eitaa logo
سید سلمان علوی
324 دنبال‌کننده
385 عکس
246 ویدیو
11 فایل
ارتباط با من: @ss_alavi
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 در روایت است که حضرت سیدالشّهداء علیه‌السلام در مسیر کربلا از حضرت یحیی علیه‌السلام و شهادت او یاد می‌کرده است. 📚شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۳۲. 🔻شباهت حضرت سیدالشهداء و حضرت یحیی علیهماالسلام در روایات: 🔸روایت نخست: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفُضَيْلِ الْهَمْدَانِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام قَالَ‌: مَرَّ عَلَيْهِ رَجُلٌ عَدُوٌّ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ (صلّی‌الله‌علیه‌وآله)، فَقَالَ: «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ‌» ثُمَّ مَرَّ عَلَيْهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ (علیهماالسلام) فَقَالَ: لَكِنْ هَذَا لَيَبْكِيَنَّ عَلَيْهِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ، وَ قَالَ: وَ مَا بَكَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا عَلَى يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا وَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (علیهم‌السلام) ترجمه: یکی از دشمنان خدا و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله از کنار امیرالمؤمنین علیه‌السلام گذشت. ایشان این آیه را تلاوت فرمودند: «و بر مرگ گذشتگان هيچ چشم آسمان و زمين نگريست و بر هلاكشان مهلت ندادند (دخان:۲۹)». سپس امام حسین علیه‌السلام عبور کردند. علی علیه‌السلام فرمود: اما زمین و آسمان قطعاً بر او خواهد گریست. و سپس فرمود: آسمان و زمین بر هیچ‌کس نگریسته به جز یحیی بن زکریا و حسین بن علی (علیهم‌السلام). 📚تفسیر القمی، ج۲، ص۲۹۱. 🔸روایت دوم: عَن زُرَارَةُ بْنُ أَعْيَنَ عَنِ الصَّادِقِ علیه‌السلام قَالَ: بَكَتِ السَّمَاءُ عَلَى يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا وَ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (علیهم‌السلام) أَرْبَعِينَ صَبَاحاً وَ لَمْ تَبْكِ إِلَّا عَلَيْهِمَا قُلْتُ فَمَا بُكَاؤُهَا قَالَ كَانَتِ الشَّمْسُ تَطْلُعُ حَمْرَاءَ وَ تَغِيبُ حَمْرَاءَ. ترجمه: امام صادق علیه‌السلام فرمود: آسمان بر یحیی بن زکریا و حسین بن علی (علیهم‌السلام) چهل روز گریه کرد، حال آنکه بر هیچ‌کس جز ایشان نگریسته است. زراره از حضرت سؤال کرد: گریۀ آسمان یعنی چه؟ حضرت پاسخ دادند: خورشید سرخ طلوع می‌کرد و (هنگام غروب) سرخ از دیدگان پنهان می‌شد. 📚مناقب آل أبی‌طالب، ج۴، ص۵۴. 🆔 @ss_alavi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓۶ محرّم‌الحرام، سالروز رحلت مفسّر، محدّث، متکلّم، ادیب و شاعر شیعی، است. 🔹 محمد بن حسین بن موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم بن موسی کاظم ــ مشهور به سید رضی و شریف رضی ــ از سادات هاشمی و آل ابی‌طالب بود؛ از این روی به وی «شریف» می‌گویند. 🔸بنا بر نقل ابن ابی‌الحدید از فخار بن معد موسوی، رحمةالله‌علیه خوابی دید که حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بر او وارد می‌شود در حالی که حسنین علیهماالسلام را با خود آورده است. حضرت از شیخ مفید می‌خواهد که به آن دو بزرگوار فقه بیاموزد. شیخ مفید بامداد همان روز در محل درس خود نشسته بود، فاطمه دختر ناصر وارد مسجد شد درحالیکه دو پسرش سید رضی و سید مرتضی را با خود آورده بود. او به شیخ مفید گفت دو فرزندم را به حضورت آورده‌ام تا به آن دو فقه بیاموزی. منبع 🔹با وجود فراوانی شاعران در میان طالبیان (خاندان ابوطالب) سید رضی را شاعرترین فرد در میان ایشان دانسته است. او نخستین قصیده خود را کمی پس از ده سالگی سروده است. سید رضی با شاعرانی همچون متنبی(۳۵۴-۳۰۳ق) و ابوالعلاء معرّی(۴۴۹-۳۶۳ق) هم‌عصر بود. 