنده: #مریم_بصیری
🔸ناشر: #انتشارات_اسم
🔸تعداد صفحات : 320 صفحه
🔸قیمت پشت جلد: ۳۸۰۰۰تومان/قیمت با تخفیف: ۳۵۰۰۰ تومان
.
📚درباره کتاب
داستانی خواندنی از کودکی حضرت آمنه (س) و ازدواج ایشان با حضرت عبدالله (ع) تا کودکی حضرت پیامبر (ص)
.
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺
.
🌐لینک خرید آنلاین👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/177043?ref=830y
📲خرید از طریق ایتا👇
@milad_m25
.
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺
.
مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇
http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود.
نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی)
مترجم: وحید خضاب
#قسمت_سی_و_یک
#افغانستان_تا_لندنستان
[...]ماجراها سرعت گرفته بود. درست در همان زمان که یاسین از من خواست تا از لوران مقداری مواد منفجره بخرم، حکیم یک چیز غیرعادیتر درخواست کرد. برای کاری رفته بودیم داخل شهر، با یک ماشین پژوی کوچک تا آن وقت ندیده بودمش. در مسیر برگشت به خانه حکیم ماشین را زد کنار و گفت مقداری از راه را من رانندگی کنم.
به نظرم عجیب میرسید اما قبول کردم. همین که راه افتادیم حس کردم ماشین مشکلی دارد به چپ میکشید و من باید همۀ زور را میزدم تا ماشین را در مسیر مستقیم نگه دارم. مقدار زیادی نرفته بودیم که حکیم گفت بایستم. ایستادم.
پرسیدم: «قضیه چیه؟»
گفت: «برادر، میخوام در حقم یه لطفی بکنی.»
گفتم: «چه جور لطفی؟»
بعد از چند لحظه سکوت، شمردهشمرده گفت: «یه برادری توی مغرب هست که از دوستای خیلی خوبمه. براش یک ماشین خریدم به عنوان هدیه. اما چون خودش گذرنامه نداره نمیتوانه بیاد ماشینو ببره. میخواستم ببینم لطف میکنی ماشینو به دستش برسونی؟»
گیج شده بودم. گفتم: «چی داری میگی؟ تو که میدونی من حتی گواهینامه هم ندارم.»
حکیم سریع گفت: «اون مشکلی نیست. یه برادر دیگه همراهت میاد. اون گواهینامه داره و میتوانه همۀ راهو تا بندر الخِسیراس [و سوار کردن ماشین روی کشتی] رانندگی کنه. تو فقط باید وقتی رسیدی طنجه، خودت ماشینو از عرشۀ کشتی تا مرکز شهر ببری.»
حس میکردم خون دارد توی صورتم میدود. نمیتوانستم باور کنم که حکیم واقعا خیال کرده من داستان هدیه فرستادن ماشین برای یکی از دوستانش را میپذیرم. با لحنی که عصبانیت از آن میبارید گفتم: «اگه میخوای برات کاری کنم، بهتره صاف و پوستکنده بگی دقیقا توی ماشین چیه. سعی نکن سرمو شیره بمالی. حکیم، من خر نیستم.»
برادرم بدون اینکه حتی یک کلمه حرف بزند فقط زل زد به صورتم. از ماشین آمدم پایین و پیاده راه افتادم.
دو شب بعد حکیم به اتاقم آمد. گفت: «با من بیا. باید یه سری خوراکیاینا برای یکی از رفقام ببرم. میخوام تو هم ببینیش.»
در لحن صحبتش چیز عجیبی وجود داشت که باعث کنجکاویام شد. با او رفتم و سوار ماشین شدیم. یک کیلومتر که رفتیم داخل خیابانی که منازل مسکونی داشت پیچید. جلوی یک آپارتمان ایستادیم. حکیم خودش پیاده شد و دری حیاط خانه را باز کرد. چهار پارکینگ [مجزا و دربدار] داخل حیاط به چشم میخورد. چراغ یکیشان روشن بود. رفتیم به سمت همان. حکیم با دست به پنجره زد.
