•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
#ضربالمثل_ترکی (۱۶۱)
#ضربالمثل:
ددَهن یاخچی، ننَهن یاخچی،
ترجمه:
پدرت خوب، مادرت خوب.
توضیح:
این ضربالمثل که در محاورات هیدجیها 《ددَهی یاخچی نهنهی یاخچی》نیز تلفظ میشود زمانی کاربرد پیدا میکند که استفاده کننده از فردی کاری دور از انتظار، تعجّب برانگیز و حتی نادرست مشاهده میکند و چون انتظار دارد فرزندی از پدر_مادری خوب، درستکار و نجیب، کار درست سر بزند از روی تعجب یا برای تذکر دادن محترمانه آن را بیان میکند.
هرچند این اصطلاح در زبان فارسی نیز به همین شکل 《 پدرت خوب_مادرت خوب》 استعمال میشود ولی ارتباطی معنایی و کاربردی با مصرع مشهور《پسر کو ندارد نشان از پدر》 دارد که در این ضربالمثل نیز برداشت این است که پسر یا فرزند باید از رفتار پدر پیروی کنند.
ظاهرا" این ضرب المثل از شعر #ابوالحسن_فراهانی است که سروده؛
پسر کو ندارد نشان از پدر
توبیگانه خوانشمخوانش پسر
#عارف_یارقلی_هیدجی
#شعرای_هیدج
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
.
اینروزها هرجا که پا را میگذاری
گرم است صحبت، از تورم از گرانی
یک جمعهی دیگر گذشت و انتظارت
گم شد میان دردِ این دنیای فانی
#نگین_نقیبی
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
در این دنیا بخندی و بخندانی دلی را
نگار من ز رحمت میگشاید مشکلی را
#سعید_هادیلو #سروش_هیدجی
•┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈•
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
امروز که در دست تواَم مرحمتی کن
فرداکه شوم خاک چهسود اشک ندامت
#حافظ
•┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈•
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
سلام صبحتان بخیر
عشق و امید همره و همزادتان باد
عشق و امید وصل تو سرمایهی من است
عمریست این دو، خسته به دندان کشیدهام
#محمدرسول_ملکی #صبا_هیدجی
•┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈•
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
مبر بر خداوند خود بد گمان
خدا مهربان است بر بندگان
#ملامحمد_حکیم_هیدجی
•┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈•
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
#بسیج
#هفته_بسیج
#هفته_بسیج_گرامی_باد.
بسیجی مظهر عشقاست و ایمان
بسیجی حامی دین است و قرآن
شبانگاهان به هنگام عبادت
فشاند اشکِ دیده همچو مرجان
گهی درسجده و گَه در قیام است
به درگاه ِ خدا لبیک گویان
گَهِ میدان، چو شیران در تکاپو
گریزان است از او قومِ عدوان
بسیجی تابع فرمان رهبر
مطیع و پیرو پیر جماران
بسیجی همچو دریای خروشان
کشد بر کام صد فرعون و هامان
بسیجی روز هیجا همچو موسی
کند هر دم یدِ بیضا نمایان
#حجتالاسلام_قربانعلی_مرسلی #برهان_هیدجی
•┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈•
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
ای زندگی تو و توانم همه تو
جانیو دلی، ایدلو جانمهمه تو
تو هستی من شدی، از آنم همه من
من نیست شدم درتو، از آنم همه تو
#عراقی
•┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈•
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
#حکایت
#اصالت چیست؟
گویند روی درب قصر شاه، لکه سیاهے افتاده بود. خادمین دربار نتوانستد لکه را از بین ببرند!!
تا اینکه مرد فقیری از موضوع مطلع شد گفت من میدانم چرا درب قصر سیاه شده است.
مرد فقیر را به قصر بردند او به پادشاه گفت: "داخل درب قصر، کِرمے لانه دارد که مشغول خوردن آن است!"
پادشاه به او خندید و گفت: مردک !مگر مے شود داخل درب، کرم زندگے کند؟
مرد گفت من یقین دارم که چنین است.
پادشاه گفت بسیار خوب!
دستور میدهم درب را بشکنند اگر کرمی نباشد، گردنت را میزنم.
مرد پذیرفت
چون درب را شکافتند دیدند کرمے زیر قسمت سیاهے لکّه رنگ وجود دارد.
پاسخ او شاه را خوش آمد و دستور داد مرد فقیر را به آشپزخانه برده مقداری از پس مانده غذاها به او بدهند!
روز بعد شاه سوار بر اسبش از کنار مرد رد میشد به او گفت این بهترین اسب من است، نظر تو چیست؟
مرد فقیر گفت شاید در سرعت بهترین باشد ولی ایرادی نیز دارد پادشاه سوال کرد ای مرد بگو ببینم چه ایرادی دارد؟
گفت: این اسب حتی در اوج دویدن هم که باشد اگر رودخانهای ببیند به درون آب میپرد. پادشاه باورش نشد!
براے اثبات ادعاے او، سوار بر اسب از کنار رودخانه گذشت ناگهان اسب با دیدن رودخانه، خودش را درون آب انداخت.
پادشاه از دانایی مرد فقیر متعجب شد و
دستور داد مجدداً به عنوان پاداش از پسمانده غذاها به مرد فقیر بدهند.
روز بعد خواست تا او را بیاورند
وقتی فقیر را نزد پادشاه آوردند ؛ از او پرسید:
مردک بگو دیگر چه میدانی؟
مرد که به شدت ترسیده بود گفت:
میدانم که تو شاهزاده نیستی!!
پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افکند
ولے چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود . در پے کشف واقعیت نزد مادر شتافت و گفت:راستش را بگو من کیَم؟ این درست است که شاهزاده نیستم؟!
مادر بعد از کمی طفره رفتن گفت:حقیقت دارد پسرم! من و شاه از داشتن بچه بیبهره بودیم و از به تخت نشستن برادرزادههای شاه هراس داشتیم؛
وقتے یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد، تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچهدار شدهایم
بدین صورت پادشاه از راز شاهزاده نبودن خود باخبر شد!!
پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست و از سِرّ داناییش پرسید.....
مرد فقیر گفت: علت سیاهی درب را از آنجایی فهمیدم که تا چیزی از درون خراب نشود از بیرون تباه نمیشود!
علاقه اسب به آب را از پشمی بودن پاهایش فهمیدم. یحتمل در دوران کُرّهگی در چراگاه از شیر گاومیشی تغذیه کرده و بهخاطر تأثیر آن شیر به آب تنی علاقمند است.
پادشاه پرسید :
اما "اصالت" مرا چگونه فهمیدی؟!
فقیر گفت:
من پاسخ دو سئوال مهم زندگیتان را دادم
ولے تو به جای پاداش مناسب، غذای پسمانده به من دادی، چون این کار تو را دور از کرامت یک شاهزاده دیدم فهمیدم تو شاهزاده نیستی.
من از روییدن خار سر دیوار دانستم
که ناکس،کس نمیگردد ازاین بالا نشستنها
#صائب_تبریزی
•┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈•
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
صبح آمده ست برخیز
بانگ خروس گوید
وینخواب و خستگی را
در شط شب رها کن
مستان نیم شب را
رندان تشنه لب را
بار دگر به فریاد
در کوچه ها صدا کن
#شفیعی_کدکنی
•┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈•
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24