📚 آثار: حقائق التنزیل مجاز القرآن المتشابه فی القرآن مجازات الآثار النبویة نهج البلاغة خصائص الأئمة الحسن من شعر الحسین الزیادات فی شعر أبی‌تمام الجید من شعر ابن الحجاج الزیادات فی شعر ابن الحجاج مختار شعر أبی‌إسحاق الصابی الزیادات فی شعر الصابی و ابی‌تمام ما‌ دار بینه و بین أبی‌إسحاق من الرسائل شعر دیوان شعر تلخیص البیان تعلیق خلاف الفقهاء تعلیقة فی الإیضاح لأبی‌علی اخبار قضاة بغداد الرسائل 🥀رضوانُ الله علَیه وَ حشرَهُ معَ أولیائِه سیّما أمیرالمؤمنین علیه‌السلام 🆔 @ss_alavi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻فرهنگستان علوم اسلامی برگزار می کند: 🔸اردوی آموزشی تابستانه 🔸با موضوع اندیشه جامع تمدن نوین اسلامی 🔸تحت اشراف آیت الله میرباقری ⚡️از جمله سرفصل ها: ـ نقشه تمدنی انقلاب اسلامی ـ جریان ولایت الهیه ـ فلسفه تاریخ ـ نظریه اجتماعی ـ تمدن غرب ـ فقه حکومتی ـ علم دینی ـ نظریه پیشرفت ـ مدل حل مسئله ـ اندیشه منیر و..... 🔸 شرایط ثبت نام: طلاب سطح ۲ دانشجویان کارشناسی قبولی در مصاحبه ⚡️ نکته مهم: دوره برای برادران فقط به صورت حضوری برای خواهران به صورت مجازی برگزار می شود 📅 مهلت ثبت نام: ۳۱ تیرماه ۱۴۰۳ 📅 زمان برگزاری اردو: نیمه دوم شهریور ۱۴۰۳ 🔸آیدی ثبت نام: شماره تماس و شبکه مجازی، مدرک تحصیلی و نام و نام خانوادگی را به آیدی زیر ارسال کنید @Foeq_Educ ۰۹۰۱۵۳۵۳۲۲۴ فرهنگستان علوم اسلامی قم: @farhangestan_edu 🆔 @ss_alavi_ir
🗓۷ محرّم‌الحرام، سالروز بعثت کلیم‌الله علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السّلام حضرت موسى علیه‌السلام با عیال و اموال خود از مدیَن خارج و رهسپار مصر شده بود. شبى در بیابان سینا پیاده شدند و به خاطر سردى هوا به فکر روشن کردن آتش افتادند. در این هنگام موسى علیه‌السلام نورى از دور مشاهده کرد و به خیال این که آتش است، عصا را بدست گرفته به طرف نور رفت. خطاب رسید: «إنِّى أنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إنَّکَ بِالوادِالْمُقَّدسِ طُوىً * وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحى» (طه: ۱۲ و ۱۳)؛ موسى من پروردگار تو هستم، کفشت را از پاى بیرون آور زیرا در مکان مقدسى قرار گرفته‌اى، من تو را به پیغمبرى برگزیدم پس بشنو آنچه به تو وحى مى‌شود، معبودى جز من نیست پس مرا عبادت کن و نماز بپادار! 🆔 @ss_alavi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓۷ محرّم‌الحرام، منع آب فرات بر كاروان امام حسين علیه‌السلام به دستور عمر بن سعد لعنه‌الله در این روز نامۀ عبیدالله بن زیاد به دست عمر سعد رسید که در آن نوشته بود: «حلّ بين الحسين وأصحابه وبين الماء ، ولا يذوقوا منه قطرة كما صنع بالتقي الزكي عثمان بن عفان»؛ همانطور که بین آب و عثمان فاصله افتاد، بین آب و حسین و اصحابش حائل شو، مباد آنکه قطره‌ای از آب بچشند. پس عمر سعد لعنه‌الله پانصد سوار را بر شریعه گماشت. عبدالله بن حصین أزدی فریاد برآورد: ای حسین، آیا نمی‌بینی آب را که همچون جگر آسمان است؟! والله قطره‌ای از این آب نمی‌چشید تا از عطش جان دهید. 🏴أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ 🏴وَسَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَموا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبون 🆔 @ss_alavi_ir
از آب هم مضایقه کردند.... 🏴ألَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ 🏴وسَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَموا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبون پ.ن: یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ! 🆔 @ss_alavi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓 ۲۳ تیر، سالروز درگذشت شاعر، منتقد و مترجم معاصر شیرازی است. 🔹اولین مجموعه شعرش را که تماما غزل بود، در سال ۱۳۲۱ با عنوان «از یاد رفته» منتشر کرد. 🔸دهۀ اول حیات شاعرانه حمیدی در عوالم عاطفی و رؤیاهای جوانی گذشت، بنابراین موضوع شعرش عموماً عشق و غزل بود. در سه مجموعه پرشور و عاطفی او یعنی «شکوفه‌ها»، «پس از یک سال» و «اشک معشوق» تمایل روشنی به سبک خراسانی نشان داده‌است. 🔹پس از شهریور ۱۳۲۰ با قصاید حماسی دربارۀ شرایط سیاسی و اجتماعی ایران و اعتراض به اشغالگران بیگانه و جدایی‌خواهان آذربایجان، به او لقب «شاعر ملی» دادند. 