در پارکینگ را باز کردند. دو مرد را دیدیم. یکیشان مکانیک بود. این را میشد به وضوح از لباسش که غرق روغن و عرق بود فهمید. تقریبا در انتهای پارکینگ یک پرده آویزان بود. میتوانستم از پشت آن سپر عقب یک ماشین را ببینم.
زمین پارکینگ پر بود از انواع و اقسام کالاها و وسایل، حجم خیلی خیلی زیادی پول نقد، تفنگ و فرستندههای رادیویی. یک سری چیز شبیه آجر هم بود که آنها را داخل کاغذهای سفید پیچیده بودند. مشخص بود مکانیک دارد اجزای داخلی ماشین را باز میکند تا همۀ اینها را داخل ماشین جا بدهد.
حکیم چند کلمهای با آن دو نفر حرف زد و بعد کیسۀ مواد خوراکیای که همراهش آورده بود را به آنها داد. بعد آمدیم بیرون.
موقعی که داشتیم برمیگشتیم سمت خانه، رو کرد به من و گفت: «انجامش میدی؟»
فورا و بدون حتی یک ثانیه مکث گفتم: «بله انجامش میدهم.»
اگر میگفتم نه، حکیم مطمئن میشد که من واقعا توبه نکردهام، مطمئن میشد حقیقتا به او و بقیه برنگشتهام. اما اگر میگفتم بله، حکیم و بقیه دوباره و به صورت کامل به من اعتماد پیدا میکردند. ژیل هم که دائما از من میخواست خودم را به داخل حلقۀ داخلی آنها برسانم. میدانستم این شانسی است که به من رو آورده است.
روز بعد قضیه را برای ژیل گفتم. دربارۀ درخواست حکیم صحبت کردم و دربارۀ آن پارکینگ. سرجایش صاف نشست و شروع کرد به پرسیدن دربارۀ چیزهایی که دیده بودم. وقتی دربارۀ آن بستههای شبیه آجر صحبت کردم سری تکان داد و گفت آنها احتمالا سمتکس بوده است.
پرسید: «خب، حالا میخوای انجامش بدی؟» واضح بود که ناآرام و عصبی است. اما در عین حال میدانستم که میخواهد من این کار را انجام دهم، چون میخواهد دربارۀ روشهای کاری همۀ این سیستم اطلاعات به دست آورد. خودش میخواست که من به حلقۀ داخلی آنها نفوذ کنم.
#قسمت_سی_و_یک
خرید آنلاین کتاب ازافغانستان تا لندنستان همراه با امضای مترجم کتاب👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/98583?ref=830y
خرید از طریق ایتا👇
@milad_m25
............................
«روایتی از درون شبکههای تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود.
نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی)
مترجم: وحید خضاب
#قسمت_سی_و_دو
#افغانستان_تا_لندنستان
جواب دادم: «بله، همون دیشب به حکیم گفتم انجامش میدم.»
گفت: «میدونی که این کارِ خیلی خطرناکیه. دست ما توی اسپانیا یا مغرب باز نیست. اگر اونجاها دستگیر شی هیچ کار نمیتونیم بکنیم.»
گفتم: «میدونم. منم برنامهای برای زندان رفتن ندارم!»
ژیل نفس عمیقی که کشیده بود را بیرون داد و گفت: «پس، حله. چیزی که ازت میخوام اینه: میخوام همه چیز [و همۀ مشخصات] ماشینو برایم بگویی، میخوام موقعِ راه افتادنت رو بهم بگویی. و میخواهم هر جا توی مسیر توقف داشتی [باهام تماس بگیری] و بگی کجایی، اینطوری میتونم رَدّت رو داشته باشم.»
ژیل دوباره داشت نقش معلم را بازی میکرد، و همین اعصابم را به هم میریخت. من شخصا داوطلب شده بودم ماموریتی که به طرزی باورنکردنی خطرناک بود را انجام دهم، آن وقت او میخواست برای من معلمبازی در بیاورد و به من بگوید چطور انجامش دهم.