🔸پس از سال ۱۳۲۴ گرایشی به مضامین اجتماعی و وطنی و تاریخی پیدا کرد. مجموعۀ «سال‌های سیاه» بیشتر حاوی اشعار وطنی، سیاسی و انتقادی است. «زمزمه بهشت» مراحل برتری از پختگی شعر وی را نشان می‌دهد و او را از استادان شعر در روزگار خود معرفی می‌کند. 🔹حمیدی در صف اوّل مخالفان نیما و نوگرایان بود. 📚 آثار: 🔻منظوم در امواج سند شکوفه‌ها یا نغمه‌های جدید پس از یکسال اشک معشوق جلد اول: جنون عشق جلد دوم: خون سیاوش جلد سوم: طلسم شکسته زمزمه بهشت سالهای سیاه ده فرمان 🔻منثور عشق دربدر شاعر در آسمان فرشتگان زمین سبکسریهای قلم عروض حمیدی 🔻تالیفات شعر در عصر قاجار فنون شعر و کالبدهای پولادین آن دریای گوهر بهشت سخن شاهکارهای فردوسی 🔻ترجمه‌ها زمزمه بهشت ماه و شش پنی 🆔 @ss_alavi_ir
🔹غزل زیبایی از شنيدم كه چون قوی زيبا بميرد فريبنده زاد و فريبا بميرد شب مرگ تنها نشيند به موجی روَد گوشه‌ای دور و تنها بميرد در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب كه خود در ميان غزل ها بميرد گروهی بر آنند كاين مرغ شيدا كجا عاشقی كرد؛ آنجا بميرد شب مرگ از بيم آنجا شتابد كه از مرگ غافل شود تا بميرد من اين نكته گيرم كه باور نكردم نديدم كه قويی به صحرا بميرد چو روزی ز آغوش دريا برآمد شبی هم در آغوش دريا بميرد ـــ تو دريای من بودی آغوش واكن كه می‌خواهد اين قوی زيبا بميرد 🆔 @ss_alavi_ir
🔷حکایتی شنیدنی از اختلافات با با ظهور نیما یوشیج و ابداع قالبی به نام شعر نو یا نیمایی، جرقۀ یکی از بزرگترین دعواهای ادبی در فضای شعر زده شد. طیف اصلی مخالفان نيما را افرادی چون دكتر مهدی حميدی‌شيرازی، ملک‌الشعرای بهار، رعدی آذرخشی و رهی معيری تشکیل می‌دادند. این گروه، التزام فراوانی به قالب و شکل شعر فارسی داشتند و كار نيما را در حوزه شكستن اوزان عروضی و كوتاه و بلند كردن مصراع‌ها بدعتی خطرناک می‌دانستند كه بايد با آن مقابله می‌شد. آغاز تقابل حمیدی با نیما، نخستین ایران بود. در این کنگره افرادی چون محمدتقی بهار، حکمت، خانلری، احسان طبری، نیما یوشیج و مهدی حمیدی‌شیرازی حضور داشتند. زمانی که نیما پشت تریبون قرار گرفت و خوانش شعر «آی آدم‌ها» را آغاز کرد، چراغ‌های سالن ناگهان خاموش شد و نیما مجبور شد که زیر نور شمع شعرش را برای حضار بخواند. وقتی مسؤولان برنامه در پی علت ماجرا رفتند تا آن را رفع و رجوع کنند، متوجه شدند با شروع شعرخوانی نیما، دکتر حمیدی‌شیرازی از سالن خارج شده و برق‌های سالن را قطع کرده است! ماجرا به اینجا ختم نشد و حمیدی‌شیرازی در این کنگره قصیده‌ای را که علیه نیما سروده بود، خواند: به شعر اگرچه کسی آشنا چو نیما نیست سوای شعر، خلافی میانۀ ما نیست اگرچه واسطۀ انس ما همان شعر است میانمان سر آن گفت‌وگوست، دعوا نیست در این ابیات، حمیدی‌شیرازی اشاره می‌کند که دعوای او و نیما از جنس شعر است و آنها خصومت شخصی با هم ندارند، اما شعر که جلوتر می‌رود این‌قدرها هم محترمانه نمی‌ماند: سه چیز هست در او: وحشت و عجائب و حمق سه چیز نیست در او: وزن و لفظ و معنا نیست... در اینجا بهار (که خود در اصل با حمیدی موافق و از مخالفان نیما بود) اعتراض می‌کند که: «کنگره جای خواندن این شعرها نیست!» اما نیما از جا بلند می‌شود و می‌گوید: «آقای رئیس اجازه بدهید بخواند، آینده قضاوت خواهد کرد که شعر کدام یک از ما می‌ماند.» 🔸کمی بعد، حمیدی شیرازی به خودشیفتگی متهم شد. او شعری سروده بود که بیت پایانی‌اش اینچنین بود: گفتم ای دلدار گفتم ناز کم کن عشوه کم کن گر تو شاه دخترانی، من خدای شاعرانم همین شعر بهانه شد تا مجموعه مقالاتی با عنوان «گر تو شاه دخترانی...» منتشر کند و افرادی چون و او را هجو کنند. 🆔 @ss_alavi_ir
🔷شعری که در هجو سرود گر تو شاه دخترانی، من خدای شاعرانم مهدی حمیدی ـ «این بازوانِ اوست با داغ‌های بوسه‌ی بسیارها گناه‌اش وینک خلیجِ ژرفِ نگاهش کاندر کبودِ مردمکِ بی‌حیای آن فانوسِ صد تمنا ــ گُنگ و نگفتنی ــ با شعله‌ی لجاج و شکیبایی می‌سوزد. وین، چشمه‌سارِ جادویی‌ تشنگی‌فزاست این چشمه‌ی عطش که بر او هر دَم حرصِ تلاشِ گرمِ هم‌آغوشی تب‌خاله‌ها رسوایی می‌آورد به بار. شورِ هزار مستی‌ ناسیراب مهتاب‌های گرمِ شراب‌آلود آوازهای می‌زده‌ی بی‌رنگ با گونه‌های اوست، رقصِ هزار عشوه‌ی دردانگیز با ساق‌های زنده‌ی مرمرتراشِ او. گنجِ عظیمِ هستی و لذت را پنهان به زیرِ دامنِ خود دارد و اژدهای شرم را افسونِ اشتها و عطش از گنجِ بی‌دریغ‌اش می‌راند...» بگذار این‌چنین بشناسد مرد در روزگارِ ما آهنگ و رنگ را زیبایی و شُکوه و فریبندگی را زندگی را. حال آن‌که رنگ را در گونه‌های زردِ تو می‌باید جوید، برادرم! در گونه‌های زردِ تو وندر این شانه‌ی برهنه‌ی خون‌مُرده، از همچو خود ضعیفی مضرابِ تازیانه به تن خورده، بارِ گرانِ خفّتِ روحش را بر شانه‌های زخمِ تنش بُرده! حال آن‌که بی‌گمان در زخم‌های گرمِ بخارآلود سرخی شکفته‌تر به نظر می‌زند ز سُرخی لب‌ها و بر سفیدناکی این کاغذ رنگِ سیاهِ زندگی دردناکِ ما برجسته‌تر به چشمِ خدایان تصویر می‌شود... □ هی! شاعر! هی! سُرخی، سُرخی‌ست: لب‌ها و زخم‌ها! لیکن لبانِ یارِ تو را خنده هر زمان دندان‌نما کند، زان پیش‌تر که بیند آن را چشمِ علیلِ تو چون «رشته‌یی ز لؤلؤِ تر، بر گُلِ انار» ـ آید یکی جراحتِ خونین مرا به چشم کاندر میانِ آن پیداست استخوان؛ زیرا که دوستانِ مرا زان پیش‌تر که هیتلر ــ قصابِ«آوش ویتس» در کوره‌های مرگ بسوزاند، هم‌گامِ دیگرش بسیار شیشه‌ها از صَمغِ سُرخِ خونِ سیاهان سرشار کرده بود در هارلم و برانکس انبار کرده بود کُنَد تا ماتیک از آن مهیا لابد برای یارِ تو، لب‌های یارِ تو! □ بگذار عشقِ تو در شعرِ تو بگرید... بگذار دردِ من در شعرِ من بخندد... بگذار سُرخ خواهرِ همزادِ زخم‌ها و لبان باد! زیرا لبانِ سُرخ، سرانجام پوسیده خواهد آمد چون زخم‌هایِ سُرخ وین زخم‌های سُرخ، سرانجام افسرده خواهد آمد چونان لبانِ سُرخ؛ واندر لجاجِ ظلمتِ این تابوت تابد به ناگزیر درخشان و تابناک چشمانِ زنده‌یی چون زُهره‌یی به تارکِ تاریکِ گرگ و میش چون گرم‌ْساز امیدی در نغمه‌های من! □ بگذار عشقِ این‌سان مُردارْوار در دلِ تابوتِ شعرِ تو ـ تقلیدکارِ دلقکِ قاآنی ــ گندد هنوز و باز خود را تو لاف‌زن بی‌شرم‌تر خدای همه شاعران بدان! لیکن من (این حرام، این ظلم‌زاده، عمر به ظلمت نهاده، این بُرده از سیاهی و غم نام) بر پای تو فریب بی‌هیچ ادعا زنجیر می‌نهم! فرمان به پاره کردنِ این تومار می‌دهم! گوری ز شعرِ خویش کندن خواهم وین مسخره‌خدا را با سر درونِ آن فکندن خواهم و ریخت خواهمش به سر خاکسترِ سیاهِ فراموشی... □ بگذار شعرِ ما و تو باشد تصویرکارِ چهره‌ی پایان‌پذیرها: تصویرکارِ سُرخی‌ لب‌های دختران تصویرکارِ سُرخی‌ زخمِ برادران! و نیز شعرِ من یک‌بار لااقل تصویرکارِ واقعی چهره‌ی شما دلقکان دریوزه‌گان «شاعران!» ۱۳۲۹ 🆔 @ss_alavi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷 آغازی در امتداد مسیر 📝امروز متنی مدبّرانه و مقتدرانه از جناب دکتر باعنوان «پیام من به جهان نوین» در روزنامۀ منتشر شد. از ایشان سپاسگزاریم و خدای متعال را شاکریم. 🔻بخش‌هایی از پیام دکتر پزشکیان: 🔹اسرائیل همچنان یک رژیم آپارتاید است که «نسل‌کشی» را نیز به کارنامه تیره خود اضافه کرده است. 🔸به عنوان اولین اقدام،‌ دولت من از کشورهای عرب همسایه درخواست همکاری خواهد کرد تا استقرار آتش‌بس و متوقف کردن کشتار مردم غزه را در اولویت قرار دهند. 🔹چین و روسیه همواره در روزهای سخت دوست و پشتیبان ما بوده‌اند. ما این دوستی را بسیار ارزشمند می‌دانیم. 🔸نقشهٔ ‌راه ۲۵ ساله ایران و چین یک گام مهم در جهت ایجاد یک «شراکت جامع راهبردی» سودمند برای هر دو کشور بود و تمایل داریم همکاری‌های گسترده‌تری در این مسیر با پکن برقرار سازیم. 🔹روسیه یک هم‌پیمان راهبردی ارزشمند و همسایه ایران است و دولت من متعهد است که به گسترش و تقویت همکاری‌هایمان پایبند بماند. 🔸دولت من همکاری‌های دوجانبه و چندجانبه با روسیه را - به ویژه در چارچوب‌هایی مانند بریکس، سازمان همکاری شانگهای و اتحادیه اقتصادی یوراسیا - در اولویت قرار خواهد داد. 🔹همکاری بین ایران و کشورهای آمریکای لاتین از آنچه درحال حاضر برقرار است، به مراتب ظرفیت‌های بیشتری دارد و ما پیگیر تقویت پیوندهایمان خواهیم بود. 🔸با وجود انحراف‌ها در توافقات با آمریکا و اروپا، من آماده برگزاری گفتگوهای سازنده با کشورهای اروپایی هستم تا با تلاش مشترک، روابطمان را برپایه اصل برابری و احترام متقابل، به مسیر صحیح هدایت کنیم. 🆔 @ss_alavi_ir