نمیخواستم به او اجازۀ این کار را بدهم. دلیل این کار فقط کلهشقیام نبود (گرچه آن هم قطعا یکی از دلایل به حساب میآمد). نمیتوانستم بگذارم او در حالیکه در یک ماشین پر از مواد منفجره نشستهام، از این سر فرانسه تا آن سر فرانسه رد مرا داشته باشد. به او اعتماد نداشتم. اگر دلش میخواست، میتونست به پلیس بگوید که جلوی مرا بگیرند و ماشین را بگردند. آن وقت باید بقیۀ عمرم را گوشۀ زندان میگذراندم. اگر هم به سرش میزد به پلیس مغرب خبر بدهد که آن وقت قضیه برای من از این هم بدتر میشد.
گفتم: «هیچ راهی نداره، محاله جامو بهت بگم. بعد اینکه رسیدم و وقتی ماموریت انجام شد، اون وقت باهات تماس میگیرم.»
با عصبانیت گفت: «وقتی جاتو ندونیم، اگه توی دردسر بیفتی نمیتونیم کمکت کنیم.»
فقط گفتم: «ریسک میکنم!»
تقریبا ساعت سه بامداد روز بعد حکیم دوباره مرا به همان پارکینگ برد تا ماشین را بردارم. راننده پیش از ما به آنجا رسیده و منتظرمان بود. پیشتر چند باری در خانۀ خودمان او را دیده بودم. اسمش جمال بود. ریش بلندی داشت و بسیار آرام کمحرف بود. ظاهرا اکثر وقتش را به قرائت قرآن میگذراند.
ماشین آماده بود، یک آئودی سبز. یک بارکش چرخدار مجزا به عقب ماشین وصل کرده بودند. صندلی عقب هم پر بود از وسایل مختلف: چند قالیچه، چند کارتن بزرگ و یک سری وسایل الکترونیکی. باید اینطور به نظر میرسید که ما دو نفر مهاجر هستیم و داریم برای دیدن خانوادهمان به مغرب برمیگردیم.
پیش از رفتن، حکیم شمارۀ موبایلی به من داد. گفت وقتی به مغرب رسیدم از طریق این شماره با یاسین تماس بگیرم و آن وقت او خواهد گفت چطور «رابط»م را در مغرب پیدا کنم.
از بروکسل به سمت پاریس راه افتادیم. جمال رانندگی میکرد. هنوز مسیر چندانی نرفته بودیم که ماشین مشکل پیدا کرد. دمای موتور داشت میرفت بالا و جمال هم با حالتی عصبی به نشانگر دما نگاه میکرد. تقریبا بیست کیلومتر از شهر لیل رد شده بودیم که تصمیم گرفتیم بایستیم و نگاهی به موتور بیندازیم. آب داخل رادیاتور میجوشید و بیرون میپاشید. یک بطری آب داخل ماشین داشتم. آب را روی رادیاتور ریختم تا موتور خنک شود.
چند کیلومتر دیگر که رفتیم کمکم صدای وحشتناکی از داخل موتور بلند شد. به جمال نگاهی انداختم. وحشتزده به نظر میرسید. با اینکه ساکت بود میتوانستم ببینم که لبهایش با سرعتی شگفتانگیز تکان میخورد. داشت [ذکر میگفت و] دعا میکرد.
از جمال خواستم همان کنار اتوبان بزند بغل. از ماشین پیاده شدم و به سمت اولین خروجی رفتم. آنجا، در آن روستای کوچک، یک تلفن عمومی پیدا کردم و با موسسۀ «امداد اروپا» تماس گرفتم. چه کار دیگری از دستم برمیآمد؟ باید ماشین را از جادۀ اصلی دور میکردیم. وقتی به ماشین برگشتم و به جمال گفتم چه کار کردم، نزدیک بود از شدت نگرانی و ترس بیهوش شود. هیچ چیز نگفت، همچنان [زیر لب] به دعا کردن ادامه داد.
#قسمت_سی_و_دو
خرید آنلاین کتاب ازافغانستان تا لندنستان همراه با امضای مترجم👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/98583?ref=830y
خرید از طریق ایتا👇
@milad_m25
............................
«روایتی از درون شبکههای تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود.
نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی)
مترجم: وحید خضاب
#قسمت_سی_و_سه
#افغانستان_تا_لندنستان
چیزی نگذشته بود که یک ماشین یدککش رسید و کارگرها آئودی را به آن وصل کردند. من و جمال سوار آئودی شدیم و یدککش شروع کرد به انتقال ماشین ما. چند کیلومتر که رفتیم به یک روستای کوچک رسیدیم. راننده، ماشینمان را جلوی یک تعمیرگاه، از یدککش باز کرد.
نمیدانستم چطور میتوانیم ماشین را تعمیر کنیم. موتور ایرادی داشت و من کاملا مطمئن بود ایرادش از کجاست: آن مکانیک در بروکسل هر وجب موتور را با پول و چیزهای دیگر پر کرده بود. با خودم حساب کردم حتما مواد را به طریقی ته مخازن روغن و آب جاسازی کرده است. قاعدتا به همین خاطر بود که حرارت موتور دائما بالا میرفت. اما چطور میتوانسیتم ماشین را تعمیر کنیم بدون اینکه کسی بفهمد داخل آن چیست؟
موقعی که تعمیرکار کاپوت را بالا زد، از موتور دود بلند میشد. تک تک قطعات را بررسی کرد. باید من هم مثل عقاب او را زیر نظر میگرفتم تا مطمئن شوم اجناس قاچاق را پیدا نخواهد کرد. چند بار گفت اگر میخواهی برو داخل دفتر و کمی استراحت کن، و من هم هربار میگفتم نه. جمال هم تمام مدت ساکت کنارم ایستاده بود و زیر لب دعا می کرد!
#قسمت_سی_و_سه
خرید آنلاین کتاب ازافغانستان تا لندنستان همراه با امضای مترجم👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/98583?ref=830y
خرید از طریق ایتا👇
@milad_m25
............................
«روایتی از درون شبکههای تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود.
نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی)
مترجم: وحید خضاب
#قسمت_سی_و_چهار
#افغانستان_تا_لندنستان
گمانم چند ساعتی طول کشید تا اینکه بالاخره تعمیرکار سرش را آورد بالا و در کاپوت را بست. رو کرد به من و گفت: «کاری نمیتونم بکنم. موتور کاملا داغون شده. باید عوضش کنی. اگر بخوای میتونم فردا برات یه یدککش خبر کنم که خودت و ماشینت رو برگردونه بروکسل.»
گذاشتیم ماشین شب همانجا بماند چون هیچ جایی دیگری نداشتیم. عملا باید جمال را از ماشین دور میکرد، فکر میکنم اگر میتوانست، حاضر بود شب را هم داخل ماشین بخوابد.
با حکیم تماس گرفتم و گفتم چه شده است. خیلی ناراحت شد. گفت به سریعترین شکل ممکن برگردیم بروکسل تا ماشین را تعمیر کنند و سفرمان را از سر بگیریم. کمکم داشتم میفهمیدم برای رساندن ماشین به مغرب واقعا عجله دارند.
جمال و من آن شب را در هتلی ماندیم و اکثر وقت به بحث و درگیری گذشت. من میخواستم تلویزیون ببینم که صد البته از نظر او «طاغوت» بود. میخواست به جای تلویزیون دیدن قرآن بخواند. هر بار تلویزیون را روشن میکردم چند دقیقه صبر میکرد و بعد کنترل را میقاپید و خاموشش میکرد. بعد من کنترل را میگرفتم و دوباره تلویزیون را روشن میکردم.
آنقدر از دستش عصبانی بودم که گفتم فردا در بروکسل ولش میکنم و خودم ماشین را تا اسپانیا میبرم. گفت: «برادرا اجازه نمیدن، چون گواهینامه نداری.» من هم گفتم: «برادرا خیلی احمق بودن که تو رو با من فرستادن. عربا همینطوری هم به اندازۀ کافی با پلیسهای اروپایی مشکل دارند، اون وقت این ریش مسخرۀ تو [هم اضافه شده و داره] ما را تابلو میکنه.»
هر دومان آن شب با عصبانیت به خواب رفتیم. فردا صبح زود از خواب بیدار شدیم، نشستیم داخل یک وانت یدککش و برگشتیم بروکسل. در طول مسیر یک کلمه هم با هم حرف نزدیم. برگشتیم به همان پارکینگ. حکیم آنجا منتظرمان بود. از قبل یک موتور آماده کرده و داخل پارگینگ گذاشته بودند. تنها کاری که باید میکردند این بود که موتور خراب را باز کنند و این موتور جدید را جایش بگذارند.
همگی، حکیم و من و جمال، آن شب برگشتیم خانه. فقط چند ساعتی خوابیدیم. دوباره فردا صبح وقتی خواستیم راه بیفتیم دیدم جمال ریشش را زده است. البته نه اینکه ریشش را تراشیده باشد، ولی آن را خیلی کوتاه کرده بود. میدانست حرفی که من دربارۀ ریش او زدهام درست بوده اما نمیخواست کاملا تسلیم شود. آدم سرسختی بود.
به پارکینگ که رسیدیم ماشین هم آماده شده بود. بدون اینکه وقت بیشتری تلف کنیم دوباره راه افتادیم.
سفر فاجعهآمیزی بود! مکانیک دوباره همان کاری را با موتور جدید کرده بود که قبلا هم با موتور اول انجام داده بود. به همین خاطر باید کاملا مواظب میبودیم که حرارت موتور بالا نرود. با سرعت خیلی پایین حرکت میکردیم و هر نیم ساعت هم میایستادیم تا روی رادیاتور ماشین آب بریزیم.
تمام راه مضطرب بود و بدون اینکه حرف بزند رانندگی میکرد. گذشته از زمانهایی که برای خنک کردن ماشین میایستادیم، جمال روزی 5 بار هم برای نماز خواندن میایستاد. هر بار هم من به جای نماز خواندن سیگار میکشیدم. میدیدم که این کار چقدر عصبانیاش میکند. و من هم دقیقا میخواستم عصبانیاش کنم!
به جنوب فرانسه که رسیدیم ماشین دوباره خراب شد و باز مجبور شدیم آن را به تعمیرگاه برسانیم. البته وضع به اندازۀ مرتبۀ سابق بد نبود و تعمیرکار توانست درستش کند. این بار هم از اول تا آخر کنار تعمیرکار ایستادیم و کارش را زیرنظر گرفتیم. قاعدتا هر دو نفرمان دیوانه به نظر میرسیدیم!
#قسمت_سی_و_چهار
خرید آنلاین کتاب ازافغانستان تا لندنستان همراه با امضای مترجم👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/98583?ref=830y
خرید از طریق ایتا👇
@milad_m25
............................
«روایتی از درون شبکههای تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
امشب ۴ قسمت از داستان امنیتی "از افغانستان تا لندنستان" تقدیم حضورتون شد👆👆
کتاب چرا سوریه؟
این کتاب به صورت شفاف به بحران پیچیده سوریه از زبان سیدحسن نصرالله می پردازد.
کتاب، مراحل ورود نیرو های حزب الله، ایران و روسیه به نبرد سوریه و علت های آن را بیان می کند و از زمینه ها، انگیزه ها، هدف ها، پروژه ها، زمان بندی ها، طرف های درگیر، محدودیت ها، خط قرمزها، جایگزین ها، مسئولیت ها و حال و آینده سخن می گوید.
۴۳۰ صفحه
قیمت: ۵۶۰۰۰ تومان
قیمت با تخفیف: ۵۰۰۰۰ تومان
خرید آنلاین👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/119734?ref=830y
خرید از طریق ایتا👇
@milad_m25
مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇
http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
.
🔸نام کتاب: #برایم_حافظ_بگیر
🔸ناشر: #انتشارات_شهید_کاظمی
🔸تعداد صفحه: 344 صفحه
🔸قیمت پشت جلد: ۳۵۰۰۰تومان
🔹 قیمت با تخفیف: ۳۰۰۰۰ تومان
.
" روایتی داستانی از زندگی فرمانده مدافع حرم شهید شعبان نصیری، مشاور حاج قاسم سلیمانی "
📚درباره کتاب
حاج شعبان بینشی عمیق، هم نسبت به کشور و هم نسبت به جهان اسلام داشت.