🗓 ۲۴ تیر ۱۲۸۵، مهاجرت علما و مردم تهران به قم و آغاز در جريان نهضت 🗓 ۲۴ تیر ۱۲۸۹، ترور روحانی مجاهد، آيت‌اللَّه 🔻در مطلبی که سوم تیرماه نوشتم (ببینید)، اشاره مختصری به آغاز و انجام مشروطه داشتم. 🔹۲۴ تیرماه سالروز دو اتّفاق مهم و درس‌آموز در جریان مشروطه است. 🔸نخستین رویداد، مهاجرت کبری است که در سال ۱۲۸۵ با رهبری و مجاهدت و جان‌فشانی شهید آیت‌الله سید عبدالله بهبهانی در کنار آیات عظام سید محمد طباطبایی و شیخ فضل‌الله نوری رخ داد. 🔸و دیگری ترور و شهادت آیت‌الله بهبهانی در سال ۱۲۸۹ توسط روشنفکران تمامیت‌خواهی که پس از به بار نشستن مشروطه امور مجلس ملّی را به دست گرفتند و اینک آیت‌الله بهبهانی را سدّ راه اهداف ضدّ دینی خود می‌دیدند. شرح ماجرا را در دو فرستۀ بعد بخوانید. 🆔 @ss_alavi_ir
🗓 ۲۴ تیر، سالروز مهاجرت کبرای علما و مردم تهران به قم در جريان نهضت است (۱۲۸۵). گفتیم که مشروطه از سال ۱۲۸۴ در اعتراض به ستم‌های گماشتگان و استبداد حکومت شاهنشاهی با رهبری روحانیان به ویژه و و تحصّن ایشان در حرم حضرت عبدالعظیم تحت عنوان آغاز شد. نتیجۀ مهاجرت صغرای علما و مردم و تحصّن ایشان این بود که در بیستم دیماه ۱۲۸۴ مظفرالدین شاه تسلیم معترضین شد و ضمن پذیرش تأسیس عدالت‌خانه دستور صادر شد که متحصّنین را با تشریفات از حرم خارج کنند. لیکن پس از فروکش کردن التهابات، با دسیسۀ عین الدوله صدر اعظم، میان معترضین اختلاف به وجود آمد و برخی با تأسیس عدالت‌خانه مخالفت کردند. اینک زمینه برای ورود صدراعظم و سرکوب معترضین فراهم بود. عین الدوله از تأسیس عدالت‌خانه سر باز زد و بعضی از متحصنین نظیر احمد مجدالاسلام و شیخ محمّد واعظـ دستگیر شدند. طلاب تهران برای آزادی شیخ محمّد به طرف قراول‌خانه رفتند و او را از چنگ نظامیان درآوردند. با فرمان آتش از سوی احمد خان یاور ـ فرمانده سربازان قراولخانه ـ ادیب الذاکرین کرمانی مجروح شد. در این هنگام طلبه‌ای ۲۰ ساله به نام سید عبدالحمید وفسی جلوی فرماندۀ سربازان رفت و به او پرخاش نمود که چرا فرمان تیراندازی به روی جمعی مسلمان داده. احمد خان در پاسخ قلب آن جوان پر شور را هدف قرار داد و او را در حالی که روزه بود با لب تشنه شهید کرد. شیخ محمد واعظ که مظلومیت سید را مشاهده کرد خون وی را به صورت ومحاسن خود مالید و صدای ضجه و ناله از مردم بلند شد. ولوله‌ای به پا شده بود. مردم عزاداری می‌کردند. آیت الله طباطبایی و آیت الله بهبهانی بار دیگر به مسجد شاه رفتند. نیز به رغم اختلاف نظری که با ایشان داشت به مسجد رفت و این بار هزاران نفر با ایشان همراه شدند. معترضین پیراهن خونین طلبه مقتول را در شهر گرداندند و اعتراضات به اوج رسید. روز بعد بازار تعطیل شد و جمعیتی عظیم برای تشییع جنازه طلبه شهید به مسجد جامع رفتند. در مسجد میان مردم و نیروهای حکومت درگیری شد، مأموران به روی مردم آتش گشودند و بیش از صد نفر کشته و زخمی شدند. از سوی حکومت دستور تخلیه مسجد صادر شده بود. آیت‌الله بهبهانی خطاب به مردم فریاد برآورد: «اینها کاری به شما ندارند، اینها مرا می‌خواهند»، آنگاه سینه‌ی خود را باز کرد و فریاد زد «این سینۀ من است؛ کجا است آن‌که تیر خالی کند و مرا مانند اجدادم در راه دین خدا شهید نماید؟ شهادت ارث ما است». فریاد بهبهانی به مردم قوّت داد و هم‌چنان در مسجد ماندند و به مبارزه ادامه دادند و جنازۀ سیدعبدالحمید را به خاک سپردند. اجتماع مردم در مسجد همچنان ادامه داشت. مظفرالدین شاه پیغام فرستاد که مردم مسجد را ترک کنند و به غائله خاتمه بدهند. آقایان طباطبائی و بهبهانی در ابتدا مقاومت کردند، اما در نتیجۀ فشارها شهر را ترک کرده به حرم حضرت عبدالعظیم رفتند و پس از یک شب توقّف به سمت قم رهسپار شدند و مهاجرت کبرای علما اینگونه آغاز شد. این بار عالمان بزرگ دیگر همچون شیخ فضل الله نوری، ، حاج شیخ مرتضی آشتیانی و صدرالعلماء نیز به جمع متحصنین پیوستند. جمعیت مهاجرین را تا سه هزار نفر گزارش کرده‌اند. اهمیت این هجرت از آن جهت بود که در آن زمان زندگی مردم و کسب و کار تجار وابسته به علما بود. با خالی شدن شهر از علما اموری همچون قضاوت و حل اختلاف، انشای عقود و معاملات، ثبت اسناد و امور خیریه بلاتکلیف می‌ماند. با مهاجرت علما، عرصه بر مردم تنگ شد و گروه‌هایی از اقشار مختلف مردم و روحانیون و اصناف مختلف بازار که در تهران مانده بودند با پیشنهاد آیت‌الله بهبهانی و وساطت ایشان به منظور در امان ماندن از فشارهای حکومت راهی سفارت انگلستان شدند و در حیات و محوطه باز اطراف سفارت چادر زدند. جمعیت پناهندگان روز به روز بیشتر شد و به حدود ۲۰ هزار نفر افزایش یافت. در نهایت با فشار مردم و علما در سیزدهم مرداد ماه ۱۲۸۵ مظفرالدین شاه فرمان تاریخی مشروطیتِ حکومت یعنی حکم تشکیل مجلس را امضاء کرد و این پایان دوران استبداد کبیر و شاهنشاهی مطلقه بود. در طول این چند ماه که اعتراض و عدالت‌خواهی از سطح نشریات و شب‌نامه‌ها به مساجد و خیابان‌ها راه یافته بود و پیکر روحانیون و مردم مبارز با گلوله قاجار به زمین می‌افتاد، منوّرالفکران به پرده غیبت رفتند تا زمانی که مشروطه امضا شد و دیگر بار برای مصادره مشروطه و تدوین قانون به میدان آمدند! مجلس در ۱۴ مهر ۱۲۸۵ افتتاح شد، اما پس از مظفرالدین‌شاه، با مشروطه مخالفت کرد و ــ چنانکه در وقایع سوم تیر گفته شد ــ مجلس را به توپ بست و آغاز شد. ✍️سید سلمان علوی داستان پایان استبداد صغیر را فردا (سالروز به دست مشروطه طلبان) خواهم نوشت؛ ان‌شاءالله. 🆔 @ss_alavi_ir
🗓 ۲۴ تیر، سالروز ترور روحانی مجاهد، آيت‌اللَّه است (۱۲۸۹). سیدعبدالله بهبهانی (۱۲۵۶ ـ ۱۳۲۸ق) از شاگردان بود و اجازۀ اجتهاد خود را از ایشان و از دریافت کرده بود. ایشان از رهبران نهضت مشروطیت ایران بود و پس از پیروزی جنبش نمایندۀ مجلس شد. پس از به توپ بستن مجلس توسط ، آیت‌الله بهبهانی به همراه آیت‌الله طباطبایی دستگیر شده مورد اهانت و ضرب و شتم قرار گرفتند. کسروی نوشته است: «ناگهان دسته انبوهی از سرباز و نوکر و... ریختند و ما که در حیاط ایستاده بودیم نزدیک ما شدند، دشنام می‌دادند. بهبهانی و طباطبائی و امام جمعه خوئی را چندان زدند که اندازه نداشت! ... می دیدم سر لخت آقا سید عبدالله در هوا این و آن ور می‌رفت و تنها جمله‌ای که از زبان اینان بیرون می‌آمد، جمله «لا اله الاّ اللّه» بود. ... به ویژه مرحوم بهبهانی را که ریش‌هایش را کندند، موها را می‌کندند و دور می ریختند». احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص۶۴۶. ایشان در دوران به عتبات تبعید و پس از توسط مشروطه‌خواهان، در میان استقبال مردم وارد تهران شد. پس از فتح تهران و برقراری مشروطه، هر چند آیت‌الله بهبهانی سِمَت رسمی در مجلس نداشت، نفوذش در مجلس و محافل سیاسی آشکار بود. یحیی دولت آبادی نوشته است: «قدرت بهبهانی در این دوره افزایش یافت و بسیاری از کارهای کشور در منزل او حل و فصل می‌شد. اغلب نمایندگان مجلس تحت نفوذ و تأثیر کلام او بودند و موافقت یا مخالفت او برای ثبات یا تزلزل دولت‌ها تعیین کننده بود». (حیات یحیی، ج۲، ص۱۳۰ و ۱۳۱). در مجلس دوم که از دو گروه اکثریت اعتدالی و اقلیت دموکرات شکل گرفته بود، اعتدالی‌ها بیشتر از آیت‌الله بهبهانی تبعیت می‌کردند و دموکرات‌ها به رهبری در مخالفت با او خواستار تدوین قوانین عرفی و کنار گذاشتن قوانین شرع بودند و انفکاک کامل قوه سیاسی از قوه روحانی را دنبال می‌کردند. دموکرات‌ها معتقد بودند که بهبهانی نفوذ خود را برتر از مشروطه می‌داند و مجلس را تضعیف می‌کند. در همین مجلس، اعتدالی‌ها موفق شدند فتوایی دالّ بر غیردینی بودن مواضع نظری تقی زاده، از دو مجتهد ذی نفوذ نجف و مدافع مشروطه، آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی، بگیرند. این گونه تصور می‌شد که وسیله و واسطه این اقدام، آیت‌الله بهبهانی بوده است. در پی همین حوادث، آیت‌الله بهبهانی در ۲۴ تیر ۱۲۸۹ در خانۀ خود به دست چهار نفر مسلح به قتل رسید. کسروی در صفحه ۱۳۱ کتاب تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان نوشته است: «هرچند نام تک تک قاتلان دانسته نشد ولی بی‌گمان از دسته حیدرعمو اغلی بودند و این خون‎ریزی را با دستور تقی زاده کردند». 