او انواع و اقسام #جهاد را تجربه کرده بود؛ از #جهادنظامی تا #جهادفرهنگی، از جنگ با تفنگ تا جنگ با زبان...
در یگانهای مختلف و سازمانهای متفاوت و شهرستانهای مختلف و خارج از ایران هم به خدمت پرداخت.
کمتر کسی است که تمام ابعاد شخصیتی و کاری ایشان را بشناسد و بداند.
او مصداق بارز کلام حضرت آقا بود که درباره #شهدا فرمودند: "معروفون في السماء و مجهولون فی الأرض"
حاج شعبان از همان دسته بود؛ #فرماندهای_بزرگ و عالیرتبه، در عین حال خاکی و گمنام. او کسی بود که رئیسجمهور عراق به خوبی او را می شناخت، ولی نیروهایی که کنارش میجنگیدند، از درجه ممتازش اطلاعی نداشتند.
حاج «قاسم سلیمانی» از این شهید عزیز این گونه یاد نمودند:
"شهید نصیری از اولیای الهی بود که در جامعهی ما مخفی ماند. او مثل شیشه عطر بزرگی بود که باید درِ آن برداشته میشد، تا جامعهی ما عطر آن را است
.
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺
.
🌐لینک خرید آنلاین👇👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/169521?ref=830y
خرید از طریق ایتا👇👇
@milad_m25
📲مرکز پخش
09351539305
مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇
http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب مجید بربری
🔺 زندگی داستانی حر مدافعان حرم؛ جوان دهه هفتادی شهید مجید قربان خانی
🔺بخش اول زندگی او، بخش تاریک و خاکستری آن است. او در یافت آباد تهران قهوه خانه دار بوده، و زندگی او سرشار از مواردی است که این جور آدم ها با آن درگیر هستند. از درگیری و دعواهای هر روزه تا به رخ کشیدن آمار قلیانهای قهوه خانه اش.
🔺 اما بخش دوم زندگی او، عنایتی است که به او می شود و مسیر زندگی اش عوض می شود و مهر حر مدافعان حرم بر پیشانی او نقش می بندد و او گر چه تک پسر خانواده است و قرار نیست که آنها به سوریه اعزام شوند، ولی عنایت بی بی او را به سوریه می کشاند و می شود مدافع حرم.
🔺 مجید قصه ما گرچه ناراحت خالکوبی های بر بازوهای خویش است، اما سرنوشتش این طور می شود تا در خانطومان از بدنش هیچی برنگردد تا نه نشانی از خودش باشد نه خالکوبی هایش.
۱۵۲صفحه| 14000تومان
توضیحات بیشتر و خرید آنلاین👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/106885?ref=830y
خرید از طریق ایتا : @milad_m25
کتاب خوب راهگشاست👇
@sn_shop
کتاب عهد کمیل
🔹 عهد کمیل روایتی از زندگی شهید مصطفی (کمیل) صفری تبار است که از زبان همسر بیان شده و داستانی جذاب و خواندنی را به همراه دارد، این کتاب هشت فصل دارد و به داستانی جالب اشاره می کند زیرا شهید کمیل فردی بود که از مدتها قبل از شهادتش خبر داشت.
🔸 در سال ۹۰ نیروی زمینی سپاه دست به یک سلسله عملیات برای برقراری امنیت در منطقه شمالغرب شد. گروهکهای ضدانقلاب با حمایتهای همه جانبه اطلاعاتی و حتی لجستیکی غرب (به سردمداری آمریکا) این بار با تمام توان آمده بودند تا به خاک ایران تجاوز کنند. این عملیاتها که در نیمه اول سال ۹۰ انجام شد، تا اواخر شهریور به طول انجامید تا نهایتا با تقدیم دهها شهید و جانباز در این عملیاتها، بار دیگر امنیت به منطقه بازگشت و گروهکهای ضدانقلاب مجبور به ترک خاک ایران شدند.
184صفحه| 20,000 تومان
قیمت با ۱۰ درصد تخفیف: 18000 تومان
خرید آنلاین👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/176694?ref=830y
خرید از طریق ایتا👇
@Milad_m25
مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇
http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530