🥀رضوانُ الله علَیه وَ حشرَهُ معَ أولیائِه سیّما سیّدالشّهداء علیه‌السلام 🆔 @ss_alavi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓 ۹ محرّم؛ وقایع روز ؛ 🔹بخش نخست 🔸پاسخ به و قطعی شدن جنگ 🔻مقدّمه روز پنجم محرّم، عمر سعد به دروغ برای عبیدالله نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم. اما بعد، به راستی که خداوند آتش را فرونشاند و کلمه را جمع و امر امّت را اصلاح گردانید. اینک حسین مرا مختار کرده که یا بازگردد به آنجا که بوده، یا او را گسیل کنم به هرکدام از مرزها که خواستیم، تا همچون دیگر مسلمانان زندگی کند، یا نزد أمیرالمؤمنین برود و دست در دستش بگذارد، تا رأی یزید چه باشد. رضای شما و صلاح امّت در همین است». چون نامه برای عبیدالله خوانده شد. این شعر را زمزمه نمود: الآن اذ علقت مخالبنا به یُرجُو النجاةَ ولات حین مَناص ترجمه: اکنون که پنجه‌های ما به او بند شده است، امید رهایی دارد؛ اما دیگر وقت تکان خوردن نیز نیست» سپس برای عمر بن سعد چنین نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم. اما بعد؛ نامه تو به دستم رسید و مضمومن آن را دانستم؛ اینک بیعت با یزید بن معاویه را بر حسین و همراهانش عرضه بدار؛ اگر پذیرفت و چنین کرد، آنگاه در باره کار او‌ اندیشه خواهیم کرد. والستلام». آنگاه را مأمور بردن نامه کرد و به او گفت: «اگر عمر از جنگ با ایشان سر باز زد، تو امیر سپاهی، پس گردن عمر را بزن و سرش را برای من بفرست». هنگامی که شمر لعنةالله‌علیه مامور رفتن به کربلا شد و نامه را از ابن زیاد گرفت، عبدالله بن ابی مخل بن حزم که عمه‌اش‌ ، بود، به ابن زیاد گفت: «اصلح الله الأمیر، فرزندان خواهر ما همراه حسین هستند، اگر صلاح می‌دانی امانی برای آنان بنویسی». ابن زیاد با خوش‌رویی پذیرفت و به کاتب خویش دستور داد که امانی برای آنها بنویسد. 🔻رسیدن نامۀ عبیدالله به عمر سعد علیهمااللعنة أبدالآبدین شمر بن ذی الجوشن عصر پنجشنبه نهم محرم، با فرمان جدید عبیدالله به کربلا رسید و نزد عمر بن سعد رفت و نامهٔ ابن زیاد را به او داد. وقتی ابن سعد نامهٔ ابن زیاد را خواند، به شمر گفت: «وای برتو، خدا آواره‌ات کند و زشت باد فرمانی که برای من آوردی، به خدا قسم گمانم این است که تو ابن زیاد را از آنچه برای او نوشته بودم، روی گردان کرده‌ای و کاری که امید داشتیم با صلح و خوبی پایان یابد بر ما تباه ساختی؛ به خدا سوگند، حسین هرگز تسلیم نمی‌شود؛ زیرا او روحی تسلیم ناپذیر در کالبد دارد». شمر گفت: «بگو چه خواهی کرد؟ فرمان امیرت را اجرا می‌کنی و با دشمنش می جنگی؟ یا کناره می‌گیری و لشکر را به من وا می‌گذاری؟» عمر گفت: «نه، تو لیاقت چنین امری را نداری، من خود آن را به عهده می‌گیرم و تو فرمانده پیادگان باش». عمر نامۀ ابن زیاد را برای امام حسین علیه‌السّلام فرستاد. امام علیه‌السّلام به فرستادۀ او فرمود: «هرگز تقاضای ابن زیاد را نخواهم پذیرفت. مگر چیزی جز مرگ هست؟ خوشا مرگ!». سعد بن عبیده می‌گوید: با عمر بن سعد پاها را در آب گذاشته بودیم، که شخصی پیش وی آمد و آهسته او را آگاه کرد که اگر با حسین علیه‌السلام نجنگد، به دست شمر کشته خواهد شد. پس عمر فریاد برآورد: «یا خیل الله ارکبی و أبشری؛ ای لشکریان خدا، سوار شوید که شما را بشارت باد» آنان پس از نماز عصر، به سوی خیمه‌های حسینی حرکت کردند. ✍️سید سلمان علوی ادامه 🆔 @ss_alavi_ir
🗓 ۹ محرّم؛ وقایع روز ؛ 🔹بخش دوم 🔸مهلت خواستن امام حسین علیه‌السلام برای عبادت امام حسین علیه‌السّلام تنها جلوی خیمه خود نشسته بود و در حالی که به شمشیر خود تکیه زده و سر را به زانو گذاشته بود، به خواب سبکی فرو رفته بود. حضرت زینب علیهاالسّلام چون سر و صدای دشمن را شنید، نزد برادر شتافت و عرض کرد: «برادر جان، آیا سر و صدا را نمی‌شنوی که نزدیک شده است؟» امام حسین علیه‌السّلام سر برداشت و فرمود: «هم اکنون رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و پدرم علی (علیه‌السّلام) و مادرم زهرا (علیهاالسّلام) و برادرم حسن (علیه‌السّلام) را در خواب دیدم که به من گفتند: به زودی نزد ما خواهی آمد.به خدا سوگند این امر نزدیک است و در آن شکی نیست». هنگام، دختر علی علیهماالسّلام بی قرار شد و به صورت خود زد و ناله سر داد... امام فرمود: «خواهرم صبر کن و آرام و خاموش باش و فریاد نزن که دشمن ما را شماتت نکند» عباس علیه‌السّلام پیش آمد و عرض کرد: «برادر جان، لشکر دشمن به سوی تو می‌آیند!» امام حسین علیه‌السّلام از جای خویش برخاست، فرمود: «برادرم، جانم به فدایت، سوار شو و از ایشان بپرس چه پیش آمده و چه می‌خواهند؟» عباس علیه‌السّلام با بیست سوار از جمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر نزد لشکر ابن سعد آمد و به آنان گفت: «چه می‌خواهید؟» گفتند: «از امیر دستور رسیده که به شما پیشنهاد کنیم به حکم او تن دهید، و الا با شما جنگ کنیم». عباس علیه‌السّلام فرمود: «شتاب مکنید تا نزد اباعبدالله (علیه‌السّلام) روَم و سخن شما را به ایشان برسانم» آنگاه به نزد امام حسین علیه‌السّلام رفت و سخن آن لشکر را به عرض آن حضرت رساند. امام علیه‌السّلام فرمود: «اگر می‌توانی تا فردا از ایشان مهلت بگیر و آنان را از ما بازگردان، تا امشب برای پروردگار خود نماز بخوانیم و دعا کنیم و از استغفار نماییم؛ خدا خودش می‌داند که من نماز و تلاوت قرآن و دعای بسیار و استغفار را دوست دارم» پس عباس علیه‌السّلام نزد لشکر کوفه بازگشت و چنین گفت: «اباعبدالله (علیه‌السّلام) از شما می‌خواهد که امشب را باز گردید تا در این مسئله بیندیشد؛ زیرا دربارۀ این موضوع باهم گفت و گویی نکرده‌ایم. چون صبح شود، همدیگر را ملاقات خواهیم کرد؛ یا آنچه را که شما می‌خواهید می‌پذیریم، یا آن را رد می‌کنیم» عمربن سعد به شمر گفت: «نظر تو چیست؟» شمر گفت: «فرمانده تویی و اختیار با توست» عمر سعد گفت: «کاش نمیبودم! ...» سپس رو به لشکر خود کرد و گفت: «نظر شما چیست؟» عمرو بن حجاج زبیدی گفت: «سبحان الله، به خدا قسم، حتی اگر آنان ترک و دیلمی بودند و این درخواست را می‌کردند، سزاوار بود آنان را اجابت کنی [چه رسد که از خاندان پیامبراند] قیس بن اشعث گفت: «درخواست آنان را بپذیر، به جانم سوگند، صبحگاه فردا با تو خواهند جنگید!» عمر سعد گفت: «اگر می‌دانستم چنین می‌کنند، امشب را مهلتشان نمیدادم...» ✍️سید سلمان علوی ادامه 🆔 @ss_alavi_ir
🗓 ۹ محرّم؛ وقایع روز ؛ 🔹بخش سوم و پایانی 🔸 گفتیم که شمر لعنةالله‌علیه چون مامور رفتن به کربلا شد و نامه را از ابن زیاد گرفت، عبدالله بن ابی مخل بن حزم که عمه‌اش‌ ، بود، به ابن زیاد گفت: «اصلح الله الأمیر، فرزندان خواهر ما همراه حسین هستند، اگر صلاح می‌دانی امانی برای آنان بنویسی». ابن زیاد با خوش‌رویی پذیرفت و به کاتب خویش دستور داد که امانی برای آنها بنویسد. شب هنگام، کزمان ــ غلام عبدالله بن ابی مخل ــ فرزندان‌ علیهم‌السلام را فراخواند و گفت: «این امان نامه‌ای است که دایی شما (عبدالله بن أبی مخل) فرستاده است». آنان گفتند: «به عبدالله بگو ما را به امان شما نیاز نیست؛ امان خدا از امان پسر سمیه بهتر است» پس از آن، شمر برابر لشکر امام آمد و چون هم او و هم حضرت ام‌البنین از قبیله کلاب بودند فریاد زد: «خواهرزاده‌های ما کجایند؟» عباس و جعفر و عثمان، فرزندان علی بن ابی طالب، به سوی او رفتند و گفتند: «برای چه کار آمده‌ای و چه می‌خواهی؟» شمر گفت: «شما‌ ای خواهرزادگان من، در امانید!» یکی از آنها به او گفت: «لعنت خدا بر تو و امان‌نامه‌ات، اگر واقعاً تو دایی ما بودی، آیا حاضر می‌شدی که ما در امان باشیم و فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در امان نباشد؟!» 🏴ألَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ 🏴وسَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَموا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبون ✍️سید سلمان علوی 🆔 @ss_alavi_ir